اصطلاح رستگاری (salvation) در مسیحیت دارای معنایی ویژه است; رهایی از قدرت گناه، حالت و وضعیتی که در آن انسان از گناه و مرگ آزاد می شود، تحقق برتری خدای نامتناهی بر تباهی های پدید آمده از گناه، بیماری و مرگ. و سرانجام، به «آن عمل خداوند گفته می شود که برای باز گرداندن انسان به موقعیت اولیش انجام گرفته است; موقعیتی که از آن به سبب گناه آدم هبوط کرده است.» به اعتقاد مسیحیان، انسان در آغاز آفرینش در کمال راستی و درستی بود، اما آدم (نخستین نمونه انسانیت) به معصیت خدا وسوسه شد و دامن خود را به گناه آلوده ساخت. بدین سبب، از آن جایگاه بلند هبوط کرد و در دنیایی خاکی گرفتار آمد. این امر تبار او را نیز به گناه ذاتی مبتلا نمود. اما از آن رو که نافرمانی آدم و پیامدهایش بزرگ و دراز دامنه بود، به طوری که حتی پیامبران الهی و شریعت های آسمانی نتوانستند دامان انسان را از آن پاکیزه نمایند، خدای دانا از ازل برای نجات آدمیان نقشه ای تدارک دید; او به خاطر عشق و علاقه بی پایانش به انسان ها، عیسی مسیح، فرزند یگانه خود را مجسم ساخت تا «با تعالیم و معجزات خود و ارائه یک زندگی نمونه و با مرگ، رستاخیز و صعود به آسمان و تأسیس جامعه مسیحی و فرستادن روح القدس، بنی آدم را رهایی بخشد.» بدین سبب، گوهر موعظه رسولان را می توان یگانه نجات بخش بودن مسیح دانست «و در هیچ کس غیر از او نجات نیست; زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان نجات یابند.»
از این رو، میان آدم و مسیح تمایزی آشکار وجود دارد; آدم موجب گمراهی و مرگ انسان ها شد، اما مسیح حیات و آشتی با خدا را به ارمغان آورد. در تاریخ الهیات مسیحی، معنای رستگاری با شخص و عمل عیسی مسیح گره خورده است و نجاتی که از طریق او صورت می گیرد، اساسا نجات از سلطه گناه و مرگ است و این فرایند با آمدن دوباره مسیح به اوج خود خواهد رسید.
از منظر مسیحیت، خداوند برای نجات و رستگاری انسان گناهکار چاره ای ندید جز آنکه خود را به صورت عیسی مسیح مجسم کند تا بتواند مستقیما به هدایت و ارشاد آن ها همت گمارد. اما نجات فرایندی است که نظم و روش ویژه ای دارد; یعنی برای اجرا و تحقق آن، نه تنها خدای پدر و عیسی مسیح، بلکه روح القدس نیز باید به انجام اموری اقدام نماید; بدین معنا که با مشارکت پدر، پسر و روح القدس، که هر سه دارای اصل و گوهری واحدند، رستگاری ممکن می نماید. برای اجرای نقشه نجات، راهکارهایی وجود دارد، از جمله:
1. برگزیدگی
در الهیات مسیحی، برگزیدگی بدین معناست که خداوند برخی از مردم را جدا ساخته و آن ها را برای حیات ابدی معین فرموده است. به عبارت دیگر، «خدا از طریق فیض الهی خود عده ای را که از قبل می شناخت برای نجات در عیسی مسیح برگزید.» بنابراین، برگزیدگی بر دو پایه استوار است:
نخست بر پایه فیض الهی; و فیض خدا همان اظهار لطف و رحمت اوست نسبت به بندگان گناهکار. یعنی خداوند گناهکاران را در حالتی که لیاقت و استحقاق ندارند خلاصی می بخشد. بنابراین، سبب انتخاب خدا تنها محبت اوست نه نیکی بندگان; زیرا در پیشگاه او همه فاسد و گناهکارند. «زیرا همه گناه کردند و از جلال خدا قاصر می باشند و به فیض او مجانا عادل شمرده می شوند، به وساطت آن فدیه ای که در عیسی مسیح است.» پولس، نجات را تنها بر پایه فیض می داند: «زیرا محض فیض نجات یافته اید به وسیله ایمان، و این از شما نیست، بلکه بخشش خداست و نه از اعمال، تا هیچ کس فخر نکند.»
