تاریخچه گفتگوی بین ادیان

تاریخ گفتگو

تاریخ گفتگو و مباحثه را باید با تاریخ پیدایش بشر یکى دانست (نخستین گفتگو بین هابیل و قابیل در مورد پذیرش و عدم پذیرش قربانى آنها به وجود آمد. (مائده/ 27- 30) و همچنین مباحثه میان ادیان با هدف به پیروزى رساندن اعتقادات خود و از میدان بیرون راندن رقیب از دیرزمان صورت گرفته است. اما گفتگو به معناى دستیابى به بینشها و ارزشهاى مشترک که اخیرا روح تازه اى یافته است و مورد توجه ادیان قرار گرفته، نمى توان به درستى گفت از چه زمانى آغاز شده است. مطالعه در تاریخ ادیان بزرگ چون مسیحیت و یهودیت این حقیقت را بر ما نمایان مى کند. که هر کدام از اینها فقط خود را بر حق و دیگرى را بر باطل مى دانسته اند. قرآن برخورد یهود و مسیحیت را این گونه بیان کرده است: «قالت الیهود لیست النصارى على شى ء و قالت النصارى لیست الیهود على شى ء؛ یهود گفتند: مسیحیان بر چیزى از حق استوار نیستند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان بر چیزى از حق نیستند.» (بقره/ 113)
ظهور اسلام به عنوان یک دین جهانى و غلبه اعتقادى و جغرافیایى سریع آن در همان سالهاى اولیه نقطه عطفى جهت خاتمه بخشیدن به این نوع برخورد فکرى و روش و منش غیر اصولى در ارائه فکر دینى لااقل در این زمینه بود. اسلام راه گفتگو و مباحثه را با دیگر ادیان براى دستیابى به مشترکات گشود و آن را روش شایسته در ارائه فکر دینى به طریقى آزاد و بدون اکراه دانست. اسلام بر گفتگو و مباحثه منطقى تاکید بسیار ورزید و این در حالى بود که چنین نشانه اى در هیچ یک از ادیان آسمانى چه در متون مقدس و چه در سیره و سنت علماى دینى آنان دیده نمى شد. (بقره/ 113) هر چند بعضى از ادیان تبلیغى چون مسیحیت داعیه تبلیغ و جذب پیروان جدید را داشتند، ولى هرگز تن به این مهم با ادیان دیگر ندادند.

