دین چگونه بر پا مى ماند؟
خداوند در قرآن می فرماید: «قل یا اهل الکتاب لستم على شىء حتى تقیموا التوریة و الانجیل؛ بگو اى اهل كتاب تا [هنگامى كه] به تورات و انجيل عمل نكرده ايد بر هيچ [آيين بر حقى] نيستيد» (مائده/ 68)، در این آیه شریفه نکته ایست که بیان آن محتاج است به چند کلمه توضیح، و آن اینست که آدمى در خلال کارهاى خود این حقیقت را درک مى کند که اگر بخواهد کارى را از کارهاى سنگین انجام دهد که در آن حاجت به اعمال قوت و شدتى باشد، لازم است که به جایگاهى مستوى که وى بر آن مسلط باشد تکیه کرده یا بر آن مرتبط شود، مثلا کسى که چیزى را بطرف خود مى کشد و یا چیزى را از خود دفع مى کند و یا چیز سنگینى را بدوش مى گیرد و یا آنرا سر پا مى کند قبلا پاى خود را در زمین و جائى که لغزشگاه نباشد قرار مى دهد، چون مى داند اگر جز این کند از عهده انجام آن کار بر نمى آید، و این مطلب در علوم مربوطه بخوبى مورد بررسى قرار گرفته است، و ما اگر این مطلب را در امور معنوى مثل اعمال روحى و یا اعمال بدنى که با نفسانیات بستگى دارد راه داده و این حساب را در آنجا هم بکنیم چنین نتیجه مى گیریم که بیشتر افعال و کارهاى بزرگ محتاج به پایه و اساسى از معنویات و بنیادى از نفسانیات است، آرى کارهاى بزرگ از هر کسى ساخته نیست، نفسى بردبار و همتى بلند و عزمى آهنین لازم دارد، کما اینکه رستگارى در آخرت و موفقیت در ایفاى وظائف عبودیت هم محتاج است به دلى پارسا و پرهیزگار.
وقتى این مقدمه روشن شد نکته اى که در جمله «لستم على شىء» است بخوبى روشن مى شود، چه این جمله کنایه ایست از اینکه اهل کتاب جاپاى محکمى که بتوانند بر آن تکیه کرده و تورات و انجیل و سایر کتب آسمانى را بپا داشته و از انقراض آنها جلوگیرى بعمل آورند، ندارند، و این اشاره است به اینکه دین خداوند و فرامین او بار بس سنگینى است که آدمى بخودى خود از اقامه آن عاجز است، مگر اینکه بر اساسى ثابت تکیه داشته باشد، وگرنه کسى از روى هوا و هوس نفسانى نمى تواند دین خدا را اقامه کند، و این اشاره را در بسیارى از آیات قرآنى مى یابیم، چنانکه آیه شریفه «انا سنلقى علیک قولا ثقیلا؛ بدرستى ما به همین زودى گفتارى را بر تو نازل مى کنیم که سنگین است بر تو (رسالت و ابلاغ آن)» (مزمل/ 5). یکى از آنهائى است که این اشاره را در خصوص قرآن دارد، و آیه «لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون؛ اگر این قرآن را بر کوهى نازل کنیم خواهى دید که کوه از ترس خدا خاضع و متلاشى میشود، و این مثل ها را براى مردم مى زنیم باشد که بفکر بیفتند» (حشر/ 21). و آیه «انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا؛ ما عرضه کردیم این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها، و آنها زیر بار بدوش گرفتن آن نرفتند، و از آن ترسیدند ولى انسان آنرا بدوش گرفت، زیرا او ستم پیشه و بسیار نادان میباشد» (احزاب/ 72). یکى پس از دیگرى از همان آیاتند.
