امروزه پیش بینی فلسفه های روشنگرانه در باب به پایان آمدن نقش و ضرورت دین و نیز آموزه های فیلسوفانی چون نیچه و سایر فیلسوفان دوران روشنگری غرب درباره ی «مرگ خدا» باطل شده است. دین دیگربار تمام جهان غرب را درنوردید و ندای لزوم بازگشت به اندیشه ی خدا به پا خاست. چرا که ایشان دریافتند که تنها راه نجات غرب و بلکه جهان و مانع فروپاشی کامل آن، بازگشت به دین است. شگفت اینکه اندیشه ی بازگشت به دین، برخاسته از واقعیت جوامع غربی است که برای نجات خویش از نابودی حتمی، به فکر نیروهای نجات بخش افتاده اند. چنانکه می دانیم، بشریت در قرن بیستم رویدادهای هولناک و تلخی را چشید; جنگ جهانی عظیم و دهشتناک، به ویژه طی جنگ جهانی دوم که ویرانی و کشتارهایی را شاهد بود که طی تاریخ گذشته به چشم خود ندیده بود. این امر سبب شد تا بشریت به این نکته ایمان آورد که تجربه ی تاریخ تمدن، مستلزم درک و فهم وجود «دیگری» است. دیگری ای که دارای خواست ها و آرزوهایی است و در پی تحقق آنهاست. برخورد و نزاع با او هیچ حاصلی ندارد بلکه تنها راه حل، همزیستی مسالمت آمیز و ارتباط با او است که از طریق گفتگو حاصل می شود. بنابراین جای شگفتی نیست که «دین» داعیه دار اصلی گفتگو باشد.
گفتگوی ادیان، کوشش فردی است که دارای آداب، رسوم، اندیشه ها و باورهایی است و فرد حقیقی دیگری را می شناسد که از نظر دینی با او فرق می کند، برای به وجود آوردن نگاهی فلسفی و غیر جانبدارانه به او، بدون اینکه این نگاه دارای داوری های ارزشی علیه او باشد. طبق این تعریف، فرد دین دار در گفتگوی ادیان باورهای دینی و هویت خود را از دست نمی دهد و خواهان بی اعتنایی و بی طرفی به معنای دور شدن از خویش نیست. به بیان دیگر در گفتگوی ادیان، طرفین (به عکس آنچه به نظر می رسد) به جای آنکه از اعتقادات و باورهای خود دست بشویند، باید سخت به آنها پایبند باشند. مدافعان گفتگوی ادیان، شعار اخلاص در نیت را سرمی دهند که دوری از هر انگیزه یا منافعی جز خواست فهم و نگرش معرفتی به «دیگری» را مدنظر دارد. اگرچه همین نگرش خالص هم گاهی در خدمت اغراض سیاسی، تبلیغاتی و مانند آن قرار گرفته است.
چنین برداشتی از گفتگو اساسا با درون مایه داستانی که قرآن کریم در آیه های 32 تا 42 سوره کهف بیان کرده است، منافات ندارد. در این آیات گفتگوی دو مرد مثل زده شده است که خداوند به یکی از آنها دو باغ انگور داد و پیرامون آن دو باغ، درختان خرما و کشتزاری سرسبز و نهری که از میان این دو باغ می گذشت و علاوه بر این نعمت مال و فرزند را هم به او عطا کرد. مضمون داستان بیانگر آن است که گفتگو میان این دو مرد بدون لحاظ هیچ قید و شرطی صورت گرفته است که قرآن تفصیل آن را بیان کرده است. و به رغم اینکه یکی از این دو مرد ره کفر را برمی گزیند، گفتگوی میان آنها برقرار می ماند: رفیقش (ضمن سخنانش با او) گفت: «آیا به آن کسی که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید و آنگاه تو را (به صورت) مردی درآورد، کافر شدی؟» (کهف/ 37) قرآن تمام سخنان کفرآمیز آن مرد کافر را بی کم و کاست نقل می کند، زیرا این سخنان شخصیت او را برای خواننده تصویر و بازسازی می کند.
