پرورش مذهبی در حقیقت مجموعه دگرگونی هایی است که در فکر و عقیده فرد به منظور ایجاد عمل و رفتار خاصی که متکی به ضوابط مذهب باشد انجام می شود. به عبارت دیگر در سایه دگرگونی هایی که در فکر و عقیده افراد ایجاد می گردد اخلاق، عادات، آداب و رفتار، روابط فردی و اجتماعی شخص صورت مذهبی و شرعی می گیرند و مذهب به عنوان عامل مسلط بر زندگی فرد و جنبه های آن خودنمایی می کند. برای بررسی بیشتر این مسئله نخست باید ببینیم که ما از مذهب چه انتظاری داریم؟ جای بحث نیست که انتظار ما از مذهب آن است که برای طرز برخورد ما با پدیده ها و موجودات، ضابطه هایی معین کند. طبعا هر قدر دامنه تعالیم مذهبی وسیع تر باشد نوع ضابطه ها متعددتر و فراخ تر است. بدین سان مذهبی چون اسلام که مدعی خاتمیت است باید ضابطه هایش متعدد و دارای کلیت و شمول باشد بدانگونه که تمام جوانب زندگی آدمی را فرا گیرد و اصولا زندگی را رنگ دهد. مذهب باید برای تمام تجلیات زندگی ما خط مشی معین کند و نوع روابط ما را با موجودات و پدیده ها تحت کنترل آورد. پس کار مذهب، تعیین ضوابط برای روابط است و پرورش مذهبی عبارت است از ایجاد زمینه برای نافذ ساختن ضوابط در روابط.
لزوم ضوابط برای روابط
ضوابط مذهب برای روابط انسانی، ضروری تر از هرگونه ضابطه ای است. زیرا در این جهان که صنعت، تمام جوانب زندگی بشری را تحت الشعاع قرار داده به زحمت می توان گفت که فرد دارای وظایفی نسبت به جامعه است مگر از دید مذهب. فروید روانکاو اتریشی گمان می کرد که جامعه نیازی به مذهب نخواهد داشت و تنها تمدن قادر خواهد بود که انسان را اداره کند. ولی بی توجهی گردانندگان جنگ بین المللی به ارزش وجودی انسان و ویرانگری و خونریزی های بی حساب، قتل ها و غارت ها که زن و مرد و پیر و جوان و کودک و حتی حیوانات و ساختمان ها را هم فرا گرفته بود باعث شد تا او از این نظر عدول و در آن تجدید نظر کند. در این عصر که بیماری های روانی و اضطراب ها و نگرانی ها از گله های انسانی!! قربانی های متعدد می گیرد ضوابط مذهبی بهترین داروی شفابخش و نجات دهنده بشر از نگرانی هاست. آدلر روانکاو معروف بر اساس تجارب سی ساله روانکاوی خود می گوید: «هیچ یک بیماران روانی که حس مذهبی خود را باز نیافتند درمان نشدند.» به هر حال کار مذهب تهیه ضوابط برای روابط بشر، و پرورش مذهبی نفوذ دادن این ضوابط برای کلیه رابطه های بشری است.
برای این که دورنمایی از روابط یک فرد داشته باشیم می توانیم بگوییم که آدمی لااقل دارای سه نوع رابطه است: رابطه ای با خود، رابطه ای با آفریدگار و خالق خود، و رابطه ای با جهان به معنای اعم، و پرورش مذهبی باید این روابط را تحت کنترل آورد. بدین سان ما سه نوع ضابطه برای سه دسته روابط خواهیم داشت. در این بحث به اختصار هدف هر یک از انواع روابط فوق را ذکر می کنیم و روش های وصول به این اهداف را مورد بررسی قرار می دهیم.
هدف ها در رابطه با خود
با دیدی کلی می توان گفت هدف در مورد خود، نوآفرینی برای وصول به سعادتمندی است و سعادتمند کسی است که جسمش در سلامت، فکرش در زایش برای کسب فضیلت، و روان او قدرتمند و آزاد باشد. می دانیم که سعادت به دست آوردنی و کسب کردنی است نه یافتنی و برای همین، سازندگی در خود ضروری است. اما سازندگی در خود نیازمند به مقدمه ای است که آنشناخت خود است. بدین سان پرورش مذهبی در این زمینه دارای دو وظیفه شناخت خود، و سازندگی خود است و کسی که پرورش مذهبی را عهده دار است باید به این دو مسئله در کودک توجه داشته باشد.
