بحث درباره مدل کامپیوتری ذهن و هوش مصنوعی از مباحث بسیار مهم در فلسفه ذهن و کامپیوتر اشاره می شود تا مسئله مورد بحث روشن تر گردد سپس آزمون تورینگ ذکر می شود که نقش اساسی در پذیرش فرضیه هوش مصنوعی به معنی قوی دارد؛ آنگاه به انتقادات برجسته ای که از این آزمون و مدل کامپیوتری ذهن و هوش مصنوعی شده اشاره خواهد شد.
طرح مسئله
پس از آن که پاتنم روایت اول خود از کارکرد گرایی را با کمک ماشین محاسبه تورینگ صورتبندی کرد (1967)، اندیشه یکسان تلقی کردن ذهن با کامپیوتر نیز به طور جدی در فلسفه ذهن مطرح شد. در حالت کلی، این اندیشه حاوی دو دیدگاه است:
الف- دیدگاه کامپیوتری کردن ذهن: این دیدگاه اندیشه یکسانی ذهن و کامپیوتر را از این حیث بررسی می کند که می توان ذهن انسان را همچون کامپیوتر دانست. کامپیوتر ماشینی است که اطلاعات را دریافت می کند و به محاسبه، تفسیر، نگارش و پردازش می پردازد. این همه رفتارهایی هستند که ذهن هوشمند انسان در حالت عادی انجام می دهد. از این رو می توان به هوش انسان هم همچون پردازش اطلاعات کامپیوتری نظر کرد. این نظر بر دو فرض اصلی استوار است:
1- ذهن انسان دقیقا شبیه کامپیوتر عمل می کند.
2- توانایی های روانی و شناختی ذهن انسان را می توان از موضع "شخص ثالث" و با طراحی سخت افزارهای پیشرفته عملی ساخت.
این دو فرض، ایده اصلی کارکردگرایی ماشینی را تشکیل می دهند. بنابراین دو فرض، حالات روانی و شناختی ذهن انسان همچون پردازش کامپیوتری است؛ و همان طور که هر پردازش کامپیوتری (مثلا اجرای محاسبات عددی) توسط ماشین های محاسبه گر (که از لحاظ فیزیکی و ساختاری متفاوتند) قابل اجراست، حالات ذهنی هم به طرق گوناگون تحقق می یابند. این بدان معنی است که خواص روانی- شناختی ذهن از ساختار فیزیکی که آن را اجرا و محقق می نماید متمایزند و بنابراین چنانکه ساختار زیستی انسان می تواند قابلیت های هوشی- روانی خاصی را به فعلیت درآورد، می توان تصور کرد که ساختار فیزیکی متفاوتی نیز بتواند همین قابلیت ها را به فعلیت درآورد. این دیدگاه زمینه لازم را برای طرح دیدگاه دوم فراهم می آورد.
ب- دیدگاه هوش مصنوعی: این دیدگاه اندیشه یکسانی ذهن و کامپیوتر را از حیث امکان ساخت کامپیوتری که بتواند حالاتی مشابه حالات ذهنی انسان داشته باشد بررسی می نماید. بررسی این مکان در سه سطح و بر اساس سه فرض انجام می گیرد:
1- کامپیوتر اعمالی هوشمند، نظیر اعمال ذهن انسان (مثل محاسبه و تفسیر)، انجام می دهد.
2- کامپیوتر این اعمال را به همان شیوه انجام می دهد که ذهن انسان.
3- فرض 2 به این معنی است که کامپیوتر می تواند خواص روانی- شناختی (نظیر آگاهی و تفکر) داشته باشد.
فرض اول در حیطه مهندسی کامپیوتر بررسی می شود و به نظریه ضعیف هوش مصنوعی مشهور است. دو فرض بعدی در حیطه روان شناسی شناختی و فلسفه ذهن بررسی می شود و معمولا به نظریه قوی هوش مصنوعی (و گاه به ترتیب قوی و اقوی) شهرت دارند.
در تأیید مدل کامپیوتری ذهن و دفاع از نظریه هوش مصنوعی به معنی قوی کلمه عمدتا آزمون تورینگ مطرح می شود. این آزمون به قابلیت های انجام کار یک ماشین کامپیوتر در برابر یک انسان (با هوش متوسط) که از تمام جهات دارای ذهنیت متعارفی است می پردازد. طرح اصلی این است که ماشین کامپیوتری بتواند به همان خوبی که آن فرد اعمال و وظایف هوشمندانه خود را ایفا می کند اعمالی مشابه را اجرا نماید. آزمون تورینگ را به صور مختلفی می توان تقریر کرد.
