رابطه قضا و قدر الهی با آزادی انسان با توجه به تعالیم اسلام

اراده حق تعالی و آزادی انسان

آیا می توان گفت که لازمه آزادی و اختیار انسان آن است که او هر راهی را انتخاب کند همان مراد خداست و دیگر کیفر و پاداش معنا ندارد و آیا وجود خواست الهی مبنی بر ایمان آوردن مردم با اعطای آزادی و اختیار به انسان منافات ندارد؟ برای پاسخ به این پرسشها و روشن شدن این مطلب که میان آزادی انسان و اراده حق تعالی مبنی بر ایمان آوردن و همچنین کیفر و پاداش الهی منافاتی وجود ندارد باید گفت که اراده حق تعالی در آیات و روایات به دو معنا وارد شده که از آن به اراده تکوینی و اراده تشریعی تعبیر شده است. اراده تکوینی خدا یعنی نوع خلقت خدا در اینجا نوع خلقت خدا و اینکه خداوند انسان را چگونه آفریده مطرح است. اراده تکوینی خداوند بر این قرار گرفته که انسان موجودی باشد دارای قوای مختلف مثل نفس- عقل- گرایشهای نفسانی- غریزی- فطری و معنوی و اینکه خودش آزادانه با محاسبه هایی که در نزد خود می کند یک راه را به نفع خود تشخیص دهد و انتخاب نماید. تا اینجا سخن از ایجاد است و بحث پاداش و کیفر نیست همچنان که اراده تکوینی خداوند در آفرینش حیوانات بر این قرار گرفته که آنان موجوداتی باشند تابع غرایز طبیعی محض و بدون قوه تعقل و توان انتخاب. پس اگر می گوییم اراده خدا بر آزادی و اختیار انسان است یعنی اینکه خداوند انسان را چنین آفریده و چنین قدرت و توانی به او داده است.
اما در مرحله بعد اراده تشریعی است یعنی اینکه خداوند می خواهد انسان به گونه ای خاص باشد و کارهای مشخصی را انجام دهد بهمین جهت به چیزهایی امر می کند و از چیزهایی نهی می کند. در اینجا سخن از اراده تشریعی است. بلی در این مرحله خداوند جز ایمان- توحید - عمل صالح و اخلاق متعالی از انسان نمی خواهد و غیر آن را برای انسان نمی پسندد و به آنچه می خواهد امر کرده و از آنچه نمی پسندد نهی کرده است ولی این اراده تشریعی مبتنی بر اراده تکوینی است. یعنی اگر خداوند انسان را دارای توان انتخاب خوب و بد نیافریده بود و انسان به اراده تکوینی خدا توان کفر ورزیدن یا ایمان آوردن نداشت دیگر امر و نهی او معنا پیدا نمی کرد. پس اراده تکوینی خدا بر آزادی انسان و اراده تشریعی او بر حق پرستی و حق طلبی انسان است. پس چه انسان انجام دهد مطابق اراده تکوینی حق است و هیچ کس قدمی خارج از اراده تکوینی حق بر نمی دارد و در عین حال که تمام اعمال و رفتار انسان مطابق اراده تکوینی است او مختار می باشد و می تواند طبق اراده تشریعی خداوند حرکت کند و یا مخالفت نموده و بر خلاف اراده تشریعی حق عمل نماید و در هر صورت از دایره اراده تکوینی خارج نشده است.
البته اگر مطابق اراده تشریعی حق عمل کرد رضایت خدا و پاداش شامل حال او خواهد شد. و اگر بر خلاف اراده تشریعی حق عمل کرد قهر - غضب و کیفر الهی شامل حال او می گردد پس اراده تکوینی خدا بر آزادی و اختیار انسان است و اراده تشریعی خدا بر ایمان و تقوای انسانهاست. هر کس آزادانه ایمان را بر گزیند مطابق اراده تکوینی و تشریعی حق عمل کرده و هر کس آزادانه راه کفر را بر گزیند مطابق اراده تکوینی و خلاف تشریعی عمل کرده است.

