قلمرو و اهداف دین از دیدگاههای متفاوت

قلمرو شناسى دین
یکى از بحث هاى حوزه دین پژوهى، بحث درباره قلمرو و اهداف دین است، در این باره سه نظریه کلى مطرح شده است:
1. قلمرو دین مسایل حیات اجتماعى بشر و اصلاح زندگى دنیوى اوست، از این دیدگاه دین با ایدئولوژى هاى بشرى و غیر دینى از جنبه غایت و هدف تفاوتى ندارد، اگر تفاوتى هست در نوع برنامه ها و شیوه هاى دستیابى به آن هدف است. در پیدایش این طرز تفکر دو عامل نقش عمده داشته است:
الف) ترقى تهاجم آمیز جوامع غربى در زمینه علم و دانش جدید و بهبود وضعیت زندگى مادى آنان; این پدیده جدید سبب پیدایش این ذهنیت براى برخى از مسلمانان شد که چه بسا علت عقب ماندگى ما از قافله تمدن صنعتى جدید دین و آیین ماست و این که دین پیوسته ما را به معنویات دعوت مى کند و مسایل آخرت را جدى و مهم تلقى مى نماید، از این رو، سبب غفلت ما از مسایل دنیوى شده است. این جا از نقش تفکرهاى الحادى و مادى گرایانه اى که دین را عامل تخدیر و افیون براى توده ها مى انگاشتند نیز نباید غفلت ورزند. در برابر چنین طرز تفکرى برخى از علماى دینى و روشنفکران مذهبى اندیشه دین براى دنیا را مطرح نموده و بر جنبه دنیوى دین پاى فشردند. و رفته رفته این طرز تفکر پدید آمد که هدف پیامبران چیزى جز اصلاح وضعیت زندگى دنیوى بشر و برقرارى عدل و قسط اجتماعى نبوده است.
ب) عامل دیگرى که در پیدایش چنین نظریه اى مؤثر واقع شد ترویج اندیشه هاى مارکسیست ها و ایدئولوژى به اصطلاح مبارزه جو و نجات بخش مارکسیسم در بین جوانان و روشنفکران بود، در روزگارى که استعمار و استبداد جوامع اسلامى را به بردگى ذلت آورى کشیده بود. هرگونه شعار آزادى خواهى و مبارزه جویى با استقبال شدید مواجه مى شد، و این فرصت بسیار خوبى براى جناح هاى مارکسیستى و چپ گرا بود، که ایدئولوژى مارکسیستى را به عنوان یگانه حامى قشرهاى ستمدیده معرفى کنند، این امر سبب شد که برخى از عالمان دینى و روشنفکران مذهبى از اسلام به عنوان مکتبى مبارز و ظلم ستیز یاد کرده و بر آموزش هاى دینى مربوط به شئون دنیوى بشر تاکید ورزند، و به تدریج این ذهنیت پدید آمد که گویا هدف اصلى دین همانا اصلاح وضعیت دنیوى بشر است.
2. هدف دین چیزى جز تربیت معنوى و اصلاح زندگى اخروى بشر نیست، آن چه شایسته آفریدگار جهان و پیام آوران اوست حقا و منطقا مى باید در همین مقیاس ها و تعلیماتى باشد که دید و دانش انسان ها ذاتا و فطرتا از درک آن عاجز و قاصر است. و الا آموختن چیزهایى که بشر داراى امکان کافى یا استعداد لازم براى رسیدن و دریافت آن است چه تناسب و ضرورت مى تواند داشته باشد، ابلاغ پیام ها و انجام دادن کارهاى اصلاحى و تکمیلى دنیا در سطح مردم، دور از شأن خداى خالق انسان و جهان است و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکس ها و پاستورها و گاندى هاست. قرآن که ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستورى براى دنیاى ما نمى دهد، بلکه ما را ملامت مى کند که چرا این اندازه به دنیا مى پردازید و آخرت را که بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها مى کنید، چنان که مى فرماید «بل توثرون الحیوه الدنیا* و الاخره خیرو ابقى؛ بلکه شما زندگى دنیا را ترجیح مى دهید. حال آن که آخرت بهتر و پایدارتر است.» (اعلى/ 16- 17) و نیز مى فرماید: «کلا بل تحبون العاجله* و تذرون الاخره؛ ولى نه، [شما دنیاى] زود گذر را دوست مى دارید. و آخرت را وا مى گذارید.» (قیامت/ 20- 21)
