رابطه دین با خشونت و مدارا

معانی خشونت و مدارا

این دو واژه، معانی و مصادیق مختلفی دارند و همه معانی و مصادیق آنها مورد نزاع نیست. هرچند کسی (از مخالفان و از موافقان) این دو اصطلاح را دقیقا تعریف نکرده و بگوید: اصولا با چه معنا و مصداقی از خشونت و مدارات مخالف هستم یا با کدام معنا و مصداق آنها موافقم! «خشونت»، کاربردهای لغوی و ادبی، اجتماعی و حقوقی گوناگونی دارد. در فارسی وقتی گفته می شود: سنگ، خشن است یعنی زبر است. در عربی نیز، خشونت در مقابل «لینت» (نرمی) به کار رفته است. راجع به حضرت عیسی (ع)، در نهج البلاغه آمده است: «فلقد کان یتوسد الحجر و یلبس الخشن؛ بر سنگ سر می نهاد، بالش او سنگ بود و جامه خشن می پوشید.» (نهج البلاغه/ خطبه 160) خشونت در برابر «نعومت» (یعنی برخورداری و زندگی توأم با ناز و تنعم) هم به کار رفته است.
همچنین خشونت به منش و کنش تندخویانه و سخت گیرانه نیز اطلاق شده است. مولا (ع) در خطبه معروف «شقشقیه» می فرماید: «من نسبتم به خلافت، نسبت مدار و محور آسیاب به سنگ آسیاب بود، ولی ابوبکر آسیاب خلافت را از مدارش خارج کرد، ابوبکر این منصب را غصب کرد و بعد از خود آن را به عمر سپرد: «فصیرها فی حوزة خشناء، یغلظ کلمها و یخشن مسها؛ ابی بکر خلافت را به سرزمین خشنی سپرد یعنی، عمر عنصر خشنی بود، کلماتش درشت و تند و اخلاقش آنچنان خشن بود که کسی نمی توانست به او نزدیک شود.» (نهج البلاغه/ خطبه 3)
در این عبارات، خشونت در خصوص گفتار و رفتار درشت و تهی از لطافت و عطوفت به کار رفته است. کلمه خشونت در محاورات اجتماعی گاه به معنای برخورد فیزیکی به کار می رود مثلا می شنویم که «تظاهرات آرام معترضان در فلان کشور به خشونت کشید» یعنی منجر به زد و خورد فیزیکی شد. گاه خشونت به معنای قاطعیت و عدم چشم پوشی از خطای متهمان و مجرمان به کار می رود. این کاربرد در مقابل رفتار سهل انگارانه مجریان قانون که باعث لوث شدن مقررات می گردد، اطلاق می شود. خشونت به این مفهوم در حوزه حقوق و قانونگذاری و اجرای قانون به کار می رود. کاربرد دیگر واژه خشونت، معادل با «نابردباری مذهبی» و «تحمل ناپذیری فکری» و «عدم مماشات با رقبای سیاسی» و معطوف به رفتار و روابط اجتماعی است. در قبال «بردباری مذهبی یا سیاسی»، «دگرپذیری» و «مدارات» و به تعبیر عربها «تعایش سلمی» قرار می گیرد. این معنا غیر از قاطعیت و با آن قابل جمع است، ممکن است کسی قاطع باشد اما با دیگران مماشات هم بکند، کما اینکه از جزمگرایی نیز جداست و ممکن است کسی در عقاید خود بسیار محکم و متصلب باشد و عقاید طرف مقابل را مطلقا باطل بداند اما در عین حال با سعه صدر، اندیشه رقیب را تحمل نماید، خشونت به معنای قاطعیت و استوار عقیدگی با مدارات و نرمخویی، تعارض ندارد.
کسی از پیامبر اکرم (ص) قاطع تر و نستوه ایمان تر نبود اما قرآن می گوید: «فبما رحمة من النت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لأنفضوا من حول؛ از رحمت رحمانی تو نرم خویی کردی تا مردم پیرامونت گرد آمدند، و اگر درشت خو و سخت دل می بودی همه از اطراف تو پراکنده می شدند.» (آل عمران/ 159)
حال پرسش روز این است که رجحان با کدام است؟ صلابت یا سهولت؟ تندخویی یا نرم خویی؟ قهر یا مهر؟ صبوری یا سخت گیری؟ سماجت یا سماحت؟ جاذبه یا دافعه؟ «مدارا» یا «خشونت»؟ به نظر می رسد مدارات «فی نفسه» و خشونت «خود به خود»، نه خوب نه بد است! و کسی نمی تواند بگوید خشونت یا مدارات، مطلقا و به «هر معنا» و از «سوی هر کسی» و درباره «هر کسی»، به «هر انگیزه و هدفی» و به «هر اندازه» و به «هر وسیله یی» و در «هر ظرف و زمینه زمانی و مکانی ای»، خوب و یا بد است!