دومین پایه برگزیدگی علم پیشین خداست; یعنی خداوند تنها کسانی را بر می گزیند که می داند آن ها مسیح را می پذیرند: «خداوند ما را در مسیح و به خاطر او برگزیده است، به گونه ای که کسانی که از قبل با ایمان در مسیح جا گرفته اند، انتخاب می شوند. اما کسانی که خارج از مسیحند، رد می شوند.» کتاب مقدس نیز برگزیدگی را بر اساس پیشدانی خدا قرار داده است. البته در تعریف و تفسیر پیشدانی دو رویکرد متفاوت وجود دارد: آرمینیوس ها معتقدند خدا می داند که انسان ها در برابر دعوت او چه واکنشی از خود نشان خواهند داد و بر اساس آن، عده ای را که به دعوت او پاسخ مثبت می دهند از پیش انتخاب می کند. اما کالونی ها می گویند: «خدا از ابتدا با نظر لطف و رحمت به عده ای می نگرد و آن ها را برمی گزیند.»
مطابق این رویکرد، برگزیدگی فقط کار خداست و هیچ ارتباطی به علم پیشین الهی درباره شایستگی انسان ها ندارد. بعضی رویکرد دوم را نمی پسندند و آن را با عدالت الهی مغایر می دانند و معتقدند عدالت اقتضا می کند خداوند با مردم مطابق اعمالشان رفتار نماید. اما در جواب این عده می توان گفت اگر خداوند همه مردم را رها کند تا هلاک گردند، عادلانه رفتار کرده است; زیرا همه مردم گناهکار و مستوجب هلاکتند. در این صورت، برگزیدگی عده ای خاص از آن ها موجب ظلم بر دیگران نخواهد بود; زیرا خدا با انتخاب نکردن دیگران مجازات و قصاصشان را افزایش نداده، بلکه رهایشان کرده تا به مکافات خود برسند; مانند هنگامی که کسی را انتخاب نکرده باشد.
2. دعوت
دانستیم که فیض الهی سبب فراهم آمدن نقشه نجات شد. در این نقشه، ابتدا برگزیدگی و سپس دعوت قرار دارد. هدف از دعوت الهی این است که ما انسان ها از گذشته خود توبه کنیم و به خدای یگانه ایمان بیاوریم تا در سایه این دو، اصلاح شده، کارهای خوب انجام دهیم و به نجات و رستگاری برسیم. خداوند با عمل پر فیض خود از مردم می خواهد نجاتی را که در مسیح است با ایمان قبول کنند. او از همه دعوت می کند، اگرچه می داند که عده ای آن را نمی پذیرند. «روح القدس به زور در قلب مردم رخنه نمی کند، بلکه از آن ها دعوت می کند به سوی او بروند. این امر در علم کلام مسیحی به "ندا دادن" یا "خواندن" معروف است. پیروان آرمینیوس و کالون هر دو معتقد به این امر هستند که قدم اول در نجات را خدا برمی دارد. خدا دعوت را به عمل می آورد.»
الف. دعوت کلی
این نوع از دعوت آزاد و عمومی است و با اعلام کردن انجیل صورت می پذیرد تا به سبب آن گناهکاران به پذیرفتن نجات ترغیب شوند. «در روز آخر، که روز بزرگ عید بود، عیسی ایستاده فدا کرد و گفت هر که تشنه باشد نزد من آید و بنوشد.» در این آیه، مخاطب حضرت عیسی همه مردم بودند که به شاگردی آن حضرت فرا خوانده شده اند. در آیه دیگری به شاگردانش می گوید بروید و همه مردم را شاگرد من سازید.
ب. دعوت نتیجه بخش
این نوع دعوت همیشه مؤثر و منتج به نجات خواهد بود و در کتاب مقدس آیاتی بر آن دلالت می کند: «آنانی را که از قبل معین فرمود، ایشان را هم خواند.» چارلز اسپرجان در بیان تفاوت این دو نوع دعوت می نویسد: «دعوت کلی انجیل مانند رعد و برق پراکنده ای است که گاهی در شب های تابستان می بینیم (زیبا و دلپذیر) اما تا حالا چه کسی شنیده که این برق پراکنده به چیزی اصابت کند؟ اما دعوت مخصوص مانند برق تیزی است که از آسمان فرو می آید و به جایی اصابت می کند; تیری است که به درز ذره می خورد.»
