دعائی از نبی گرامیش محمد (ص) نقل می فرمایند در حالی که مؤمنین از امتش را هم به آن ملحق نموده: «آمن الرسول بما أنزل إلیه من ربه و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین أحد من رسله و قالوا سمعنا و أطعنا غفرانک ربنا و إلیک المصیر* لا یکلف الله نفسا إلا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت ربنا لا تؤاخذنا إن نسینا أو أخطأنا ربنا و لا تحمل علینا إصرا کما حملته علی الذین من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا أنت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین؛ رسول ایمان آورد به آنچه از ناحیه پروردگارش به سویش نازل شد، مؤمنین هم هر یک ایمان آوردند به خدا و ملائکه او و کتابها و پیغمبرانش و گفتند که ما بین هیچ یک از فرستادگانش در ایمان به آنان فرق نمی گذاریم، و نیز گفتند شنیدیم پیام خدا را و اطاعت کردیم، پروردگارا غفران تو را مسئلت داریم و به سوی جزای تو است بازگشت، خداوند هیچ نفسی را جز به مقدار طاقتش تکلیف نمی کند، برای هر نفسی ثواب همان طاعاتی است که کرده و بر هر نفسی کیفر همان گناهانی است که مرتکب شده و نیز می گویند: پروردگارا! ما را اگر دچار نسیان و خطا شدیم مؤاخذه مفرما، و تکلیف دشواری به دوش مان بار مکن، همانطوری که بر دوش آنان که قبل از ما می زیستند بار کردی، پروردگارا و بر ما تحمیل مکن چیزی را که ما را طاقت تحمل آن نیست و از ما درگذر و بر ما ببخشای و ما را رحم کن و چون یاور ما تویی، ما را بر مردم کافر یاری فرما.» (بقره/ 285- 286)
این آیات همانطوری که می بینید ایمان رسول الله (ص) را به قرآن کریم و به همه آنچه از اصول معارف و فروع احکام الهی مشتمل است حکایت فرموده و سپس مؤمنین را به وی ملحق نموده است و به طوری که از سیاق آن استفاده می شود مقصود از مؤمنین نه تنها معاصرین آن حضرتند، بلکه جمیع مؤمنین از امت وی هستند، و لازمه آن این است که اقرار و ثنا و دعائی که در این آیات نسبت به غیر معاصرین است حکایت از زبان حال باشد، و نسبت به معاصرین اگر آنان گفته باشند و یا رسول خدا (ص) اگر آن حضرت از طرف خود و از طرف مؤمنین که به وسیله ایمان جزو شاخه های شجره طیبه مبارکه وجود نازنین وی شده اند، گفته باشد زبان قال محسوب می شود.
می توان گفت مضمون این دو آیه مقایسه و موازنه ایست بین اهل کتاب و بین مؤمنین این امت در نحوه تلقی کتاب آسمانی خود و یا به عبارتی دیگر، در نحوه تادبشان به ادب عبودیت در برابر کتابی که برایشان نازل شده، و این ثنائی که خدای تعالی در این دو آیه بر اینان کرده و تخفیفی که نسبت به تکالیف شان داده عینا در مقابل توبیخی است که در آیات سابق در سوره "بقره" اهل کتاب را نموده. چه در آن آیات اهل کتاب را به اینکه بین ملائکه خدا فرق گذاشته، جبرئیل را دشمن و سایرین را دوست داشتند و بین کتب آسمانی فرق گذاشته، به قرآن کفر ورزیده و به غیر آن ایمان آوردند و بین پیغمبران خدا فرق گذاشته، به موسی یا به او و به عیسی ایمان آورده و به محمد (ص) کفر ورزیدند و بین احکام خدا فرق گذاشته، به بعضی از آنچه در کتاب خدا است ایمان آورده و به بعضی دیگر کفر ورزیدند، ملامت و مذمت می فرماید.