الف- شناخت طبیعت کودک
مطالعه انسان برای شناخت او از یک سو کار زیست شناس، از سوی دوم کار روانشناس و از جهت سوم کار جامعه شناس است. انسان موجودی است با منشاء خاکی که خلقتی توأم با رنج و در طی مراحل متعدد دارد. موجودی است دارای ترکیب های فیزیولوژیک و متشکل از ظاهر و باطن، ظاهر آن از گوشت و خون است که مرکب از عناصر موجود در خاک است و باطن او از عقل و نفس که دارای منشاء علوی است.
در جنبه منفی موجودی است ضعیف و در عین ضعف به خود مغرور، سراسر خودپرستی و خودمداری؛ از حق و حقیقت عدول می کند و در عین حال از دیگران رعایت حق و عدالت را می خواهد. آزمند است و می خواهد همه به او ببخشند ولی خود به دیگران نبخشد. به لحاظ اصل خلقت، جاهل، و نه تنها جاهل بلکه ظلوم و جهول است. بین دو قطب حرص و بخل گام بر می دارد. حریص در جمع مال و بخیل در توزیع آن. متعددی و خشمگین است. اگر قدرتی به دست آورد آن را در راه منافع شخصی خود اعمال می کند و در عین قدرتمندی ناتوان است؛ به هنگامی که گرسنه شود فریاد سر می دهد و به موقعی که دردی بر او مسلط شود آه و ناله می کند. بلندهمت و بلند پرواز است ولی در عین حال با یک ضرر متأثر می شود.
در جنبه مثبت موجودی است جویای کمال و رو به کمال، در عین قدرتمندی غرائز، می تواند آن را مهار کند و در عین خاکی بودن می تواند تا مقام قرب اوج گیرد. تلاش و کوشش او و تمرکز فکری و قوای ارادی او می تواند از فرشته بالاترش برد. به ظاهر کوچک است ولی جهان اکبر در او مـنطوی (پیچیده) است. کتاب مبین خداست. در سایه سازندگی در خود، کار خود می کند یعنی می تواند در عالم تصرف کند و پدیده ها را تحت نظام و فرمان خود درآورد؛ در عین خاکی بودن دارای تجلی صفات است و در عین طغیان نفس بر آن غالب است. مربی با این آگاهی که از آدمی در دست دارد باید در سازندگی او کوشش کند.
ب- سازندگی در کودک
گفتیم سعادتمند کسی است که دارای جسمی در سلامت و اندیشه ای در طریق فضیلت، و روانی توانا و قدرتمند باشد. بدین سان سازندگی در انسان باید شامل سه جنبه باشد: تن، مغز، روان.
1- پرورش تن از آن بابت مهم است که مرکـب روان است و تجلی عقل بدان قائم می باشد. آنچه که در این زمینه مورد نظر است عبارت است از پرورش تن، توجه به رشد و نمو تن، حفظ سلامت و بهداشت، کسب آرامش، تفریح و استراحت معقول، ایجاد هماهنگی بین اعضاء، تغذیه از طیبات، پوشش آن در برابر عوامل طبیعی برای سلامت او.
2- پرورش مغز: پرورش آن در جهت زایش اندیشه های نیکو، دور داشتن آن از اجتهاد در امور، یافتن عقل معاش، اطاعت از دین و قانون زندگی با رأی عقل و تدبیر در امور جاری و آینده خود.
3- پرورش روان به منظور کسب قدرت جهت تعدیل غرائز، تعدیل احساسات و و عواطف، کوشش به سیر تکاملی برای بقای نفس، بهداشت و تقویت روان، آرایش روان، دوستی حق و دفاع از آن، تملک نفس، حفظ شخصیت و تمامیت وجودی، داشتن آرامش در هجوم حوادث، روح گذشت و فداکاری، شجاعت و شهامت، انتقادپذیری، ایجاد ملکات فاضله چون ایثار، خیرخواهی، صبر در مصائب، و خلاصه داشتن هدف های عالی انسانی. کلا در جنبه سازندگی، آدمی می تواند به درجه ای برسد که معنی را در ماده دخالت دهد، مفاهیم اصیل معنوی را در زندگی حکومت بخشد، در راه حق فداکاری کند، و بالاخره به جایی رسد که دریابد: «انـه لـیس لا نفسکم ثـمـن الا الجنة فـلا تـبیعوها الا بها؛ آگاه باشید که برای وجود شما بهایی جز بهشت نتواند بود، آن را جز به بهای بهشت مفروشید.»