تاریخچه گفتگوی ادیان در دنیای غرب

کلمه «گفتگو» (یا همان دیالوگس یونانی) از لحاظ لغوی به معنای «مکالمه» یا «گفت و شنود» است؛ اگرچه در تاریخ عقلانی غرب، معنای غالب آن عبارت است از «قطعه یا نوشتاری که در قالب گفتگوست.» در تاریخ ادیان، گفتگو درباره مفهوم عقاید، شعایر و اخلاقیات است. این نوع گفتگو بدون شک از آغاز یا حداقل از زمان اولین مواجهه ادیان مختلف با یکدیگر صورت گرفته است، هرچند به شکل رسمی نبوده و ثبت نشده است. اصطلاح «گفتگوی ادیان» فقط از نیمه دوم قرن بیستم به بعد در بین سنت های دینی مختلف رواج و عمومیت یافته است. آثار مربوط به گفتگو درباره دین یا درباره موضوعات فلسفی تاریخ درازی دارد، مشهورترین نمونه های غربی در این زمینه بدون شک گفتگوی افلاطون و مخصوصا روش تدریس سقراط بوده که به شیوه سؤال و جواب ارایه شده است.
در درون بسیاری از سنت های دینی، گفتگوی بین اساتید و طلاب گزارش شده است و این گفتگوها شیوه ای برای انتقال مطالب و ایجاد بینشی ژرف در شاگرد بوده است. اما در این موارد شخص مبتدی (شاگرد) در موضع تسلیم محض در قبال استاد قرار داشته است. صلاحیت (مرجعیت) استاد ناشی از مطالبی بوده که شفاها و با تکیه بر ذهن، آموزش داده و در عمل به اثبات رسانده است. این شیوه از گفتگو، به ویژه در ادیان هندی، از جمله آیین هندو و دین بودا نمود یافته است. ارتباط ایمانی و اعتقاد موجود بین استاد و شاگرد باعث می شد که شاگرد دستورالعمل را که معمولا در پاسخ سؤال محترمانه وجود داشت دریافت کند. قسمت های بسیاری از اوپانیشادها و بهگودگیتا و بخش هایی از کتب مقدس بودایی (به زبان پالی) در قالب گفتگوست.
سنت یهودی- مسیحی نیز شامل تعالیمی در قالب گفتگوست‎‎، کتاب مقدس تورات (قانون) به صورت شفاهی و از طریق ربی ها و در حلقه پیروان ارایه می شد در حالی که تعالیم عیسی (ع) معمولا در بستری محاوره ای و در نشست های آموزشی در جمع پیروانش ارایه می شد. در این موارد به سختی می توان از گفتگوی دو طرف متساوی سخن به میان آورد؛ زیرا مریدان یا شاگردان در پی کسب معرفت از استادی خاص بودند. در گفتگوی سقراطی قطعا شاگرد نقش فعال تری را ایفا می کرد، اما در گفتگوی عالم دینی و طلاب، عالم نقش محوری را بر عهده داشت و حضور استاد ضامن حصول معارف بود.
گفتگوهای مصنوعی یا تخیلی درباره ادیان و موضوعات متافیزیکی در پی نمونه های کلاسیک باستانی متواترا صورت گرفته است. مثال این سبک ادبی در قرون وسطا مربوط به اوایل قرن سیزدهم است که در آن «جانجلری» از مخبر، درباره مضامین اسطوره «نورسی» سؤال می کند. نمونه های بعدی بسیار است و شامل آثار مختلفی هم چون گفتگوهایی درباره دین طبیعی (1779) از دیوید هیوم، ساعاتی با جماعت صوفیان (1859) از ر. ا. واگان و گفتگوهای ادیان (1960) از نینیان اسمارت، می شود.
نمونه های به واقع نزدیکتر آن مواردی است که سعی کرده گفتگوها و اعلامیه های غیر رسمی ادبا و رهبران دینی را گزارش کند. از آن جمله می توان به کتاب میز مذاکره (1566) از مارتین لوتر، زندگی جانسون از بوسل، گفتگوهای آلفرد نورث وایتهد (1954) و مرامنامه راما کریشنا (1897) اشاره کرد. از گفتگوی خیالی (تصنعی) برای مناظره بین دینی نیز استفاده شده است به عنوان مثال از این طریق، به اثبات گمراهی رقیب فرضی پرداخته شده است. نخستین نمونه میسیونری از این نوع، کتاب گفتگو درباره فلسفه هندو (1861) اثر ک. م پانرجی است که در طی آن سنت های مختلف هندی را به سود مسیحیت در مقابل یکدیگر قرار می دهد. به هر رو این سبک تدافعی، عمر کوتاهی داشت.
اشتراک سبک های قدیمی تر گفتگوی ادبی (آموزشی) و مجادله ای این بود که از طریق بحث های عقلانی و اهمیت دادن به برهان و دلیل در پی عقلانی جلوه دادن حقایق دینی بودند. بدون شک در این میان مواردی از گفتگوهای واقعی نیز اتفاق افتاده بود. در قرون هجدهم و نوزدهم مواجهات بین سنت های دینی به سرعت رو به افزایش بود و در طی این مواجهات گفتگوهای واقعی (نه فرضی و تخیلی) هم بین مؤمنان به ادیان صورت می گرفت. اما این که تا چه حد این گفتگوها به نحو عقلانی بود خود محل شک و بحث است.
