تفاوت شخصیت عیسی علیه السلام در انجیل و قرآن

شخصیت حضرت عیسی (ع) در قرآن

قرآن مجید حضرت عیسی (ع) را این گونه معرفی می کند: او از پیامبران بزرگ صاحب شریعت است، که خداوند وی را بر بسیاری از پیامبران دیگر برتری بخشیده و آیات و نشانه های روشن و معجزات بسیاری را توسط او نمایان نموده است. او «روح الله»، «کلمة الله» و مؤید به «روح القدس» است. حضرت عیسی دارای خلقتی استثنایی و معجزه آساست، و مانند حضرت آدم با اراده خاص خداوند، بدون وجود سبب قریب متولد شده است. وی قبل از هر چیز خود را عبد و بنده ی خدایی می داند که او را پیامبر، و وجودش را «مبارک» قرار داده و برای او «انجیل» را آورده که مایه نور و هدایت است. سرانجام هنگامی که توطئه ها برای قتل حضرت عیسی شدت گرفت، خداوند او را از شر دشمنانش نجات داد و به سوی خود بالا برد، و بدین ترتیب عروج مسیح آغاز شد. حضور مجدد او در میان مردم، گواه نزدیکی «قیامت» خواهد بود. آیات 15 تا 35 سوره مریم جریان خلقت حضرت عیسی (ع) را مشروحا ذکر کرده است.

