اولویت پیامبر اکرم نسبت به مؤمنان

قرآن در آیه ی 6 از سوره ی احزاب، اولویت پیامبر (ص) را نسبت به مسلمانان به طور مطلق ذکر کرده است؛ «النبى أولى بالمؤمنین من أنفسهم؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان مقدم تر است.» "انفس مؤمنین"، یعنى خود مؤمنین، و بنابراین، معناى "أولى بودن رسول خدا (ص) به مؤمنین از خود مؤمنین" این است که آن جناب اختیاردارتر نسبت به مؤمنین است از خود مؤمنین، و معناى اولویت این است که فرد مسلمان هر جا امر را دائر دید بین حفظ منافع رسول خدا (ص) و حفظ منافع خودش، باید منافع رسول خدا (ص) را مقدم بدارد.
بنابراین معناى آیه این مى شود که مؤمن هر حق و منافعى که براى خودش قائل است، اگر حفظ جان خویش است و اگر دوست داشتن خودش است، و اگر براى خود حرمتى قائل است، و اگر استجابت دعوت است، و اگر به کار بردن اراده خویش است، هر چه باشد، رسول خدا (ص) مقدم بر او است، یعنى هر جا که امر دائر شد بین حفظ جان رسول خدا (ص)، یا جان خودش، یا بین دوست داشتن رسول خدا (ص)، یا دوست داشتن خودش، و همچنین سایر موارد دیگر، جانب رسول خدا (ص) را بر جانب خود ترجیح دهد. در نتیجه، اگر در هنگام خطر، جان رسول خدا (ص) در مخاطره قرار گیرد، یک فرد مسلمان موظف است که با جان خود سپر بلاى آن جناب شود و خود را فدایش کند. و همچنین در تمامى امور دنیا و دین، رسول خدا (ص) أولى و اختیاردارتر است، و اینکه گفتیم در تمامى امور دنیا و دین، به خاطر اطلاقى است که در جمله ی "النبی أولى بالمؤمنین من أنفسهم" هست. و مفهومش این است که در کلیه اختیاراتى که "انسان" نسبت به خویشتن دارد "پیامبر" (ص) از خود او نیز اولى است.
گرچه بعضى از مفسران آن را به مساله "تدبیر امور اجتماعى" و یا "اولویت در مساله قضاوت" و یا "اطاعت فرمان" تفسیر کرده اند اما در واقع هیچ دلیلى بر انحصار در یکى از این امور سه گانه نداریم. و اگر مى بینیم در بعضى از روایات اسلامى، اولویت به مساله "حکومت" تفسیر شده، در حقیقت بیان یکى از شاخه هاى این اولویت است. لذا باید گفت: «پیامبر اسلام (ص) هم در مسائل اجتماعى و هم فردى و خصوصى، هم در مسائل مربوط به حکومت، و هم قضاوت و دعوت، از هر انسانى نسبت به خودش اولى است، و اراده و خواست او، مقدم بر اراده و خواست وى مى باشد.» از این مساله نباید تعجب کرد چرا که پیامبر (ص) معصوم است و نماینده خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمى گیرد، هرگز تابع هوى و هوس نیست، و هیچگاه منافع خود را بر دیگران مقدم نمى شمرد، بلکه به عکس برنامه او در تضاد منافع همواره ایثارگرى و فداکارى براى امت است. این اولویت در حقیقت شاخه اى از اولویت مشیت الهى است، زیرا ما هر چه داریم از خدا است.
اضافه بر این انسان هنگامى مى تواند به اوج ایمان برسد که نیرومندترین علاقه او یعنى عشق به ذات خود را تحت الشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد. لذا در حدیثى مى خوانیم که فرمود: «لا یؤمن احدکم حتى یکون هواه تبعا لما جئت به؛ هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمى رسد مگر زمانى که خواست او تابع آنچه من از سوى خدا آورده ام باشد.» و نیز در حدیث دیگرى چنین آمده: «و الذى نفسى بیده لا یؤمن احدکم حتى اکون احب الیه من نفسه و ماله و ولده و الناس اجمعین؛ قسم به آن کسى که جانم در دست او است، هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمى رسد مگر زمانى که من نزد او محبوبتر از خودش و مالش و فرزندش و تمام مردم باشم.»
باز از خود آن حضرت نقل شده که فرمود:  «ما من مؤمن الا و انا اولى الناس به فى الدنیا و الآخرة؛ هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه من در دنیا و آخرت از او نسبت به خودش اولى هستم.»
قرآن نیز در آیه 36 همین سوره احزاب مى گوید: «ما کان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمرا أن یکون لهم الخیرة من أمرهم؛ هیچ مرد با ایمان و زن با ایمانى نمى تواند هنگامى که خدا و پیامبرش حکمى کند در برابر آن از خودشان اختیارى داشته باشند.» باز تاکید مى کنیم این سخن مفهومش این نیست که خداوند بندگانش را دربست تسلیم تمایلات یک فرد کرده باشد، بلکه با توجه به اینکه پیامبر (ص) داراى مقام عصمت است و به مصداق «ما ینطق عن الهوى* إن هو إلا وحی یوحى؛ و از سر هوس سخن نمى ‏گويد اين سخن به جز وحيى كه وحى مى‏شود نيست.» (نجم/ 3- 4) هر چه مى گوید سخن خدا است، و از ناحیه او است، و حتى از پدر هم دلسوزتر و مهربانتر است.
این اولویت در حقیقت در مسیر منافع مردم، هم در جنبه هاى حکومت و تدبیر جامعه اسلامى، و هم در مسائل شخصى و فردى است. به همین دلیل بسیار مى شود که این اولویت، مسئولیتهاى سنگینى بر دوش پیامبر مى گذارد، لذا در روایت معروفى که در منابع شیعه و اهل سنت وارد شده مى خوانیم پیامبر (ص) فرمود:
«انا اولى بکل مؤمن من نفسه، و من ترک مالا فللوارث و من ترک دینا او ضیاعا فالى و على؛ من از هر مؤمنى نسبت به او اولى هستم، کسى که مالى از خود بگذارد براى وارث او است، و کسى که بدهکار از دنیا برود و یا فرزند و عیالى بگذارد کفالت آنها بر عهده من است.»
باید توجه داشت که "ضیاع" در اینجا به معنى فرزندان و یا عیالى است که بدون سرپرست مانده اند، و تعبیر به "دین" قبل از آن نیز قرینه روشنى بر این معنى مى باشد، زیرا منظور داشتن بدهى بدون مال است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏16 صفحه 413

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏17 صفحه 202

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110523