توسل به زور و آزادی انسان

آیا توسل به زور شمشیر توسط هدایتگران با آزادی انسان منافات ندارد؟ و آیا توسل با شان هدایتگری آنان سازگار است؟ و مگر نه اینکه بسیاری از پیامبران و جانشینان آنان برای پیشبرد مقاصد خود به زور شمشیر متوسل شده اند؟ در جواب می گوییم، خداوند انسان را طوری آفریده و در خلقت و طبیعت او گرایشهایی به ودیعه نهاده که به خودی خود و به طور طبیعی و فطری طالب حق (حقیقت) فضائل و مکارم است و این نوع خلقت مربوط به یک گروه و یک زمان نیست بلکه همه انسانها بر چنین فطرتی خلق شده اند و چنین گرایشهایی دارند. پیام پیامبران هم چیزی جز گرایشهای فطری و طبیعی نیست. آنان انسانها را به شناخت خدا (اطاعت فرمان خدا) کسب فضائل و پیراستگی از رذائل دعوت می کنند که همان گرایشهای فطری خودشان هست. و به طور طبیعی انسانها اجابت کننده دعوت پیامبران هستند مگر اینکه موانعی آنها را باز دارد. بنابراین پیامبران در ابتدا برای انجام رسالت خود جز به تبلیغ و بیان به چیز دیگری احتیاج ندارند.
اما از آن رو که همیشه در جوامع، افراد و گروهایی هستند که منافع خود را در جهل، خرافه پرستی و ضلالت انسانها می بینند و دعوت پیامبران قد علم کرده و مانع رسیدن پیام حیاتبخش آنان به انسانهای تشنه هدایت می گردند. اینان برای خاموش کردن چراغ فروزان رسالت به زور و حیله و... متوسل می شوند. پیامبران و پیروان آنان نیز چاره ای نمی بینند جز اینکه برای دفاع از خود و رفع این موانع دست به شمشیر ببرند. پس استفاده پیامبران از سلاح و زور فقط برای دفاع و رفع موانع است و هیچگاه برای دعوت ابتدایی نبوده است بلکه وظیفه پیامبران در ابتدا فقط بیان و تبلیغ است و هر گاه هوادارانی یافتند وظیفه دفاع و در مرحله بعد وظیفه رفع موانع را پیدا می کنند. و لذا استفاده از قوه قهریه، برای دفاع و رفع مانع در مراحل بعدی دعوت بوده است. توسل به زور در دعوت ابتدایی (در صورت امکان) فقط فقط تظاهر به ایمان را بار می آورد و تظاهر به ایمان خواست خدای تعالی نیست. خدای تعالی ایمان آگاهانه و آزادانه انسانها را خواهان است و چنین ایمانی با بیان و تبلیغ حاصل می شود و احتیاجی به زور و شمشیر ندارد.

