مبانی مشارکت در فلسفه سیاسی ابن مسکویه

مقدمه
مشارکت به معناى (Participation) از جمله مفاهیمى است که رویکردهاى مختلفى آن را مورد کنکاش قرار داده اند. در شایع ترین رهیافت نظرى که بر مبناى الگوى خاصى از رفتار سیاسى شهروندان ارائه شده است، مشارکت به سه نوع فعال، منفعل و خنثى تقسیم گردیده است. صرف نظر از این که بر اساس ایده واقع گرایى، تقسیم قابل قبولى است؛ اما هم به مبانى و پیش فرض ها و هم به الگوى رفتارى و هم به انحصار موارد آن، ایراداتى وارد است که در جاى خود قابل طرح مى باشد. آنچه در این مختصر عرضه مى شود، رویکرد تازه اى است که با عنوان «مدل مشارکت تعاونى» قابل نام گذارى است. چون این مدل با مدل هاى غربى مشارکت تفاوت زیادى از جهت مبانى و اصول فلسفى، اهداف و کار ویژه ای دارد، از این رو، هر گونه داورى، مسبوق به عدم پیش داورى بر اساس یافته هاى اندیشه غربى است.


مبانی اجتماعی مشارکت

ابوعلى مسکویه بر مبناى طبیعت، انسان را اجتماعى مى داند و معتقد است بر این اساس، انسان حیوان مدنى است، اگر چه او به این حقیقت اذعان دارد که طبع اولیه صرفا یک گرایش است و هیچ گونه اجبارى ایجاد نمى کند و با اجتماع گریزى و انزواطلبى انسان هیچ منافاتى ندارد. از این جهت است که او بلافاصله بعد از اثبات مدنى بالطبع بودن بشر، انسان ها را به دو گروه تقسیم مى کند:
1- انسان هاى اجتماع گرا
2- انسان هاى اجتماع گریز
این تقسیم بیانگر این حقیقت است كه تن دادن به اجتماع، با عقلانیت و ضرورت و قرارداد اجتماعى، هماهنگى و سازگارى دارد؛ یعنى در عین حالى كه طبع آدمى حكم به اجتماع گرایى دارد، عقلانیت انسان هم اجتماع را انتخاب میكند و یا انسانها با قرارداد اجتماعى، چگونگى زندگى خود را تعیین مى كنند. طبیعت، فقط گرایش اجتماعى را نشان مى دهد؛ اما كدام اجتماع و با چه شرایطى، اینها را عقل و شرع براى انسان مشخص مى كنند. آنچه در فلسفه سیاسى فیلسوفان مسلمان از جمله مسكویه باید روشن شود، این است كه بعد از اجتماع، نقش فرد در جامعه و سرنوشت سیاسى خود چگونه است؟ و فرد با حكومت چه نسبتى دارد؟ معمولا این نسبت، در دو مقوله جداگانه «مشاركت سیاسى» و «مقبولیت اجتماعى» قابل طرح است.

مشارکت در فلسفه سیاسى فیلسوفان مسلمان
در فلسفه سیاسى فیلسوفان مسلمان، مشارکت عمدتا در قالب اصطلاح تعاون به کار رفته است و به نظر مى رسد که گستره معنایى تعاون، بسیار وسیع تر از مشارکت است؛ زیرا مشارکت در جامعه براى تعیین سرنوشت سیاسى و حضور در تصمیم گیرى ها و انتخاب هیات حاکمه صورت مى گیرد، در حالى که تعاون علاوه بر این موارد، قوام جامعه بدان بسته است. اصل اجتماع، بر شالوده تعاون ایجاد شده است و بر همین اساس، تمدن ها سامان یافته اند: «بهذه المعاونة تتم المدنیه و یصلح معاش الانسان؛ به واسطه تعاون مدنیت کامل و معاش انسان تامین مى گردد».