در سى و چهار سوره قرآن، که به لحاظ تعداد کلمات جمعا در حدود 65 درصد کل قرآن مى شود، با آیاتى آغاز مى گردد که اعلام کننده این مطالب است که اولا نازل شده از طرف خداست، و ثانیا ماموریت و منظور آن، انذار و بشارت در زمینه آخرت است و راهى است به سوى خالق یکتا، و آن چه در هیچ یک از این سرفصل ها یا سر سوره ها دیده نمى شود این است که گفته شده باشد ما آن را فرستادیم تا به شما درس حکومت و اقتصاد و مدیریت و اصلاح امور زندگى دنیا و اجتماع را بدهد. ولى به طور کلى گفته شده است که شما در روابط فیمابین، عدالت و انفاق و خدمت و اصلاح را پیشه کنید و تا عمل صالح انجام ندهید ایمان به خدا شما را راهى بهشت نخواهد کرد.
3. اصلاح زندگى دنیوى و اخروى بشر، هر دو مورد توجه دین بوده و هست، هرچند این دو هدف در طول یکدیگر قرار دارند و با یکدیگر تعارضى و تزاحمى ندارند.
دنیا گرچه مقدمه آخرت است و راه است نه مقصد، ولى بدون اصلاح راه و تحصیل مقدمه نمى توان به مقصد رسید و ذى المقدمه را به دست آورد. از این رو، در تعالیم معلمان الهى دین آمده است، «من لامعاش له لامعادله» و نیز آمده است «لیس منامن ترک آخرته لدنیاه اوترک دنیاه لاخرته». بر این اساس باید گفت: «دین روش ویژه اى براى زندگى دنیوى انسان است که مصلحت دنیوى بشر را در جهت کمال اخروى و حیات ابدى او تامین مى کند.» از این رو، لازم است شریعت دربرگیرنده قوانینى باشد که به نیازهاى دنیوى انسان نیز پاسخ گوید.
نظریه سوم به صورت هایى قابل تقریر است:
1- اصلاح دنیا و آخرت به عنوان دو هدف مستقل و در عرض یکدیگر مورد توجه دین بوده است.
2- همان گونه که اشاره شد، هدف اصلى و نهایى دین اصلاح حیات اخروى بشر است، ولى نیل به این هدف آرمانى در گرو اصلاح حیات دنیوى اوست، پس حیات دنیوى از آن نظر که مقدمه حیات اخروى است مورد توجه دین است، و هیچ گونه ارزش ذاتى و مستقل از آخرت ندارد.
3- گرچه حیات دنیوى مقدمه حیات اخروى است و اصلاح آن، مقدمه اصلاح زندگى اخروى است و در نتیجه زندگى دنیوى نسبت به زندگى اخروى جنبه مقدمى دارد، ولى چنین نیست که خود به طور جداگانه فاقد هرگونه ارزش بوده و به صورت مستقل مورد توجه دین نباشد، ارزش هاى اخلاقى و اجتماعى با این که مقدمه و وسیله وصول به ارزش اصیل و یگانه انسان یعنى خداشناسى و خداپرستى است، فاقد ارزش ذاتى نیستند.
توضیح این که رابطه مقدمه و ذى المقدمه دوگونه است: یکى اینکه ارزش مقدمه این است که به ذى المقدمه مى رساند، پس از رسیدن به ذى المقدمه وجود و عدمش یکسان است; مثلا انسان مى خواهد از نهر آبى بگذرد، سنگ بزرگى را در وسط نهر وسیله پریدن قرار مى دهد، بدیهى است که پس از عبور از نهر، وجود و عدم آن سنگ براى او یکسان است.
دیگر این که مقدمه در عین این که وسیله رسیدن به ذى المقدمه است، پس از وصول به ذى المقدمه، وجود و عدمش یکسان نیست. مانند معلومات کلاس هاى اول و دوم که مقدمه اى براى رسیدن به معلومات کلاس هاى بالاتر است، و مانند وضو که مقدمه شرعى براى خواندن نماز است، ولى خود نیز حسن است و ثواب ذاتى دارد. در این گونه موارد،مقدمه در حقیقت مرتبه ضعیفى از ذى المقدمه است، و یا مقدمه و ذى المقدمه هر دو از درجات کمالى بالاتر مى باشند.
البته مقصود از اصلاح زندگى دنیوى تنها بهره مندى از مواهب طبیعى و برخوردارى از زندگى مرفه و آسوده نیست، بلکه مقصود این است که حیات دنیوى بر پایه عدل و راستى و فضلیت استوار باشد، و به عبارت دیگر توحید عملى در بعد فردى و اجتماعى تحقق یابد. در عین این که مقدمه نیل به سعادت و رستگارى اخروى است، خود نیز درجه اى از هدف دینى را تشکیل مى دهد و از حسن ذاتى برخوردار است; زیرا چنان که گفته شد، چنین حیاتى تجلى توحید عملى در بعد فردى و اجتماعى آن است، و توحید در سرلوحه اهداف پیامبران الهى و ادیان آسمانى قرار دارد.

