زمینه های پیدایش تهاجم فرهنگی

فرهنگ

فرهنگ که فرایندى از آداب و رسوم، خوى ها و خصلتها و چگونگى روابط حاکم بر مجموعه ها و گروههاى انسانى است ضمن آنکه خود زاییده زندگى اجتماعى انسانهاست، تاثیر شگرف و غیر قابل تردیدى بر چگونگى زندگى و ادامه حیات اجتماعى و ملى ملتها دارد. به عبارت دیگر، فرهنگ هر ملتى ریشه در اعتقادات، طرز تلقى ها و نوع نگرش آنها به جهان و مسائل موجود در آن دارد. بنابراین به میزانى که پایه هاى اعتقادى و باورهاى اجتماعى ملتى مبتنى بر حقایق و ارزشهاى انسانى و الهى باشد، ارزشهاى فرهنگى او نیز شایسته تمجید و درخور ستایش و قابل پیروى خواهد بود، اما پر واضح است که در طول تاریخ حیات بشرى، همواره آداب و سنن و خلق و خوى انسانها در جهت حق و بر اساس برداشتهاى حقجویانه و واقع گرایانه از قضایا و مسائل مختلف نبوده و در بسیارى موارد و به دلایل عدیده، انحراف و کجروى و دورى از صراط مستقیم فلاح و رستگارى و در غلتیدن در دامن موهومات و باورهاى خرافى، باطل گرایانه، غیر الهى و ضد بشرى گریبانگیر اقوام و ملل مختلف شده است.
همچنین به علت خوى اجتماعى انسان، مراوات و ارتباطات انسانى و به تبع آن روابط فرهنگى و مبالات فکرى نیز به موازات تاریخ تحولات و تمدن بشرى وجود داشته است. در این میان، بنابر نص صریح قرآن، تقابل و تضاد بین دو فرهنگ الهى و غیر الهى و نزاع و درگیرى بین دو مقوله حق و باطل از صبحدم تاریخ وجود داشته و تا واپسین لحظات غروب حیات بشرى نیز ادامه خواهد داشت و در این مسیر، خدا پرستان و حق جویان، همواره رویاروى باطل گرایان و شب پرستان، در نبردى آشتى ناپذیر به سر خواهند برد. امروزه با پیشرفت سریع تکنولوژى و علم و صنعت و با پیدایش قطبهاى غول آساى صنعتى، اقتصادى و نظامى و با سیطره فرهنگ ابتذال، رفاه زدگى و مادیت بر کفرستان شرق و هیچستان غرب این امکان فراهم آمده است که سران کفر و الحاد و مستکبران جهانخوار، دم از تشکیل دهکده جهانى زده و با گسترش سلطه شبکه سازمانهاى بین المللى بر سراسر عالم، حاکمیت نظم نوین جهانى را خواستار شوند.
اینان به منظور دستیابى به این اهداف شوم، و در پى بسط و توسعه سلطه و نفوذ شیطانى و اهریمنى خود در تمام شؤون زندگى ملتهاى گوناگون در سراسر دنیا، از طریق نهادهاى وابسته به سازمان به اصطلاح ملل متحد و با جهت دهى به تصمیمات این نهاد و کنترل حساب شده آنها، در سرنوشت تمامى ملتها به صورتى آشکار و نهان دخالت مى کنند؛ به بهانه دفاع از حقوق بشر، با استفاده از وحشانه ترین و رذیلانه ترین اقدامات ضد بشرى، حکومتهاى کشورها را تغییر مى دهند، تصیفه هاى خونین نژادى را که به ددمنشانه ترین روشها صورت مى گیرد، با ظرافت و ترفندهاى گوناگون توجیه مى کنند، از طریق پیمانهاى چند جانبه اقتصادى همانند گات و غیره زمینه هاى سلطه شوم اقتصادى خود را بر کشورهاى ضعیف و عقب مانده فراهم مى کنند و با آزمایش هر روزه سلاحهاى مخوف و ویرانگر خود ملل محروم و مستضعف را تهدید کرده به آنها چنگ و دندان نشان مى دهند و هر فریاد اعتراضى را به هر شکل ممکن در گلو خفه مى کنند و بالاخره با گسترش ‍ شبکه هاى مدرن و پیچیده ارتباطى و با بهره گیرى از حیوانى ترین روشها، فضاى فکرى، اعتقادى و فرهنگى ملتها را لجن مال مى کنند و با ایجاد جو مسموم و خفه کننده فکرى و فرهنگى مانع هرگونه بیدارى، ابتکار، پیشرفت، آزادى خواهى و استقلال طلبى در میان مردم فقر زده و در بند کشورهاى مورد هجوم مى شوند.
در عصرى که بسیارى از واژه ها معناى حقیقى خود را از دست داده اند، اشاعه ابتذال و فساد، نام ترویج فرهنگ و خدمت به جامعه بشرى به خود مى گیرد و دفاع از هویت ملى و ارزشهاى والاى انسانى و فرهنگى واپسگرایى، سکون و عقب ماندگى تلقى مى شود و باندهاى آشکار و نهان مافیایى از هر وسیله اى براى استحاله فرهنگى و مسخ ارزشهاى معنوى بهره مى جویند. در این بین، هجوم و شبیخون بر بنیانهاى فرهنگى، خطرناکترین و کارسازترین حربه اى است که اینک موجودیت ملتها به ویژه ملل اسلامى را تهدید مى کند.

