یکی از جهت هایی که خداوند سبحان بدان علت به پیامبر اسلام در آغاز رسالت خود دستور می دهد که به سوی هدف به تدریج قدم بردارد، رعایت تدریج از حیث انتخاب مدعوین است که اسلام رعایت ترتیب را در میان مردم نموده، همه می دانیم که رسول خدا (ص) مبعوث بود به تمامی بشر، بدون اینکه دینش انحصاری و دعوتش اختصاص به قومی یا به مکانی و یا به زمانی معین داشته باشد (و معلوم است که مرجع اختصاص مکانی و زمانی هم در حقیقت به همان اختصاص قومی است) و دلیل این عمومیت دعوت آیات زیر است که می فرماید: «قل یا أیها الناس إنی رسول الله إلیکم جمیعا الذی له ملک السماوات و الأرض؛ بگو هان ای مردم من فرستاده خدا به سوی شمایم، خدایی که ملک آسمانها و زمین از آن او است.» (اعراف/ 158)
نیز می فرماید: «و أوحی إلی هذا القرآن لأنذرکم به و من بلغ؛ و این قرآن بر من نازل شده تا شما را و هر کس که ندای من به او برسد انذار کنم.» (انعام/ 19) و نیز می فرماید: «و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین؛ و ما تو را نفرستادیم مگر به خاطر اینکه برای همه مردم جهان رحمت باشی.» (انبیاء/ 107) دلیل دیگر این معنا تاریخ است که حکایت می کند آن جناب یهود را با اینکه بنی اسرائیل بودند و از نژاد عرب نبودند و همچنین روم و ایران و حبشه و مصر را با اینکه غیر عرب بودند، دعوت به اسلام فرمود و از معروفین صحابه اش سلمان فارسی از عجم و مؤذنش بلال از حبشه و صهیب از روم بود. پس عمومیت نبوت و رسالتش در زمان حیاتش جای هیچ تردید نیست، آیات قبلی هم به عمومیتی که دارند همه زمانها و همه مکانها را شامل می شوند.
از این هم که بگذریم آیات زیر بر عمومیت رسالت آن جناب نسبت به تمامی زمانها و همه مکانها را می رساند: «و إنه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید؛ و اینکه این کتاب محققا کتابی است شکست ناپذیر، نه در عصر نزولش باطل در آن راه می یابد و نه در اعصار بعد از نزولش، نازل شده ای است از ناحیه خدای حکیم و ستوده.» (فصلت/ 42) «و لکن رسول الله و خاتم النبیین؛ لیکن او فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.» (احزاب/ 40) و این دو آیه عمومیت دعوت آن جناب نسبت به همه زمانها و مکانها را نیز می رسانند.
به هر حال پس نبوت آن جناب عمومی بود و اگر کسی در وسعت معارف و قوانین اسلام دقت نماید و نیز در نظر بگیرد که در ایام نزول قرآن و بعثت آن جناب، دنیا در چه وضعی به سر می برد و ظلمت جهل و قذارت و پلیدی فساد و ظلم تا چه حد رسیده بود، هیچ تردیدی برایش باقی نمی ماند که در آن روز ممکن نبوده که اسلام یک باره شرک و فساد را از دنیا ریشه کن کند و تصدیق می کند که لازم بوده دعوت را در میان بعضی از طوائف ساکنان زمین، شروع کند و به ناچار این طایفه همان قوم خود رسول الله باشد، آن گاه بعد از آنکه دین خدا در میان عرب جای خود را باز کرد به تدریج در بین غیر عرب هم راه یابد هم چنان که همین طور شد و خدای تعالی در این باره فرموده: «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه لیبین لهم؛ ما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر به زبان قومش، تا دین خدا را برای آنان بیان کند.» (ابراهیم/ 4)
نیز فرموده: «و لو نزلناه علی بعض الأعجمین فقرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین؛ و اگر این دین و این قرآن را بر بعضی از افراد عجم نازل می کردیم تا او قرآن را بر عرب بخواند هرگز عرب به وی ایمان نمی آورد.» (شعرا/ 199) و آیاتی هم که دلالت می کند بر اینکه دعوت اسلام و انذارش ارتباطی با عرب دارد، بیش از این دلالت ندارد که عرب هم یکی از طوایفی است که باید به وسیله قرآن دعوت و انذار شوند و همچنین آیاتی که در تحدی به قرآن نازل شده (و مثلا می فرماید: اگر شک دارید که این قرآن از ناحیه خدا است همه جمع شوید و یک سوره مثل آن را بیاورید) هیچ دلالتی ندارد بر اینکه روی سخن در سراسر قرآن متوجه خصوص عرب است، چون عرب است که