شخصیت حضرت عیسی (ع) در مسیحیت

در مسیحیت برداشت های متفاوتی از شخصیت حضرت عیسی (ع) شده است; و بسته به نظر نویسندگان اناجیل و نوشته های پولس و سایر نویسندگان عهد جدید و اعتقادنامه هایی که ارباب کلیسا تصویب کرده، شکل های مختلفی (از بندگی تا خدایی) برای آن حضرت ترسیم می شود. روند تکاملی تلقی مسیحیت از حضرت عیسی بدین قرار است:
1- عیسی به قدرت خدا (روح القدس) در شکم بانوی مقدسی به نام مریم قرار گرفت و از وی زاده شد (مولود مقدس).
2- عیسی، «بنده خدا» است، همان بنده ای که اشعیای نبی در مورد او پیش گویی کرده بود که با وجود بی گناهی، بار گناهان قوم را بر دوش می گیرد و آنان را با تحمل رنج ها، نجات می دهد. وی عدالت را بر زمین می گستراند، و به بینوایان بشارت می دهد.
3- رایج ترین لقب حضرت عیسی (ع) در اناجیل «پسر انسان» است که یادآور آن شخصیتی است که دانیال نبی در کتابش از او نام می برد که قبل از روز واپسین خواهد آمد و خداوند داوری و پادشاهی را به او خواهد سپرد. (پادشاه و داور بنی اسرائیل)
4- او «مسیح» است; همان منجیی که انبیای بنی اسرائیل وعده داده بودند که برای نجات قوم یهود می آید.
5- عیسی آن «شبان نیکو» است که وظیفه اش ارشاد خلق است; او «راه»، «حقیقت» و «زندگی» است; راهی است به سوی خدا که حقیقت را به ارمغان آورده و مردم را به زندگی حقیقی رهنمون می شود. (نبی و پیامبر خدا)
6- او «صورت خدای نادیده» و جلوه بشری خداست. از طریق او با برخی از صفات و کمالات خدا آشنا می شویم.
7- عیسی (ع) «پسر خدا» است: او چون زمان به کمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد. هدف از این نام گذاری این است که ایمان خود را به ارتباط صمیمانه و استوار عیسی (ع) با خدا بیان کنیم و اعلام داریم که پیام ازلی و غیر مخلوق خدا در عیسی ساکن شده است. لقب «پسرخدا» یعنی معرفت متقابل و صمیمانه (عیسی خدا را می شناسد) و وحدت اراده (عیسی چیزی جز اراده خدا را تحقق نمی بخشد.) هدف اظهار تشابه و همگونی در ذات و صفات و جوهر است. مسیح نور خدا و تصویر جوهر خداست. او درباره ی خودش گفته است: «هرکس مرا ببیند، خدا را دیده است»، «من و پدر یکی هستیم.»
8- کلمه خداست: «مسیحیان (به خصوص با استناد به انجیل یوحنا) ایمان دارند که عیسی انسانی است که کلمه خدا در او زیست می کند; یعنی پیام ازلی که خدای حکیم هر چیز را به وسیله آن آفرید، با تجسم یافتن در عیسای انسان، در میان بشر خیمه خویش را برافراشت. پیام ازلی با قرار گرفتن در عیسای انسان، به شکل انسانی زیست می کرد که مانند همه مردم برای تحصیل لقمه ای می کوشید، می خورد و می نوشید، دوستان و خویشاوندانی داشت، رنج کشید و مرد. تنها تفاوت عیسی با دیگران این بود که مرتکب هیچ گناهی نشد.
9- عیسی «خداوند» است; یعنی مولایی که قدرت و سلطه دارد. به اعتقاد مسیحیان، هنگامی که خدا، عیسی را از میان مردگان برانگیخت، این لقب را به او عطا کرد و اشاره به میانجی بودن او بین خدا و بشر و نشستن او بر طرف راست خداوند برای داوری در «روز واپسین» دارد.
نهایتا شخصیتی که مسیحیت به حضرت عیسی می دهد «اولوهیت» است. در انجیل یوحنا و نوشته های او و رساله های پولس و اعتقاد نامه ها، عیسی «خدا» نامیده می شود: «در ازل کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود. از ازل کلمه با خدا بود، همه چیز به وسیله او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. توما گفت: ای خداوند من و ای خدای من.» عیسی گفت: «آیا تو به خاطر این که مرا دیده ای ایمان آوردی؟ خوشا به حال کسانی که مرا ندیده اند و ایمان می آورند.»
در اعتقادنامه «نیقیه» پس از آن که ابتدا عیسی خداوند نامیده می شود، به عنوان «خدای حقیقی» معرفی می گردد: «یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر.» در اعتقادنامه «آتانا سیوس» آمده است: «اما اولوهیت پدر و پسر و روح القدس واحد است. آنها دارای جلال یکسان و شکوه و عظمت جاودان هستند. هر آن چه پدر باشد، پسر نیز همان است و روح القدس نیز بدین شکل است: پدر نامخلوق است، پسر نامخلوق است، روح القدس نیز نامخلوق است. پدر نامتناهی است، پسر نامتناهی است، روح القدس نیز نامتناهی است. پدر ابدی است، پسر ابدی است، روح القدس نیز ابدی است.»

ملاحظاتی بر تلقی مسیحیان از شخصیت حضرت عیسی (ع)