تقریر اول
تورینگ وضعیتی را توصیف می کند که بتوان به کمک آن آزمایش را انجام داد: سه بازیکن در نظر می گیریم. یک پرسشگر، یک زن و یک مرد. پرسشگر در اتاقی است که از آن دو دیگر جداست. مرد و زن به عنوان فرد الف و ب معرفی شده اند (و جنسیت آنها برای پرسشگر نامعلوم است). هدف پرسشگر آن است که نشان دهد کدام یک زن است و کدام مرد. او این کار را بر اساس طرح پرسش هایی از طریق ترمینال کامپیوتری انجام می دهد. وظیفه مرد آن است که پرسشگر را حتی المقدور گمراه کند ولی وظیفه زن آن است که پاسخ درست به پرسشگر دهد.
در این مثال تورینگ می گوید که می توان تصور کرد که به جای مرد از ماشین کامپیوتری استفاده کنیم و صورت مثال این شود که پرسشگر معین دارد کدام یک از الف یا ب ماشین و کدام انسان است. ماشین هم طوری برنامه ریزی شده که پرسشگر را گمراه نماید. اکنون مسئله این است که آیا ماشین کامپیوتری می تواند به همان خوبی که آن مرد پرسشگر را گمراه می کرد پرسشگر را به حدس غلط وادارد. تورینگ نتیجه می گیرد که اگر ماشین چنان کند که همان مرد می کرد پس همچون او هوشمند است و همان ذهنیتی را که بدو منسوب است بدین هم باید نسبت داد.
تقریر دوم
آیا می توان از طریق طرح سؤالات به وسیله یک ترمینال کامپیوتری دریافت که طرف مقابل یک انسان است یا ماشین؟ اگر طرف مقابل، در واقع، کامپیوتری باشد که همواره ما را به خطا وادارد چنانکه گمان بریم در طرف مقابل خود انسانی به ما پاسخ می دهد آنگاه باید نتیجه گرفت که آن کامپیوتر از ذهنیت منسوب به انسان برخوردار است.
آزمون تورینگ چنان طراحی شده که هوشمندی و ذهنیت را از مباحث مربوط به ظاهر کامپیوتر (نظیر این که آیا می تواند صحبت کند یا حرکت کند) متمایز می سازد. بحث تورینگ این است که حداقل شرایط داشتن ذهنیت انسان را در کامپیوتر نیز می توان اجرا کرد. بسیاری اشاره کرده اند که این آزمون از بسیاری جهات مخدوش است. نخست آن که داشتن یک زبان (که در این آزمون مفروض گرفته شده) نباید شرط لازم برای ذهنیت باشد. به علاوه هوش انسان حیطه گسترده ای دارد و نمی توان آن را به اعمالی که در این آزمون مورد نظر است محدود کرد. این آزمون حالات ذهنی را در سطح ادراکات حسی بررسی می کند و از این حیث از جامعیت کافی برخوردار نیست. دیگر آن که، آزمون تورینگ بر این فرضیه استوار است که اگر دو سیستم از نظر ورودی و خروجی معادل باشند موقعیت روان شناختی مشابهی دارند یعنی اگر یکی دارای ذهن باشد دیگری هم دارای ذهن خواهد بود.
این فرضیه که آن را فرضیه تورینگ می نامند گذشته از این که مستلزم رفتارگرایی است، نمی تواند حالاتی از ذهنیت را توجیه کند که در اثر تفاوت در حالات درونی به وجود می آیند. بدین معنی که ممکن است بتوان تصور نمود که دو ماشین رفتار مشابهی (مثلا محاسبه درست یک سلسله عملیات جبری برای هر ورودی به شکل n+m و nm و n/m به ازای تمامی اعداد n و m در فاصله یک تا صد) داشته باشند ولی داشتن رفتار مشابه (که مفاد فرضیه تورینگ است) نمی تواند معیاری کافی برای تشخیص همسانی ذهنیت در دو سیستم جداگانه تلقی شود. یعنی برابر بودن ورودی / خروجی (که فرضیه تورینگ بیان می کند) لزوما برابر بودن در ذهنیت را نتیجه نمی دهد. علاوه بر این انتقادات می توان از اشکالاتی که دریفوس و سرل بر مدل کامپیوتری ذهن و آزمون تورینگ وارد کرده اند نیز یاد کرد.