متغیرها و عواملی چون «معنا»، «فاعل»، «متعلق»، «انگیزه»، «هدف»، «میزان»، «وسیله»، «ظرف و شرایط»، قطعا در تعیین حسن و قبح خشونت و مدارات دخیل است و بدون توجه به این عناصر هشتگانه، خشونت و مدارات، نه تحقق پذیر و نه تحلیل بردار است. خشونت «فیزیکی» از سوی «پدری دلسوز» بر روی «فرزند خاطی عامد» به میزان «معقول» به انگیزه «تأدیب» به هدف «تربیت» (نه تشفی خاطر و انتقام) با وسیله یی «متعارف» و در ظرف و زمینه «اجتماعی و روانی بایسته و شایسته» و تاثیرگذار، هرگز منفی و مطرود نیست، اما تغییر هر یک از متغیرها می تواند خشونت را به فعلی مطرود و منهی، تبدیل نماید. لهذا هر که بپرسد خشونت، قبیح است یا حسن؟ زشت است یا زیبا؟ باید از او پرسید: کدام خشونت؟

کدام خشونت؟

1. خشونت به معنی «قاطعیت»، یا خشونت به مفهوم «قاتلیت»؟ اگر خشونت به معنای سر سختی در اجرای قانون، سختگیری در تحقق عدالت، صلابت در دفاع از حق است، به جان می خریمش. عده ای از امام علی (ع) به خاطر سختگیری هایش نسبت به بیت المال نزد پیامبر اکرم (ص) شکوه کردند، حضرت (ص) فرمود: «انه خشن فی ذ ات؛ آری او درباره خدا خشن است.» سختگیری او برای خدا و قانون الهی است. داستان علی (ع) و عقیل و آهن گداخته نمونه ای از آن است، در برابر زیاده خواهی عقیل از بیت المال، آهن گداخته بر کف برادر نابینا نهاد. اما اگر خشونت به معنی قاتلیت و قلع و قمع شهروندان و رقیبان و مخالفان است، اسلام هرگز آن را تجویز نفرموده است: «و لاتکن سبعا ضاریا تغتنم اکلهم؛ ای مالک! نسبت به مردم چونان درنده ای مباش که خوردن آنان را لحظه شماری کنی.» (نهج البلاغه/ نامه 52)
2. خشونت فیزیکی، یا خشونت فرا فیزیکی؟ مراد از خشونت فیزیکی، ضرب و جرح جسمانی، خشونت شفاف و بسیط است و منظور از خشونت فرا فیزیکی، تحدید و تهدید روانی است، خشونت پنهان، پیچیده و مدرن است. خشونت بسیط، مواجهه با رقیب و حریف به وسیله سلاح و سیلی، تخته و تازیانه است (ترور شخص)، خشونت پیچیده، مقابله با رقبا به وسیله تهمت و توهین (ترور شخصیت) و با استفاده از روشها و شیوه های جنگ روانی است. خشونت مدرن، خشونت ورزیدن از رهگذر تبدیل شعارها و ابزارهای دمکراتیک به حربه علیه حریف فکری و رقیب سیاسی و با شعار آزادی، از حریف، سلب آزادی کردن است، با افترأ بستن به مخالفان، ایجاد اختناق فکری ذهنی کردن و رقیب را به زندان و زنجیرهای نامرئی فکندن و کشیدن است! و تحمیل استبداد سپید و غیر حسی بر جامعه است آنسان که مخالفان از خوف تهمت و توهین دچار خودسانسوری بشوند، کدام زشت است؟ اولی یا دومی؟، قطعا هر دو زشتند، هر دو ظالمانه، اما دومی زشت تر و ظالمانه تر است: «الفتنة اشد من القتل؛ فتنه از قتل شدیدتر است.» (بقره/ 191) و «الفتنة اکبر من القتل؛ فتنه گری بسی بدتر از قتل است، بزرگ تر از قتل است.» (بقره/ 217)
3. خشونت قانونی، یا خشونت طغیانی؟ خشونت و سخت گیری طبق قانون غیر از خشونت از سر طغیان و خشونت خودسرانه است، اولی اگر نباشد نظم پدید نمی آید، حقوق آحاد و جوامع انسانی تضییع می گردد؛ دومی جامعه را به جنگل بدل می سازد، عمده ترین خاصیت و خصیصه مدنی جامعه انسانی در قبال تجمع گله وار حیوانی و بدوی، قانون پذیری است؛ بسیار بدیهی است که خشونت خودسر و از سر طغیان و کردنکشی، نه مجاز است و نه مشروع. «و من یتعد حدود ا فاولئک هم الظالمون؛ آنانکه از حدود الهی تجاوز می کنند ستمگرانند.» (بقره/ 237)
4. خشونت از سوی مقام مسئول، یا خشونت توسط افراد بی مسئولیت و هرج و مرج طلب؟ اینجا «حسن فعلی» کفایت نمی کند، «حسن و صلاحیت فاعلی» هم شرط است. فعل مشروع به فاعل مسؤ ول تعلق دارد و باید دید فاعل خشونت کیست؟ قاضی یا یک مشت افراد مسؤولیت ناشناس، هر چند خوش نیت؟ دخالت نابجا و بی جواز عناصر غیر مسؤول، نظم و امنیت عمومی را به مخاطره می افکند، جامعه ای که دارای حکومت مشروع و مسؤول است، تکالیف افراد و اصناف در آن تعریف شده است، اگر مسلمانی می خواهد امر به معروف و نهی از منکر بکند تحت نظارت و طبق مقررات باید عمل کند. وظیفه مردم امر و نهی زبانی، رفتاری و معاشرتی است. برخورد اجرائی به عهده حکومت است.
5.خشونت رحمانی، یا خشونت نفسانی؟ خشونت از سوی خالق رحمان و مربی غمگسار، یا خشونت از سوی حاکم غدار و فرمانروای جبار؟ به تعبیر دیگر خشونت به انگیزه تربیت و با هدف تکامل بخشی و طبعا از سر مهر، غیر از خشونت به انگیزه تحکم و برای انتقام و اشباع حس غرور و نفسانیت است. فلسفه دشواری و توان سوزی برخی از احکام و آموزه های الهی نیز تأثیرگذاری تربیتی آنها است، هر چند تکلیف فوق طاقت در شریعت سهله اسلامی نیست. معنی سهله و سمحه بودن شریعت محمدی همین است. آسان و سهله و سمحه بودن اسلام به معنی جانبداری این دین از اباحی گری و روا انگاری نیست.