تلقی مسیحیان از حضرت عیسی (ع) به عنوان مولودی مقدس، مسیح (مبارک) بنده خدا و پیامبری بزرگ و صاحب معجزات فراوان، مورد تأیید قرآن مجید قرار گرفته و از نظر عقل نیز اشکالی بر آن نیست، اما برداشت آنان از شخصیت آن حضرت با عناوین غلوآمیز نمی تواند درست باشد. شاید تولد خارق العاده و یا معجزات حیرت آور آن حضرت، هم چون زنده کردن مردگان و شفای بیماران لاعلاج، باعث شد که مسیحیان اولیه آن حضرت را «پسر خدا» بنامند، اما به نظر می رسد این یک عنوان تشریفی باشد که دلالت بر عمق محبت می کند ولی کم کم این عنوان به شکل رابطه ای واقعی مطرح شد و اعلام گردید که مقصود هم ذات و هم جوهر بودن مسیح با خداست و شخصیت عیسی از بندگی به فرزندی ارتقا یافته است و این نه تنها مختص او بلکه شامل تمام مؤمنان به آن حضرت نیز می شود و نتیجه اش رهایی از شریعت است: «همگی شما به وسیله ایمان به مسیح پسران خدایید. همه کسانی که از روح خدا هدایت می شوند، ایشان پسران خدایند; از آن رو که روح بندگی را نیافته اید تا باز ترسان شوید، بلکه روح پسرخواندگی را یافته اید که به آن "ابا" (یعنی ای پدر) ندا می کنیم.»
ملاحظه ای که بر این تلقی مسیحیان از شخصیت عیسی (ع) باید بشود این است که اگر منظور پسر بودن واقعی حضرت مسیح یا عموم مسیحیان باشد، سر از شرک در می آورد; زیرا هم ذات و هم جوهر بودن کسی با خدا به معنای وجود دو خدا و بیشتر می شود و این مخالف توحید است. و اگر مقصود از پسر بودن، عنوان مقابل با عبد و بنده بودن است، با جایگاه واقعی انسان در برابر خدا سازگار نیست; زیرا رابطه انسان با خدا رابطه عبد با مولی و مملوک با مالک است و اگر کسی بخواهد رابطه خدا با یک انسان (هر چند یک پیامبر بزرگ باشد) را به شکل رابطه پدر و فرزند تصویر کند، حتی اگر این تصویر مجازی و تشریفی باشد، کاملا به خطا رفته است.
اما اشکال اساسی، بر تلقی مسیحیان از شخصیت حضرت عیسی (ع) به عنوان «خدا» است، که شرک صریح و دوگانه پرستی است و به کلی دور از تعلیمات یک دین الهی یا عقل سلیم است. این اعتقاد آن قدر شنیع است که چه بسا مسیحیانی بگویند ما هرگز عیسی (ع) را خدا نمی دانیم که در این صورت باید بپذیرند که در کتاب مقدس تحریف یا اشتباهی صورت گرفته است; چون در موارد متعددی، حضرت عیسی (ع)، «خدا» دانسته شده و علاوه بر این در اعتقادنامه ها تصریح به اولوهیت حضرت عیسی شده است.
از اختلافاتی که در میان فرقه های مختلف مسیحی وجود دارد این گونه برداشت می شود که مسیحیان تلقی واضح و روشنی از شخصیت حضرت عیسی (ع) ندارند و خود نیز نمی توانند به طور قاطع در مورد وی اظهار نظر کنند: «آیا عیسی خدا است یا پسر خدا یا بنده خدا؟» هر فرقه نظریه ای را تقویت و نظرهای دیگر را رد کرده، و هر گروهی گروه دیگر را به انحراف و بدعت گذاری متهم نموده است: ابیون ها، ناستیک ها، پیروان آریوس، پیروان آپولیناریوس، نسطوری ها، پیروان یوتیکوس و... هر کدام برای تبیین شخصیت مسیح مطالبی را اظهار و نظرهای دیگر را تقبیح نموده اند، در شوراهای مختلف مناقشات را مطرح کرده و در صدد چاره جویی برآمده اند و در نهایت، در سال 451 میلادی، کلیسا توانست در شورای کالسدون مواضع واحدی در قبال شخصیت مسیح اتخاذ کند، موضعی که اوضاع را پیچیده تر ساخت: «یک عیسی مسیح وجود دارد که دارای دو ذات، یعنی دارای ذات انسانی و ذات الهی است. او واقعا انسان و واقعا خدا، و دارای بدن و روح است. او از نظر الهی با خدای پدر هم ذات است، و از نظر انسانی با انسان هم ذات است، ولی هیچ گناهی ندارد. از نظر اولوهیت قبل از آغاز زمان ها از خدا مولود گردید و از نظر انسانی از مریم باکره متولد شد. تمایز بین دو ذات بر اثر اتحاد با یکدیگر از بین نرفته، بلکه خصوصیات آنها حفظ، و در یک شخص ادغام گردیده است. عیسی دو شخص نیست، بلکه یک شخص و پسر خداست.»
این اعتقادنامه برای شناسایی مسیح نتوانست کمکی به مسیحیان بکند; زیرا مجددا وی را هم خدا دانسته و هم پسر خدا و هم یک انسان معمولی ولی بی گناه. به علاوه، تناقضاتی که در متن این اعتقادنامه وجود دارد، جز ابهام و تحیر چیزی به ارمغان نمی آورد. دانشمندان مسیحی خود به اسرارآمیز بودن تلقی فوق اعتراف نموده، حل آن را از طریق مکاشفه امکان پذیر می دانند: این موضوعی است بسیار اسرارآمیز. چطور ممکن است مسیح دو ذات داشته ولی یک شخص باشد؟ هر چند درک این موضوع مشکل است، ولی کتاب مقدس ما را به فهم آن تشویق می کند. (کولسیان، 2: 2 و 3) و عیسی اعلام می دارد که برای درک واقعی او احتیاج به مکاشفه ای الهی وجود دارد (متی، 11 27); مطالعه در مورد شخصیت مسیح کار مشکلی است. البته در مسیحیت امور زیادی به چشم می خورد که مسیحیان به نامعقول بودن آنها اعتراف دارند، ولی با این وصف دست از ایمان خود نمی کشند و حتی به این ایمان افتخار هم می کنند.
یکی از کشیشان مسیحی در مورد آموزه تجسد می نویسد: «قضیه تجسد قضیه ای است که با عقل و منطق و حس و ماده و مصطلحات فلسفی تناقض دارد، ولی ما تصدیق می کنیم و ایمان داریم که آن ممکن است، اگر چه معقول نباشد.» شاید راه گفتگو با اشخاصی که به آموزه های خردستیز (و نه خردگریز) ایمان دارند، بسته باشد. به نظر می رسد مسئولیت وارد ساختن الهیات نامعقول به مسیحیت، بر عهده «پولس» باشد. او اولین کسی است که القابی چون «پسر خدا» و «خدا» را به صورت رسمی به حضرت عیسی (ع) عطا کرد و با درآمیختن مسیحیت با عقاید و فلسفه خویش ابتکارات و نظرهای جدیدی را وارد این دین ساخت و به گفته ویل دورانت، «مسیحیتی عرضه کرد که با عقاید مشرکین سازگار باشد تا بتواند آنان را به دین خود جذب نماید.» در مورد «کلمه خدا» بودن عیسی، و تلقی مسیحیان از این لقب، باید گفت که «تجسد خدا» و جسم شدن «کلمه خدا» که به اعتقاد مسیحیان همان خداست، به هر شکل که تصور شود، محال است و مسیحیان برای اثبات آن دلیلی ندارند. طبق اعتقاد مسیحیان خدا «روح» و «نامحدود» است و این دو صفت با جسم بودن جمع نمی شوند، از طرف دیگر، خدا چون «واجب الوجود» است امکان جسم بودن یا جسم شدن را ندارد.