مشارکت سیاسى مقبولیت و حکومت
در جامعه مطلوب مسکویه، همه افراد داراى نقش هستند. انزواطلبى و عزلت به شدت ذم مى شود و افراد، حضور در صحنه اجتماع را حق خود دانسته و نسبت به آن آشنایى دادند. نظام سیاسى حاکم بر جامعه را نیز مى شناسند و از آن انتظار اجراى عدالت داشته و با هیات حاکمه بر مبناى محبت رابطه مستقیم دارند و براى رسیدن به غایات حکومت بدان یارى مى رسانند. و در عین حال، هرگاه احساس کنند حاکمان به انحراف مى روند، از این موقعیت برخوردارند که از آنان انتقاد کنند و براى اصلاح امور، آنها را نصیحت نمایند. و در مقابل، حاکمان نیز بر این نقش اساسى مردم صحه مى گذارند و مى دانند که اگر در مقابل مردم پاسخگو نباشند، مقبولیت خود را از دست خواهند داد: «و یسقط من عین رعیته؛ از چشم شهروندان ساقط مى شود»؛ زیرا در فلسفه سیاسى وی، بین مقبولیت و پایگاه اجتماعى حکومت، با مشارکت سیاسى شهروندان رابطه تنگاتنگى وجود دارد، به طورى که هر مقدار نظام سیاسى این مقبولیت را حفظ و افزایش دهد و در بین مردم نفوذ کند، به همان میزان حضور مردم در صحنه سیاسى بیشتر خواهد بود. در حقیقت اعتبار حاکمان سیاسى در توانایى و کارآیى شان در حل مشکلات و بر آوردن خواست مردم جامعه است. اگر آنها کارآیى نداشته باشند و در بر آوردن خواست هاى شهروندان ناتوان باشند، حمایت مردم از آنها کم یا سلب مى شود و در نتیجه، مقبولیتشان از بین رفته و حکومت مشروع و مقبول، تبدیل به حکومت غلبه مى شود؛ زیرا حاکمان براى ادامه حکومت خویش متکى بر زور و غلبه خواهند شد و مردمى که حکومت را قبول نداشته باشند، آماده هیچ گونه همکارى با آن نخواهند بود.

حکومت ملکى و ولایى
دو عنصر اساسى مقبولیت و تعاون در نظام سیاسى مسکویه با مشکل مواجه مى شود. او در طراحى سیستم مشارکتى خود، ابتدا به ترسیم نوع رابطه حکومت کنندگان و حکومت شوندگان مى پردازد و بر اساس مایه هاى اخلاقى، یک الگوى رفتارى را با عنوان «رابطه ابوت و بنوت» مطرح نموده و در قالب دو نوع حکومت ملکى و حکومت ولایى تبیین مى نماید. در نوع اول مى گوید: «ویجب ان تکون نسبة الملک الى رعیته نسبة ابویة و نسبة رعیته الیه نسبة و بنویة الرعیه بعضهم الى بعض نسبة اخویة حتى تکون السیاسات محفوظة على شرائطها الصحیة؛ لازم است که نسبت شهریاران با شهروندان هم چون رابطه پدر و فرزندى باشد و رابطه بین شهروندان رابطه برادرانه باشد تا سیاست ها بر اساس شرایط مناسب خود جریان پیدا کند».

و در مورد حکومت ولایى نیز مى گوید: «اما ولایت، اسم مشترک است و تصرفات آن به حسب عنوان مولاست؛ یعنى رابطه دو جانبه بالا و پایین در آن وجود دارد و در حقیقت، ویژگى خاصى در طرفین آن وجود دارد. از طرف والیان، مهربانى و شفقت و از ناحیه مولى علیهم [مردم] نصیحت و اطاعت مطرح است». مسکویه بعد از طراحى الگوى رفتارى در رابطه شهریاران و شهروندان، به مفهوم تعاون و ضرورت آن در حیات اجتماعى مى پردازد و در جواب ابوحیان توحیدى که از علل گرایش مردم به شراکت و مشارکت سؤال مى کند، مى گوید: «بسیارى از امور انسانى جز با معاونت و همکارى جمعى به سامان نمى رسد؛ زیرا فرد به تنهایى از انجام آن ناتوان است و در وجودش، نقصانات زیادى است و از طرفى، آثار خلاقیت و ابداع در صورت همکارى جمعى به ظهور مى رسد و چون مشارکت کنندگان در مسائل حکومتى بسیارند و اختلاف آرا شدید است و خواسته هاى گوناگون در آن دخالت دارد، نیاز به رهبر و واسطه اى که نقش محورى ایفاى کند، ضرورى است».

