در سوره ی «ضحی» می فرماید: «ما ودعک ربک وما قلی… ألم یجدک یتیما فاوی * و وجدک ضالا فهدی؛ که پروردگارت نه تو را واگذاشته و نه دشمن داشته... مگر نه یتیمت یافت و پناه داد؟ و سرگشته ات یافت پس راه نمود؟» (ضحی/ 3- 7) خداوند بیان لطف خود را از دوران خردسالی آن حضرت شروع کرده به او می فرماید: ما همه ی این مزایا را به تو دادیم، … آن قدر نعمت به تو عطا کنیم که راضی بشوی چنانکه فرمود: «إنا أعطیناک الکوثر؛ ما به تو کوثر عطا کردیم.» (کوثر/ 1) و درباره آیه ی کریمه ی: «و لسوف یعطیک ربک فترضی؛ و زود باشد که پروردگارت [آنقدر] عطایت کند که راضى شوى.» (ضحی/ 5) گفته اند: امید بخش ترین آیه ی قرآن است که شفاعت کبری را تضمین می کند، اعطای الهی با فعل مستقبل مفید استمرار است، یعنی عطیه ی الهی آن قدر به تو برسد که راضی گردی، آیات سوره ی «کوثر» و «انشراح» این معنا را نمی رساند ولی این آیه ی شریفه مفید استمرار است.
پس پیغمبر چیزی نمی خواهد که خدا به او ندهد و چیزی را هم که خدا نخواهد نمی خواهد، زیرا انسانی که مظهر اسمای حسنای خدای سبحان شد خواسته ی او در خواسته ی خدای سبحان فانی است و اگر چیزی را خدا بخواهد قطعا انجام می دهد، خدا خواسته ی خود را تنفیذ می کند چون مشیت و اراده ی او عین فعل خارجی است: «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون؛ فرمان او هرگاه چیزى را اراده کند، تنها این است که به آن بگوید: باش، پس مى شود.» (یس/ 82) رسول خدا مانند فرشتگان بدون اذن خدا چیزی را طلب نمی کند، و اذن خدا شاهد بر حتمی بودن تحقق آن است. اینکه می فرماید: «خداوند آن قدر به تو عطا می فرماید تا راضی گردی»، شامل مراحل علمی و کمالات عملی، هدایت و شفاعت دیگران و مانند آن خواهد شد.
وقتی خدای سبحان رسول اکرم (ص) را از همه ی این جهات تأمین کرد و منشأ همه ی این برکات را هم علم توحید معرفی نمود آنگاه می فرماید: این انسان کامل محور حیات است چنانکه محور محبت و رحمت نیز بود و پیروی او مایه حیات است چنانکه پایه محبت و رحمت می باشد، و این که می فرماید: تو دارای خلق عظیمی هستی! نشانه ی کوثر بودن و شرح صدر داشتن است؛ نشانه ی «و لسوف یعطیک ربک فترضی» است که می فرماید: «ما أنت بنعمة ربک بمجنون* و إن لک لأجرا غیر ممنون* وإنک لعلی خلق عظیم؛ که تو، به لطف پروردگارت، مجنون نیستى. و بى گمان، تو را پاداشى بى منت [و بى پایان] خواهد بود. و به راستى تو بر خلق و خوى بس بزرگى هستى.» (قلم/ 2- 4) پاداشی که خدای سبحان به مؤمنان، در بهشت مرحمت می کند ممنوع و مقطوع نیست: «لا مقطوعة و لاممنوعة» (واقعه/ 33) نه از درون، مقتضی تمام می شود و نه از بیرون مانع می رسد عطایای بهشت، زوال ناپذیر است، مثلا درختان آنجا، چنین نیست که یک سال میوه بدهد و سال دیگر نه، گاهی ثمر بخش باشد و گاهی نه بلکه: «اکلها دائم» (رعد/ 35) یعنی خوراکیهای آن دایمی است، درختانش همیشه ثمر بخش است، منعی هم در کار نیست که راهزنی از استفاده کردن مانع شود.