در این آیه ها واژه ی گفتگو (حوار) دو بار تکرار شده است; با توجه به اینکه می دانید به طور کلی واژه ی مذکور سه بار در قرآن به کار رفته است که مورد سوم آن در سوره ی «مجادله» می باشد. ذکر این نکته ضروری است که گفتگوی ادیان طبعا با تطبیق و یا مجادله ی ادیان متفاوت است (اگرچه در عرصه ی ادبیات عمومی این سه با یکدیگر آمیخته شده اند) چرا که تطبیق ادیان کاری است که متضمن بررسی تطبیقی دین مشخص با دینی دیگر در قلمرو اعتقادات، شریعت و آیین ها و نیز برداشت های مختلفی است که از انسان، جهان، زندگی و مانند آن ارایه شده است. کوشیده می شود این بررسی کاملا عینی باشد و امکان آن را هم دارد که به حذف مشخصه های هر یک از ادیان مورد مقایسه بینجامد. در حالی که مجادله میان ادیان کاری است که هدف اساسی آن اثبات برتری و تفاوت دینی بر دینی دیگر است که طبعا با خواست اساسی گفتگوی ادیان که تیره کش فهم دیگری است، ناسازگار است.
به رغم اینکه تاریخ اسلامی شاهد دوره های زرینی در عرصه ی گفتگوی ادیان و آزادی های دینی بود که در تمام تاریخ بشری به ندرت دوباره رخ می دهند، با این همه غالبا ادبیاتی که میراث اسلامی برای ما به جای گذاشته است، مفهوم گفتگوی ادیان را با مفاهیم تطبیق یا مجادله های دینی و مذهبی درآمیخته است که این امر سبب شد تا مفهوم «گفتگوی ادیان» در میراث اسلامی به وجود نیاید. پاره ای از نوشته های آن دوران به درجه های متفاوتی به این مفهوم نزدیک شدند که از آن میان می توان به کتاب «الاعتبار» اثر شاعر و سردار مشهور، اسامة بن منقذ (متوفای 488 - 584ه) اشاره کرد. این کتاب را می توان مهمترین و معتبرترین نوشته ی عربی در این عرصه به حساب آورد، زیرا نویسنده در این کتاب به جد کوشیده است تا باورها و آداب و رسوم ادیان مختلف را با بی طرفی کامل و بدون نقد یا طعن پاره ای از آنها بیان کرده و شرح دهد. به عبارت دیگر هدف اساسی این نویسنده ارایه ی تصویری کاملا شاخص از ادیان مختلف است و همین ویژگی سبب شده است تا کتاب مذکور در عرصه ی گفتگوی ادیان، نوشته ای پیشتاز به شمار آید.
شاید بتوان گفتگوی ادیان در دوران حاضر را معلول اندیشه ی اخلاقی صرفی دانست که از احساس فروپاشی جهان در نتیجه ی غلبه ی نیروهای شر ناشی شده است. با این همه توجه و کاربرد رایج گفتگوی ادیان، مولود عواملی چند و زمینه های تاریخی ویژه ای است. روند فزاینده ی استعمار غربی و سیطره ی آن بر بسیاری از بخش های جهان قدیم سبب طرح و به کارگیری اندیشه ی گفتگوی ادیان شد تا از این طریق، «دیگری» (ملل زیر توزیع استعمار) به طور کامل شناخته و مفهوم شوند; مللی که ادیان بسیار مختلفی داشتند و غربیان قادر به فهم و ارتباط با آنها نبودند. بنابراین اندیشه ی گفتگوی ادیان بر سر کار آمد تا بتوان این ادیان مختلف و نیز پیروان آنها را به گونه ای شاخص مورد بررسی قرار داد. از این حیث، گفتگوی ادیان همانند پیدایش دانش تبارشناسی است که در قالب دانشی استعماری ظهور کرد. نیروهای استعمارگر برای بررسی و شناخت ملل استعمار شده و در نتیجه تعیین نوع برخورد و یا رابطه ی با آنها این علم را پی افکندند.