در این دو آیه می فرماید که مؤمنین از این امت چنین نیستند بلکه ایمان به خدا و همه ملائکه و تمامی کتب آسمانی و جمیع پیغمبران آورده و بین احدی از پیغمبران خدا فرق نمی گذارند، اینان با تسلیم در برابر معارف حقه ای که به ایشان القا شده نسبت به پروردگار خود ادب را رعایت می کنند، دیگر اینکه خدا را در احکامی که بر پیغمبرش نازل فرموده لبیک و «سمعنا و أطعنا؛ شنیدیم و اطاعت کردیم.» (مائده/ 7) می گویند، نه چون یهود که گفتند: «سمعنا و عصینا؛ شنیدیم و عصیان کردیم.» (نسا/ 46) دیگر اینکه خود را بندگانی مملوک پروردگار خود می دانند، بندگانی که از خدای خود هیچ چیزی را مالک نیستند، و به ایمان و اطاعتشان منت بر او نمی نهند، بلکه می گویند «غفرانک ربنا؛ پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاريم).» (بقره/ 285) نه چون یهود که از روی بی اعتنایی گفتند: «سیغفر لنا؛ خدا از ما می گذرد.» (اعراف/ 169) و یا گفتند: «إن الله فقیر و نحن أغنیاء؛ به درستی که خدا فقیر است و ما بی نیاز.» (آل عمران/ 181) و یا گفتند: «لن تمسنا النار إلا أیاما معدودة؛ هرگز آتش را با ما کاری نباشد مگر چند روزی.» (آل عمران/ 24) و همچنین لغزشهای دیگری که از خود نشان دادند.
خدای تعالی بعد از این موازنه می فرماید: «لا یکلف الله نفسا إلا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت؛ خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايیش تكليف نمى كند. آنچه (از خوبى) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى) به دست آورده به زيان اوست.» (بقره/ 286) آری تکالیف الهی طبعا تابع فطرتی است که خداوند، خود بشر را بر آن فطرت آفریده و معلوم است که فطرت انسانی که همان نحوه خلقت او است، انسان را جز به کارهایی که مهیا و مجهز برای آن است دعوت نمی کند و در این بدون شک سعادتی است برای زندگی.
بله، اگر عملی حائز اهمیت فوق العاده ای باشد به طوری که لازم باشد زیادتر از مقدار متعارف در حقش اهتمام شود یا بنده ای از حکم فطری و زی عبودیت خارج شود، در این صورت فطرت، حکم دیگری دارد و آن این است که مولا و یا هر کسی که امر به دست اوست تکالیف شاقه ای که از حیطه قدرت متعارف وی بیرون است متوجهش سازد، مثل اینکه مامورش کند که به صرف شک در تکلیف احتیاط کند و در امر مهمی حتی از نسیان و خطا هم دوری نماید، نظیر احتیاطی که شارع اسلام در جان ها و ناموس و اموال مردم جعل فرموده، و یا اینکه تکلیف شاقی به گردنش گذاشته و هر چه او بیشتر لجاجت کند و در سؤال اصرار نماید بیشتر بر او تنگ بگیرد نظیر تکالیف و تضییقاتی که خدای تعالی درباره بنی اسرائیل از آن خبر داده است.
به هر حال، اینکه فرمود: «لا یکلف الله نفسا» یا دنباله کلام رسول الله (ص) و مؤمنین است که به عنوان مقدمه برای گفتن: «ربنا لا تؤاخذنا» ایراد شده تا هم به منزله ثنائی بر خدای تعالی باشد و هم این توهم را که خدای تعالی به بیش از طاقت مؤاخذه می کند و به بعضی از احکام حرجی هم تکلیف می نماید دفع کند، و اگر با جمله «ربنا لا تؤاخذنا» (بقره/ 286) از درگهش مسئلتی می کند، مقصودش تخفیف در احکامی است که ممکن است به عناوین ثانویه از ناحیه حکم یا از لجاج و عناد مکلفین ناشی شود، جعل شود، نه اینکه خدای تعالی بدون هیچ یک از این دو جهت چنین تکالیفی جعل کند. یا آنکه کلام پروردگار متعال است که در بین دو فقره از دعای امت اسلام یعنی: «غفرانک ربنا...» و «ربنا لا تؤاخذنا...» قرار گرفته تا فائده قبلی را افاده نموده و تادیب و تعلیمی باشد برای مسلمین و بخواهد طریقه دعا کردن را به زبانشان بگذارد، چون آنان به آنچه خدا بفرماید ایمان دارند.