زمینه هاى پیدایش تهاجم فرهنگى

پدیده هاى اجتماعى با علت و زمینه واحدى به وجود نمى آیند و براى بررسى و شناخت آن باید علل و عوامل متعددى را مورد شناسایى قرار داد. تهاجم فرهنگى نیز یکى از پدیده هاى مهم اجتماعى است که مى بایست زمینه هاى پیدایش و گسترش آن به طور دقیق و جامع بررسى شود. تهاجم فرهنگى امرى است که همیشه داراى دو طرف مهاجم و مورد هجوم مى باشد. و علل و عوامل مربوط به هر کدام از آنها با یکدیگر متفاوت ولى با هم مرتبط مى باشند.

زمینه هاى داخلى تهاجم فرهنگى
در یک بررسى اجمالى از وضعیت کشورهاى مورد هجوم، به ویژگیهاى مشترکى دست مى یابیم که نشان مى دهد این ویژگیها به عنوان عوامل کلیدى در گسترش تهاجم فرهنگى نقش اساسى را دارا هستند. بعضى از این ویژگیها توسط استعمارگران و مهاجمین ایجاد شده و براى سهولت در امر تهاجم و استعمار، به جوامع دیگر تحمیل شده و برخى دیگر، مختص ‍ ساختار داخلى جوامع مورد هجوم مى باشد. برخى از مهمترین این ویژگیها که به عنوان زمینه هاى داخلى تهاجم فرهنگى نیز مطرح مى باشند عبارتند از:

الف: بى توجهى نسبت به فرهنگ خودى
هر یک از جوامع انسانى، فرهنگ خاص خود را دارند، که طى سالیان متمادى در اثر خاطرات تلخ و شیرین در تاریخ سرزمین آنها شکل گرفته و به صورت فرهنگ آن سرزمین در آمده است که از آن به فرهنگ خودى تعبیر مى شود. تا زمانى که فرهنگ خودى به حیات خود ادامه داده و قدرت هضم و دفع تاره هاى فرهنگ وارداتى را داشته باشد هیچگونه آسیبى نخواهد دید. ولى اگر فرهنگ خودى، پویایى و جذابیت خود را از دست داده و قدرت انطباق با مقتضیات زمان را نداشته باشد، فرهنگ بیگانه به راحتى مى تواند جایگاه خود را پیدا کند و فرهنگ خودى را به انحطاط و فراموشى سپارد. از همین روست که همه ادیان الهى به ویژه دین مبین اسلام سعادت جامعه بشرى را با احیاء و احترام به اصول انسانى و معنوى مى داند و همواره هشدار مى دهد که براى حفظ ارزشهاى انسانى در جامعه همه باید کوشا باشند.
در اسلام عنصر مهم امر به معروف و نهى از منکر یکى از مصادیق بارزى است که به صورت یک موتور نیرو بخش عمل کرده و به فرهنگ جامعه، پویایى و حیات مستمر مى بخشد عمل به این فریضه الهى، از غفلت و بى توجهى نسبت به فرهنگ غنى اسلامى جلوگیرى مى نماید. و ترک آن، سلطه فرهنگى بیگانگان بر جامعه اسلامى را به دنبال خواهد داشت، از این رو در دین اسلام به اجراى آن تاکید فراوانى شده است.

ب: خود باختگى فرهنگى
حالت خود باختگى بیشتر ناشى از خود کم بینى و احساس حقارت در قبال پیشرفت و موفقیت هاى دیگران است، لذا استکبار جهانى با دست یافتن به پیشرفتهاى مادى، چنین تبلیغ مى کند که علت پیشرفتهاى مختلف شگفت آور جهان غرب ناشى از فرهنگ آنها است. اینگونه تبلیغات در افراد ضعیف النفس و کسانى که از آگاهى و تحلیل صحیحى برخوردار نیستند تاثیر گذارده، آنان را مجذوب فرهنگ غرب مى کند. این افراد سعى مى کنند خود را با فرهنگ بیگانه تطبیق دهند تا شاید از این طریق بتوانند به منزلت و پیشرفت دست یابند، حال آنکه اینگونه افراد در چشم بیگانگان، به صورت مقلدینى دیده مى شوند که از خود هیچ گونه اراده اى ندارند. این خود باختگى فرهنگى در جوامع در حال توسعه، بسیار به چشم مى خورد. اکنون دشمن با شیوه هاى مدرن ترى به تهاجم خود ادامه مى دهد که آن شیوه تهاجم فرهنگى است و براى این کار از روشنفکر نمایان وابسته که رسوبات فکرى القاء شده روزنامه ها، کلاسهاى درس و هر فرصتى که به دست آورده اند به تضعیف فرهنگ خودى و تقویت فرهنگ بیگانه پرداخته و مى پردازند. و از طرف دیگر، دشمن به شیوه مستقیم با استفاده از وسایل پیشرفته ارتباطات (ویدئو و تلویزیون، گیرنده هاى ماهواره اى) سعى در القاى خود کم بینى و خود باختگى فرهنگى را دارد.

