جایگاه اجتماعی زنان در تفکر افلاطون

جامعه آرمانی

در میان آثار شاعران، نمایشنامه نویسان و متفکران یونانی جملات فروانی در نکوهش زنان وجود دارد. افلاطون در این میانه استثنایی عجیب به شمار می آید چنانکه بلافاصله پس از او، گفته هایش توسط ارسطو مورد انتقاد واقع شد. ارسطو نه تنها به دفاع از اندیشه ها و عقاید گذشتگان می پردازد، که گوی سبقت را از آنان می رباید. چنانکه نکوهش و تحقیر زنان در سراسر تاریخ تفکر فلسفی همانند عادتی تکرار شده است. افلاطون در کتاب جمهوری آرمانشهر خود و قوانینی که باید بر آن حاکم باشد سخن می گوید و در این میانه به زنان جامعه آرمانی خود نگاهی متفاوت از اندیشه رایج در میان یونانیان دارد.
این تفاوت به قدری شگفت انگیز است که بسیاری از خوانندگان جمهوری افلاطون را به این نتیجه رسانده که شاهد استثنایی نادر در تاریخ طولانی فلسفه غرب، در مورد بدنامی جنسی زنان هستند و برخی از آنان به این نتیجه رسیده اند که تمایل افلاطون برای اجازه دادن به زنان برای آموزش بهتر و مشاغل بالاتر نشان دهنده نوعی فمنیسم وی می باشد. در مقابل، نظریات دیگری هم وجود دارد که با استناد به برخی سخنان سقراط در جمهوری و سایر آثار افلاطون چنین نتیجه گیری را افراطی و نادرست می دانند. مقصود این نوشتار بررسی آرا افلاطون درباره نقش و جایگاه اجتماعی زنان، با توجه به دو رساله جمهوری و قوانین است.
بی مناسبت نیست اگر در ابتدای امر نگاه کوتاهی به وضعیت دو گروه از زنان یونانی که به طور خاص در اندیشه افلاطون مؤثر بوده اند داشته باشیم. گروه اول زنان آتنی هستند، انتقادات صریح افلاطون بیشتر متوجه آنان است که البته متناسب با وضعیت عمومی زنان یونانی است. گروه دوم زنان اسپارتی هستند که حضور آنان در نزدیکی آتن تا حدود زیادی بر اندیشه افلاطون برای پیگیری طرح جامعه آرمانیش موثر بوده است.

زنان یونانی

اینطور که از شواهد تاریخی بر می آید آتن قدیم بیش از آنکه به غرب متمایل باشد شرقی است و این امر را می توان در آداب و رسوم، قیود اخلاقی و خلق و خوی مردمانش بازیافت. دختران آتنی در خانه به تحصیل می پرداختند و بیشتر، خانه داری و علوم مربوط به آن را فرامی گرفتند. دختران در ورزشهای عمومی شرکت نمی کردند؛ خواندن نوشتن، آموزش رقص، آواز، موسیقی، ریسندگی و بافندگی را در خانه و نزد مادر یا دایه خود می آموختند.
در یونان فقط عده معدودی از زنان به تحصیلات کامل نایل می شدند، و اینان بیشتر فاحشه های ممتاز بودند. برای زنان محترم از تحصیلات ابتدایی بالاتر ممکن نبوده است. در آتن همه قوانین و رسوم مربوط به امور جنسی (ازدواج، طلاق، حزانت فرزندان و ...) ساخته و پرداخته مردان و نماینده نوعی سیر قهقرایی است.
تعلیمات زنان آتن از امور خانه داری فراتر نمی رود چرا که یونانیان بر این عقیده بودند که هوشمندی زن او را از انجام وظایفش باز می دارد. هرچند که این خانه نشینی زنان آتنی را طوری پرورش می دهد که نمی توانند مصاحبان خوبی برای مردان آتن که بر اثر زندگی متنوع و آزاد خود تیزبینی و هوش خاصی یافته اند باشند. اما وضعیت در مورد زنان اسپارت متفاوت است. به طور کلی گفته می شود برای شناختن افلاطون، و در حقیقت بسیاری از فلاسفه پس از او مختصر دانشی درباره شهر اسپارت لازم است.
بسیاری از آداب و رسومی که افلاطون در جمهوری پیشنهاد می کند عیننا برگرفته از قوانین اسپارتی است. این نکته در مورد مسئله زنان و آموزش های آنها هم صادق است. زنان اسپارت وضع خاصی داشتند. مانند زنان محترم سایر نقاط در انزوا به سر نمی بردند. دختران نیز همان تعلیماتی را می دیدند که به پسران داده می شد. چیزی که بیشتر قابل توجه است این که پسران و دختران با هم ورزش می کردند، و همه برهنه بودند...
راسل از قول پلوتارک نقل می کند: «گرچه دختران خود را برهنه می کردند هیچ فعل بدی دیده نمی شد و اتفاق نمی افتاد، بلکه این ورزشها بازی بود و هرزگیهای جوانی در آنها نبود.»
موقعیت زن اسپارتی از زنان سایر اجتماعات یونان بهتر بود و بر پایگاه ارجمندی که هومر به زن یونانی قدیم نسبت داده بود قرار داشت و از مزایای زنان جوامع اولیه مادرسالاری برخوردار می شد. به قول پلوتارک این زنان از جسارتی مردانه بهره می بردند و در هر موضوعی بی پروا سخن می گفتند و می خواستند بر شوهران خود برتری یابند. از لحاظ قانون از دیگران ارث می بردند و برای دیگران ارث می گذاشتند. با گذشت زمان در پرتو نفوذ شدیدی که در مردان خود داشتند صاحب نیمی از ثروت اسپارت شدند.