در جاى دیگر مى گوید: «چون انسان ها مدنى بالطبع هستند، نیاز به امورى دارند که روى آنها پیمان ببندند و ملتزم به انجام آن شوند تا به مدد تعاون و مشارکت بر محور آن، زمینه تحقق اغراض دیگر فراهم شود، این امور، گاهى در دین و سیره است و گاهى در مودت و معاملت و زمانى در حکومت و شهریارى است». از عبارات فوق، این حقیقت کاملا مشهود است که در فلسفه سیاسى ابن مسکویه، مشارکت یک پدیده مجرد و مجزاى از سایر پدیده ها نیست؛ بلکه براى تحقق آن علاوه بر دستگاه فلسفى و سیستم حکومتى متناسب و حضور بالنده شهروندان در تعیین سرنوشت سیاسى و آشنایى آنان با حقوق و آزادى هاى فردى، نیاز به جامعه اى غایت گرا و فضیلت محور است تا انسان ها با تعامل و تعاون، به حقیقت انسانیت و غایت خلقت نائل شوند.


شرایط و ویژگى هاى مشارکت تعاونى

1- تعاون، بر دو پایه حق و تکلیف استوار است. شهروند نظام سیاسى مسکویه، گاهى صرفا بر مبناى حقوق خود، نقش سازنده در سرنوشت جامعه دارد و گاهى ممکن است فاقد حق باشد و میل به اعمال حق خود ندارد و یا حق خود را به دیگرى واگذار کرده است؛ اما تکلیف شرعى، او را ملزم به مشارکت مى کند.
2- تعاون، مبتنى بر دستگاه فلسفى متناسب با خود است و بر نوع خاصى از معرفت شناسى، انسان شناسى و هستى شناسى متکى است.
3- تعاون، تابعى از فلسفه غایت گراى مسکویه است. از این جهت است که مشارکت صرفا براى اعمال حقوق نیست و مشارکت براى مشارکت هم نیست؛ بلکه غایت مشارکت علاوه بر تامین زندگى مادى، وصول به کمال و سعادت است.
4- براى تحقق مشارکت، نیاز به بسترهاى مناسب و دستگاه حکومتى و ساختار قدرت و رهبرى اى هماهنگ با فلسفه سیاسى است.
5- جامعه مطلوب مسکویه، علاوه بر غایت گرایى، مبتنى بر فضیلت است.
6- تعاون در فلسفه سیاسى مسکویه، بر این پیش فرض مبتنى است که شهروندان هم به حقوق خود آشنایى داشته و هم به شرایط و اوضاع حاکم بر جامعه واقفند و مى دانند که حاکمان سیاسى با اتصاف به شرایط دینى و مقبولیت اجتماعى، بر سرکار آمده اند. بنابراین تعاون با آنها براى نیل به سعادت، هم حق است و هم تکلیف و در صورت ظلم و جور، مخالفت و انزجار از آنان، هم حق است و هم تکلیف.

انواع مشارکت تعاونى
در فلسفه سیاسى ابن مسکویه مشارکت تعاونى بر مبناى اهداف و غایات آن شناسایى شده و در چهار نوع طراحى شده است:
الف- مشارکت بدوى (معطوف به معاش)
ب- مشارکت عقلى
ج- مشارکت فضیلت محور
د- مشارکت معطوف به توسعه
ه- زمینه هاى مشارکت مردم در امور حکومتى


منابع :

  1. م‌.م‌. شريف‌- تاريخ‌ فلسفه‌ در اسلام‌

  2. محسن مهاجرنيا- فصل نامه علوم سیاسی

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111103