هدف ها در رابطه با آفریدگار
هدف کلی، وصول به مقام قرب خداوند است که قدرت و غنای مطلق است و جلب رضای او، و یافتن عشقی ملکوتی که پرتوش دیده بصیرتمان را بگشاید و ژرفنای دل و زندگی ما را روشن کند. این امر مستلزم شناخت او و آنگاه عبادت اوست.
الف – هدف از شناخت خدا رسیدن به این مسئله است که او سرچشمه جاودان هستی است؛ جز او کسی و مصدری برای تنظیم امور این جهان نیست. در آفرینش شریکی برای خود نگرفته و زمام امر و نهی به دست اوست و هیچ چیز از حیطه تصرف او خارج نیست. هیچ خلل و سستی در کارهای او راه ندارد. او علم و غنای مطلق است، قدرت و حیات مطلق است، ازلی و ابدی و احد و واحد است.
ب – در جنبه عبادت نخست یادآور می شویم که عبادت عالی ترین راه برای سیر، و وصول به کمال است. عبادت ایجاد زمینه جهت پیوند دائمی با خداست که در آن انجام هر عمل و رفتاری بر لباس مشورت با او و طبق نظام اوست. عبادت از آثار عملی رابطه با خداست چنان ارتباطی که داد و ستدش با خدا، ترس و پروایش از خدا، محبتش به خدا و بازگشتش به خدا باشد. عبادت بدین گونه ای که تصویر شد تنها شامل لحظاتی نیست که در آن آدمی در نقطه ای معین قرار گیرد و به راز و نیاز و کـرنش او بپردازد بلکه شامل تمام لحظات حیات و تمام جنبه های زندگی است؛ همه شئون زندگی را از رفتار و کردار، تفکر و ادراک فرا می گیرد.
عبادت به حقیقت قبول مسئولیتی است از منبع فیض ها، وابستگی به قدرتی است کامل که نتیجه آن پر و بال یافتن است زیرا تعلق به قدرت کامل، خود قدرت آفرین است. عبادت جهت دادن تلاش ها به سوی او، جلب رضایش در همه امور، گردن نهادن به فرمانش، توجه به او در تمام جنبش ها و حرکت هاست و در سایه آن احساس لذت و یافتن غنای روحی است. در ایجاد رابطه با خدا، گام اول ایمان است؛ گام دوم اطاعت و گام سوم تقوا یعنی پروا داشتن از او، و گام چهارم عمل مداوم به وظایف و مسئولیت هاست، و گام پنجم احسان است.
هدف ها در مورد با جهان
مذهب در قلمرو فعالیت خود برای روابط ما با جهان به معنای اعم نیز ضوابطی تهیه می کند. آنچه از جهان مورد نظر است قطعا یکی همان کره خاکی، و دیگر کلیه عوالم غیر از زمین است که در مذهب اشاراتی راجع به رابطه بشر با آنها رفته است. جهان از نظر مذهب، مدرسه و دارالتکمیل است و رابطه با آن باید منتج تغییرات مطلوب در آن و بهره برداری از آن، به نفع خود و جامعه باشد. رابطه با این کره خاکی حداقل چهار نوع است: رابطه ای با انسان، رابطه ای با حیوان، رابطه ای با نبات و رابطه ای با جماد. رابطه ما با جماد و نبات رابطه بهره مندی، استعمار و استثمار است. به عبارت دیگر با ایجاد تغییر و تبدیل در آن و پرورش آن، برای زندگی خود و جامعه، رفاه و آسایش و وسیله تنعم می آفرینیم.
در جنبه رابطه با حیوانات، ضوابطی تحت عنوان حقوق حیوانات داریم که برای نمونه با اتکای به سخن معصوم می گوییم حیوان بر صاحبش شش حق دارد که باید آنها را رعایت کند: 1- بیش از طاقت بر او بار نکند. 2- برای صحبت کردن با دیگران بر پشت او ننشیند. 3- در هر منزلی که پیاده شد نخست به آب و علف او بپردازد. 4- صورت او را داغ نکند. 5- هر وقت از آب عبورش داد آب را بر او عرضه کند. 6- او را نزند زیرا تسبیح گوی خداست. البته درباره دیگر حیوانات حتی خفاش، گربه، سگ، حیوانات موذی، مورچه ها و... نیز توصیه هایی شده است.