وسایل دعوت
وسایل متعددی برای دعوت وجود دارد: خداوند توسط کلام دعوت می کند. وی با روح خود دعوت می کند. روح القدس گناهکار را ترغیب می کند تا مسیح را بپذیرد. خداوند خادمان خود را برای دعوت به کار می گیرد. یونس نمونه خوبی است و نشان می دهد که چگونه خداوند توسط یک انسان، یک شهر را توبه می دهد. خداوند با اعمال الهی خود که برای مردم انجام می دهد، آن ها را به نیکویی و توبه دعوت می کند. ولی اگر مؤثر نشد، کارهای شدید انجام می دهد تا شاید توبه کنند.
3. تجدید حیات:
به اعتقاد مسیحیت، آدمیان در اثر گناه نخستین، دچار مرگ روحی شده اند. بدین روی، این پرسش مطرح می شود که چگونه انسان های مرده می توانند به دعوت خدا پاسخ دهند؟ در پاسخ، گفته می شود: دعوت نتیجه بخش «با خود فیض مؤثر را همراه می آورد که به انسان دعوت شده قدرت می بخشد با ایمان به نجات دهنده لبیک بگوید. این فیض، فیض تجدید حیات است.» تجدید حیات تغییری است که خداوند در نفس و قلب انسان به وجود می آورد. او قلب انسان را از مرگ به حیات منتقل می سازد، به گونه ای که بعد از آن نفس انسان به جای تمایل به شرارت و بدی، به قداست متمایل گشته، حیات الهی در او متبلور می شود. انسان ها در تجدید حیات هیچ نقش فعالی ندارند، بلکه روح القدس در قلب انسان حیات نویی را می دمد و به او حیات، طبیعت، شخصیت و خلقت تازه ای می بخشد و در نتیجه، شخص عضوی جدید از اعضای خانواده خدا محسوب می گردد. در این هنگام، روح القدس در شخص مؤمن ساکن شده، مرحله تقدس را آغاز می کند. تولد تازه، شروع زندگی تازه و تقدس ادامه و پیشرفت زندگی تازه به سوی رشد و کمال است.
برای رسیدن به رستگاری، این تغییر بایسته است; زیرا انسان گناهکار قداست را دوست ندارد و به آن رغبت نشان نمی دهد و تا وقتی در آن حال باشد نمی تواند با قلب صادق، کفاره مسیح را بپذیرد و از آن بهره مند شود و نیز توانایی ندارد که زندگی پاکی را که انجیل می خواهد داشته باشد. تجدید حیات، تغییری است که باعث زندگی جدید می شود، ولی گناهکار در حالت طبیعیش همانند شخصی که به لحاظ جسمی مرده باشد، دچار مرگ روحانی شده، از درک اموری که به آن سوی طبیعت مربوط می شود ـ مانند خدا و نجات، ناتوان است و با آن ها شادمان نمی گردد. از این رو، به زندگی روحانی جدیدی نیازمند است. از سوی دیگر، قدوسیت شرط اساسی مصاحبت با خداست، و انسانی که تولد تازه نیافته، ذاتا فاسد و خطاکار بوده، نمی تواند با خدا مصاحبت داشته باشد. تغییر اخلاقی انسان تنها به وسیله عمل روح القدس امکان پذیر است; روح القدس به قلب انسان خلقت جدیدی می بخشد و حیات و ذات الهی را در انسان وارد می کند.
کتاب مقدس این تجربه را تولد تازه می خواند که به وسیله آن انسان فرزند خدا می گردد. بنابراین، تا انسان ها به واسطه فیض خدا از نو متولد نشوند، نمی توانند ملکوت خدا را مشاهده کنند. عیسی به نیقودیموس گفت: «آمین آمین، به تو می گویم اگر کسی از سر نو مولود نشود، ملکوت خدا را نمی تواند دید.» و کسی که ملکوت خدا را نبیند هرگز رستگار نخواهد شد. از این رو، می توان فرایند رستگاری در مسیحیت را بدین شکل نشان داد: نقشه خدا برای رستگاری، برگزیدگی، تجسد، دعوت، تجدید حیات، فرزند خواندگی، برخوردار شدن از حیات جاودانی (رستگاری).