برخی از زمینه ها و پیش شرطهای گفتگو، که فراهم آوردن و مراعات آنها در تمام مراحل گفتگو لازم و ضروری است، با توجه به آیات قرآن عبارتند از:
الف) پذیرش دو طرف یا چند طرف
یکی از پیش فرضهای آغازین گفتگو، پذیرش دو طرف یا چند طرف است که با استفاده از علائم، از جمله کلام به شکلهای مختلف با یکدیگر تبادل معنا می نمایند. این امر مورد پذیرش قرآن کریم است. البته پذیرش طرف مقابل به معنای حقانیت او نیست، بلکه منظور این است که گفتگو وقتی تحقق پیدا می کند که هر یک از طرفین، سخن طرف دیگر را بشنود و با یکدیگر به تبادل آرا و عقاید بپردازند. حضرت موسی (ع) مامور می شود حتی با فرعون، دشمنترین دشمنان خدا، به گفتگو بپردازد و آیات الهی را به او ابلاغ کند: آن گاه بعد از آنان، موسی را با آیات خود به سوی فرعون و سران قومش فرستادیم. (اعراف/ 103) شما دو نفر (موسی و هارون) به سوی فرعون بروید; همانا او سرکشی کرده است. (طه/ 43) اهمیت پذیرش طرف مقابل، به گونه ای است که این حق حتی برای مشرکان به رسمیت شناخته شده است: «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه ذلک بانهم قوم لا یعلمون؛ و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنش برسان; چرا که آنان قومی نادانند.» (توبه/ 6)
ب) اصل آگاهی و علم
طرفین گفتگو باید با آگاهی و علم به مذاکره بپردازند. کرامت و ارزش آدمی به علم و دانش است و به واسطه تعلیم اسمای الهی و دریافت تعالیم حق، مسجود ملائکه شد و فرشتگان را به کرنش و تعظیم واداشت. (بقره/ 30- 34) خداوند از انسان می خواهد نسبت به آنچه علم ندارد، پیروی نکند: «و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤلا؛ و چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن; زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.» (اسراء/ 36) خداوند انسان را شنوا و بینا قرار داد تا راه را دریابد (دهر/ 2- 3) و می فرماید: «خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید.» (نحل/ 78) و نیز می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید، مبادا به نادانی، گروهی را آسیب برسانید و (بعد) از آنچه کرده اید، پشیمان شوید.» (حجرات/ 6)
ج) لزوم پذیرش اختلاف اقوام، ملل و زبانها
اختلاف انسانها از نظر زبان، ملیت و غیره نباید مانع گفتگو شود. قرآن کریم به صراحت قبایل و گروه ها را پذیرفته است و اختلاف بین رنگها و زبانها را از آیات الهی می شمارد: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا؛ ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید.» (حجرات/ 13) «و من آیاته خلق السماوات والارض واختلاف السنتکم والوانکم ان فی ذلک لآیات للعالمین؛ و از نشانه های او آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شماست. قطعا در این (امر) برای دانشوران نشانه هایی است.» (روم/ 22)
گوناگونی انسانها از نظر رنگ، نژاد، ملیت و زبان، تفاوتی در انسانیت انسان پدید نمی آورد. بسیاری از اختلافها و جنگها ناشی از این امر است که گروهی خود را از نظر نژاد و ملیت، برتر از دیگران می دانند. همین امر باعث بروز جنگ جهانی دوم، از سوی نازیهای آلمان شد. آنان خواهان برتری و تسلط بر سایر نژادها و ملل بودند. طبیعی است در چنین حالتی، جایی برای گفتگو و شناخت حقایق باقی نمی ماند; در حالی که قرآن کریم گوناگونی انسانها از نظر نژاد، ملیت و... را وسیله ای برای شناخت یکدیگر می داند. بنابراین، شناخت ملتها جز از راه گفتگو و تبادل نظر و در سطح بالاتر، گفتمان امکان ندارد. آیات دیگر قرآن که بر سیر و حضور در بین سایر اقوام و ملل تاکید دارد نیز ناظر بر همین تعریف و شناخت است. دستورات اسلامی مبتنی بر اخذ حکمت و دانش، حتی از زبان بیگانگان جز از طریق ایجاد رابطه و برقراری ارتباط و مفاهمه، امکان پذیر نیست.
