مظهر مغنی

خدای سبحان رسول اکرم (ص) را مظهر غنی و حمید می داند، اغنا و بی نیاز نمودن را به او نسبت داده می فرماید: بد اندیشان نخواستند از مؤمنین انتقام بگیرند مگر اینکه خداوند و پیغمبر آنان را بی نیاز کرد: «أغنیهم الله و رسوله؛ خدا و پيامبرش از فضل خود آنان را بى ‏نياز گردانيدند.» (توبه/ 74) آن انـدازه رسول خدا فرد شاخص و برجسته ای است که مظهر "رازق"، "مغنی" و "جواد" می گردد. اینکه خداوند اغنای پیغمبر را در ردیف اغنای خود بیان فرموده نشانه ی آن است که پیغمبر مظهر این نام شریف است؛ گرچه در جای دیگر، صفتی را که برای پیغمبران ثابت می داند بالاصاله از آن خود دانسته، انبیای الهی را صور مرآتی و مظاهر خویش می داند، اما صفت برجسته ی إغناء را جز به پیامبر به کسی اسناد نداده است؛ سر این نکته آن است که رسول اکرم عبد کامل است و عبودیت، اصلی است که انسان را مظهر ربوبیت می کند و لازمه ی طاعت از خداوند، بی نیازی از غیر اوست "وطاعته غنی" و اگر این اطاعت به کمال مطلوب رسید آن عبد محض و مطیع صرف، مایه ی بی نیازی دیگران هم خواهد شد و در حقیقت آن عبودیت خداست که مغنی است.
خدای سبحان چند چیز را به خود نسبت داده می فرماید: «وأنه هو أضحک وأبکی* وأنه هو أمات وأحیا؛ و هم اوست كه مى‏ خنداند و مى‏ گرياند و هم اوست كه مى‏ ميراند و زنده مى‏ گرداند.» (نجم/ 43- 44) «وأنه هو أغنی وأقنی؛ هم اوست كه [شما را] بى ‏نياز كرد و سرمايه بخشيد.» (نجم/ 48) خداست که می خنداند و می گریاند، اوست که می میراند و زنده می کند، اوست که بی نیاز می کند و سرمایه می بخشد. ماضی و مضارع در اینگونه اسمای الهی یکسان است، جملاتی که صفت اغنا و بی نیاز نمودن را به پیامبر نیز نسبت می دهد نه بدین معناست که آن حضرت در عرض خداست، چون ربوبیت نامحدود خداوند، شریک بردار نیست، و نه آنکه در طول اوست، که اول خدا مغنی باشد دوم رسول اکرم (ص)، زیرا خداوند هم "اول" است و هم "آخر"، اولی نیست که ثانی داشته باشد، اصل است و رسول اکرم آیت و مظهر او، و صورت مرآتیه نه درعرض صاحب صورت است و نه در طول آن، زیرا از سنخ او نیست، در اصل هستی با او شریک نبوده نمایش و نمود اوست: «قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون؛ بگو خدا [همه را فرستاده] آنگاه بگذار تا در ژرفاى [باطل] خود به بازى [سرگرم] شوند.» (انعام/ 91)
اگر کمالی وجودی به غیر خدا اسناد داده شود، مانند «لله العزة ولرسوله وللمؤمنین؛ و[لى] عزت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است.» (منافقون/ 8) در بخش دیگر همان کمال منحصرا به خداوند اسناد داده شده می فرماید: «العزة لله جمیعا؛ عزت همه از آن خداست.» (نساء/ 139) یعنی همه ی عزت از آن خداست. ولی گاه همان عزت الهی در آینه ی رسالت پیامبر ظهور می کند و گاه در مرآت ایمان مؤمنان تجلی می دارد. نه اینکه خدا و پیغمبر در عرض هم یا در طول یکدیگر عزیزند. مؤمن گرچه دارای عزت است ولی در حقیقت، عزت از آن خداست که به منزله ی صاحب صورت مرآتیه است نه آنکه غیر خدا بالذات دارای عزت باشد زیرا خدا موجودی نیست که در کنارش موجود حقیقی دیگری قرار گیرد، اگر او «هم اول است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن.» (حدید/ 3) دیگر جا برای غیر او نمی ماند تا غیر، آن خلأ را پر کرده، مصدر کار باشد.
اصولا فرض خلأ محال است نه آنکه ممکن باشد ولی مفروض آن محال، اگر خدا هستی مطلق است دیگر جا برای غیر نمی گذارد که غیر، آن را پر کند چون إغناء صفت فعل است و صفت فعل را باید از موجودی امکانی انتزاع کرد نه از ذات. بنابراین مفاد جمله ی «أغنیهم الله و رسوله» (توبه/ 74) مظهر تام بودن رسول اکرم برای خداوند است، آن حضرت محصول قرب تام است و بیان اغنای رسول اکرم به عنوان تمثیل است نه تعیین؛ یعنی منظور آن نیست که در بین صفات یاد شده در سوره ی نجم، رسول اکرم (ص) تنها مظهر اغنا باشد بلکه مظهر همه ی آن اسما خواهد بود و ذکر خصوص اغنا به عنوان نمونه و مثال است، زیرا انسان کامل، که مظهر اسم اعظم است در حقیقت مظهر همه ی اسمای حسنای خداست.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 36

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110445