6. خشونت در قبال دشمنان و حق ستیزان و تعدی کنندگان به حقوق مردم، یا خشونت در برابر دوستان و حق پذیران و شهروندان؟ قرآن، جامعه اسلامی را جامعه دارای جاذبه و دافعه می داند. «محمد رسول او الذین معه اشد أعلی الکفار رحمأ بینهم؛ محمد فرستاده خداست، و کسانی که با او همراهند، با کفر پیشه گان سختگیر و سر سختند و در میان خویش بسی نرم دل و مهربانند.» (فتح/ 29) انسان معتدل و جامعه معتدل، انسان و اجتماعی است که دارای آرمان، ایمان و ارزش های مشخص و مبانی و مواضع معینی است و هندسه روابط خود با دیگران را در چارچوب و بر مبنای آنها تنظیم می کند. میزان و نوع «قرابت و رابطه» یا «غرابت و فاصله» اش با هر فرد و جامعه ای بستگی تام دارد به میزان «عناد و وداد» و دوری و نزدیکی آن فرد و جامعه با آن مبانی و ارزشها. اصولا انسان و اجتماع فاقد مبنا و موضع، تهی از جاذبه و دافعه، انسان و جامعه معتدل، طبیعی و معقولی نیست. حتی حیوان و نبات دارای قوه جذب و دفع است. خداوند متعال در ساحت تکوین و در ساحت تشریع، انسان را یک سویه و تک ساحتی نپسندیده و نیافریده است. «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهدأ علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیدا؛ و شما را امتی میانه قرار دادیم تا الگو مردم دیگر باشید و پیامبر هم الگو و شاهد شما باشد.» (بقره/ 143)
7. خشونت علیه زورگویان و ستم کیشان، یا خشونت علیه زور شنفته گان و ستم کشیدگان؟ واپسین وصیت امیر حکمت و حریت، خطاب به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) این است: «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ خصم ستم کیش و یار ستمکش باشید.» (نهج البلاغه/ نامه 47) از منظر دین و خرد خشونت بازدارنده مشروع است. «فان بغت احدیهما علی ا لأخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی الی امرالله؛ اگر بین دو گروه ستیز روی داد، سعی بر صلح و اصلاح کنید، اگر یکی از آنها گردن ننهاد با او به ستیز برخیزید تا به حکم خدا تن در دهد.» (حجرات/ 9)
8. خشونت علیه معاندان و دسیسه گران، یا خشونت علیه غافلان و جاهلان؟ پیامبر اکرم (ص) هر بار که از کوچه ای می گذشت، یک یهودی از بالای بام بر سر حضرت خاک و خاکستر فرو می ریخت، روزی از آنجا عبور کردند اما آن رفتار تکرار نشد، از همراهان پرسیدند: «این دوست ما کجاست؟» پاسخ دادند: «کدام دوست؟» فرمودند: «همانکه ...» با شگفتی گفتند: «او یهودی بود و هر بار به شما اهانت می کرد! و حال بیمار است.» فرمودند: «برویم عیادت!» وارد منزل مرد یهودی شدند. آن مرد حیرت زده و ناباورانه از بستر برخاست و شهادتین بر زبان راند و ایمان آورد؛ اما وقتی یهود بنی قریضه (به رغم آنکه با مسلمین پیمان امضأ کرده بودند) هنگام حمله دشمن به مدینه، معاهده را نقض کردند و به قصد براندازی و دسیسه گری با دشمن همکاری کردند، همین پیامبر عفو و عطوفت، و قهرمان رحمت و شفقت، پس از دفع دشمن دستور دادند هفتصد تن آنها را به جرم عهد شکنی و توطئه گری، یکجا گردن زدند!
میثاق مقدس است و باید رعایت شود: «و دوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سوأا، فلا تتخذوا منهم اولیأ حتی یهاجروا فی سبیلا فان تولو ا فخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتمو هم و لاتتخذوا منهم ولیا و لانصیرا* الا الذین یصلون الی قوم بینکم و بینهم میثاق اوجاؤوکم حصرت صدور هم ان یقاتلوکم او یقاتلوا قومهم؛ منافقان دوست دارند همچنان که خودشان کافرند شما نیز کفر بورزید تا با آنها یکسان شوید، پس با هیچ یک از آنها دوستی مکنید تا وقتی که آنها در راه خدا هجرت کنند، و اگر سرباز زدند در هر جا که آنها را می یابید بگیرید و بکشید و هیچ یک از آنها را به دوستی و یاری برگزینید. مگر کسانی را که به قومی ملحق می شوند که بین شما و آنها پیمانی هست، یا خود نزد شما می آیند در حالی که از جنگ با شما و قومشان خسته شده اند.» (نسأ/ 89- 90)
9. خشونت علیه خائنان، یا خشونت علیه خاطیان؟ خوارج چهره در چهره امام علی (ع) می ایستادند و در حالی که هزاران مومن به حضرت اقتدأ کرده بودند علیه او شعار می دادند و می گفتند: «علی! با آنکه در راه اسلام بسیار جهاد ورزیدی و فراوان شمشیر زدی، اما چون حکمیت را پذیرفتی همه اعمال تو تباه شد!» با آنکه حکمیت را همین خشک مغزها و متحجران بر آن بزرگوار تحمیل کرده بودند! حضرت اجازه نمی داد کسی متعرض آنان بشود، اما وقتی کار آنان به خیانت و خشونت کشید و دست به شمشیر بردند و به اقدام عملی بر ضد امام علی (ع) انجامید و جنگ نهروان برپا شد، حضرت همه را از دم تیغ گذراند و تنها جایی که آن حضرت پس از غلبه بر خصم، آشکارا بدان مباهات کرد اینجا بود، فرمود: «ایهاالناس! فانی فقات عین الفتنة؛ مردم! من چشم فتنه را از حدقه بیرون آوردم!» (نهج البلاغه/ خطبه 93)