مقایسه اخلاق عیسی (ع) در قرآن و انجیل

در قرآن، حضرت عیسی (ع)، یک پیامبر «اولوالعزم» معرفی شده است. این پیامبران دارای ارزش های روحانی و اخلاقی و علمی بالایی هستند و در صفاتی چون تقوا و توجه به خداوند، و صبر و عفو و بخشایش، سرآمد دیگران هستند. قرآن، سخنان حضرت عیسی (ع) در گاهواره را چنین نقل می فرماید: «منم بنده خدا، که به من کتاب داده و مرا به پیامبری برگزیده است; هر جا که باشم مرا با برکت ساخته و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است; و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است.»
در قرآن، یک ویژگی استثنایی برای حضرت عیسی (ع) ذکر شده و او به مقامی پرافتخار نایل گردیده است، به گونه ای که احدی از پیامبران این گونه ستوده نشده اند، «وجیها فی الدنیا و الآخرة؛ چون فرشتگان به مریم گفتند: «خدا تو را به "کلمه ای" که نامش "عیسی بن مریم" است بشارت می دهد، او که "وجیه و آبرومند در دنیا و آخرت"، و از مقربان درگاه خداست، و با مردم در گاهواره و در حالت کهولت (و میانسال شدن) سخن می گوید; و او از صالحان و نیکوکاران است.» (آل عمران/ 45) اما کتاب مقدس دو چهره مختلف از حضرت عیسی (ع) نشان داده است: یکی چهره اخلاقی و دیگری چهره انقلابی.