اما در همین دوران کشورهای غربی از لحاظ سیاسی و اقتصادی به تسلط و برتری رسیدند. هیئت های تبلیغی مسیحی در کار خطیر خود موفقیت های بزرگی به دست آوردند. گفتگوها شامل مسیحیان و در بین آن ها بود و به ندرت در میان موارد یکسان صورت می گرفت. در دیگر سنت های دینی نگرانی هایی وجود داشت؛ برای مثال در برخوردهای هندوان و مسلمانان درجه ای از سوء ظن متقابل به طور کلی مانع از گفتگوهای مؤثر و سازنده بود. در هر صورت غربی ها در آشنایی با دیگر سنت های دینی پشتکار بیشتری داشتند و علاوه بر این با پیدایش کلام آزاداندیشانه، بسیاری از اصطلاحات و موضوعاتی را که در دین غربی تشریح شده بود تعدیل و اصلاح گردید قبل از جنگ جهانی اول مفاهیم غالب، «همدلی» و «صداقت و وفاداری» بود و اگرچه گفتگوهای (مناظرات) بسیاری صورت می گرفت اما در مورد هیچ کدام از آن ها کلمه «دیالوگ» به کار نمی رفت.
در اواخر قرن نوزدهم گذشته از جنبه های دفاعی و جدلی، تلاش جدیدی برای گردآوردن رهبران مذهبی جهان با روحیه ای آشتی جویانه صورت گرفت و تأکید آن بر اتحاد آنان بود نه بر افتراق. اولین اجلاس از این دست، «پارلمان ادیان جهان» بود که در سال 1893 در شیکاگو برگزار شد. حرکت اصلی این اجلاس از سوی سوئدی ها آغاز شده بود و هدف آن گردآوردن رهبران دینی در زیر پرچم واحد خداگرایی بود. پارلمان ادیان دست کم نمایندگانی از اغلب سنت های دینی عمده جذب کرد هرچند که در جذب بسیاری از مذاهب ارتدوکس، مخصوصا انجیلیان مسیحی ناموفق بود.
این پارلمان همچنین آغاز مأموریت هندوی مدرن را در غرب به رهبری «سوامی ویوکانندا» اعلام کرد ویوکانندا به تبعیت از راماکریشنا آموزش می داد که همه ادیان در راه بردن به حقیقت از ارزش یکسانی برخوردارند. این نظریه از سوی مکاتب نظام مندی همچون «انجمن تئوسوفی» (1877) و بهایی قویا حمایت می شد. در ادامه اجلاس شیکاگو نشست های دیگری نیز برگزار شد. هرچند که این اجلاس ها کامل و تمام عیار نبود، روح اجلاس شیکاگو به حیات خود ادامه داد؛ در «شورای بین المللی موحدان» و در فعالیت های متفکران دینی لیبرال و در آثار نویسندگانی که در فاصله سال های 1901 تا 1913 فعالیت می کردند و اهداف آن ها آشنا کردن مؤمنان با یکدیگر، تأکید بر اصول و عناصر جهانی همه ادیان و فعالیت برای «ارتقای اخلاق در جهان» بود. جنگ جهانی اول این فعالیت ها را موقتا متوقف کرد اما بعد از جنگ، هنگامی که ایده انترناسیونالیسم کوشید تا از درگیری های بیشتر ممانعت به عمل آورد، جنبش های بین الادیانی مختلفی ظهور کرد و منجر به تشکیل «انجمن جهانی ادیان» شد. (1939)
هشت سال قبل رودلف اتو «مجمع بین الادیان» را با همان ایده تأسیس کرد و از تنش های بین المللی در جهت اتحاد مؤمنان با یکدیگر کاسته شد. این موضوعات اخلاقی از سوی جناح لیبرال مسیحیت پذیرفته شد و در کنفرانس «شورای بین المللی مبلغان در اورشلیم»، به سال 1928 مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت و به صورت کلاسیک از سوی و. ی. هوکینگ در اعلامیه لیبرال «بازاندیشی مبلغان» تدوین شد. به این ترتیب مسیحیان به طور عمومی دغدغه همکاری بین الادیانی را داشتند. هندوان با این مسائل به راحتی خو گرفته و از طریق راداکریشنان که سخن گوی توان مند و فصیح بین المللی بود پیشرفت کردند. راداکریشنان بر آن بود که مطالعه تطبیقی دین باعث این ادعای خاص می شود که در برخی از سنت های فردی احتمالا و در پس همه اشکال تجربه دینی قطعا یک قصه، یک جهد و یک ایمان مشابه وجود دارد.
در فاصله بین دو جنگ، کنگره های جهانی و مجمع ادیان به طور مرتب به نشست های خود ادامه دادند هرچند که سایه طویل اشکال مختلف دیکتاتوری بر سر آن ها قرار داشت. در این میان جنبش گروه آکسفورد که بعدا عنوان جدید Moral Re-Armament را به دست آورد قابل ذکر است. این جنبش اصولا مسیحی بود اما توجه آن به اخلاق بیش از مقولات الاهیاتی بود. جنبش گروه آکسفورد در دهه 1930 به اوج پیشرفت خود رسید و تعداد بسیاری از غیر مسیحیان را نیز جذب کرد. در سطح دیگر جریان «حکمت خالده» بود که به وسیله کوما راسوامی، شوان و گنون مطرح می شد پیروان بسیاری از میان سنت های مختلف اعم از شرقی و غربی به دست آورد این جریان کمتر محل ملاقات سنت های دینی بود.
در حوزه تحقیق اگرچه مطالعه دین بر مبنای چند فرهنگی باعث افزایش احترام متقابل و پیشرفت گفتگو در بین ادیان شد، اما کمتر محققانی حاضر به اظهار نظر در این مقوله شدند. یک استثنا در این زمینه فردریش هیلر بود که در کنفرانس بین المللی توکیو به سال 1955 اعلام کرد: «اگر ادیان سعه صدر واقعی و همکاری متقابل را به خاطر انسانیت افزایش دهند، فصل نوی برای بشر آغاز خواهد شد.» همکاری برای آماده کردن زمینه ظهور این دوره یکی از جالب ترین امیدهای دین پژوهی است هرچند که دیگر محققان، این آرمان را چندان علمی نمی دانند.