10. خشونت با آمران و رهبران کفر و ظلم یا خشونت با زیردستان و فریب خوردگان و ابزار گونه گان؟ برای خشکاندن ریشه ظلم و ظلمت و سوزاندن اساس خیانت و خشونت، با سردمداران و طر احان باید برخورد شود نه با آنانکه چونان آلت دست بی اراده، به استخدام جور و جفا پیشگی درآمده اند. «فقاتلو أئمة الکفر انهم الکذفر الهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون؛ سردمداران کفر را بکشید که آنان بد عهدند تا مگر باز ایستند.» (توبه/ 12)
11. خشونت برای اهداف برین انسانی، یا خشونت برای اغراض دون حیوانی؟ خشونت برای احقاق حق و استقرار عدالت و در راه مردمداری و مردم مداری، یا خشونت برای امحأ حق و انکار عدالت و سرکوب مردم؟ خدا کسانی را که در راه خدا و مستضعفان درمانده پیکار نمی کنند نکوهش می فرماید. «و مالکم لاتقاتلون فی سبیل او المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون: ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها؛ شما را چه شده است که نبرد نمی کنید در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعفی که فریاد برآورده اند که خدایا ما را از این دیار که اهالی آن ستمگرند، رهایمان کن!» (نسأ/ 73)
خشونت از سر مهر و محبت، و خشونت از سر قهر و غرور هر دو خشونتند، اما میان آنها تفاوت از زمین تا آسمان است. خشم گرفتن و خشونت ورزیدن برای استیفای حق مظلوم و کیفر ظالم، مطلوب است. خشونتی بالاتر از گردن زدن نیست اما اگر به عنوان قصاص باشد مایه حیات است. «و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الألباب؛ و اى خردمندان شما را در قصاص زندگانى است.» (بقره/ 179)
12. خشونت و قاطعیت، سرسختی و سازش ناپذیری در کار دفاع از دین، یا خشونت و قلع و قمع برای نفسانیت و انانیت؟ «یا ایهاالنبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم؛ ای پیامبر با کافران و منافقان به جهاد برخیز و بر آنان سخت بگیر.» (توبه/ 73؛ تحریم/ 9) داستان طرز برخورد امام عارفان و نفسانیت ستیزان را با حرکت جسارت آمیز عبدود در کارزار خندق را همه شنیده ایم.
13. خشونت در دفاع از منافع ملی و حراست از مصالح بشریت، یا خشونت در راه منافع شخصی و مصالح جناحی؟ یکی از دلائل واکنش متفاوت رهبران ما در قضایای مشابه (مانند رفتار دوگانه پیامبر با یهودیان و علی (ع) با خوارج) همین جهت است. تا جایی که مسأله به شخص آن بزرگان مربوط می شد، نهایت سماحت و مسامحت را از خود نشان می دادند و از آنجا که مسأله به مصالح امت، حدود الهی، و مرزهای دین پیوند می خورد، با واقعه بی مهابا و بی ملاحظه مواجه می شدند. «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة و یکون الدین لله؛ با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه ‏اى نباشد و دين مخصوص خدا شود.» (بقره/ 193) و «یکون الدین کله لله؛ کفر پیشگان را بکشید تا فتنه برافتد و دین و قانون [یکسره] الهی شود.» (نسأ/ 39)
14. خشونت در برابر خشونت، یا خشونت در برابر منطق؟ تاریخ اسلام به طور موازی، هم آکنده است از جنگها و قتالها و هم لبریز است از مباحثه ها و مناظره های رهبران ما با معاندان و مخالفان، منطق اسلام این است: «خشونت در قبال خشونت، منطق در قبال منطق.» «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا بمثل ما اعتد ی علیکم؛ هر کس به شما تعدی کرد و حمله ور شد، مقابله به مثل کنید.» (بقره/ 194) زیرا گاه جز به خشونت نمی توان خشونت را برانداخت: از حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه نقل شده است که فرموده اند: «ردوا الحجر من حیث جأ فان الشر لایدفعه الا الشر؛ سنگ را به همان سمت که دشمن پرتاب کرده برگردانید که شر جز به شر زدوده نمی شود.» (نهج البلاغه/ کلمات قصار/ شماره 314)
15. خشونت به عنوان واپسین چاره در برابر قضایا و بلایا، یا خشونت به عنوان سهل ترین راه در قبال ضعفا و رعایا؟ عجولان و خامان، سفلگان و سفیهان دومی را می پذیرند، اما صبوران و پختگان، خردمندان و خداباوران اولی را می پسندند، رفتار پیامبر اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) را ملاحظه کنید، هماره صبوری می کردند و سماحت می ورزیدند و تا ناچار نمی شدند خشم نمی گرفتند و خشونت نمی کردند. زمانی پاره ای از شرق پژوهشان، مدعی شدند اسلام، دین شمشیر است و به ضرب جنگ و به اتکأ خشونت گسترش یافته است! برخی نویسندگان در مقام پاسخ گویی به این افترأ واهی، تا جایی پیش رفتند که احکام مسلم جهاد و دفاع اسلامی را هم منکر شدند و بدین ترتیب در ورطه تفریط غلتیدند.
در کوران انقلاب، در طرح و تبیین وجه حماسی و صلابت و سر سختی اسلام، همانها یا عده ای دیگر، افراط ورزیدند و حتی «خدای اسلام» را جز به صفات قاطعیت یاد نمی کردند! اکنون برخی دیگر و بار دیگر، یکسره از عشق و تساهل و مهر و تواصل دم می زنند و حتا برخی آموزه های مسلم دینی را زیر سؤال می برند! حقیقت اسلام چیزی غیر از این برداشتهای «مقطعی»، «منفعت مدار» و «تک بعدی» است. اسلام نه همچون یهودیت، بالمره، دین خشونت است و نه چونان مسیحیت (علی الادعا)، یکسره دین محبت و مودت است. نه این است نه آن. هم این است هم آن. اسلام، مکتب اعتدال است، چند ساحتی است، هم مکتب عشق است و هم مذهب خشم. از کمالات اسلام، این است که عشق و عرفان را با حماسه و جهاد پیوند زده است.