چهره اخلاقی حضرت عیسی (ع)
در اناجیل اربعه، حضرت عیسی (ع) شخصی بسیار صبور و حلیم، بسیار فروتن و متواضع و بامحبت و کاملا مطیع خداوند معرفی شده است. او به شدت از جنگ و خونریزی و خشونت متنفر است و برای ایجاد صلح و اصلاح، از حق خود می گذرد و به دیگران نیز توصیه می کند که چنین باشند. در یک فقره مشهور از انجیل متی می خوانیم گفته شده که: «چشم به عوض چشم، و دندان به عوض دندان»; اما من می گویم: «به کسی که به تو بدی کرده، بدی مکن; و اگر کسی بر گونه راست تو سیلی زد، گونه دیگر خود را به طرف او برگردان; و اگر کسی تو را به دادگاه کشاند تا پیراهنت را بگیرد، عبای خود را نیز به او ببخش. اگر یک سرباز رومی به تو دستور دهد که باری را به مسافت یک میل حمل کنی، تو دو میل حمل کن. اگر کسی از تو چیزی خواست به او بده و اگر از تو قرض خواست او را دست خالی روانه مکن.»
هر چند در طول تاریخ مسیحیت، این توصیه های اخلاقی، به ابزاری برای خاموش کردن انقلاب ها و اعتراضات تبدیل شده و برداشت غلط از چنین دستورهایی باعث شده که چهره ای ظلم پذیر از حضرت عیسی (ع) نمایانده شود، لکن به نظر می رسد که این توصیه ها مربوط به جامعه مؤمنان است که با یکدیگر برادرانه زندگی می کنند و برای حفظ برادری، گاهی لازم است که انسان از حق خود نیز بگذرد و به جای انتقام گرفتن، او را با ملاطفت و نیکی هدایت نماید. چنان که با مطالعه کتاب مقدس درمی یابیم که حضرت عیسی (ع) شخصی شجاع و مبارز بود و در مقابل افراد فاسد و روحانیون ریاکار قیام می کرد.
این جملات حضرت عیسی در منابع روایی مسلمانان هم آمده است. حضرت عیسی (ع) دستورهای اخلاقی بسیار مؤکدی دارد و به خصوص از فساد اخلاقی به شدت پرهیز می دهد: «هر کس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است; پس اگر چشم راستت تو را بلغزاند، قلعش کن و از خود دور انداز; زیرا تو را مفیدتر آن است که عضوی از اعضایت تباه گردد، تا آن که تمام بدنت در جهنم افکنده شود; و اگر دست راستت تو را بلغزاند قطعش کن و از خود دور انداز; زیرا بهتر آن است که عضوی از اعضای تو نابود شود، تا آن که کل جسد تو در دوزخ افکنده شود.» حضرت عیسی (ع) برای ارشاد و نصیحت مردم، و نیز انجام رسالت الهیش بسیار مسافرت می کرد، و در قالب مثل ها و مثال ها موعظه های زیادی می فرمود. اوج فضایل اخلاقی آن حضرت را از «موعظه سر کوه» وی می توان دریافت، که به بهترین وجه بر اخلاق، ایمان و محبت تأکید می ورزد. هم چنین از اناجیل استفاده می شود که حضرت عیسی (ع) شخصی سخن دان و منطقی و زیرک و هوشیار و حاضر جواب بود.