در جنبه رابطه با انسان دامنه بحث وسیع، و نوع ضوابط متفاوت است. نوع ضوابط برای روابط افراد از نظر تعلق به مذهب، از نظر رابطه خونی و رحمی، رابطه همسایگی، رابطه انسانی، فرق می کند. فی المثل رابطه با والدین رابطه احترامی و احسانی است «و قـضی ربک الا تعبـدوا الا ایاه و بـالوالدین احسانا؛ پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد.» (اسراء/ 23) و نوع رابطه با برادر و خواهر با آن فرق دارد و همین طور نوع رابطه با همسر یا عمو و عمه و دایی و خاله. نوع ضوابط برای رابطه با افراد انسان آن قدر متنوع است که ما مجبوریم فقط خود را در چهارچوب ذکر آنها محدود کنیم. این روابط عبارتند از:
- رابطه والدین با فرزندان: رابطه با فرزندان از نظر جنس، رابطه با فرزندان از نظر ارشدیت.
- رابطه فرزند با والدین: والدین مسلمان، اهل کتاب، کافر؛ رابطه با پدر؛ رابطه با مادر.
- رابطه با محارمی چون عمه، خاله، عمو، دائی، پدر بزرگ، مادربزرگ، جد و جده.
- رابطه با ارحام درجه دوم: یعنی فرزندان عمو، عمه، دایی، خاله.
- رابطه با همسایه: همسایه خویشاوند، همسایه بیگانه، همسایه مسافر، همسایه همکیش، همسایه کافر.
- رابطه با افراد جامعه: رابطه با جامعه انسانی، با مسئولان جامعه، با حاکم، و رابطه مسئولان جامعه با مردم.
- رابطه با همکیشاناگر چه در جامعه ما نباشند.
- رابطه با اهل کتاب: رابطه با افراد الهی، رابطه با انسان فقط به خاطر این که انسان است.
والدین امروز مسئولیتی به مراتب سخت تر و دشوارتر از گذشتگان بر عهده دارند که کوتاهی در آن نفرین آیندگان را به همراه خواهد داشت. برای انجام این وظیفه دشوار، آگاهی و ایمان لازم است از آن باب که ساختن آدم، بسی دشوارتر از ساختن هر پدیده دیگر است. وقتی بنا شود برای پرورش زنبور عسل و دام ها دوره ای و همچنین تجربه ای لازم باشد، برای پرورش انسان این تجربه آموزی به مراتب ضروری تر خواهد بود. کودکان همچون علف هرزه نیستند که به خود واگذار شوند. آنها نهال هایی هستند که در سایه پرورش باید رشد یابند و میوه شیرین دهند. بدین سان تربیت برای آنان امری ضروری و حیاتی است.
تعریف و اهمیت تربیت
به طور خلاصه تربیت عبارت است از ایجاد تغییرات مطلوب در انسان و به عبارت دیگر و بهتر ایجاد تحولات ثمر بخش در محیط زندگی انسان به منظور ساختن و شکوفایی استعدادهای آدمی؛ و یا تربیت عبارت است از پروردن قوای جسمی و روحی انسان برای وصول به کمال مطلوب و انتقال طرز تفکر و احساس و عمل یک جامعه به آیندگان. تربیت به معنی پرورش دادن و پرورش یافتن است به شرطی که بر اساس روش علمی انجام گیرد و فردی را به نقطه ای دلخواه برساند، دانشی است جدید که مبتنی بر فلسفه، روان شناسی، اقتصاد و زیست شناسی است. در اهمیت تربیت همین بس که بگوییم وجود این همه اهداف بلند، فضیلت ها و رذیلت ها، خیرخواهی ها و بدخواهی ها زاییده تربیت است. و برای درک بیشتر اهمیت آن کافی است که آدمی خود را در جای کودک بگذارد، کودکی که از مادر زاده شده و به هیچ امری آگاه نیست.
تربیت چیست؟
تربیت از سویی علم است چون دارای موضوع و هدف و روش است. از سویی فن است زیرا جریان نشو و نمای قوای انسانی با فنونی باید تحت مراقبت آید. ممکن است فردی باسواد و عالم باشد ولی معلم نباشد. تربیت از سویی هنر است چون در آن توجه به لطافت ها و ریزه کاری هایی است که برای دوباره ساختن و سازمان دادن ضروری است. از سوی دیگر، خدمت است به خود فرد و به جامعه انسانی است و به وسیله آن می توان فرد را موجودی مفید ساخت و به حقیقت آدمیت واصل کرد.