با زبان قرآن سخن می گوید و اگر بخواهد می تواند (که البته نمی تواند و نتوانست) سوره ای مثل قرآن درست کند، چون اولا همه آیات تحدی فقط به بلاغت نظر ندارد و ثانیا اگر در بعضی از آیات تحدی در خصوص بلاغت تحدی شده، از این باب بوده که زبان عرب، زبان قرآن بوده و به حکم آیه: «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه؛ و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم.» (ابراهیم/ 4) باید هم قرآن به زبان عرب باشد و به حکم آیه: «نحن نقص علیک أحسن القصص بما أوحینا إلیک هذا القرآن؛ ما با این قرآن که به تو وحی کردیم بهترین داستانها را برایت سرودیم.» (یوسف/ 3) و آیه: «و إنه لتنزیل رب العالمین* نزل به الروح الأمین* علی قلبک لتکون من المنذرین* بلسان عربی مبین؛ و اینکه این قرآن نازل شده، از ناحیه رب العالمین است و روح الأمین آن را بر قلب تو نازل کرده، تا از منذرین باشی، آن هم به زبان عربی و آشکار.» (شعرا/ 192- 195)
هیچ زبانی غیر زبان عرب نمی توانسته معانی و مقاصد ذهنیه را قالب گیری کند و به نحو اتم و اکمل در ذهن شنونده منتقل سازد و به همین جهت خدای سبحان برای کتاب عزیز خود از میان همه زبانها، زبان عربی را انتخاب کرده و فرمود: «إنا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون؛ ما آن را قرآنی عربی کردیم تا شاید شما بشر در آن تعقل کنید.» (زخرف/ 3)
خلاصه اینکه خدای عز و جل به رسول گرامیش دستور داد تا بعد از قیام به اصل دعوت، نخست از عشیره و قوم خود آغاز کند و فرمود: «و أنذر عشیرتک الأقربین؛ انذار را نخست از عشیره خود، آن هم نزدیک ترین آنان، شروع کن.» (شعرا/ 214) و رسول خدا (ص) هم این دستور را امتثال نموده همه را به قبول دعوت خود خواند و وعده داد که هر کس اول لبیک گوید او جانشین من خواهد بود، که (در هر سه روز و سه نوبت هنگام ارائه این پیشنهاد) علی (ع) دعوتش را لبیک گفت و رسول خدا (ص) به وعده خود وفا نموده و آن جناب را وصی خود کرد و بقیه عشیره اش به طوری که در کتب حدیث آمده مسخره اش کردند.
کتب تاریخ و سیره، این ماجرا را ضبط کرده و نوشته اند که بعد از علی (ع)، افرادی از خاندان رسول الله (ص) مانند: خدیجه همسرش و حمزة بن عبد المطلب عمویش و ابوطالب عموی دیگرش به وی ایمان آوردند و داستان ایمان آوردن ابوطالب را تواریخ شیعه روایت کرده اند و در اشعار خود آن جناب هم عباراتی به صراحت دیده می شود. و اگر ابوطالب تظاهر به ایمان نکرد، برای این بود که به اصطلاح بی طرفی را رعایت نموده و بتواند از آن جناب حمایت کند. آن گاه خداوند متعال آن جناب را دستور داد تا دعوت خود را توسعه داده، به غیر عشیره اش هم برساند و همچنین از اهل شهر خودش به شهرهای اطراف ببرد و در این باره فرمود: «و کذلک أوحینا إلیک قرآنا عربیا لتنذر أم القری و من حولها؛ و بدین سان قرآن عربی را به تو وحی کردیم تا اهل مکه و هر که را پیرامون آن است بیم دهی.» (شورا/ 7) و نیز فرموده: «لتنذر قوما ما أتاهم من نذیر من قبلک، لعلهم یهتدون؛ تا مردمی را انذار کنی که قبل از تو انذار کننده و بیم دهنده ای برایشان نیامده بود، باشد که راه را بیابند.» (سجده/ 3)
باز فرموده: «و أوحی إلی هذا القرآن لأنذرکم به و من بلغ؛ این قرآن به من وحی شد تا شما را و هر کسی را که ندایم به او برسد انذار کنم.» (انعام/ 19) و این آیه یکی از (روشن ترین) شواهدی است بر اینکه دعوت اسلامی مخصوص عرب نبوده، بلکه حکمت و مصلحت اقتضا می کرده است که از عرب شروع شود. خدای تعالی سپس آن جناب را دستور داده است. که دعوتش را در تمامی دنیا و همه مردم (چه صاحبان ادیان و چه غیر آنان) توسعه دهد و دلیل بر این معنا آیاتی است نظیر آیه ی: «قل یا أیها الناس إنی رسول الله إلیکم جمیعا؛ بگو: ای مردم! من فرستاده ی خدا به سوی همه شما هستم.» (اعراف/ 158) و آیه: «و لکن رسول الله و خاتم النبیین؛ لیکن او فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.» (احزاب/ 40) و آیاتی دیگر.