ج: بى لیاقتى سران حکومتها
شکى نیست که قدرت و هیات حاکمه در یک جامعه تاثیر چشم گیرى بر فرهنگ آن جامعه دارد. اگر حکمرانان مقید و مطیع ارزشهاى بومى و دینى جامعه خود باشند به دوام و گسترش فرهنگ خودى کمک به سزایى مى نمایند و اگر فاسد و بى لیاقت باشند، صدمات جبران ناپذیرى بر فرهنگ و ذخایر معنوى و مادى جامعه وارد مى کنند. به همین دلیل دشمن از طریق حکام وابسته و فاسد خیلى سریعتر مى تواند به مسخ فرهنگ بومى و جایگزین کردن فرهنگ مورد نظر خود دست یازد. نقش حکومتها براى مهاجمان، تا آن حد مهم و کارساز است که حتى حاضرند براى سرنگون کردن حکومتهاى ملى و اصیل یک جامعه و روى کار آوردن یک حکومت سر سپرده، به جنگ و خونریزى و کودتا دست بزنند. تاریخ از این گونه کودتاها و جنگها بسیار سراغ دارد که آخرین نمونه آن دخالت و نقض آشکار حاکمیت هائیت توسط آمریکا است. آمریکا تنها به این دلیل که حکومت ژنرال سدراس با منافع او سازگارى نداشت دست به اشغال نظامى در کشور هائیتى زد و با ریختن خون مردم بى گناه، حکومت دلخواه خودش را روى کار آورد.

د: رفاه طلبى و تجمل گرایى
القاء روحیه رفاه طلبى و دنیا گرایى یکى از محورهاى اصلى استکبار در تهاجم فرهنگى مى باشد. دشمن براى سست کردن عقاید و اصول فرهنگ جوامع مستقل، بخصوص کشورهاى اسلامى طرحهاى مختلف و متنوعى را پى ریزى مى کند. از زمانى که غربى ها قدرت وحدت بخش مکتب اسلام و برنامه هاى آن را براى زندگى سعادتمندانه بشر تجربه کردند، موقعیت استکبارى خود را در معرض خطر دیده به فکر خنثى کردن حرکت فرهنگى اسلام افتادند. یکى از عوامل فرهنگى که باعث موفقیت اسلام و وحدت پیروانش ‍ مى شود، تاکید بر عدم وابستگى و دلبستگى مسلمانان به زخارف دنیوى و هواهاى نفسانى است که این امر باعث مى شود که دلهاى آنان همواره متوجه خدا بوده و خدا محور اصلى وحدت براى همه باشد؛ و از طرفى عدم دلبستگى به مادیات دنیا باعث دوام و بقاء روحیه جهادى در امت اسلامى خواهد شد که در این صورت هیچ قدرتى را یاراى غلبه بر امت اسلامى نخواهد بود. استکبار جهانى به این نتیجه رسید که اگر روحیه دینى در میان مسلمانان دست نخورده باقى بماند نه تنها نمى تواند بر آنها سلطه یابد بلکه اسلام خطر بالقوه اى براى برچیدن بساط استکبارى آنها در سراسر جهان خواهد بود.
بر این اساس در صدد زدودن روحیه مقاوم و جهادى مسلمین بر آمدند. براى اولین بار این حرکت تهاجمى فرهنگى با نیت تخلیه و استحاله روحى و معنوى جوانان مسلمان در اندلس (اسپانیاى فعلى) به آزمایش ‍ گذاشته شد که متاسفانه نتیجه مثبتى را براى دشمن به ارمغان آورد. آنها به راحتى توانستند از طریق بدحجابى و بى حجابى و وسایل عیش و نوش و دیگر عوامل نفسانى، جوانان رزمنده و سلحشور را به کاباره ها کشانده، کم کم ملت مسلمان اندلس را از روحیه جهادى و دنیا گریزى تخلیه کنند و در گام بعدى به راحتى، جلوى گسترش و نفوذ اسلام را در آن منطقه بگیرند. روشن است که این حربه هنوز هم کارساز است به ویژه پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى، دشمن پس از به کارگیرى همه حربه هاى سیاسى، نظامى، اقتصادى خود به این نتیجه رسیده است که عوامل ریشه اى را که باعث حضور دائم و قدرتمند و آگاهانه مسلمانان در صحنه هاى مختلف اجتماعى مى شود بخشکاند. دین زدایى امروز در دستور کار استکبار جهانى است که تمام تبلیغات خود را صرف این کار مى کند. پخش عکسهاى مبتذل در مدارس، ایجاد مدلهاى مختلف لباس غربى، پخش فیلم ها و نوارها و کتب ضاله، ایجاد روحیه و تفکر تجمل گرائى و رفاه طلبى در جامعه، از جمله برنامه هایى است که غرب براى مبارزه با فرهنگ اصیل اسلامى به اجرا در مى آورد.