رسالۀ جمهوری

افلاطون کتاب اول جمهوری را با بحث پیرامون عدالت آغاز می کند و کل کتاب اول را به این بحث اختصاص می دهد. او در کتاب دوم جمهوری پیشنهاد می کند که چون مشاهده قضایا در مقیاس بزرگتر آسانتر است، پس مناسب تر آن است که نخست ماهیت عدالت را در شهر روشن سازیم و سپس با استفاده از آن درباره عدالت افراد آدمی تحقیق کنیم و آنگاه آنها را با یکدیگر بسنجیم تا ببینیم چه وجه تشابهی میان آنان هست.
اینچنین در کتاب دوم جمهوری بحث از آرامانشهر آغاز می شود. افلاطون در کتابهای دوم و سوم درباره اعضای جامعه خود سخن می گوید و آنها را به سه طبقه تقسیم می کند که به ترتیب منزلت اجتماعی و پس از بردگان عبارتند از صنعتگران و پیشه وران، دستیاران، و پاسداران در راس. سخن گفتن از وظایف پاسداران که مهمترین طبقه اجتماعی هستند از انتهای کتاب سوم آغاز می شود و به طور مفصل مورد بررسی قرار می گیرد.
بحث از جایگاه اجتماعی زنان نیز در دل همین بحث و در رابطه با زنان طبقه پاسدار شکل می گیرد. چرا که آنان باید به صورت ویژه ای تربیت یابند. چنانکه هیچگونه دارایی خصوص برای آنها متصور نیست. در کتاب چهارم جمهوری افلاطون اشاره مختصری به اشتراک زنان و کودکان در میان پاسداران می کند.

برابری روحی و بدنی مردان و زنان
افلاطون بحث خود را تا آغاز کتاب پنجم به تأخیر می اندازد. آنجا که سقراط قصد تشریح نظامهای سیاسی بد و نادرست را دارد، در حین بحث با مخاطبانش نتیجه می گیرد که «اگر بخواهیم زنان و مردان تکالیف برابر انجام دهند باید هر دو را از تربیت برابر بهره مند سازیم.» و در ادامه اضافه می کند که زنان نیز باید از تربیت روحی و بدنی که برای مردان ضروری دانسته شد بهره برگیرند و فنون جنگی را هم بیاموزند تا از هر حیث با مردان برابر باشند.
قطعا وجود چنین نمونه موفقی در اسپارت اطراف آتن به افلاطون نیرو و جسارت بیشتری در دفاع از سخنانش بخشیده است و به او این شهامت را بخشید که نه تنها در پرورش جسم که در پرورش روح هم خواستار برابری زنان و مردان باشد. در ادامه بحث سقراط پرسش بسیار مهمی را فرا روی مخالفان خود می نهد و در صدد بر می آید با دلایلی محکمتر ادعای خود را ثابت کند.
«اکنون معتقدم که ما باید این نکته را روشن کنیم که ایا زن بر حسب استعداد طبیعی تواناست بر اینکه در انجام همه وظایف مرد، با مرد همکاری کند یا هیچ یک از کارهای مرد از زن ساخته نیست؟ یا بعضی از آنها از او ساخته است و بعضی نه؟ در صورت اخیر شرکت در جنگ جزء کدام یک از دو نوع است؟» سپس سقراط به سراغ پاسخ اصلی می رود و بیان می کند که منظور او از برابری و اختلاف، برابری و اختلاف مطلق نیست بلکه تنها منظورش اختلاف و برابری در استعداد برای انجام کارها است.
و در ادامه اذعان می کند که «هیچ حرفه اجتماعی نیست که خاص جنس زن باشد یا خاص جنس مرد. استعداد پرداختن به کارها و فنون گوناگون در مرد و زن برابر است و از این نظر فرقی میان طبیعت آنها نیست، منتهی زن در هر مورد ضعیفتر از مرد است.»