وظیفه تربیت
وظیفه تربیت در عبارتی کوتاه عبارت است از سازندگی و آفرینندگی، ساختن و سازمان دادن، تلاش برای ایجاد تعادل بین نیازها و تعدیل تمایلات و غرایز. با دیدی وسیع تر می توان گفت تربیت وظیفه دارد سه جنبه آدمی را بسازد: تن، سر، روان. و در جمع، فرد را به ایجاد رابطه ای صحیح بین خود و خدا و جهان قادر سازد، او را فردی مفید و مؤثر برای جامعه بسازد، انسانی بیافریند که دارای میل وصول به ارزش های عالی باشد، قدرت ابتکار و تصمیم گیری داشته باشد، آداب زندگی را بداند، در مسیر جریانات اجتماعی و بر کنار از هرگونه پیش داوری باشد. تربیت وظیفه دارد انسانی بسازد که زندگیش بر اساس معیارها و ضوابط اندیشیده، مبتنی بر استقلال شخصیت، عدالت اجتماعی، شناخت زیبا و انتخاب احسن، مبانی اخلاقی و انسانی باشد.
عاملان تربیت
سازندگان کودک که در بحث ما عاملان تربیت نام دارند به سه دسته تقسیم می شوند:
1- والدین که عامل اصلی تربیتند و مهمترین نقش را در پرورش او ایفا می کنند. والدین از یک سو عامل وراثتند و از سوی دیگر عامل محیطی. در جنبه وراثت، خصایص بسیاری را از خود و اجداد خود به فرزندان منتقل می کنند، در جنبه محیط نیز دامان والدین نخستین مدرسه برای کودک است که در آن، همت های بلند، ارزش های عالی، خلق و خوی نیکو و آزادگی و یا بالعکس پستی ها، کج خلقی ها و انزوا طلبی ها را می آموزد. البته در این امر سهم مادر به مراتب بیشتر از پدر است از آن باب که مخصوصا در سال های اولیه تکیه گاه فرزند و تنها فرد مورد ارتباط با او مادر است. در اهمیت نقش والدین همین کافی است که بگوییم از حدود 95 هزار ساعت زندگی کودک تا پایان یازده سالگی، فقط حدود 5 هزار ساعت آن در مدرسه و حداکثر قریب همین مدت با کسان و خویشان، و الباقی در خانه سپری می شود و مهمتر این که بخش اعظم این مدت 85 هزار ساعتی، در کنار مادر و دامان و آغوش او و یا لااقل در تماس مستقیم با اوست.
2- طبقات اجتماعی، که به نسبت تماس و برخورد کودک با آنها به دسته های زیر قابل تقسیم هستند:
- برادر، خواهر، پدر بزرگ، مادر بزرگ.
- عمو، عمه، دایی، خاله و فرزندان آنها.
- معلم، مدیر، مستخدم، همکلاسی ها و هم مدرسه ای ها.
- افراد جامعه اعم از بقال، عطار، کتاب فروش، بزاز، قصاب، نانوا، پلیس و...
اینان در سازندگی و یا ویران کردن بنای زندگی افراد تأثیر به سزایی دارند و کودک آگاهانه طرز زندگی و خط مشی آنها را فرا می گیرد و بر اساس آن، بینش و فلسفه خاصی پیدا می کند.
3- عوامل خارجی که عبارتند از: وسائل ارتباط جمعی چون رادیو، تلویزیون، فیلم و سینما، روزنامه و مجله، کتاب و نوشته ها... موجودات غیر انسانی چون گیاه و حیوان و جماد که به گونه هایی در او تأثیر می گذارند. فی المثل تماس و برخورد فرد با چوب نرم در محیط کارگاه تأثیری سوای برخوردش با فلز سرسخت دارد. تحولات طبیعی از پیدایش فصول، زلزله ها، عوامل جوی، آب وهوا و.... این عوامل در نحوه زندگی، در طرز فکر، اخلاق و رفتار مؤثرند و زندگی انسان به حقیقت تابع محیط به معنای اعم است. (محیط جغرافیایی، آب و هوایی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و...)