کدام مدارا؟

اگر پرسیده شود در چشم انداز اسلام مدارات زشت است یا زیبا؟ باید پرسید: مدارات و مماشات به چه معنا؟ از سوی چه کسی؟ با چه کسی؟ با چه انگیزه ای؟ چگونه؟ کی؟، کجا؟ تا کجا؟
1- مدارات و تسامح به معنای تحمل عقاید رقیب، در عین باورمندی و پایبندی به حقانیت اعتقادات خود، یا به معنی تجویز و ترویج آنارشیسم ایدئولوژیک و پریشانگرایی تئوریک؟ تسامح به معنی صعه صدر علمی و گشودن فضای تعامل و تعاطی انکار و انظار، و یا شک پراکنی و شبهه افکنی دینی و ولنگاری و شناوری فکری؟ تاریخ اسلام، لبریز از شواهد مؤید مدارات از نوع اول است: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون افیسبواا عدوا بغیر علم؛ به آنکه جز خدا را می پرستند ناسزا نگویید، مبادا از سر جهل به خدا ناسزا بگویند.» (انعام/ 108)
«فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه؛ مژده بده به آن انسانهایی که سخن را گوش فرا می دهند و از بهترین آن پیروی می کنند.» (زمر/ 18) اگر طرح و تبیین منطقی و علمی آرأ و افکار مجاز نباشد نوبت به جواز گزینش نمی رسد، در پایان آیه این دسته را خردمندان نامیده شده اند. اما آنجا که هرج و مرج فکری و التقاط دینی مطرح می شود اسلام مسلمانان را به شدت از آن پرهیز می دهد، طبق آیات سوره کافرون، در برابر پیشنهاد کفار مکه به پیامبر (ص) (در شرایطی که آن حضرت در موضع ضعف و اقلیت هم بود) مبنی بر پرستش متناوب خدا و بت ها از سوی کافران و آن بزرگوار (العیاذ با) با تاکید و تکرار، با صلابت و صراحت تمام، آن حضرت مامور می شود پیشنهاد را رد کند. آنجا که کسی با داشتن شأنیت و بدون قصد تخریب عقاید مردم، آراء علمی هر چند آشکارا ناساز با مشهورات دینی را طرح کند، سنت سماحت، جاری است اما آنگاه که کسی بدون اتکا به منطق و مبنا و با انگیزه ویرانسازی ایمان و عقیده مردم به شبهه پراکنی می پردازد، مداهنه، بی پناه نهادن مؤ منان در مقابل سموم فکری است و این تسامح و تعلل، خیانت به شریعت و تن به توطئه سپردن است؛ و رویه رهبران و دأب دینداران نیز اینجا مشخص است: تسامح در قبال منطق و مکتب آری، اما تجویز ناسزا و ناروا هرگز.
2- مدارا و مماشات، همچون «ابزار» و چون «روش» برای تدبیر مناسبات اجتماعی انسانی توسط زمامداران، یا تساهل و تسامح به مثابه «مکتب و مسلک» فکری و به معنی نسبی پنداری دینی و «روا انگاری» اخلاقی توسط مؤمنان؟ واضح است که بی مماشات، تدبیر امور جامعه و تنظیم شؤون حکومت ممکن نیست. جامعه، حاوی سلائق متفاوت و علائق مختلف است و با تحکم و تکصدایی، کار جامعه به سامان نمی رسد و امر حکومت به فرجام؛ اما شک گرایی هر با ایمان (که حالت نفسانی و عقد قلبی است) که برساخته بر قطعیت و جزمیت است نمی تواند سازگار افتد. شک با ایمان، همخانه نمی شود.
3. مدارا برای شنیدن حق، یا مدارا برای شکستن حق؟ قرآن می فرماید: «اگر در گرما گرم جنگ، یک نفر مشترک امان بخواهد باید پناه دهی تا در امنیت و آرامش کامل بیاید و کلام خدا را بشنود اگر خواست بپذیرد و مسلمان شود اما اگر نپذیرفت، با تأمین جانی (و به تعبیر امروزین با اسکورت) او را به جبهه کفار برسان نه فقط به جبهه و آنجا که میدان کار زار است بلکه به جای (امن و بی خطر برسان)، زیرا ممکن است شرکت او در قتال با مسلمانان از سر جهل و نادانی باشد نه از روی جهد و آگاهی.» «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع ک لام ا ثم ابلغه مأمنه، ذلک بانهم قوم لایعلمون» (توبه/ 6) قانونی مترقی تر از این در هیچ مکتب و ملتی در زمینه قوانین جنگی و آزادی اندیشه وجود ندارد، مدعیان حقوق بشر داعیان آزاداندیشی در این زمینه باید از قرآن بیاموزند.
4. مدارا و مسامحه به عنوان «استراتژی دائم» و استثناناپذیر، یا مدارا و مجامله همچون «تاکتیک موقت» و تبعیض بردار؟ مدارا با همه و همیشه، یا با کسان (و تنها آن گاه) که به نفع ما سخن می گویند؟ و تا آنجا که ما به تسامح و تساهل نیازمندیم؟ پیامبر اسلام است که می فرماید: «مایل نیستم آنچنان با مردم سختگیری کنم که بگویند محمد (ص) تا وقتی نیاز داشت از مردم مدد گرفت اکنون که کارش گذشته است گردن می زند.»
5. مدارات و مماشات در چارچوب شرع و در ظل اخلاق و ذیل قانون، یا مدارات و سهل انگاری نسبت به شرع و قانون و اخلاق؟ پر بدیهی است اولی جز به تحکیم شریعت و تصعید جامعه و تسدید قانون گزاری و توسعه قانونگرایی نمی انجامد و بسیار فرخنده و ارزنده است اما سهل انگاری و سستی نسبت به شریعت و قانون، ارزشها و اخلاق ثمری جز الحاد، توحش و فساد و ولنگاری نخواهد داد.