علایق و استعدادهای زنان و مردان
سقراط در ادامه بحث به این نکته اشاره می کند که زنان نیز همچون مردان علایق و استعدادهای گوناگونی دارند که بر حسب این استعدادها باید آموزش ببینند و به جامعه خدمت کنند، بعضی علاقمند به پزشکی، برخی موسیقی، برخی ورزش و برخی دیگر علاقمند به فلسفه هستند. نکته دیگری که در این قسمت از گفتار سقراط جلب نظر می کند، معنای برابری و اختلاف است. مفهوم برابری و اختلاف در اینجا قدری مبهم و تا حدودی گیج کننده به نظر می رسد.
افلاطون در کتاب سوم جمهوری آنجا که از طبقه بندی افراد مدینه بر حسب طبیعتشان سخن می گوید درباره اختلاف میان انواع انسانها می گوید: «همه شما که در این کشور به سر می برید برادر یکدیگرید. ولی روزی که خدا شما را آفرید، مایه وجود کسانی را که قرار بود در آینده زمام امور کشور را به دست گیرند با زرسرشت (و به همین جهت آنان گرانقدر تر از دیگرانند) دستیاران آنان را با سیم و کشاورزان و دیگر پیشه وران را با آهن و برنج، و چون همه شما از یک نژاد هستید بیشتر فرزندانی که از پشت شما به جهان آیند مانند خود شما خواهند بود. ولی گاه ممکن است از پدری زرین فرزندی سیمین زاده شود یا از پدری سیمین فرزندی زرین به دنیا آید. همین قاعده در مورد کسانی هم که نهادشان از فلزی دیگر است صدق می کند.»
در ادامه سقراط وظیفه زمامدار را شناسایی و انتقال این فرزندان به طبقه ای که در خور طبیعت او است می داند.
منتهی در بخشی از گفتگو به نظر می رسد افلاطون علی رغم آنچه در استدلالهایش به میان می کشد از واژه های برابری و اختلاف معانی غیر از آنچه پیش از این (در کتاب سوم) مورد نظر بوده است مراد می کند. اگر بخواهیم با اصطلاحات ارسطویی سخن بگوییم تفاوت در میان طبقات اجتماعی آنچنانکه قبلا در مورد آنها سخن گفته شده بود تفاوتهایی ذاتی در نظر گرفته شده است در حالی که در موارد یاد شده (با توجه به مثال فرد کچل و فرد مودار) تفاوتها صرفا تفاوتهایی عرضی هستند.
سقراط در پایان این بخش از گفتگوی خود نتیجه بحث را چنین اعلام می کند که: «اگر زنان پاسدار را از تربیت روحی و بدنی بهروه ور سازیم کاری خلاف طبیعت نکرده ایم... چون موافق قاعده طبیعت است، پس نه خیالی واهی و غیر قابل اجرا. رسومی بر خلاف قاعده که امروز رایجند مخالف طبیعتند.»