قضا و قدر

یکی دیگر از مسائلی که در بحث آزادی و اختیار انسان باید مطرح شود مساله قضا و قدر و به عبارتی سرنوشت است. این مسأله به ویژه با تفسیر عامیانه از آن سبب شده تا بسیاری گمان کنند که سرنوشت آنان از پیش تعیین شده و انسان توان تغییر آن را ندارد و انسان در برابر آن موجودی بی اراده به حساب می آید. اما حقیقت مطلب آن است که قضا و قدر با مفهوم فوق هرگز وجود خارجی نداشته و ظرف وجودی آن تنها و هم انسان است. برای توضیح مطلب و بیان شکل حقیقی بحث قضا و قدر لازم است به سه دیدگاه در باره حوادث که در جهان واقع می شود توجه کنیم:
1- آن که بگوییم حوادث با گذشته خود هیچ گونه ارتباطی ندارد، نه اصل وجود آنها مربوط به امور قبل از خودشان است و نه خصوصیات و شکل و اندازه و مختصات زمانی و مکانی را از امور قبلیشان گرفته اند. با این فرض دیگر سرنوشت معنا ندارد. علاوه آنکه این فرض مستلزم انکار اصل علیت و اعتقاد به گزاف و اتفاقی بودن حوادث است که قطعا امری باطل و غلط است.
2- آنکه تنها ذات حق را علت پدید آمدن حوادث بدانیم و نظام اسباب و مسببات را انکار کنیم. شهید مطهری در این باره می نویسد: «نظر دیگر برای هر حادثه علت قائل شویم ولی نظام اسباب و مسببات را و اینکه هر علتی معلول خاص را ایجاب می کند و هر معلولی از علت معین امکان صدور دارد منکر شویم و چنین پنداریم که در همه عالم و جهان هستی یک علت و یک فاعل بیشتر وجود ندارد و آن ذات حق است همه حوادث و موجودات مستقیما و بلاواسطه از او صادر می شوند اراده خدا به هر حادثه ای مستقیما و جداگانه تعلق می گیرد چنین فرض کنیم که قضای الهی یعنی علم و اراده حق به وجود هر موجودی مستقل است از هر علم دیگر و قضای دیگر. در این صورت باید قبول کنیم که عاملی غیر از خدا وجود ندارد علم حق در ازل تعلق گرفته که فلان حادثه در فلان وقت وجود پیدا کند و قهرا آن حادثه در آن وقت وجود پیدا می کند و هیچ چیزی هم در وجود آن حادثه دخالت ندارد. افعال و اعمال بشر یکی از آن حوادث است. این افعال و اعمال را مستقیما و بلاواسطه قضا و قدر یعنی علم و اراده الهی به وجود می آورد و اما خود بشر و قوه و نیروی او دخالتی در کار ندارد اینها صرفا یک پرده ظاهری و یک نمایش پنداری هستند. این همان مفهوم جبر و سرنوشت جبری است و این همان اعتقادی است که اگر در فرد یا قومی پیدا شود زندگی آنها را تباه می کند.»
استاد شهید پس از بیان دیدگاه فوق آن را به دلیل مخالفت با نظام اسباب و مسببات و رابطه علی و معلولی بین حوادث که مورد تائید علوم طبیعی و مشاهدات حسی و تجربی و استدلالات عقلی است و از طرفی قرآن کریم نیز رابطه علی و معلولی بین حوادث را تایید می کند مردود می شمارد.
3- آن که اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث آن پذیرفته و معتقد است که هر حادثه ای ضرورت و قطعیت وجود خود را و همچنین شکل و خصوصیات زمانی و مکانی و... را از ناحیه علل پیشین خود کسب می کند و یک پیوند نا گسستنی میان گذشته و حال و آینده هر موجودی دارد. بنابراین نظر، سرنوشت هر موجودی به دست موجود دیگری است که علت او بوده و به او ضرورت و حتمیت داده است. اعتقاد به قضا و قدر یا سرنوشت به این معنا صحیح بوده و همه مذاهب الهی و غیر الهی در این موضوع هم عقیده اند. اما تفاوت از این ناحیه است که الهیون مجموع سلسله علل و معلول ها را فعل و مخلوق الهی می دانند که خداوند در عالم خلقت ایجاد کرده و مشیتش بر انجام امور از این طریق بوده است. علاوه آنکه همه حوادث با توجه به همین سلسله علل در علم الهی ثبت شده است. البته باید این نکته را مورد تأکید قرار داد که در سلسله علل نقش اراده انسانی در انجام امور نیز باید دقت قرار گیرد و باید توجه داشت که یکی از مهمترین علل افعال اراده انسانی است. بهمین جهت با اینکه همه افعال انسانی از سویی به خداوند متعال منتسب است که نظام علت و معلول را برپا کرده است.
اما از سوی دیگر به خود انسان منسوب بوده چون اراده او در همه افعال موثر است و از این رو او مسئول همه آنها خواهد بود.
با توجه به این دیدگاه که مورد تأیید و تأکید منابع اسلامی است می توان تصویر صحیح از قضا و قدر در ذهن داشت و نه گرفتار اعتقاد به جبر شد و نه تعیین یا تغییر سرنوشت توسط انسان را منکر گردید. مساله تغییر سرنوشت نیز با توجه به نگرش فوق به قضا و قدر قابل حل است زیرا سرنوشت یعنی واقع شدن در سلسله علل و معلول حال اگر انسانی با اراده خویش، جایگاه خود را در این سلسله تغییر داد می تواند سرنوشت خویش را عوض نماید بعنوان مثال اگر بیماری که دچار سرنوشت خاصی شده است. مبادرت به خوردن دوا بکند سرنوشت خود را تغییر خواهد داد و اگر از خوردن دارو بپرهیزد سرنوشت دیگری را برای خود خواهد پذیرفت. همچنین اگر پزشک از این بیمار عیادت کرده و دو نسخه مخالف برای او نوشته باشند که یکی شفا دهنده و دیگری کشنده است دو سرنوشت در انتظار این بیمار خواهد بود که هیچ کدام حتمی نیست و بیمار با انتخاب خود یکی را حتمی می کند.