چهره انقلابی حضرت عیسی (ع)
بر خلاف برخی آموزه ها که حضرت عیسی (ع) را شخصی ظلم پذیر معرفی می کند، از نظر کتاب مقدس، حضرت عیسی (ع) شخصیتی انقلابی است که برای نجات محرومان از سلطه ستمکاران ظهور کرده و مبارزه مسلحانه یکی از راهبردهایی است که برای تحقق هدف انقلابیش برگزیده است. هر کس که در زمره یاران اوست باید آماده جهاد و شهادت باشد، او به جای آرامش در گمراهی، قیام و شمشیر را برگزیده است: «گمان مبرید که آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم; نیامده ام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را، زیرا آمده ام تا مرد را از پدر خود، و دختر را از مادر خود، و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم; و دشمنان شخص، اهل خانه او خواهند بود.» حضرت عیسی (ع) بارها و بارها با جملات پی در پی خود روحانیت یهود را به فساد و حرام خواری و ضعف اخلاقی متهم می کند; از نگاه وی، مشکل اساسی روحانیت یهود، علاوه بر کم توجهی به احکام شریعت، نیامیختن شریعت با روح آن است که همانا فضایل اخلاقی است. این نکته سبب شده بود که شریعت زدگی و تقدس مآبی شیوه رایج در سازمان روحانیت یهود باشد; و شاید به همین دلیل است که تعالیم حضرت عیسی (ع)، رنگ و بوی اخلاقی و معنوی بیشتری دارد.