معیار قلمرو شناسى دین
درباره این که از چه راهى و بر اساس چه معیارى مى توان قلمرو دین را شناخت چند نظریه مطرح شده و یا قابل طرح است:
1- بحث قلمرو شناسى دین یک رویکرد برون دینى است، و راه شناخت آن تعیین انتظارهاى بشر از دین است; یعنى باید ببینیم دین براى چه آمده و چه مى تواند بکند. انسان باید نخست نیازهاى خود را به اصلى و فرعى تقسیم کند، و بر این اساس قلمرو دین را مشخص سازد، حال اگر پیش فرض انسان درباره دین این باشد که دین آمده است تا به همه نیازهاى انسان اعم از اصلى و فرعى پاسخ گوید، قلمرو دین بسى گسترده خواهد بود، چنین فردى مى کوشد تا از کمترین اشاره هاى دینى بیشترین استفاده را بنماید تا آموزش هاى دینى را با دیدگاه و انتظار خود هماهنگ سازد، و اگر پیش فرض دین شناسى او این باشد که دین براى پاسخگویى به مسایل اصلى زندگى آمده است، سطح انتظار او از دین نیز محدود به همین بخش خواهد شد. یعنى دین آمده است تا به نیازهایى پاسخ گوید که از طریق غیر دین برطرف نمى شود.
در این که انسان شناسى فى الجمله در انتظار بشر از دین مؤثر است، جاى تردید نیست; زیرا هدف کلى دین هدایت بشر و پاسخ گویى به نیازهاى اصیل اوست، ولى این مطلب در سطح کلى عام استوار است، بر پایه این ملاک، از دین انتظار مى رود که به همه ابعاد وجودى انسان توجه کند، هم بعد فکرى و عقلانى، و هم بعد عاطفى و احساسى، و هم بعد غریزى و مادى، ولى از آن جا که درک عقلى و علمى بشر در شناخت همه زوایاى وجودى خویش رسا نیست، و معرفت وحیانى فراتر و برتر از معرفت عقلانى و تجربى است، در کشف نیازهاى اصیل انسان به طور جزئى و مشخصى باید از دین و معرفت وحیانى کمک گرفت، و هرگاه میان معرفت بشرى و وحیانى در مورد نیازهاى انسان و خطمشى زندگى او تعارضى رخ دهد، معرفت وحیانى حجت خواهد بود، نه معرفت انسانى.
2- بحث قلمرو شناسى دین یک رویکرد درون دینى است، و محدوده آن را باید با رجوع به نصوص دینى تشخیص داد، دانشهاى عقلى و تجربى بشر در این باره ارزش و اعتبارى ندارد. این رویکرد از آن کسانى است که در دین شناسى از روش تعبدى محض پیروى مى کنند و داده هاى عقلى و حسى را معتبر نمى دانند، یعنى طرفداران مذاهب ظاهر گرایى و اشعرى گرى در دنیاى اهل سنت، و اخبارى گرى در جهان تشیع. وجه ناتمام بودن این نظریه نیز روشن است، زیرا گرچه در درک نیازهاى اصیل بشر و انتظارهاى او از دین در زمینه جزئیات و مسایل دقیق، یگانه معیار رجوع دین و پیروى از وحى است، ولى اثبات دین و ضرورت وحى در گرو درک عقلانى و علمى نسبت به ابعاد وجودى انسان و نیازهاى اصیل او ست، بر این اساس است که اولا، نیاز بشر به دین اثبات مى گردد، و ثانیا، مى توان در مورد جامعیت و کمال و نقص ادیان داورى کرد. توضیح این مطلب در تبیین نظریه سوم خواهد آمد.