ماتریالیسم

پارلمان ها، کنگره ها و کنفرانس ها به منظور جمع آوردن رهبران دینی در یک مجمع و با روحیه ای آرمان گرایانه بر سیاق مجمع ملل ادامه یافت. با وجود این، تهدید دین از سوی رژیم های دیکتاتوری اروپا و همچنین از سوی ماتریالیسم (ماده گرایی) در حال افزایش بود. به همین خاطر از رهبران دینی جهان مکررا درخواست شد که برای مواجهه و برخورد با این فشارها پیروانشان را متحد کنند و از آن جا که رهبران دینی جهان نتوانستند چنین امری را تضمین کنند، وضعیت دینی جهان تغییر کرد. در فاصله بین دو جنگ اوضاع محلی تحت سیطره مسائل منطقه ای بود. در درون کلیسا های مسیحی حرکات چشم گیری در جهت افزایش اتحاد به چشم می خورد. از جمله در بین متدیست های بریتانیا، پرسبیترین های اسکاتلند و کلیسای پروتستان در کانادا و جنوب هند. ولی این حرکت ها کمتر در سطح بین الادیانی صورت گرفت.
نظریه گفتگو در معنای جدید آن در دوره تشنج و اغتشاش بعد از جنگ جهانی اول وارد دنیای دین شد و تا حدود بسیاری مرتبط با فلسفه اگزیستانسیالیسم بود و اولین و مطرح ترین نمود آن کتاب من و تو از مارتین بوبر بود. در این کتاب توضیح داده شده که نوع بشر باید از دیدگاهی که دیگری را هم چون یک موضوع (من و او) تلقی می کند دست بکشد و به طور مستقیم و با قبول متقابل دیگری به عنوان عضوی انسانی و در قالب (من و تو) با فرد دیگر وارد گفتگو شود. بوبر یک یهودی بود و بنابراین با ظلم های نژادی، دینی و اقتصادی آشنا بود. این چنین ظلم ها (فشارها) یی ممکن است بر افراد زیر سلطه اعمال شود و در هر زمان و هر مکانی با قضاوت منفی از سوی گروهی غالب صورت گیرد. تنها راه علاج این مسئله به رسمیت شناختن انسانیت و گفتگوی شخصی اشخاص است و فرقی نمی کند که عقایدشان در چه سطحی باشد.
اگرچه بوبر و دیگر اگزیستانسیالیست ها بسیار مطرح بودند و اگرچه اقدامات بین الادیانی در بین دو جنگ آغاز شده بود اما کاربرد اصطلاح «گفتگو» در رابطه با سنت های دینی تا سال ها بعد از جنگ جهانی دوم عمومیت نیافته بود. بعد از آن زمان، الگوهای سیاسی و دینی جهان بیش از پیش و به سرعت شروع به تغییر کردند. سیاست امپریالیستی غرب به سرعت برچیده شد. مستعمرات قبلی روز به روز به استقلال می رسیدند و سؤالاتی در مورد ارزش های دوران استعمار ایجاد می شد. ارزش های دینی نیز از این سؤالات (تشکیکات) مستثنا نبودند. اما در همین دوران مسیحیت عامل مهمی در حیات ملل جدید به حساب می آمد و در پی یافتن نقش جدیدی، مستقل از قدرت های حاکم قبلی بود. مسیحیت در بسیاری از ملل تازه به استقلال رسیده یک اقلیت بود. هندوستان علی رغم این که اکثر جمعیت آن هندو بودند رسما سکولار شد، پاکستان یک حکومت اسلامی ایجاد کرد و این نماد شکست گفتگوی هندوها و مسلمانان در شبه قاره بود.