و نیز قرآن کریم درباره تورات خطاب به موسى نموده و مى فرماید: «فخذها بقوة و امر قومک یاخذوا باحسنها؛ پس با کمال جدیت و با عزمى راسخ بگیر آنرا و به قوم خود دستور بده تا بهترین آنرا (یا بطریق بهترى آنرا بگیرند)» (اعراف/ 145) و هم خطاب به بنى اسرائیل کرده و مى گوید: «خذوا ما آتیناکم بقوة؛ بگیرید آنچه شما را داده ایم با جدیت تمام و عزم راسخ» (بقره/ 63) و خطاب به یحیى کرده و مى فرماید: «یا یحیى خذ الکتاب بقوة؛ هان اى یحیى بگیر کتاب را با جدیت تمام و عزم راسخ» (مریم/ 12)، بنابر این مقدمه اى که گفته شد معناى این آیه چنین مى شود: شما فاقد پایگاهى هستید که براى اقامه دینى که خدا بسویتان فرستاده ناگزیر از اعتماد بر آن هستید و تقوا و توبه پى در پى و اعتماد به رکن او نیز ندارید، آرى شما سر در راه اطاعت خداوند ندارید، بلکه سرپیچ و متجاوز از حدود خدایید. و این معنائى است که از آیه زیر نیز بخوبى استفاده مى شود زیرا در این آیه خطاب را متوجه به نبى خود و هم به مؤمنین نموده و مى فرماید: «شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه الله یجتبی الیه من یشاء و یهدی الیه من ینیب؛ از [احكام] دين آنچه را كه به نوح درباره آن سفارش كرد براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه درباره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه اندازى مكنيد بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا میخوانی گران مى آيد خدا هر كه را بخواهد به سوى خود برمیگزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوى خود راه مینمايد» (شوری/ 13)، در حقیقت ادیان الهى را منحصر در شریعت هاى انبیاى نامبرده کرده، سپس مى فرماید: «ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه» بیان مى کند که برگشت همه این دستورات وحدت کلمه در اقامه دین است، آنگاه دنبالش مى فرماید: «کبر على المشرکین ما تدعوهم الیه» و این براى اینست که به نظرهاى کوتاهشان اتفاق و پایدارى در پیروى دین، امرى دشوار و بزرگ مى رسیده، سپس با جمله «الله یجتبى الیه من یشاء و یهدى الیه من ینیب» خبر مى دهد از اینکه اقامه دین براى کسى جز به هدایت پى در پى الهى دست نمى دهد و کسى هم موفق به آن نمى گردد مگر اینکه متصف به انابه باشد و با رجوع پى در پى اش به درگاه خدا، رشته ارتباط با آن درگاه برقرار داشته باشد، و یا جمله «و ما تفرقوا الا من بعد ما جائهم العلم بغیا بینهم؛ و متفرق نشدند مگر بعد از اینکه به حقیقت راه یافتند، با این همه از روى ستم و تعدى در بین خود اختلاف کردند» (شورى/ 14) که جهت تفرقه و پراکندگیشان و علت اینکه نتوانستند دین خدا را اقامه کنند بیان مى کند که آنها راه ظلم و تعدى را پیش گرفته و از راه وسط و شیوه عادله اى که خدا برایشان مقرر فرموده، منحرف شدند.
نظیر این آیات در مواضع متعددى از قرآن کریم بچشم مى خورد، از آن جمله مى فرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون* منیبین الیه و اتقوه و اقیموا الصلوة و لا تکونوا من المشرکین* من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار ولى بيشتر مردم نمیدانند* به سويش توبه بريد و از او پروا بداريد و نماز را برپا كنيد و از مشركان مباشيد* از كسانى كه دين خود را قطعه قطعه كردند و فرقه فرقه شدند هر حزبى بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند» (روم/ 30-32). زیرا در این آیات هم این معنا را بیان مى کند که وسیله اقامه دین صحیح که همان دین فطرت است بازگشت به سوى خدا و حفظ ارتباط به حضرت او و قطع رابطه نکردن با اوست.
و در آیات قبلى هم به همین معنا اشاره فرموده و بیان کرد که جهت لعنت خدا و غضبش بر یهود این بود که آنان از حدود خداوند تجاوز نمودند لذا خدا در بینشان دشمنى انداخت، و در موضعى دیگر همین معنا را نسبت به نصارا بیان کرده و فرموده است: «فاغرینا بینهم العداوة و البغضاء الى یوم القیمة؛ پس مسلط کردیم در بین آنها عداوت و بغضاء را تا روز قیامت» (مائده/ 18) و به همین جهت مى بینیم در هر جاى قرآن که سخن از این مقوله رفته است مسلمانان را هم از ثمرات شوم و عاقبت وخیم گناه و گسیختن رشته پیوند از خدا و بازگشت نکردن به سوى او تحذیر فرموده است، آرى مصیبت عداوت و بغضا که براى جمعیت هاى بشرى مصیبتى است دردناک، در اثر گناهان مذکور در این آیات روى مى دهد.
در این آیات به یهود و نصارا اعلام خطر شده است که بزودى دچار این مصیبت مى شوند، و نیز به آنان خبر مى دهد که نخواهند توانست تورات و انجیل و سایر کتب آسمانى شان را اقامه و احیا کنند، اتفاقا تاریخ هم این مطلب را تصدیق کرده و نشان داده که این دو ملت همواره به جرم بریدن رشته ارتباط با خدا دچار تشتت مذاهب و دشمنى و بغضاى بین خودشان بوده اند، در آیه «فاقم وجهک للدین حنیفا» و آیات دیگرى از این سوره مسلمانان را هم از اینکه روش اهل کتاب را پیش گرفته و از خداى تعالى بریده و بازگشت به سویش را ترک کنند زنهار مى دهد. و ما در مجلدات سابق در ذیل آیاتى که متعرض این مطلب اند بحثى گذراندیم، و به زودى در ذیل آیات دیگرى هم ان شاء الله تعالى قسمتى دیگر از این بحث را دنبال خواهیم نمود. و اما درباره آیه «و لیزیدن کثیرا منهم ما انزل الیک من ربک طغیانا و کفرا؛ و قطعا آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود» (مائده/ 64) سابقا بحث شد. و آیه «فلا تاس على القوم الکافرین؛ پس بر گروه كافران اندوه مخور» (مائده/ 68) نبى (ص) را به صورت نهى، از تاسف و اندوه بر کفار، تسلیت مى دهد.