6. مدارا و مسامحه در قبال دوستان و مؤمنان، یا مدارا و مداهنه با دشمنان و منافقان؟ «محمد رسول او الذین معه اشد أعلی الکفار رحمأ بینهم» (فتح/ 29) در آیه، حکم دو مورد کاملا متفاوت است. حکم خرد نیز جز این نیست. هرکس مدعی است بین دوست و دشمن فرقی قائل نیست، دروغگو است و یا سفیه. راه نفوذ و سلطه دشمنان را با تحفظ بر مرزهای خودی و غیر خودی باید بست. «و لن یجعل اللکافرین علی المؤمنین سبیلا؛ هرگز خدا راهی برای سیطره کفر پیشه گان بر مؤمنان قرار نداده است.» (نسأ/ 141) یعنی تشریعا تجویز نفرموده است.
7. مدارات و سماحت با زیر دستان و ستمدیدگان، یا مدارات و مجامله با زورگویان و ستم پیشه گان؟ مدارا با زورمندان ستم پیشه ترحم بر پلنگ تیز دندان است و ستم در حق گوسفندان. اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است اشک کباب باعث طغیان آتش است.
8. مدارات و همدلی با غارت زدگان، یا مدارات و همرهی با غارتگران؟ جنگ صفین که تنها 13 ماه طول کشید اگر به این نکته هم توجه کنیم که جنگهای آن زمان تن به تن بود و کشتارها انفرادی بود روشن تر می شود جنگ از شدت و حدتی برخوردار بوده است!، و یکصد هزار کشته بر جای گذاشت. این جنگ، جنگ با غارتگران و غاصبان بود، آیا اینهمه کشته از سپاه علی (ع) بود یا از سپاه معاویه نیز؟ و اگر از سپاه معاویه هم بود آیا آنان را شیعیان و زبدگان پیروان امام و خود امام نکشتند؟
9. تسامح و تلرانس با مخالفان و ناراضیان، یا امتیاز دهی و باج پردازی به معاندان و دسیسه گران؟ پیامبر گرامی می فرماید: «من اذل ذمیا فانا خصمه و من کنت خصمه خصمته یوم القیمة؛ هر آنکس غیر مسلمانی (ذمی) را تحقیر نماید و خوار بخواهد. من خصم او خواهم بود و هر که من با او خصومت داشته باشم در روز قیامت با او خصومت خواهم ورزید.» ذمی مخالف فکری است و نسبت به جامعه اسلامی دیگرگونه اندیش است، نه تنها مدارات با او لازم است که خصومت با او ممنوع است.
10. مدارا با خطاکاران، با مدارا با خیانتکاران؟ «خذالعفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین؛ [ای پیامبر!] عفو پیشه کن و به هنجار فرمان ده و از جاهلان روی بگردان.» (اعراف/ 199) «فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل ا لکم علیهم سبیلا؛ اگر کسانی که با شما در کارزار بودند دست از جنگ برداشتند و به راستی پیشنهاد صلح دادند خدا برای شما راهی علیه آنها قرار نداده است، هرگز اجازه برخورد خشن و غیر صلح آمیز با آنها را ندارید.» (نسأ/ 91)
11. مدارا به قصد ایجاد تنبه و تربیت، یا مدار برای توسعه توطئه؟ آیه «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره»، مدارا از نوع نخست را تایید می کند. «و قالت طائفة من اهل الکتاب: أمنوا بالذی انزل علی الذین امنو وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون؛ عده ای از اهل کتاب توطئه کردند که صبح همراه با مؤمنان، تظاهر به ایمان آوردن به اسلام کنند و غروب از اسلام دست بردارند تا روحیه مسلمانان را تضعیف و ایمان آنان را سست کنند!» (آل عمران/ 72) حکم ارتداد معطوف به چنین دسیسه گرانی است، راه انداختن جنگ روانی و طراحی توطئه برای ایجاد شک و القأ تردید در ایمان مردم آیا می تواند آزاد باشد؟
12. مدارات و گذشت درباره مسائل شخصی و فردی، یا مسامحه و بخشش در باب مصالح ملی و بشری؟ سماحت، اقتضا می کند انسان مسلمان در خصوص منافع شخصی، گذشت کند اما کسی حق ندارد نسبت به مخاطره افتادن مصالح ملی و مصالح بشریت حقوق انسانها بی تفاوت باشد و حاتم بخشی بنماید!
13. مدارا در بستر سلائق، یا معامله بر سر حقائق؟ حکم این دو متفاوت است.
14. مدارا از سر صدق و صفا، یا مدارات از در خدعه و خیانت؟ اولی ارزش است، دومی فریب و دورغ.
15. مدارات حتی در موقع قدرت و غلبه، یا مدارات تنها در موضع ضعف و فتور؟ بنا به دلالت آیات متعدد، از جمله همان سوره کافرون، پیامبر اکرم (ص) به هنگام ضعف با صلابت تر بودند. به رغم آن همه ستم ها و آزارها که مردم مکه با آن بزرگوار روا داشتند که حافظه تاریخ نظیر آنها را کمتر ثبت کرده است، آن گاه که در اوج قدرت مکه را فتح کردند همه را عفو فرمودند.