سکولاریسم

مسیحیان در دیگر نقاط جهان، اعم از آن ها که حکومت های دینی داشتند نظیر مسمانان بوداییان و یهودیان و آن ها که حکومت سکولار داشتند، حالت تدافعی به خود گرفتند. در کشورهای غربی الگوی مسیحیت دست خوش برنامه دو قطبی شدن گردید که نظرات محافظه کارانه در یک سو و نظرات آزاداندیشانه در سوی دیگری قرار داشتند. لیبرال ها (آزاداندیشان) از یک سو متحمل گناه ما بعد استعماری شدند و از سوی دیگر به ارزش های غایی دین چندان اطمینانی نداشتند. در این فضا کلمه «دیالوگ» صرفا به عنوان یک اصطلاح معمولی ظاهر شد که درستی نظر یک گروه از مؤمنان را در برابر گروه دیگر توصیف می کرد. این نکته را نیز باید خاطر نشان کرد که در دوران عمومیت فوق العاده این اصطلاح که از اواسط دهه 1960 تا اواسط دهه 1970 بود این کلمه تقریبا به نحو انحصاری از سوی جناح آزاداندیش مسیحی (اعم از کاتولیک و پروتستان) به کار می رفت، این اصطلاح به وسیله مسیحیان لیبرال کشورهای در حال توسعه جهان سوم نیز به کار گرفته می شد.
محافظه کاران اصطلاح «گفتگو» را ناپذیرفتنی دانستند؛ زیرا این اصطلاح به طور ضمنی سنت های دینی را برابر با یکدیگر به حساب می آورد یا حداقل مدعیات اظهارشده از سوی مسیحیان را بدیهی و روشن تلقی نمی کرد. در بیرون از دنیای غرب به قضیه گفتگو با دیده تردید نگریسته می شد و تأکید بر گفتگو را چیزی بیش از سیاستی زیرکانه و شکلی دیگر از فعالیت های میسیونری مسیحی نمی دانستند. در عین حال شورای دوم واتیکان (1962-65 ) در کلیسای کاتولیک رومی دستاورد مهمی داشت و آن این بود که در اسناد مختلف آن درباره گفتگو صحبت شده است؛ به عنوان مثال کلیسا به اتباع خود توصیه می کند «عاقلانه و دوستانه به همکاری و گفتگو با دیگر ادیان» و شناخت، صیانت و گسترش معنویت و اعمال اخلاقی که در بین همه انسان ها به عنوان ارزش های اجتماعی و فرهنگی مطرح است، بپردارند.
پیروان مسیح می توانند با خلوص و سعه صدر در گفتگو دریابند که گنج های خدای غنی در بین همه ملل روی زمین توزیع شده است. اعلامیه هایی از این نوع متأثر از کاتولیک های لیبرال بود و موجب دوستی و همکاری کلیسا با غیر کاتولیک ها شد و جریانی از ادبیات گفتگو ایجاد شد که به زودی پروتستان ها نیز در تولید (و عرضه آن) سهیم شوند. اما این ادبیات عرضه شده از سوی کلیسا ماهیت و غایت گفتگو را به وضوح و روشنی نشان نمی داد و افزون بر این، تلاش های صورت گرفته در جهت گفتگوی علمی، با پیروان ادیان مختلف نبوده بلکه آن تلاش ها بیشتر در سطح تئوری پردازی درباره گفتگو بود.


منابع :

  1. سید ابوالفضل موسویان- مقاله اسلام و گفتگوي ادیان- مجله نامه مفید شماره 16

  2. ماهنامه اخبار اديان- مقاله گفتگوي اديان

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111851