ه: عقب ماندگى علمى و صنعتى
سرزمین شرق تا قبل از شروع انقلاب صنعتى، به عنوان مرکز صدور فرهنگ و تمدن براى جهان محسوب مى شد، غربى ها براى تهیه وسایل تجارى و اقتصادى خود از قبیل پارچه، ادویجات و غیره با پیمودن کیلومترها راه دریایى و خشکى و قبول همه خطرات به ملل شرق رو مى آورند تا از امکانات و پیشرفتهاى آنان بهره ببرند. آنها نه تنها از نظر علمى و صنعتى نسبت به شرق برترى نداشته بلکه محتاج علوم و صنایع خاور زمین نیز بودند. با بروز انقلاب صنعتى در غرب (اواسط قرن هیجدهم) علاوه بر تولید و انباشت چشم گیر کالا بر کیفیت و لطافت آن نیز افزوده شد. و این فراوانى کالا به حدى رسید که جمعیت داخلى قادر به مصرف آن نبود (اشباع بازار داخلى ) مشکل مصرف از یک طرف و مشکل تهیه مواد اولیه مورد نیاز براى تولید هر چه بیشتر کالا از طرف دیگر باعث شد که کشورهاى صنعتى به جوامع عقب مانده و غیر صنعتى روى آورده تا علاوه بر غارت منابع و مواد معدنى موجود در آن سرزمین و استثمار کارگران و فراد بومى، کالاهاى ساخته شده و مصرفى خود را بر بازارهاى این جوامع تحمیل نمایند.
این عمل مستلزم این بود که کشورهاى جهان سوم، همواره محتاج استعمارگران و کشورهاى صنعتى باقى بمانند. براى اجراى این نقشه سعى کردند بر تولیدات داخلى این کشورها ضربه وارد کنند و معادن آنها را به غارت ببرند و کشورها تک محصولى قرار دهند. امروزه کشورهاى اسلامى و بسیارى از کشورهاى غیر صنعتى نیز به این بلاى خانمانسوز مبتلا هستند.
بیشتر کشورهاى اسلامى به درآمدهاى نفتى خود وابسته هستند و تازه آن را باید به کشورهاى صنعتى و استعمارگر بفروشند و اگر چنانچه به حکومتى که مورد دلخواه آنها نباشد فشار وارد کنند و با تحریم اقتصادى و منع خرید نفت از آن حکومت او را به زانو در مى آورند. این وابستگى دایم کشورهاى توسعه یافته باعث عقب ماندگى هر چه بیشتر، و سلطه همه جانبه غرب بر آنها شد به طورى که این فقر مادى و علمى و صنعتى و فرسودگى سبب فرار مغزهاى متفکر کشورهاى عقب مانده از کشور خود و جذب کشورهاى صنعتى شدند. بنابراین، توسعه و پیشرفت صنعتى براى کشورهاى عقب افتاده امر بسیار مشکلى بوده و نیاز به شرکت هاى چند ملیتى که تمامى صنایع و پروژه هاى تکنولوژیکى را در انحصار خود در آورده اند به عنوان عاملان اصلى استعمار نو در جهان پراکنده شده اند و در هر کشورى که وارد شوند به جاى پیشرفت و توسعه، فقر و فلاکت و وابستگى بیشتر را به ارمغان مى آورند و ثروت ملى آنان را بهتر و بیشتر به یغما مى برند.
تنها راه نجات از وابستگى همان راهى است که انقلاب اسلامى در پیش پاى ملت ها، به خصوص ملت ایران گذاشت و استقلال کامل سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را مد نظر قرار داده و هرگونه سلطه جویى و استعمار را محکوم کرد. البته تحقق کامل این هدف مقدس با آگاهى ملت و انتخاب صحیح راه اقتصادى توسط مسؤولان و همچنین تلاش و کوشش در جهت پرورش مبتکران و دانشمندان خلاق در داخل کشور و تقویت بنیه صادرات از نظر کمى و کیفى و مبارزه با فرهنگ مصرف گرایى و تجمل پرستى میسر خواهد بود.