د) امکان حصول تفاهم و وحدت
هر چند انسانها گوناگون آفریده شده اند، با این حال، زمینه های فراوانی برای ایجاد تفاهم و همکاری بر اساس اصول مشترک وجود دارد. یکی از پیش فرضهای گفتگو این است که بتوان به وسیله گفتگو به اصول مشترک دست یافت و بر اساس آن با یکدیگر تعاون و همکاری داشت. همکاری بین مسلمانان و اهل کتاب بر اساس اصول مشترک، مورد تأکید قرآن کریم است: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون؛ بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما، بعضی دیگر را به جای خدا، به خدایی نگیرد. پس اگر (از این پیشنهاد) اعراض کردند، بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم (نه شما).» (آل عمران/ 64)
در آیات سابق از همین سوره، به طور مستقیم دعوت به سوی اسلام بود، ولی در این آیه، به نقطه های مشترک بین اسلام و اهل کتاب توجه شده است. قرآن کریم به مسلمانان می آموزد که اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدستان با شما همکاری کنند، از پا ننشینید و بکوشید دست کم در قسمتی که با شما اشتراک هدف دارند، همکاری آنان را جلب کنید و آن را پایه برای پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.
ه) آزادی فکر و اندیشه و انتخاب راه
یکی از پیش فرضهای گفتگو، قبول آزادی فکر و اندیشه است. هیچ یک از طرفین گفتگو نمی تواند عقاید و افکار خویش را به دیگری تحمیل کند. در قسمتی از آیات قرآن کریم، این اصل تعقیب شده است که اساسا طبیعت اعتقادات قلبی و مسائل وجدانی به گونه ای است که اکراه و اجبار بر نمی دارد. اگر فردی به حکم اجبار و فشار، معتقدات و دستورات یک مذهب را در ظاهر بپذیرد، هرگز دلیل آن نیست که او در قلب و وجدان خویش آن را پذیرا گشته است: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی؛ در دین اکراه راه ندارد; چرا که راه از بیراه به روشنی آشکار شده است.» (بقره/ 256) «و لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا ا فانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین؛ اگر پروردگارت می خواست تمامی اهل زمین (بدون این که اختیاری داشته باشند) ایمان می آوردند، پس آیا تو مردم را به اکراه وا می داری تا این که مؤمن شوند؟!» (یونس/ 99)
منطق آزادی فکر و اندیشه در عملکرد و روش پیامبر اکرم و ائمه اطهار (ع) وجود داشت. پیامبر اسلام با نصارای نجران به گفتگو پرداخت. آنان از پذیرش حق خودداری کردند. در نهایت در مورد مباهله (درخواست از خدا برای رسوایی دروغگو) توافق نمودند. در روایات اسلامی وارد شده است که وقتی پای مباهله به میان آمد، نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند و با بزرگان خود مشورت کنند. بالاخره از اقدام به مباهله خودداری کرده، حاضر به مصالحه شدند و شرایط ذمه را پذیرفتند. پذیرش شرایط ذمه و مصالحه از سوی پیامبر اکرم (ص) و نه اجبار آنان به اسلام یا جنگ با آنان یا مباهله و نفرین آنان، نشان دهنده روحیه منطقی و آزاداندیشی آن حضرت است.
سیره امام صادق (ع) مبتنی بر بحث و گفتگو با گروه های غیر مذهبی، مثل ملحدین، مشرکین و دهریون و نیز گروه هایی از اهل کتاب بود. امام با این افراد، برخوردی حکیمانه همراه با حلم و صبر داشت. ادعاها و ادله آنها را با متانت و صبوری می شنید و از ادله خود خصم برای رد مدعای آنان و اثبات اعتقادات اسلامی استفاده می کرد (در اصطلاح منطق به آن، «جدل» گفته می شود). مهمترین ابزار امام صادق (ع) در برخورد با این گروه ها همان اخلاق معنوی و روحیه بردباری و گفتگوی مسالمت آمیز بود که سرانجام مخاطب را به تسلیم وادار می کرد و کار به جایی می رسید که زبان به ستایش و مدح امام می گشود.