داستان به صلیب کشیده شدن در قرآن و انجیل

هر چهار انجیل چگونگی دستگیری، محاکمه و به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی را با تفاوت هایی جزئی نقل کرده اند. خلاصه داستان از انجیل مرقس بدین قرار است: «دو روز به عید فصح مانده بود. سران کاهنان و ملایان یهود در صدد بودند عیسی (ع) را مخفیانه دستگیر کنند و به قتل برسانند. آنان می گفتند: این کار را در ایام عید نباید کرد مبادا که مردم آشوب کنند... بعد از آن یهودای اسخریوطی، که یکی از آن دوازده حواری بود، پیش سران کاهنان رفت تا عیسی را به آنان تسلیم نماید. آنان وقتی این را شنیدند تسلیم شدند و به او وعده پول دادند. یهودا به دنبال فرصتی بود تا عیسی را تسلیم کند... او هنوز صحبت می کرد که ناگهان یهودا، یکی از آن دوازده حواری، همراه با جمعیتی که همه با شمشیر و چماق مسلح بودند، از طرف سران کاهنان به آن جا رسیدند. تسلیم کننده او به آنان علامتی داده و گفته بود: "کسی که می بوسم همان شخص است او را بگیرید."
پس همین که یهودا به آن جا رسید، فورا پیش عیسی (ع) رفت و گفت: "ای استاد" و او را بوسید. آنها عیسی را گرفتند و محکم بستند... سران کاهنان و تمام اعضای شورای یهود در صدد بودند که مدرکی علیه عیسی به دست آورند تا حکم اعدامش را صادر کنند، اما مدرکی به دست نیاوردند. بسیاری علیه او شهادت نادرست دادند، اما شهادت هایشان با یکدیگر سازگار نبود... کاهن اعظم از او پرسید "آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی؟" عیسی گفت: "هستم; و تو پسر انسان را خواهی دید که در دست راست خدای قادر نشسته و بر ابرهای آسمان می آید." کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: "دیگر چه احتیاجی به شاهدان هست، شما این کفر را شنیدید. رأی شما چیست؟" همه او را مستوجب اعدام دانستند...
پیلاطس دستور داد عیسی را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود.... سربازان او را بیرون بردند تا مصلوب کنند. آنان شخصی به نام شمعون اهل قیروان را مجبور کردند که صلیب عیسی را حمل کند. آنها عیسی را به محلی به نام "جل جتا" برده به او شرابی دادند که آمیخته به دارویی به نام مر بود، اما او آن را قبول نکرد، پس او را به صلیب میخ کوب کردند... ساعت 9 صبح بود که او را مصلوب کردند... در وقت ظهر تاریکی تمام آن سرزمین را گرفت و تا سه ساعت ادامه داشت. در ساعت سه بعد از ظهر عیسی با صدای بلند گفت: "ایلی ایلی لما سبقتنی; خدای من خدای من چرا مرا ترک کردی؟" عیسی فریاد بلندی کشید و جان داد....
در آن جا عده ای زن بودند که از دور نگاه می کردند و در بین آنها مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب کوچک دیده می شدند. این زنان وقتی عیسی در جلیل بود به او گرویدند و او را کمک می کردند. بسیاری از زنان دیگر نیز همراه او به اورشلیم آمده بودند. غروب همان روز، یوسف از اهل رامه که یکی از اعضای محترم شورای یهود بود، پیش پیلاطس رفت و جسد عیسی (ع) را از او خواست. پیلاطس باور نمی کرد که عیسی به این زودی مرده باشد. پس به دنبال سروانی که مأمور مصلوب کردن عیسی بود فرستاد و از او پرسید: "آیا او به همین زودی مرد؟" وقتی پیلاطس از جانب سروان اطمینان یافت، به یوسف اجازه داد که جنازه را ببرد. یوسف کتان لطیفی خرید و جنازه عیسی را پایین آورد و در آن پیچید و او را در مقبره ای که از سنگ تراشیده شده بود قرار داد و سنگی جلوی در آن غلطاند. مریم مجدلیه و مریم مادر شویا دیدند که عیسی کجا گذاشته شد. پس از پایان روز سبت مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب و سالومه روغن های معطری خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین نمایند. صبح زود روز یکشنبه، بر سر قبر رفتند. آنها به یکدیگر می گفتند: "چه کسی سنگ را برای ما از جلوی قبر خواهد غلطاند؟" وقتی خوب نگاه کردند، دیدند که سنگ بزرگ از جلوی قبر به عقب غلطانیده شده است. پس به داخل مقبره رفتند و در آن جا مرد جوانی را دیدند که در طرف راست نشسته بود و لباس سفید بلندی در برداشت.
آنها متحیر ماندند، اما او به آنان گفت: "تعجب نکنید، شما عیسای ناصری مصلوب را می جویید. او زنده شده و دیگر این جا نیست. نگاه کنید; این جا جایی است که او را گذاشته بودند. حالا بروید و به شاگردان او، خصوصا پطرس، بگویید که او پیش از شما به جلیل خواهد رفت و همان طور که خودش به شما فرموده بود او را در آن جا خواهید دید.»