و- عدم شناخت صحیح از دین و بى توجهى در عمل به آن
عدم درک و شناخت صحیح مسلمانان از فرامین دینى و احکام شریعت یکى از عوامل مهم سلطه پذیرى ممالک اسلامى محسوب مى شود. اگر همه ملتهاى مسلمان آگاه شوند که قرآن مجید با تأکید فراوان، هر گونه سلطه سیاسى و اقتصادى و... بیگانگان را بر مسلمان نفى و منع کرده، به هیچ وجه سلطه کفار غربى را نمى پذیرند. اما امروزه دلایل مختلفى، از جمله وجود حکام جور و سر سپرده در این کشورها، باعث عدم آگاهى ملتها از حقایق اسلامى شده است. یک نمونه بارز آن، کشور عربستان مى باشد، کشورى که قبله گاه مسلمین است و شهر مقدس مکه را به دست غارتگران امریکایى سپرده تا جلوى بیدارى و آگاهى مسلمانان جهان را بگیرد و از حضور و نفوذ بیشتر انقلاب اسلامى در مراسم جهانى حج بکاهد. و این مصداق روشن سلطه بیگانه بر بلاد مسلمین است و جا دارد که مسلمانان جهان بر ضد آن قیام کنند. براى رهایى از این مشکل، باید مسلمانان را نسبت به تکالیف و احکام دینى آشنا و مقید ساخت و به شیوه هاى مختلف علمى و تبلیغى، ملتها را آگاه کرد که بر ضد رژیم هاى حاکم که مانع اجراى احکام اسلامى هستند به پا خیزند. همانطور که ملت وظایف خود نه تنها عزت و استقلال آنها کسب نخواهد شد بلکه میزان سلطه بیگانگان در ممالک اسلامى گسترش بیشترى خواهد یافت.

زمینه هاى خارجى تهاجم فرهنگى

منشأ اصلى تهاجم فرهنگى، اوضاع و شرایط سیاسى، اجتماعى خارجى، به خصوص وضعیت بحرانى کشورهاى استعمارى مى باشد. وقتى کشورهاى بزرگ صنعتى دچار بحرانهاى اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى شدند، تنها راه چاره را در انتقال این بحران به جوامع غیر صنعتى یافتند، به این صورت که با تسخیر کشورهاى عقب افتاده، علاوه بر تأمین مواد اولیه و کارگر ارزان، با ارسال متخصصان، کارمندان و کالاهاى مصنوعى خود به این جوامع، مشکل تورم و بیکارى خود را تا حدودى از این طریق حل کردند. عمده ترین عوامل خارجى تهاجم فرهنگى عبارتند از:

الف: تبلیغ علیه تعالیم الهى
دشمنان ادیان الهى همیشه سعى مى کنند دین را از صحنه و متن زندگى خارج نموده و آن را به حاشیه برده امرى غیر ضرورى جلوه دهند. زیرا دین حقیقى را مانع چپاولگرى و غارت خود مى بینند. آنان براى رسیدن به این هدف، تمام امکانات خود را بسیج مى کنند و با تبلیغات گسترده و دامنه دار سعى دارند چهره دین را نامطلوب، ناقص، عقب افتاده و در یک کلمه غیر ضرورى و بى اهمیت نشان دهند. اگر قوانین و مقررات الهى در بین جامعه سست، تضعیف و تحریف شود، گردنکشان به راحتى مى توانند به اهداف شوم استکبارى خود دست یابند. به همین دلیل سعى مى کنند قوانین الهى را به اشکال مختلف مورد هجوم قرار داده تا بتوانند به امکانات و ذخایر مادى و معنوى کشورها، خاصه مسلمانان چنگ انداخته و زمینه را براى هرگونه تاخت و تاز و تهاجم فراهم نمایند. بنابراین مستکبران دین را مانع اصلى خود مى بینند، از این رو با تمام توان آن را مورد تهاجمات خود، خاصه تهاجم فرهنگى قرار مى دهند.

