جامعیت و همه جانبه بودن قوانین اسلامی آنچنان است که اگر کسی آن را بشناسد معترف خواهد شد که از حد و مرز فکر بشر خارج است. معارف اسلامی برای همه امور قانون و آداب آورده است و در همه ابعاد زندگی انسان نظر داده است و اطمینان داریم که اسلام در بر دارنده پاسخ به نیازهای مردم است.
استاد مطهری در باره تفسیرهای نا صواب از دین چنین می گوید: دین مقدس اسلام، یک دین ناشناخته است. حقایق این دین، تدریجا در نظر مردم واژگون شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به نام دین داده می شود. هجوم استعمار غربی، با عوامل مرئئ و نا مرئی اش، از یک طرف و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام، در این عصر،از طرف دیگر، سبب شده که اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد. بدین سبب، این بنده، وظیفه خود دیده است که در حدود توانایی در میدان انجام وظیفه نماید.
در کتاب علل گرایش به مادیگری، از مواردی به عنوان برجسته ترین دلایل گرایش به مادیگری و روی گردانی از معنویت و ایمان در غرب یاد می کنند و می گوید: اسلام همیشه دم از حیات و زندگی می زند و در حقیقت به آن نوع از زندگی دعوت می کند که سر شار از دانایی و توانایی است. اینکه در قرآن از خدای متعال با کلمه "حی" نامبرده می شود، معنایش این نیست که خدا قلب و خون و رگ و پوست دارد بلکه به خدا از آن جهت "حی" گفته می شود که دانای مطلق است. برنامه اسلام دانایی و توانایی یا آگاهی و حرکت است.
در بحث احیای تفکر دینی می گوید: اقبال، متوجه این نکته شده که اسلام هم در میان مسلمانان وجود دارد و هم ندارد. اسلام وجود دارد، به صورت این که ما می بینیم: شعائر اسلام در میان مسلمانان هست، بانگ اذان در میان مردم شنیده می شود. موقع نماز که می شود رو به مساجد می آورند، مرده هایشان را به رسم اسلام دفن می کنند برای نوزادهایشان به رسم اسلام، تشریفاتی قائل می شوند، اسم هایشان غالبا اسلامی است... ولی آن چه که روح اسلام است، در این وجود ندارد، روح اسلام در جامعه اسلامی مرده است، این حیات اسلامی را باید تجدید کرد و امکان تجدیدش هست، چون اسلام نمرده است، زیرا کتاب آسمانی اش هست، سنت پیغمبرش هست و اینها به صورت زنده ای هستند، یعنی کسی نتوانسته بهتر از آنها را بیاورد.
استاد مطهری در مصاف با کج اندیشی دینی
در زمینه انحرافات و کج اندیشی هایی که به نام دین مطرح می شد، می نویسد: اندیشه های بیگانه از دو طریق نفوذ می کنند. یکی از طریق دشمنان، هنگامی که یک نهضت اجتماعی اوج می گیرد و جاذبه پیدا می کند و مکتب های دیگر را تحت شعاع قرار می دهد، پیروان مکتب های دیگر برای رخنه کردن در آن مکتب و پوسانیدن آن از درون، اندیشه های بیگانه راکه با روح مکتب مغایر است وارد آن مکتب می کنند و آن مکتب را به این ترتیب از اثر و خاصیت می اندازند و یا کم اثر می کنند. نمونه اش را در قرون اولیه اسلام دیده ایم. پس از گستردگی و جهانگیری اسلام، مخالفان اسلام مبارزه با اسلام را از طریق تحریف آغاز کردند. اندیشه های خود را با مارک تقلبی اسلام صادر نمودند. دیگر از طریق دوستان و پیروان گاهی پیروان خود مکتب به علت نا آشنایی درست با مکتب مجذوب یک سلسله نظریات و اندیشه های بیگانه می گردند و آگاهانه یا نا آگاهانه آن نظریات را رنگ مکتب می دهند و عرضه می کنند.