نتیجه

نتیجه اینکه قانون غالب در اسلام و سیره شامل در رفتار پیشوایان الهی، رحمت و مدارات و مماشات است و خشونت، «شر ضروری» است و قهر اسلام هم از سر مهر است و در جهان بینی اسلام، رحمت خدا بر غضبش پیشی گرفته است: «سبقت رحمته غضبه» آفرینش نیز جلوه رحمانیت و رحیمیت الهی است: «ظهر الخلق بسم الله الرحمن الرحیم». خداوند در قرآن می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لاتتخذو اعدو ی و عدوکم اولیآء تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جأکم من الحق یخرجون الرسول و ایاکم ان تؤ منوا بالله ربکم ان کنتم خرجتم جهادا فی سبیلی و ابتغأ مرضاتی تسرون الیهم بالمودة و انا اعلم بما اخفیتم و ما ا علنتم و من یفعله منکم فقد ضل سوآء السبیل* ان یثقفوکم یکونوا لکم اعدآء و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء و ودوا لو تکفرون* لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیامة یفصل بینکم و الله بما تعملون بصیر* قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه اذقالوا لقومهم انا بر آء منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضآء ابدا حتی تؤ منوا بالله وحده الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک و ما املک لک من الله من شیی ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر؛ ای مؤمنین، دشمن من و دشمن خود را دوست نخوانید. شما مودت را به آنها القأ می کنید تا رابطه دوستی برقرار کنید حال آنکه دشمنان، آن حقی را که از طرف خدا برای شما آمده، انکار نموده و پیامبر و مومنین را به جرم اینکه ایمان به خدا دارند آواره کردند. پس دشمنان خود و خدا را دوست قرار ندهید، اگر به راستی برای جهاد در راه خدا حاضر شدید. شما که به خاطر جهاد در راه خدا و جستجوی خوشنودی او قیام کردید اینک با دشمنان او ارتباط برقرار نکنید و در پنهان با ایشان دوستی نورزید و لبخند نزنید. من که خدای شما هستم از آشکار و پنهان شما آگاه هستم و هر کس چنین شیوه ای اتخاذ کند و با دشمنان خدا و دشمن مومنین، رابطه دوستی برقرار کند، راه را گم کرده است.» (ممتحنه/ 1- 4)
زیرا دشمن اگر دسترسی پیدا کند به شما دست درازی خواهند کرد و بر شما تسلط خواهند یافت و زبانشان را به بدی خواهند گشود. این برقرار کردن رابطه با دشمنان خدا، یا به ملاحظة روابط خویشاوندی است و یا انتظار لطف آنها را دارید ولی بدانید که آنان و نیز فرزندان و نزدیکانتان به شما سودی نخواهند بخشید. سر و کار شما تنها با خداست و باید رضایت او را جلب کنید. در قیامت، بین شما داوری خواهند کرد و خدا به آنچه انجام می دهید بیناست. شما به ابراهیم (ع) و کسانی که با او بودند تأسی کنید. الگوی خوب، همانانند زیرا به مردمشان که بت پرست بودند و اکثریت قاطع داشتند، صریح گفتند که ما از شما و از آنچه می پرستید بیزاریم و کفر ورزیدیم به شما. شما را قبول نداریم و طردتان می کنیم. خدا می فرماید به او تأسی کنید که چگونه رفتار کرد و از ما می خواهد که یاد بگیریم از ابراهیم که به مشرکین گفت: «بین ما و شما خشم و نفرت، دشمنی و کینه برقرار شد و این کینه برای همیشه منعقد شد مگر وقتی که شما به خدای یگانه ایمان بیاورید.»
یعنی با شما تساهل نمی کنیم و نقطه پایان دشمنی ما با شما، ایمان شماست. تنها اگر ایمان آورید، دشمنی ما تمام می شود و الا ادامه خواهد داشت برای همیشه. سپس می فرماید شما به همه رفتارها و گفتارهای ابراهیم (ع) اقتدا کنید و از او الگو بگیرید مگر در یک چیز. تنها از یک سخن ابراهیم (ع) تقلید نکنید یعنی فقط او حق داشت بگوید ولی شما چنین وظیفه ای ندارید و آن نکته ای بود که ابراهیم (ع) به عمو یا پدر زنش آذر گفت که «برای تو استغفار خواهم کرد» یعنی وعده داد که برای تو استغفار می کنم در حالی که مشرک بود. خدا فرمود این را از ابراهیم (ع) یاد نگیرید و شما به مشرکین، وعده اینکه برای آنها استغفار می کنید، ندهید گرچه ابراهیم (ع) هم به آذر گفت که قول نمی دهم خدا تو را بیامرزد اما استغفار برای تو خواهم کرد، شما حتی این را هم نگوئید زیرا رابطه تان باید با دشمن خدا به کلی قطع بشود و امیدی به آنها ندهید.
نظیر این آیات در قرآن کریم، فراوان داریم. قرآن، یک مسئله روانشناختی مطرح می کند، می دانیم که مردم فطرتا (اگر عوامل اجتماعی یا نفسانی در آنها اثر منفی نکند) همگی، میل به حق و خوبی ها و به راستی و درستی دارند و این عوامل خارجی است که انسان را منحرف می کند. علل دشمنی مختلف است و یکی هم دین است. این سوره ابتدائش این است که «لا تتخذوا عدوی وعدوکم اولیآء؛ ای مسلمانها با دشمن من که دشمن شماست، دوستی نکنید.» (ممتحنه/ 1) دشمن مؤمن و دشمن خدا، یکی است زیرا کسی که مؤمنین را به خاطر ایمانشان دشمن می دارد در واقع به خاطر خدایشان است چون مؤمنین با بقیه، فرق دیگری ندارند. خداوند می فرماید می دانم بعضی از شما رابطه با دشمنان خدا دارید و پنهانی با آنها دوستی می ورزید اما از ابراهیم (ع) درس بگیرید و رویاروی دشمنان خدا صریحا بایستید و فریاد بزنید که: «انا برئآء منکم»، ما از شما بیزاریم. و بگوئید که این دشمنی ادامه خواهد داشت برای همیشه، چون بر سر خداست. این منطق ابراهیمی بر فرهنگ عمیقی استوار است که یک فرهنگ واقع بینانه و انسان شناسانه است. این یک تخیل یا قرارداد نیست، تلقین نیست، واقعیتهایی است که میان انسانها خوب و بد، جریان دارد و خدا این را می دانست و بر اساس آنها این فرهنگ را توصیه می فرماید.