ب: برترى نژادى
قوم گرایى و نژاد پرستى همواره یکى از معضلات بشریت بوده و مى باشد از زمانهاى گذشته تا کنون درگیرى و اختلافات نژادى بدترین نوع جنگها بوده و بیشترین خونریزى را به دنبال داشته است. امروزه با وجود ادعاهاى فراوان مبنى بر پیشرفت فرهنگ و تمدن بشر، هنوز هم شاهد تصفیه هاى خونین قومى و نژادى در اطراف و اکناف دنیا هستیم که یکى از نمونه هاى فاجعه آمیز آن، جنایات صربها علیه ملت مسلمان و مظلوم بوسنى، آنهم در قلب اروپاى وحشى به ظاهر متمدن مى باشد. قرآن، فلسفه اصلى اختلاف رنگ، پوست، زبان، قبیله و نژاد را عامل تسهیل در شناسائى گروههاى مختلف از یکدیگر مى داند «و جعلناکم شعربا و قبائل لتعارفوا؛ شما را ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید.» (حجرات/ 13)
اما بشر با برداشت نادرست از این فلسفه خلقت، آن را پایه اصلى اختلاف و برترى طلبى خود قرار داد و جنگهاى فراوانى به راه انداخت که از جمله آنها دو جنگ جهانى اول و دوم بود که مایه خسارت فراوانى بر زندگى بشر شد. بنابراین تا زمانى که این حس غیر اخلاقى و زشت بر انسانها و دولتها، حکومت مى کند، زمینه جنگ و تهاجم نیز وجود خواهد داشت، کما اینکه در حال حاضر نیز شاهد تهاجمات فرهنگى مبتنى بر حس برترى طلبى غربى ها به رهبرى امریکا، علیه کشورهاى دیگرى مى باشیم.

ج: رشد صنعت و تکنولوژى
از زمانى که کشورهاى اروپایى از سلطه جو خفقان قرن وسطایى نجات یافتند، تحول چشم گیرى در زمینه علوم و صنایع به دست آوردند، این پیشرفت فنى و تکنولوژیکى اگر چه در بسیارى از زمینه ها به خدمت بشریت شتافت؛ اما به علت فقدان روحیه الهى و معنوى و انسان دوستانه، صاحبان این تکنولوژى، خسارات جبران ناپذیرى را نیز براى بشریت به بار آوردند. کشورهاى صنعتى، سلاحهاى مرگبار و مخرب ناشى از تکنولوژى جدید را به خدمت حس نژاد پرستى قدیمى خود گرفته و در سطح گسترده ترى دست به تهاجم زدند. پیدایش ماشین هاى صنعتى تحول عظیمى در جوامع بشرى ایجاد کرد، همان کسانى که براى تهیه نان شب، دچار مشکل بودند، آنهایى که براى تولید نخ و پارچه مى بایست هفته ها و ماهها روى دوک نخ ریسى تلاش کنند تا شاید چند متر پارچه ببافند، بعد از انقلاب صنعتى به مدد وسایل پیشرفته، به کالاهاى فراوانى دست یافتند تا جایى که جمعیت آنها قادر به مصرف آن همه کالاى انباشته شده نبود و حتى تولید فراوان براى آنان مشکلات عدیده اى ایجاد کرد. از جمله این مشکلات موارد زیر را مى توان بر شمرد:
1- مشکل کالاهاى مازاد بر مصرف و باقى مانده در انبارها.
2- کمبود مواد اولیه مورد نیاز کارخانه ها و صنایع.
3- مواجهه با مشکل بیکارى به دلایل جایگزینى ماشین به جاى انسان.
4- نیاز به بازارهاى مصرف جهانى دائمى و مقرون به صرفه.
این موارد، بلافاصله پس از انقلاب صنعتى گریبانگیر کشورهاى صنعتى شد و آنها را به ورشکستگى نزدیک کرد. در نهایت چاره مشکل را در انتقال این بحران به کشورهاى غیر صنعتى دیدند و در واقع استعمار به معناى علمى از اینجا آغاز شد. استعمار براى دستیابى به مقاصد فوق از حربه تهاجم فرهنگى استفاده کرد و با این شعار که کشورهاى پیشرفته و صنعتى، ملل متمدن، و جوامع غیر صنعتى ملل وحشى، هستند و اینکه کشورهاى متمدن وظیفه تعمیر و آبادانى کشورهاى عقب مانده را به عهده دارند اذهان عمومى را براى هجوم و اشتغال نظامى آماده کردند و سپس دست به تجاوز علیه کشورهاى غیر صنعتى زدند. بسیارى از کشورها فریب این شعارها را خورده و باور کردند که آنها واقعا براى نجات انسان هاى عقب مانده تلاش مى کنند. به خصوص وقتى دیدند، استعمار پس از وارد شدن در هر سرزمین عقب مانده تلاش مى کنند. به خصوص وقتى دیدند، استعمار پس از وارد شدن در هر سرزمین اقدام به تاسیس امکانات رفاهى از قبیل جاده، راه آهن و غیره مى کند، بر اعتمادشان افزوده شد. غافل از اینکه این اقدامات براى سهولت در امر غارت مواد اولیه و منابع ارزشمند نهفته در آن سرزمین بود.
کشورهاى استعمارى موفق شدند که با استفاده از تهاجم به فرهنگ ملل مختلف حضور همه جانبه اى در کشورهاى توسعه نیافته پیدا کنند و همزمان با غارت منابع اقتصادى به تحقیر فرهنگى این جوامع از داخل بپردازند؛ به طورى که به ملتها تلقین کنند که بدون کمک کشورهاى صنعتى ادامه حیات و دسترسى به صنایع پیشرفته محال مى باشد. اما این وضع چندان طول نکشید و بالاخره برخى ملتها بیدار و متوجه شدند که حضور استعمار چیزى جز فقر و فلاکت براى آنها به جاى نمى گذارد، بر این اساس ‍ ملتهاى آسیایى، افریقایى و آمریکاى لاتین که سالها در زیر یوغ استعمار مورد استثمار واقع شده بودند به فکر استقلال افتاده و مبارزات چشمگیرى را براى اخراج بیگانگان از سرزمین خود آغاز کردند.