در اینجا نیز «من» به معنای قطع است «و إن لک لأجرا غیر ممنون» یعنی تو اجری نامحدود داری، گرچه عطایای خداوند به بهشتیان زوال ناپذیر است، ولی این اجر، نعمت خاصی است که به پیغمبر عنایت کرده، تنوین «أجرا» تنوین تفخیم است، یعنی تو اجر خاصی بر خدا داری و تو دارای برجسته ترین اخلاق هستی. «خلق» به معنای دین نیست، که معنای آیه چنین باشد: تو دین عظیمی آورده ای تا انسان با ملازمه بفهمد چون پیغمبر به این دین عمل کرده دارای فضایل برجسته ای است، بلکه به معنای اخلاق و نفسانیات است، و «خلق» در آیه ی شریفه ی «إن هذا إلا خلق الأولین؛ اين جز شيوه پيشينيان نيست.» (شعراء/ 137) به معنای مختلق است، یعنی افسانه و اسطوره. آنها به پیغمبرشان می گفتند: «آنچه آورده ای افسانه ای ساختگی بیش نیست، نظیر افسانه های پیشینیان، تو نیز همان افسانه ها را بازگو می کنی!» خداوند در این آیه می فرماید: «تو دارای عقلی نه جنون اگر کسی دارای خلق عظیم بود دیگر مجنون نیست.» سپس می فرماید: «جنون آنها و عقل تو در قیامت ظهور می کند.» «فستبصر و یبصرون* بأیکم المفتون؛ به زودى خواهى ديد و خواهند ديد [كه] كدام يك از شما دستخوش جنونيد.» (قلم/ 5- 6)
خداوند رسول اکرم (ص) را در این مزایا محور دانست: حیات، رحمت، محبت، شرح صدر، کوثر، خلق عظیم، أجر غیر ممنون و رضا: «و لسوف یعطیک ربک فترضی» سپس به ما فرمود: دعوت او را استجابت کنید یعنی با او قرب معنوی پیدا کنید، نه اینکه در کنار جسم او باشید ولی از حریم معنویتش فاصله بگیرید. ممکن است کسانی، برحسب ظاهر، با پیغمبر باشند ولی فرسنگها از او جدا یا کسی به حسب ظاهر با او فاصله ای مکانی داشته باشد اما چون «بعد منزل نبود در سفر روحانی» در حضور او باشد. مثلا خدای سبحان، نصرت، سکینه، فتح، و امداد غیبی خود را تنها مخصوص پیغمبر می داند با اینکه در غار ثور شخص دیگری هم بود که با پیغمبر ارتباط تنگاتنگ عنصری داشت، می فرماید: «إلاتنفروا یعذبکم عذابا ألیما… و لاتضروه شیئا؛ اگر بسیج نشوید، [خدا] شما را به عذابى دردناک مجازات مى کند... و او را هیچ زیانى نمى رسانید.» (توبه/ 39) ضمیر «تضروه» به پیغمبر برمی گردد «إلاتنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین إذ هما فی الغار إذ یقول لصاحبه لاتحزن إن الله معنا فأنزل الله سکینته علیه و أیده بجنود لم تروها؛ اگر او را یارى نکنید، البته خدا یاریش کرد، آن دم که کافران او را [از مکه] بیرون کردند [که یک همراه بیشتر نداشت و او] دومین دو نفر بود، آن گاه که آنها در غار بودند، وقتى به همراه خود [أبوبکر] مى گفت: اندوه مدار که خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را بر او نازل کرد و او را با سپاهیانى که نمى دیدید تأیید کرد.» (توبه/ 40) در این آیه ی کریمه، اکثر ضمایر به پیغمبر برمی گردد می فرماید: اگر شما پیغمبر را یاری نکنید، خدایش یاری کرده و می کند و دین را به دست پیغمبر خود حفظ می کند، خواه شما از آن طرفی ببندید یا نه، شما خود را احیا کنید، دین، خود مایه ی حیات است.