این گزارش انجیل مرقس را سه انجیل دیگر با تفاوت هایی جزئی نقل کرده اند. بر اساس این گزارش (که مسیحیان به آن عقیده دارند) حضرت عیسی به صلیب کشیده و دفن شد، ولی پس از سه روز زنده شد و به آسمان رفت و نزد خداوند جای گرفت. قرآن نیز این ماجرا را گزارش می دهد، و بر اساس آن مسیح اکنون زنده است و در نزد خدا جای دارد; با این تفاوت که ظاهر قرآن دلالت بر این دارد که حضرت عیسی مصلوب نشد و او را نکشتند، بلکه این امر بر دشمنان او مشتبه شد و حضرت مستقیما به آسمان برده شد.
قرآن در مورد بنی اسرائیل می گوید و به خاطر قولشان که: «ما، مسیح، عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم.» در حالی که نه او را کشتند و نه به صلیب کشیدند، لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانی که در مورد قتل او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی می کنند و قطعا او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد، و خداوند توانا و حکیم است. مسئله به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح (ع) از مسائل بسیار مهم و اساسی در مسیحیت به شمار می رود، به گونه ای که می توان گفت همان طور که اساس اعتقادات مسلمانان را «عقیده به توحید و یکتاپرستی» تشکیل می دهد، اساس عقاید مسیحیت را در آموزه «تصلیب» و «فدا» و «رستاخیز» حضرت عیسی (ع) باید جستجو کرد.
برخی از اندیشمندان مسیحی، که سعی در نزدیک کردن مواضع قرآن با انجیل دارند، می کوشند که آیه فوق را به گونه ای معنا کنند تا تعارض از بین برود. آیه 156 سوره نساء مستقیما علیه یهودیان است و تأکید می کند آنان عیسی را نکشته اند. در یک معنا این موضوع حقیقت دارد; زیرا تصلیب، کار سربازان رومی بوده است; و نیز در معنای عمیق تری هم صحیح است; چون وقتی به تصلیب از دیدگاه رستاخیز عیسی بنگریم، می بینیم که بر صلیب شدن عیسی، برای یهودیان پیروزی به بار نیاورد. جمله «شبه لهم; بر آنها مشتبه شد»، را می توان به طرق نسبتا متفاوتی تفسیر کرد. تفسیر رایج در میان مسلمانان دال بر این است که شخص دیگری و احتمالا «یهودا» به جای عیسی تصلیب شده است. پیروان فرقه احمدیه در زمان معاصر معتقدند: «عیسی فقط بر روی صلیب از هوش رفت و سپس او را زنده پایین آوردند و بهبود یافت و آن گاه به سوی مشرق زمین رفت.»
آن چه از تأمل در مورد مسئله ی مصلوب شدن یا نشدن حضرت مسیح (ع) به دست می آید این است که هر چند این مسئله به ظاهر ساده به نظر می رسد (چون واقعیت هرچه باشد، حضرت مسیح الان زنده و در آسمان ها نزد خداست) لکن تأکید قرآن بر "مصلوب نشدن حضرت عیسی" به خاطر این است که برخی از عقاید مسیحیت، مانند الوهیت حضرت عیسی و آموزه گناه ذاتی و بازخرید گناهان به ازاء مصلوب شدن آن حضرت که همگی از عقیده به مصلوب شدن آن حضرت نشأت گرفته اند را تخطئه کند و توجه مسیحیان را به این نکته جلب نماید که «نجات» را در گرو اعمال باید دید، نه در پناه بردن به صلیب; و عیسی مسیح پیامبری هم چون سایر پیامبران بزرگ خدا بود، نه خدا و نه پسر خدا. و «فدا» و قربانی شدن، به خاطر گناهان دیگران نمی تواند مطلبی منطقی باشد و هر کس در گرو اعمال خویش است و رستگاری نیز از راه ایمان و عمل صالح میسر می شود.
از دیدگاه برخی مفسران قرآن، قراینی وجود دارد که مسئله «مصلوب شدن حضرت عیسی» را تضعیف می کند:
1- کسانی که برای دستگیری حضرت عیسی (ع) رفته بودند، عده ای از سربازان رومی بودند که عیسی را نمی شناختند.
2- حمله به محل حضرت عیسی (ع)، شبانه انجام گرفت و طبعا شناسایی در تاریکی شب نمی تواند دقیق باشد.
3- شخص گرفتار شده، در حضور «پیلاطس» (حاکم رومی بیت المقدس) سکوت اختیار کرده و در برابر اتهامات از خود دفاعی نکرد; در صورتی که حضرت عیسی (ع)، شخصی شجاع و سخندان و دارای بیانی شیوا و رسا بود.
4- شخص محکوم بر روی صلیب فریاد می زند «خدایا خدایا چرا مرا تنها گذارده ای؟!» در حالی که اگر حضرت عیسی (ع)، همان خدای متجسد است که به دنیا آمده و به دار آویخته شده تا قربانی گناهان بشر شود، نباید چنین جمله ای از دهان او خارج گردد.


منابع :

  1. سيد محمد اديب آل على- مسيحيت- انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم

  2. توماس ميشل- الهيات مسيحى- صفحه 69

  3. و.م. ميلر- تاريخ كليساى قديم- صفحه 245

  4. تونى لين- تاريخ تفكر مسيحى- صفحه 148

  5. عبدالرحيم سليمانى اردستانى- پسر خدا در عهدين و قرآن- فصل هاى 4 و 17

  6. توماس ميشل- كلام مسيحى- صفحه 70-73

  7. هنرى تيسن- الهيات مسيحى- ترجمه ط. ميكائيليان- فصل 22 صفحه 77

  8. ويل دورانت- تاريخ تمدن- جلد 3 صفحه 689

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112075