د: شکست شیوه استعمار مستقیم
کشورهاى سرمایه دارى غرب براى حل مشکلات داخلى خود با تظاهر به خدمت به بشریت و با استفاده از تسلیحات و نیروهاى نظامى پیشرفته خود، دخالت در امور داخلى ملل مختلف جهان را آغاز کردند و به طور مستقیم در این کشورها حضور فیزیکى یافتند. آنها حتى حکام و فرمانروایان جوامع مورد اشغال را از نیروهاى زبده و مورد نظر خود انتخاب مى کردند. یکى از قربانیان اولیه و اصلى این تجاوز مستقیم کشور هند است که استعمار پیر انگلیس ضمن تسلط بر تمامى شؤونات اجتماعى، سیاسى این کشور سالها به غارت منابع آن مشغول بود. تا مدتى زیادى از طریق اشغال مستقیم، نیازهاى کشورهاى صنعتى بر آورده مى شد اما پس از قیام ملتها علیه استعمار، ادامه این روند براى استعمارگران بسیار گران تمام شد و علاوه بر به خطر افتادن نیروهاى اشغالگر و بالا رفتن هزینه ادامه اشغال، بحران داخلى نیز مجددا عود کرد و صنایع و کارخانجات را در ورطه سقوط قرار داد، بازارهاى مصرف یکى پس از دیگرى در حال سقوط بود و مواد اولیه تامین نمى شد. وجود کارمندان و متخصصان خارجى در کشورهاى استقلال یافته پذیرفته نمى شد و آنها ناچار به عقب نشینى به کشور خود بودند که خود به خود به مساله بیکارى و عدم اشتغال دامن مى زد. به طور کلى کشورهاى سرمایه دارى در این مرحله نیز با بحران مهمى مواجه شدند که باز هم در صدد یافتن راههایى براى انتقال این بحران جدید، به کشورهاى توسعه نیافته بر آمدند.

ه: شیوه استعمار نامرئى
پس از شکست استعمار شکل مستقیم، استعمارگران با روش غیر مستقیم و نامرئى وارد صحنه شدند که به شیوه هاى پیشرفته ترى آن را به اجرا در آوردند. در واقع مرحله جدیدى از تهاجم فرهنگى که زمینه را براى ادامه غارت منابع کشورهاى عقب افتاده آماده کرد. بدینصورت، وقتى استعمار خود را ناچار به پایان دادن تحول کامل در زیر ساخت اجتماعى، اقتصادى آن جوامع، جریان استمرار وابستگى آنها به کشورهاى صنعتى و پیشرفته را تضمین کند. براى دستیابى به این هدف شوم در زمینه هاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى شروع به فعالیت گسترده کرد. در درجه اول فرهنگ مولد و پویاى این جوامع را به یک فرهنگ غیر متحرک، مصرفى و مرده تبدیل نمود و به ترتیب نیروهاى فرهنگى وابسته پرداخته و راه را براى فرار مغزهاى خلاق و مبتکر این جوامع بازگذاشت تا نتوانند به توانایى هاى داخلى برسند.
از نظر اقتصادى سعى کردند که تمام صنایع بومى و محلى را نابود کنند و با تبلیغات فرهنگى، مصنوعات خود را جایگزین کالاهاى محلى کردند و اینگونه تلقین کردند که کالاهاى خارجى به علت مرغوبیت و با دوام بودن براى جوامع عقب افتاده مقرون به صرفه تر است. از طرف دیگر براى تداوم وابستگى اقتصادى این کشورها، تمامى ریشه هاى اقتصادى آنها را خشکانیده و آنان را به صورت تک محصولى در آوردند بهه عنوان مثال کشور گویا وابسته به محصول شکر کشور مصر وابسته به محصول پنبه، کشور ایران و بسیارى از کشورهاى اسلامى وابسته به محصول نفت، شدند و در دیگر جنبه هاى اقتصادى هیچگونه توانایى و تولیدى نداشتند و به طور کامل به استعمارگران محتاج بودند.
از نظر سیاسى نیز اقدام به تربیت روشنفکر نمایان وابسته در هر جامعه کردند و به جاى حکومت مستقیم بر مردم تحت استعمار، این بار مهره هاى خود فروخته استعمارى این مسئولیت را به عهده داشتند و براى اربابان خود فعالیت مى کردند. مهمترین وظیفه این مهره هاى وابسته، اغفال مردم و کم کردن حساسیت آنها نسبت به سرنوشت خودشان بود و در صورت مقاومت ملت، به راحتى با حمایتهاى پشت پرده استعمارگران، آنان را به خاک و خون مى کشیدند. با اجراى این ترفندها، استعمار نامرئى که کاملترین مرحله استعمار است به اوج خود رسید و نظامهاى چپاولگر به راحتى توانستند به غارت منافع این ملتها و به سلطه خود همچنان ادامه دهند. این بار به جاى نیروهاى خشن نظامى، از عناصر مرموز دیپلماسى و فرهنگى و اقتصادى، تحت لواى دیپلمات، کشیش و خبرنگار شرکتهاى چند ملیتى بهره جستند که منافع فراوانى را براى آنها به دنبال داشت.