به هر حال این جمله تکیه گاه سخن مؤمنین و مبنای دعای آنهاست، آن گاه تتمه دعایشان را ذکر می فرماید، و به عبارت دیگر قسمت دیگری از مسئلت هایشان را که عبارتست از «ربنا لا تؤاخذنا...»، «ربنا و لا تحمل علینا إصرا؛ پروردگارا، هيچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار.» (بقره/ 286) و «ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا؛ پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور.» (بقره/ 286) نقل می کند، و گویا مرادشان از عفو، عفو از نسیان و خطا و سایر موجبات حرجی است که از آنان سر زده، و مرادشان از «و اغفر لنا و ارحمنا» عفو از سایر گناهان و خطایاشان می باشد، و از ذکر مغفرت در اینجا با اینکه قبلا گفته بودند: «غفرانک ربنا» تکرار لازم نمی آید، برای اینکه کلمه مزبور به منظور افاده موازنه حال آنان و ادب شان نسبت به پروردگارشان با حال اهل کتاب و معامله شان با پروردگارشان و با کتاب شان از ایشان حکایت شده، علاوه بر اینکه مقام دعا، مقامی است که مثل سایر مقامات مانع تکرار نیست، و اشتمال این دعا بر ادب عبودیت و رعایت آن در تمسک به ذیل عنایت ربوبی یکی پس از دیگری و اعتراف به مملوک بودن و در موقف ذلت و مسکنت عبودیت قرار داشتن در مقابل رب العزة مطلبی است که هیچ حاجتی به بیان ندارد.
در قرآن کریم برای رسول خدا (ص) تادیب های الهی و تعلیمات عالیه ایست در انواع و اقسام ثنا بر پروردگار تا با رعایت آن پروردگار خود را ثنا گوید، و آن آداب را در درخواستهای خود به کار بندد، نظیر تادیبی که در آیه شریفه «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء؛ بگو بار الها ای مالک ملک عالم ملک را به هر که بخواهی می دهی.» (آل عمران/ 26) و در آیه شریفه «قل اللهم فاطر السماوات و الأرض عالم الغیب و الشهادة أنت تحکم بین عبادک؛ بگو بار الها اى پديدآورنده آسمانها و زمين [اى] داناى نهان و آشكار تو خود در ميان بندگانت بر سر آنچه اختلاف مى كردند داورى مى كنى.» (زمر/ 46) و در آیه شریفه «قل الحمد لله و سلام علی عباده الذین اصطفی؛ بگو سپاس براى خداست و درود بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است آيا خدا بهتر است يا آنچه [با او] شريك مى گردانند.» (نمل/ 59)
در آیه شریفه «قل إن صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله؛ بگو در حقيقت نماز من و [ساير] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانيان است.» (انعام/ 162) و در آیه شریفه «و قل رب زدنی علما؛ بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاى.» (طه/ 114) و در آیه شریفه «و قل رب أعوذ بک من همزات الشیاطین؛ بگو پروردگارا از وسوسه هاى شيطانها به تو پناه مى برم.» (مومنون/ 97) و در آیات بسیار زیاد دیگری که جهت جامع آنها این است که مشتملند بر تعلیم آداب عالیه ای که خدای تعالی رسول گرامی خود را به آن مؤدب نموده و رسول خدا هم امتش را برعایت آن توصیه فرموده است.