نقش عوامل مادی و معنوی در قضا و قدر

سلسله علل و معلول و نظام اسباب و مسببات به اسباب و مسببات مادی منحصر نیست بلکه عوامل دیگری هم که آنها را عوامل روحی یا معنوی می نامیم همدوش عوامل مادی در کار اجل و روزی و سلامتی و سعادت و شقاوت انسان مؤثرند و به همین جهت نقش این امور در سرنوشت را نباید نادیده انگاشت زیرا بسیاری از قضایا که ما گمان می کنیم بدون علت به وجود آمده و یا معلول تصادفند. بر اثر نقش آفرینی این عوامل معنوی است. از جمله این عوامل مساله دعا، صدقات، احسانها، توبه، نیکوکاری و... و نیز گناه و ظلم، بدکاری و نفرین و... است. امام صادق (ع) در مورد نقش گناهان و اعمال صالح در سر نوشت انسان می فرماید: «من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالاجال و من یعیش بالاحسان اکثر ممن یعیش بالاعمار؛ کسانی که به واسطه گناهان می میرند بیشتر از کسانی هستند که به واسطه سر آمدن عمر می میرند! کسانی که به سبب نیک. کاری عمر طولانی می کنند بیشتر از کسانی هستند که با عمر طبیعی خود زندگی می کنند.» (بحارالانوار ج۵ص۱۴۰)
استاد مطهری می فرماید: «مسأله قضا و قدر، از مسایلی است که در برابر آزادی انسان مطرح می شود اگر چه پاسخ آن بیش از هزار سال است که داده شده و ثابت شده که این دو امر (آزادی و قضا و قدر الهی) با یکدیگر هیچ منافاتی ندارند. اساسا انسان به دلیل آنکه تحفه ای الهی است می تواند آزادی داشته باشد و الا اگر انسان همین اندام باشد و فقط در وجود طبیعی خلاصه شده باشد و اراده اش زاییده همین حرکات جبری اتمها و غیره باشد پس آدمی فقط می تواند بر اساس جبر طبیعت عمل نماید و اساسا اراده هیچ مفهومی نخواهد داشت. پس چون خدا هست و نیروی ماورایی وجود دارد آدمی می تواند اراده خارج از طبیعت داشته باشد.»
«ساتر» می گوید: «انسان یک اراده آزاد است.» ما می پرسیم: «خود اراده از کجا پیدا شده؟» اگر فکر و اراده انسان خاصیت های جبری طبیعت و ماده باشد، پس آزادی یعنی چه؟ این سخن را کسی می تواند بگوید که برای انسان، قدرتی، فوق طبیعت تأمل است، یعنی انسان را مقهور طبیعت نمی داند، قاهر بر طبیعت می داند و طبیعت را اصل و در کنارش روح را فرع نمی داند بلکه دو نیرو قائل است: «طبیعت و ماوراء طبیعت در انسان» و انسان به حکم آنکه فیضی است ماوراء طبیعی پس می تواند بر طبیعت خودش مسلط شود و تصمیمش عین حرکات اتمها نباشد، می تواند طبیعت را تغییر دهد و بر طبیعت غلبه کند پس «انسان هیچ خودی ندارد، غیر از آزادی! انسان خودش وجود خود را می سازد، خودش وجود خود را انتخاب می کند، یعنی انسان مانند اشیاء طبیعی نیست، همه آنچه در طبیعت موجود است همان چیزی است که خلق شده، به جز انسان که همان چیزی است که بخواهد باشد و این بدان معنا نیست که انسان فاقد سرشت و فطرت طبیعت است بلکه این به آن معناست که اساسا سرشت انسان، چنین است. انسان خودی است که چنین اقتضایی دارد پس سرشت انسان بر اساس اراده است نه بر اساس جبر و این چیزی جز یک نیروی ماورایی و الهی نیست.»