و- وابستگى فرهنگى زمینه ساز سایر سلطه ها
دوام و قوام هر جامعه به فرهنگ آن جامعه است. اگر چنانچه یک ملتى در حفظ اصول و ارزشهاى فرهنگى خود موفق باشد در سایر زمینه ها نیز موفق خواهد شد. اما ملتى که در پاسدارى از فرهنگ خود کوشا نباشد شکى نیست که این جامعه در مسیر تهاجم فرهنگى دشمنان خود، علاوه بر پذیرش سلطه فرهنگى بیگانگان ناچار است سلطه هاى سیاسى و اقتصادى و نظامى آنان را نیز بپذیرد. چون فرهنگ به مثابه موتور محرک، مایه شکوفایى ذهنهاى خلاق و مستعد مى باشد و در سایه فرهنگ زنده و مبارز است که افراد جامعه به رشد و استقلال سیاسى، اقتصادى مى رسند. بنابراین رسیدن به خودکفایى اقتصادى، سیاسى و نظامى، زمانى میسر است که «استقلال فرهنگى» وجود داشته باشد.
نظامهاى منحط سرمایه دارى، پس از سالها تجربه آزمایش به این نتیجه رسیده اند که مهمترین مانع توسعه طلبى آنها در کشورهاى جهان سوم قدرت فرهنگى این ملتهاست و تا زمانى که علایق مذهبى و فرهنگى جوامع مذکور دست نخورده باقى بماند، چپاول منافع آنان امر مشکلى خواهد بود. لذا به این فکر افتادند که قبل از هر چیز سلطه فرهنگى را کامل کنند. پس از سلطه فرهنگى است که احساس حقارت و پوچى و ناتوانى در ملتها بسیار آسان ایجاد خواهد شد و آنها کم کم به این یقین دروغین مى رسند که قدرت انجام هیچ کار عظیم و مهمى را ندارند و بایستى تا آخر عمرشان تابع و تحت سلطه سیاسى، اقتصادى بیگانگان باقى بمانند. پس از ایجاد چنین باورهایى است که دشمن مى تواند سلطه اقتصادى، نظامى خود را نیز تکامل بخشیده و به آسانى مقدرات امور ملتها را در دست بگیرد.
ملتهاى جهان به ویژه ملل مسلمان مدتهاست که در خطر چنین تهاجم و سلطه فرهنگى قرار گرفته اند. بنابراین براى جلوگیرى از سلطه فرهنگى و به تبع آن سلطه اقتصادى دشمن ایجاد حساسیت دو جانبه ضرورى مى باشد. از یک طرف حساس ‍ بودن به فرهنگ خودى که بایستى به مثابه روح جامعه تلقى و مورد احترام قرار گیرد که البته بستگى زیادى به توجه و عملکرد کلیه مسؤولان مملکتى دارد. از طرف دیگر حساسیت شدید به فرهنگ مهاجم غرب باید در تمامى حرکات و سکنات مسؤولان نظام و عموم ملت ایجاد شود و همگى خود را در اجراى این حساسیت دو جانبه مسؤول و سهیم بدانند. در غیر این صورت با بى توجهى و فراموشى فرهنگ و مذهب خودى و پذیرش تدریجى فرهنگ بیگانه، تهاجم فرهنگى به شکل خزنده اى پیش ‍ آمده و بالاخره خود را بر تمامى امور فرهنگى، سیاسى، اقتصادى جامعه، مسلط خواهد کرد که رهایى مجدد از آن به سادگى حاصل نخواهد شد و نیازمند قربانى دادنهاى بسیار، و نثار خونهاى فراوان و مجاهدتهاى پیگیرى مى باشد.


منابع :

  1. معاونت انتشارات مركز فرهنگى سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران- کتاب تهاجم فرهنگى- فصل دوم

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111187