3- بحث درباره قلمرو و رسالت دین مشتمل بر دو رویکرد است: برون دینى و درون دینى. نخست بر اساس شناخت عقلانى درباره خدا اثبات مى گردد که خداوند حکیم که خالق انسان است، و آفرینش او حکمیانه و هدفدار است، انسان را براى نیل به غرض و غایتى آفریده است، و این غایت متناسب با استعدادها و توانایى هاى آفرینش انسان است، واز آن جا که در انسان استعداد نیل به کمالات عقلانى و فراتر از جهان طبیعت وجود دارد، غرض خلقت او وصول به آن کمالات است. آن گاه بر اساس این اصل بدیهى که وصول به هر مقصدى راهى مى خواهد، نیاز بشر به راهى براى نیل به غایت آفرینش، خود اثبات مى گردد. این راه باید به گونه اى باشد که پیمودن آن در توان انسان باشد، یعنى با استفاده از سرمایه هاى آفرینشى خود بتواند آن را بپیماید، و از طرفى همه این سرمایه در طى کردن این راه به کار گرفته شود تا لغو و عبث در دستگاه آفرینشى حکیمانه الهى راه نیابد. وجود اختلاف نظرهاى فلسفى و علمى درباره شیوه زندگى و طرز استفاده از قواى طبیعى و سرمایه هاى آفرینشى، گویاى نارسایى عقل و علم بشر براى تعیین خط مشى کامل براى زندگى بشر است.
پس این کار را باید خداوند که آفریدگار انسان است و از همه زوایا و اسرار وجودى او آگاه است انجام دهد، و این که بشر چه رفتارهاى ویژه اى را در زندگى فردى و اجتماعى خود باید انجام دهد تا به غایت مطلوب آفرینشى خود دست یابد، تنها از طریق وحى الهى و دین آسمانى باید تبیین شود. بنابراین، بر اساس یک تحلیل عقلانى درباره وجود خدا و انسان سه مطلب اثبات مى شود:
الف) ضرورت دین، نیازمندى بشر به هدایت الهى.
ب) نوع دین، نیازمندى بشر به هدایت تشریعى.
ج) لزوم توجه دین به ابعاد مختلف وجود انسان و به کارگیرى همه سرمایه هاى آفرینشى او.
دو مطلب اول مربوط به انتظار بشر از خالق خویش است، و مطلب سوم ناظر به انتظار بشر از قانون الهى (دین) است. اما در مسایل جزئى و زمینه هاى خاص دانش عقلى و علمى بشر کافى نیست، و باید از تعالیم دین و معرفت هاى وحیانى استمداد نمود، و حدود رسالت ها و قلمرو دین را به دست آورد. کارى که عقل و معرفت هاى بشرى در این زمینه مى توانند انجام دهند تفسیرو تبیین تعالیم دینى است، و این کارى است که دانشمندان دین شناس در حوزه هاى کلام، فقه، تفسیر و حدیث عهده دار آن بوده و مى باشند.


منابع :

  1. مهدى بازرگان- مقاله آخرت و خدا هدف بعثت انبيا- ماهنامه كيان- شماره 28

  2. سید محمدحسین طباطبایی- تفسير الميزان- جلد 2 صفحه 130

  3. مرتضى مطهرى- وحى و نبوت- صفحه 4241

  4. عبدالكريم سروش- مقاله آن كه به نام بازرگان بود نه به صفت- ماهنامه كيان- شماره 23

  5. على ربانى گلپايگانى- مقاله ضرورت و رسالت دين- ماهنامه پيام حوزه- شماره 15

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111791