آزادى و اراده انسان

قلمرو آزادی از سوی تقدیر و قضای الهی محدود نشده است انتخابهای او منسوب به خودش می باشد، البته از جهت طبیعی اراده انسان تحت تأثیر عواملی است و به جهت تشریعی نیز قلمرو آزادی او محدود است به رعایت آزادیهای دیگران و رعایت مصالح واقعی خود فرد. بدیهی است که انسان در عین آزادی برای ساختن اندامهای روانی خویش و تبدیل محیط طبیعی به صورت مطلوب خود و ساختن آینده خویش آن چنانکه خود می خواهد، محدودیتهای فراوانی دارد و آزادیش آزادی نسبی است، یعنی آزادی در داخل یک دایره محدود است، در داخل همین دایره محدود است که هم می تواند آینده سعادت بخش برای خود انتخاب کند و هم آینده شقاوت آلود معمولا خیال می کنند عامل اساسی محدودیت انسان قضا و قدر الهی است، اما بر عکس، قضا و قدر الهی امری قطعی و مسلم است، ولی عامل محدود کردن انسان نیست.
قضای الهی عبارت است از حکم قطعی الهی درباره جریانات و حوادث، و قدر الهی عبارت است از اندازه گیری پدیده ها و حوادث. از نظر علوم الهی مسلم است که قضای الهی به هیچ حادثه ای مستقیما و بلاواسطه تعلق نمی گیرد، بلکه هر حادثه را تنها و تنها از راه علل و اسباب خودش ایجاب می کند. قضای الهی ایجاب می کند که نظام جهان نظام اسباب و مسببات باشد. انسان هر اندازه آزادی از ناحیه عقل و اراده دارد و هر اندازه محدودیت که از ناحیه عوامل موروثی و محیطی و تاریخی دارد، به حکم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسببی جهان است. بنابراین خود قضای الهی یک عامل برای محدودیت انسان به شمار نمی رود. محدودیتی که به حکم قضای الهی نصیب انسان شده است همان محدودیت ناشی از شرایط موروثی و شرایط محیطی و شرایط تاریخی است نه محدودیت دیگر، همچنانکه آزادی ای هم که نصیب انسان شده به حکم قضای الهی است ولی به این صورت که قضای الهی ایجاب کرده انسان موجودی صاحب عقل و اراده باشد و در دایره محدود شرایط طبیعی و اجتماعی بتواند خود را به مقیاس و سیعی از قید تسلیم به آن شرایط آزاد سازد و سرنوشت و آینده خویش را در دست گیرد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان در قرآن- صفحه 47 -36

  2. مرتضی مطهری- انسان و سرنوشت

  3. محمدتقی مصباح یزدی- اختیار انسان و معارف قرآن- فصل هفتم

  4. كتاب آزادي از نگاه شهيد مطهري

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111373