استاد می فرماید: اولا اسلام در ذات خود یک حقیقت است نه یک مصلحت یک هدف است نه یک وسیله و تنها افرادی می توانند از این منبع انرژی اجتماعی بهره گیری نمایند که به اسلام نه به چشم حقیقت و هدف بنگرند، نه به چشم مصلحت و وسیله. اسلام یک ابزار نیست که در مقتضیات قرن 16 مورد استفاده قرار گیرد و در مقتضیات قرن بیستم به تاریخ سپرده شود. اسلام صراط مستقیم انسانیت است. ثانیا اگر اسلام به عنوان وسیله و ابزار کار آمد باشد قطعا اسلام راستین و اسلام واقعی است، نه هر چه به نام اسلام قالب زده شود. ایشان دو چیز را عامل اصلی در آسیب شناسی دینداری جوانان می دانست:
1- نا آگاهی جوانان از حقیقت دین
2-آلودگی اخلاقی یکی از نشانه های نا آگاهی جوانان از حقیقت دین این بود که آنها دین را یک امر غیر معقول و غیر منطقی می پنداشتند،خصوصا قشر هایی که با اندیشه های غربی و علم و فلسفه غربی آشنا بودند.
اصول کار آمدی دین
استاد مطهری بر این باور است که برای نشان دادن کار آمدی دین، باید اصول زیر را تبیین، و احیا و پی گرفت:
1- فطری بودن احکام، ارزش ها، مقررات و قوانین دینی: استاد مطهری به این باور بودند که اگر جمال حقایق و معارف دین برجان پاک و خرد سالم بشر عرضه شود و احساس نیاز به دین زنده شود،خود به دین روی خواهند آورد، هم پاسدار آن خواهند بود و هم پیاده کننده آن.
2- دمیدن روح حماسه دین
اسلام دین حماسه است. آیین پیش برنده انسان ها به سوی ارزش های متعالی است. شهید مطهری یکی از انحطاط مسلمانان را همین گرفتن روح حماسه از پیکره دین می دانستند. وقتی حماسه حسینی به غم خانه حسینی بدل شود، مطهری دین "حماسه حسینی" را می سراید و "تحریفات عاشورا" را بر ملا میکند. او بر آن است که امامان را به عنوان اسوه معاد و معاش، اسوه کار و تلاش و ستیز با نفاق و رو در رویی با دارندگان از کمال، معرفی کند و این فکر باطل را که سال های سال در خانه دل مسلمانان آشیان کرده است که ما کجا و ائمه کجا و آنان چنان در اوج عظمت و مجدند که ما خاکیان را به ساحت آن مقدسان راهی نیست، از صفحه ذهن مسلمانان بزداید.
3- خرافه زدایی از سیمای دین
خرافه، رسوبات فرهنگ جاهلی، عادات و رسوم نا هماهنگ با ارزش های دینی، به ویژه آن گاه که رنگ دینی می گیرند و در تفسیر و دریافت از دین، نقش بازی می کنند، از پیچیده ترین باز دارندگان حرکت های اصلاحی هستند. استاد مطهری با شجاعت تمام، با خرافه گرایان در گیر شد و از غوغای عوام نهراسید و به خواص نهیب زد و تهمت ها و تکفیر ها و نافرمانی ها، او را از مبارزه باز نداشت وبه تلاش روشن گرانه خویش ادامه داد ورد پای خرافه را در جای معارف اسلامی نشان داد و دین به دور از خرافه، ارائه کرد و حقایق ناب را از باتلاق خرافه ها به در آورد و علیه متولیان خرافه به پا خاست و دیگران را به خیزش، فرا خواند.
4- عقل مداری
استاد مطهری بر این باور بودند آنان که بر ظاهر، جمود می ورزند و در گذر از نقل، شهامتی نداند و پایشان می لرزد نمی تواند در برخورد فرهنگ ها، در آوردگاه فکرها، نقشی داشته باشند و اثری بگذارند. آنان که جایگاه خود را خوب شناخته اند و از آن بهره می برند و با منطق خود به مصاف اندیشه ها می روند، در جولانگاه فکرها جایگاهی خواهند داشت و به حساب خواهند آمد. چنین جایگاهی برای عقل و این گونه توانی برای اسلام شناسان در بهره وری از خرد، حرفی است بسیار بلند و در خور مطالعه دقیق و درنگ بسیار، اصلی که جاودانگی اسلام را و نقش سازنده آن را در هر دوره و زمانی، تضمین می کند و احکام و مقررات و معارف و ارزش های آن را بر قله مدارد.