اما در دنیای امروز کسانی، فرهنگ دیگری را بر اساس تولرانس لیبرالی ترویج می کنند. اصل «دشمنی بی دشمنی»، و این اصلی است که بر اساس آن فعالیتهای فرهنگی، علمی، توضیحات روانشناسانه و مسائل بسیاری شکل می گیرد، تبلیغات، فیلمها، تئاترها و تمام وسایل تبلیغاتی به کار گرفته می شود که مرزبندی های عقیدتی و دوستی ها و دشمنی هائی که اساس فرهنگی (نه مادی) دارند، حذف شود. این فرهنگ جهانی، او لا جهانی نیست و جهانی بودنش یک دروغ است این فرهنگ غربی و یک ترفند استعماری است. دشمنی خودشان نسبت به ما از دشمنی ما نسبت به آنها به مراتب، بیشتر است. قرآن به دروغ نمی گوید که اگر دستشان به شما برسد، نابودتان می کنند. همانها که می گویند طرفدار تساهل و تسامح هستند اگر دستشان به شما برسد پدرتان را درمی آورند. تا دسترسی به شما ندارند و تسلط پیدا نکرده اند این حرفهای ملیح را می زنند تا با فریب شما، خلع سلاحتان بکنند ولی وقتی سوارتان بشوند دیگر رحم به پیر و جوانتان نخواهند کرد.
این فرهنگی است که قرآن به ما معرفی می کند و در وصف مؤمنین می فرماید: «الذین معه اشدآء علی الکفار رحمآء بینهم» (فتح/ 29) یعنی اولین وصف مؤمنین، این است که نسبت به کفار، سرسخت و آشتی ناپذیرند و بین خودشان مهربان هستند. یعنی ابتدأ، تبری است و بعد تولی. این فرهنگ اسلامی قرآنی است. مادامی که ریشه عداوت در دل کسی محکم نشده، جای لطف، محبت، مهربانی و صمیمیت است: «لاینهیکم الله من الذین لم یقاتکوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم؛خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‏ اند باز نمى‏ دارد كه با آنان نيكى كنيد.» (ممتحنه/ 8) یعنی قرارداد و صلح با مشرکینی که با شما بر سردینتان نجنگیده اند، منعی ندارد. می فرماید: «قولا له قولا لینأ لعله یتفکر او یخشی؛ با او سخنى نرم گوييد شايد كه پند پذيرد يا بترسد.» (طه/ 44) یعنی حتی فرعون را هم باید ابتدا با زبان نرم، دعوت کرد شاید که فکر کند و از حق بترسد.
اینها همه هست اما آنجا که کسانی محکم و آگاهانه بعد از اتمام حجت، در برابر حق می ایستند، دیگر راه هرگونه بحث را بسته اند و هر چه شما بگوئید، می گوید آقا این قرائت شما است و من یک قرائت دیگری دارم. می پرسیم که کدام حق است و کدام باطل؟
اما برای اینها اصلا حق و باطل مطرح نیست. هر کسی به راه خودش برود. اما اینجا دیگر نوبت نرمی و محبت و صمیمیت و سازش نیست. در روایات دارد وقتی به اینجا رسید: «فجاهدوهم». اینجا دیگر گفتگو و لبخند نیست، اینجا «جهاد» است: فجاهدوهم. کسانی که راه هدایت خداوند را می بندند و نمی گذارند بندگان خدا هدایت بشوند اصلا بحث، بی معناست چون نه عقل و نه نقل را قبول ندارند، پس چه؟! هر چه دل اینها می خواهد؟ خوب من دلم اینطوری می خواهد. آقا ببینید حق کدام است، حق را بگیرید. از پیشینیان باشد، از پسینیان باشد، از شرقیان، از غربیان باشد، ببینید حق کدام است. اگر کسی گفت اصلا حق و باطلی نیست و فقط دلخواه هر کسی محترم و مهم است، چنین کسانی را خدا مهر به دلشان می زند که دیگر حرف حق در آنها اثر نمی کند. خدا به پیغمبرش می گوید دیگر سراغ اینها نرو و وقت خود را صرف اینها نکن.
«فا عرض عمن تولی من ذکرنا و لم یرد الا الحیاة الدنیا؛ پس از هر كس كه از ياد ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را خواستار نبوده است روى برتاب.» (نجم/ 29) آنها که فقط زندگی و لذتهای دنیا و قدرت و شهرت، سرشان می شود دیگر هیچ نمی فهمند و حاضر نیستند دنبال حق بروند یا راه حق را بشناسند. اینها خودشان، همه راهها را مسدود کردند و فقط دنیا سرشان می شود. زرق و برق، چشم و گوششان را پر کرده است. پس حق چیست؟ باطل چیست؟ ارزشهای انسانی چیست؟ خدا؟ قیامت؟ حسابی و کتابی؟ نه، اینها قرائت شماست، قرائت دیگر هم این است که هیچ خبری نیست. نه وجود خدا، دلیلی دارد نه نبوت، دلیلی دارد. منطق دین، آن است که باید با کسانی که آگاهانه با حق، دشمنی می کنند مبارزه کرد اما کسانی که از روی ناآگاهی، اشتباهی برایشان پیش آمده باید با کمال ملاطفت و مهربانی با آنها رفتار بشود و پرسشهایشان را حل کرد.


منابع :

  1. محمدتقی مصباح یزدی- مقاله خشونت و تساهل- مجله فرهنگ و مطالعات اجتماعی

  2. علي اکبر رشاد- مقاله خشونت‌‌‌‌ و مدارا- مجله فرهنگ و مطالعات اجتماعی

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111203