وضعیت خانواده

در این قسمت کتاب پنجم صحبت از توانایی های زنان پایان می پذیرد و افلاطون در ادامه به بررسی نقش و وضعیت خانواده پاسداران می پردازد. نوعی برنامه اصلاح نژاد پیشنهاد می کند و قوانین غریبی برای ازدواج و فرزند آوری پاسداران وضع می کند که به حسب این قوانین حق داشتن زندگی خصوص از پاسداران سلب می شود. زنان و کودکان در این طبقه حالت اشتراکی دارند و پیوند آنها را بر اساس قرعه و زیر نظر زمامداران (اعم از زن و مرد) انجام خواهد شد. باید ترتیبی داده شود تا از مردان دلاور بیشترین تعداد فرزند به وجود آید و فرزندان افراد پست و نوزادان ناقص الخلقه از میان بروند.
اظهارات تکان دهنده افلاطون در ادامه بحث که البته ریشه های آنها را در جامعه اسپارت می توان یافت به نظر می رسد می تواند تا حدود زیادی اغراض اصلی افلاطون را از پشت نقاب برابری طلبی آشکار کند و البته تا حدودی اشخاصی را که افلاطون را نخستین فمنیست تاریخ می دانند ناامید کند. افلاطون ابدا به زنان به خاطر اینکه زن هستند یا به مردان از آن جهت که مردند نمی اندیشد. تنها چیزی که ذهن نیرومند این فیلسوف را اشغال کرده است جامعه است و زنان و مردان همچون مهره هایی هستند که او هرگز نمی تواند از 50 درصد نیروی این مهره ها تنها به سبب آداب و سنن اجتماعی چشم بپوشد. این نکته در رساله قوانین بیشتر خودنمایی می کند.

نتیجه
بر اساس روح کلی کتاب جمهوری افلاطون سعادت جامعه را بر سعادت افراد آن مقدم می دارد. او فردیت و حریم خصوصی را برای انسانها به رسمیت نمی شناسد و حتی خصوصی ترین امور انسانی را تحت نظارت قانون و زمامداران در می آورد. افلاطون زمانی که بیان می کند: «کودکان بیشتر به جامعه تعلق دارند تا به پدران و مادران خود.» و یا آنجا که می گوید: «فرد در زناشویی باید نفع جامعه را در نظر بگیرد نه آسایش خود را.» آشکارا تنها و تنها به منفعت مدینه می اندیشد و سودای دیگری در سر ندارد.
گمپپرتس به افلاطون ایراد می گیرد که در امر ازدواج از تمایل شخصی دختران و زنان کمتر از آن سخن به میان می آید که از مدافع آزادی زنان می توان چشم داشت. به نظر می آید چنین ایرادی نابجا باشد چرا که افلاطون در جمهوری نه تنها مدافع آزادی زنان نیست، که مدافع آزادی هیچ کس نیست. در مورد زندگی خانوادگی باید اذعان کرد که افلاطون به طور یکسان حریم خصوصی و تمایلات شخصی جنسی را برای زنان و مردان به رسمیت نمی شناسد و از این حیث میان زنان و مردان تبعیضی قائل نمی شود.
او همه آحاد جامعه را (حتی در خصوصی ترین مسائل زندگیشان) تابع قوانین و منافع اجتماع می خواهد. از سوی دیگر حسن نیت افلاطون برای تأمین سعادت فردی انسانها در سایه تشکیل چنین جامعه ای نمی توان شک کرد.
نباید بی تفاوت از کنار گفتارهای لطیف افلاطون که نمایانگر یک هدف متعالی با توجه به فردانیت انسانها اعم از زن و مرد است، گذشت، هنگامی که مرد آتنی در رسالۀ قوانین بیان می کند که تنها امور جدی، درخور آنند که آدمی درباره آنها کوشش جدی به عمل آورد نه امور غیر جدی. وقتی طبیعت همه چیزها را در نظر آوریم، می بینیم خدا یگانه چیزی است که به راستی جدی است و پرداختن به او مایه نیکبختی است، در حالی که آدمی، چنانکه یکبار هم گفته ایم، عروسکی است که خدا برای خود ساخته است، و برتری و شرف آدمی به دیگر جانوران در همین است.
بدین جهت هر انسانی، چه مرد و چه زن، باید بکوشد تا همه زندگی خود را به صورت سلسله ای از زیباترین بازیها درآورد و از اصولی پیروی کند غیر از اصولی که امروز محترم شمرده می شود. همچنین نباید از نظر دور داشت که تأکید بسیار زیاد افلاطون بر اهتمام به تربیت برابر دختران و پسران با هر غرضی که بیان شده باشد امروز هم بسیار مهم و شایان توجه است.


منابع :

  1. ویل دورانت- تاریخ تمدن، یونان باستان- امیر کبیر

  2. گمپرتس- متفکران یونانی- خوارزمی

  3. فردریک کاپلستون- تاریخ فلسفه یونان و روم- جلال الدین مجتبوی- سروش

  4. مریم نصر اصفهان- سایت تاریخ فلسفه

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111568