در آیه ی غار می فرماید: شما اگر ناصر پیغمبر نبودید خدا او را یاری کرده آن هنگام که کفار او را وادار به هجرت کرده از مکه بیرونش راندند؛ خدا در تلخترین و دشوارترین صحنه ی تاریخی که صحنه هجرت بود پیغمبر خود را یاری کرد: ”ثانی اثنین“ آنها، به حسب ظاهر، دو نفر بودند اما دومی آنها او بود «إذ هما فی الغار» این دو تن در غار بودند، پیغمبر به کسی که همراه او بود فرمود: محزون نباش زیرا خدا با ماست، «فأنزل الله سکینته علیه» خدای سبحان آرامش خود را بر پیغمبر نازل کرد و او را با فرشتگانی که شما نمی بینید تأیید نمود چون: «لله جنود السموات و الأرض؛ سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداست.» (فتح/ 7) جنود مرئی و غیر مرئی «فلا اقسم بما تبصرون* و ما لاتبصرون؛ پس سوگند به آنچه مى بینید و آنچه نمى بینید.» (حاقه/ 38- 39) همان طور که از نظر فضا و مکان، بعضی از اشیا مبصر و بعضی غیر مبصرند، موجودات دیگر هم: بعضی مبصر و بعضی غیر مبصر هستند.
در این آیه، با اینکه پیغمبر محور همه ی کمالات نفسانی است، کسی که در غار کنار پیغمبر قرار گرفته از این نعمتها بهره ای نداشت، زیرا ضمایر ”تنصروه“، ”نصره“، ”أخرجه“، ”ثانی اثنین“، ”إذ یقول“، ”لصاحبه“، ”علیه“، ”أیده“ همه به پیغمبر برمی گردد با اینکه آن شخص که ارتباط نزدیک و قرب مکانی داشت می توانست از همه ی این مزایا استفاده کند ولی نه تنها بهره ای نبرد بلکه در اثر نداشتن روح طمأنینه و آرامش مضطرب شد و پیغمبر او را نهی کرد که: ”لاتحزن“ و اگر می فرمود: «إن الله معی» این نهی مستدل نمی شد. برای استدلال آن نهی، لازم بود بفرماید: خدا با ماست، یعنی چون من بالاصالة محفوظم تو هم حفظ می شوی! نه اینکه به طور یکسان خدا با من و توست، اگر چنین مراد بود خداوند نصرت و سکینه اش را بر هر دو نازل می کرد و جنودش را به یاری هر دو می فرستاد؛ چرا همه ی ضمایر را مفرد آورده؟
خدای سبحان در سوره ی فتح در مورد صلح می فرماید: «لقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم؛ به راستى خدا هنگامى که مؤمنان زیر درخت با تو بیعت مى کردند از آنها راضى شد و از آنچه در دلشان [از صدق نیت] بود آگاه گردید.» (فتح/ 18) چون از دلهای آن مؤمنان و کمک کنندگان به تو مستحضر و آگاه بود: «فأنزل السکینة علیهم و أثابهم فتحا قریبا؛ پس آرامش را بر آنها نازل کرد و فتحى نزدیک (فتح خیبر) را به آنها پاداش داد.» (فتح/ 18) آنها را از سکینه و فتح قریب، برخوردار کرد: «و مغانم کثیرة یأخذونها؛ و [نیز] غنیمت هاى فراوانى که مى گیرند.» (فتح/ 19) باز در همین سوره می فرماید: «فأنزل الله سکینته علی رسوله وعلی المؤمنین وألزمهم کلمة التقوی؛ پس خدا آرامش خود را بر فرستاده ى خویش و بر مؤمنان نازل کرد و آنها را پایبند آرمان تقوا نمود.» (فتح/ 26) آنها را در تقوا استوار کرد، کلمه ی تقوا را وصف لازم آنها قرار داد که برایشان ملکه ای زوال ناپذیر شد. در آیه ی سوره ی توبه، ضمایر مفرد است و به شخص پیغمبر برمی گردد ولی در سوره فتح، جمع است و خداوند سکینه خود را بر همه نازل فرموده، معلوم می شود قرب معنوی چون انسان را به محور محبت و رحمت و حیات نزدیک می کند، انسان از سکینه و طمأنینه هم برخوردار می شود.