و) خوش بینی نسبت به دیگران
یکی دیگر از پیش فرضهای گفتگو، خوش بین بودن و احترام به طرف گفتگوست. همه انسانها از فطرت الهی بهره مندند. اگر فشارها و هوسها برداشته شود، پاکی و اصالت آنان ظاهر می گردد. از این رو، قرآن کریم، تمسخر دیگران را ممنوع ساخته و از مسلمانان می خواهد که اقوام دیگر را مسخره نکنند: «یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیرا منهم و لا نساء من نساء عسی ان یکن خیرا منهن و لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، نباید قومی، قوم دیگر را ریشخند کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانی، زنان دیگر را ریشخند کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهای زشت مدهید.» (حجرات/ 11)
ز) جدی گرفتن پیام گفتگو
قرآن کریم از رفتار و عملکرد عده ای از مخالفان و معاندان حکایت می کند که هر گاه پیام جدی وحی را از زبان پیامبر خدا می شنیدند، او را تکذیب کرده و به او نسبت سحر و جادو، (مائده/ 110; انعام/ 7; یونس/ 76; هود/ 7; انبیا/ 3; نمل/ 13; قصص/ 36 و آیات متعدد دیگر) شاعر (انبیا/ 5; صافات/ 36; طور/ 30; حاقه/ 41) و دیوانه (حجر/ 6; شعراء/ 27; صافات/ 36; دخان/ 14; ذاریات/ 39 و 59; طور/ 29; قلم/ 51 و آیات متعدد دیگر) می دادند و در مواردی سخنان وحی را اسطوره پیشینیان (انعام/ 29; انفال/ 31; نحل/ 24; مؤمنون/ 83; نمل/ 68; احقاف/ 17; قلم/ 15; مطففین/ 13) معرفی می کردند. این امر، نشان دهنده رفتار ناپسند آنان در گفتگو با پیامبر خداست و به دلیل ضعف و پیش داوری خویش و بدون توجه به پیام گفتگو، از شنیدن پیام وحی خودداری می کردند. پیامبران خدا در گفتگو با مردم بسیار جدی بودند و در رساندن پیام خداوند متعال به مردم از کوتاهی و سهل انگاری خودداری می کردند. در قضیه گاو بنی اسرائیل، حضرت موسی (ع) به مردم گفت: «خدا به شما فرمان می دهد که ماده گاوی را سر ببرید، گفتند: آیا ما را به ریشخند می گیری؟ گفت: پناه می بریم به خدا که از جاهلان باشم.» (بقره/ 67)
ن) احترام به افکار، فرهنگ و مقدسات یکدیگر
قرآن کریم ضمن تکریم و احترام به پیامبران و کتب آسمانی سابق، آنها را تصدیق می کند. حدود بیست آیه قرآن کریم در تصدیق و تایید تورات و انجیل است. اساسا این سنت الهی است که هر پیامبری، پیامبر پیشین را تایید و هر کتاب آسمانی، کتاب آسمانی سابق را تصدیق می نماید (ناگفته نماند تایید تورات و انجیل از سوی قرآن کریم، به معنای تایید تورات یا انجیل فعلی نیست; چون دست تحریف آن دو را در امان نداشته است) «و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه فاحکم بینهم بما انزل الله؛ و کتاب آسمانی (قرآن) را به راستی و درستی بر تو نازل کردیم که همخوان (مصدق) با کتابهای آسمانی پیشین و حاکم بر آنهاست. پس در میان آنان بر وفق آنچه خداوند نازل کرده است، داوری کن.» (مائده/ 48)
قرآن کریم از مسلمانان می خواهد که کافران را دشنام و ناسزا ندهند; چه این که آنان نیز در مقابل و از روی دشمنی به خدا ناسزا می گویند (انعام/ 108) و نیز از مؤمنین می خواهد با کسانی که دین شما را به ریشخند و بازی گرفته اند، دوست نشوند. (مائده/ 57)