5- مرزبانی
عالم دینی بسان مرزبانی تیز نگر که حرکات دشمن را آن به آن زیر نظر دارد، تا از مرز، پا به این سو ننهد، اندیشه های مهاجم و نا سازگار با اندیشه خودی را، با تمام وجود زیر نظر دارد و حرکات آن را دنبال می کند و سریع به سراغ حرکات دشمن می رود و با قوت منطق و استدلال، راه را بر آنها می بندد. استاد مطهری با آشنایی با این پیچ و خم ها پا به عرصه مرزبانی و دفاع گذاشته بود. او دیده بان و مرزدار تیز نگر بود و هوشیارانه کوچکترین حرکات دشمن را در هر شکل و چهره ای می شناخت. با استمداد از بصیرت ملکوتی زیرکی مومنانه، زمان شناسی دقیق، خاستگاه جریان های فرهنگی و فکری را نیک شناسایی کرده، باطل را در مقدس ترین و انقلابی ترین چهره آن رسوا نمود و رگه های مادی را از لا به لای گفته ها و نوشته ها به در اورد و نقد کرد. استاد مطهری، نیک دریافته بود که تفکر جدید، تنها مدعی ستیز با ادیان الهی نیست، بلکه داعیه جانشینی در سر دارد. آرا و مکتب های نو، خود را چنان عرضه می دارند که گویی مذهب های جدیدند که برای رهایی انسان آمده اند.
دیدگاه استاد مطهری در مورد آسیب های فرهنگی جامعه
از نظر استاد مطهری چندین مشکل در جامعه وجود داشته است:
1- تعارض بین ملیت و دین
2- رشد و توسعه اندیشه مادی گری در ایران و جهان
3- عدم تمایل قشر جوان به دین
4- طرح تعارض بین علم و دین
5- طرح شبهاتی در هویت تاریخی، ملی و دینی جامعه
استاد معتقد است که تفکر دینی بایستی در جامعه حضور همه جانبه داشته باشد. راه اصلی حضور تفکر دینی، رفع آسیب های فرهنگی و دینی می باشد. وی معتقد است که تفکر دینی به واسطه فرهنگ های بیگانه مطرح شده و یا درگذشت زمان، فرهنگ اسلامی در بعضی از صورت ها تحریف یافته است.
چگونگی فرهنگ سازی
استاد مطهری معتقد است با شناخت آسیب های فرهنگی و عوامل موثر در این مسیر، برای ایجاد تحول فرهنگی، فعالیت های متعدد فرهنگی ضروری است.
استاد مطهری در مقابله با تهاجم فرهنگی دوران خود، فعالیت های زیر را پیشنهاد می کند:
1- عرضه درست مکتب الهی "مکتب الهی را به طور معقول و علمی و استدلالی صحیح عرضه بداریم"
2- ارتباط بین "مسائل الهی با مسائل اجتماعی و سیاسی مشخص شود"
3- برخورد منطقی با شبهات: "باید با هرج و مرج تبلیغی و اظهار نظرهای نا متخصص مبارزه شود"
4- "به مسئله محیط مساعد اخلاقی و اجتماعی که هم آهنگ با مفاهیم متعالی معنوی باشد باید کمال اهمیت داده شود".
5- "از همه ضروری تر اینکه در عصر ما باید علاقمندان و آشنایان به مفاهیم واقعی اسلامی سعی کنند بار دیگر حماسه را که رکنی از مفاهیم اسلامی بود بدانها بر گردانند"
6- "جنبه ایجاد زمینه برای رشد مفاهیم عالی معنوی فوق العاده ضروری است"
رابطه زندگی فرهنگی و معنوی انسان با زندگی مادی او صرفا انعکاسی از زندگی حیوانی او نیست. بلکه انسانیت در انسان اصالت دارد. علم و ایمان دو رکن از ارکان اساسی انسانیت انسان است اکنون می خواهیم ببینیم این دو رکن و این دو وجهه انسانیت، خود با یکدیگر چه رابطه ای دارند یا می توانند داشته باشند.