اشکال دریفوس بر آزمون تورینگ
دریفوس با یاری گرفتن از هوسرل و هایدگر امکان طراحی یک کامپیوتر را که چون انسان دارای ذهنیت باشد منتفی می داند و استدلال می کند که در زندگی واقعی بر خلاف آزمون های فرضی (نظیر آزمون تورینگ) ذهنیت انسان قابلیت هایی را دارد که در واکنش به محیط انجام می گیرد. آنچه کامپیوتر می تواند انجام دهد کاملا صریح و تعریف شده است و بنابراین می تواند به حل مسئله و پردازش اطلاعات و تفسیر آنها بپردازد. این همه بر اساس قواعد و مبانی تعریف شده ای انجام می گیرد که از قبل به کامپیوتر داده شده است. آنچه کامپیوتر نمی تواند انجام دهد واکنش های ذهنی (روانی- شناختی) انسان است که نه جنبه صوری دارند و نه بر اساس قواعد تعریف شده ای انجام می گیرند، بلکه در حیطه زیستی- فرهنگی خاصی صورت می گیرد که برای کامپیوتر امکان تجربه آن فراهم نیست.
انتقاد انتقاد سرل بر آزمون تورینگ
سرل نیز آزمایشی فرضی را در تحدی نسبت به آزمون تورینگ طراحی کرد تا نشان دهد که ذهنیت انسان را نمی توان با محاسبات کامپیوتری (که ولو بسیار دقیق برنامه ای را اجرا می کند) برابر و یکی پنداشت. به نظر او علوم شناختی به طور کلی و دیدگاه هوش مصنوعی قوی به ویژه، که ذهن را با کامپیوتر یکسان می پندارد و نسبت ذهن و مغز را نسبت نرم افزار و سخت افزار تلقی می کند اساسا اشتباه است. زیرا برنامه های کامپیوتری از محتوای نحوی و گرامری برخوردار است و با تعبیه نمادین و منطقی عددی (0 و 1) مشخص می شوند حال آن که ذهن از محتوای معنایی برخوردار است که از ترکیب نحوی ساده فراتر می رود.
سرل برای تبیین موضع خود آزمون معروف اتاق چینی را طرح می نماید. در این آزمون فرضی، شخصی که زبان چینی نمی داند در یک اتاق محبوس است و تعداد زیادی نماد چینی همراه با کتابچه راهنمای استفاده از آنها در اختیار او قرار دارد؛ فرض می شود که این شخص بدون آن که زبان چینی بداند در استفاده از این نمادها و تبدیل آنها بر حسب قواعد موجود در آن کتابچه مهارت دارد. در این حال، اگر رشته ای از نمادهای چینی به درون اتاق این شخص ارسال شود، او به سرعت می تواند پاسخ مناسب را (با استفاده از نمادها و کتابچه راهنما) به بیرون از اتاق ارسال دارد. از نظر شخصی که بیرون اتاق است روابط بین ورودی و خروجی دقیقا همان روابطی است که اگر به جای آن شخص درون اتاق یک فرد چینی بود. با این وجود، شخص حاضر در اتاق، زبان چینی نمی داند و تنها بر اساس ترکیب نحوی عمل می کند و نه درک معنایی.
این وضعیت به نظر سرل، دقیقا همان وضعیتی است که در کامپیوتر اتاق می افتد. کامپیوتر بر اساس قواعد و علائمی که برایش تعریف شده است بدون آن که به درک معنایی عملکرد خود واقف باشد به ترکیب نحوی آنها می پردازد و پاسخ مناسب به ورودی های خود می دهد. پس کامپیوتر فکر نمی کند و تصمیم نمی گیرد و به طور کلی از ذهنیت انسان (که درک معنایی ماورای ترکیب نحوی دارد) محروم است. سرل نتیجه می گیرد که امور ذهنی و ذهنیت بیش از عملکرد پیچیده کامپیوتر است و از این رو آزمون تورینگ باطل است. استدلال سرل مبتنی بر سه فرض است: اول آن که برنامه ها صوری (نحوی) اند. دوم آن که ذهن محتوا (معنا) دارد و سوم آن که نحو برای داشتن معنا کافی نیست. برهان اتاق چینی سرل صحت فرض سوم را تأیید می نماید. بنابراین ذهن یک برنامه صرف نیست و از این جا، سرل به نادرستی ادعای هوش مصنوعی به معنی قوی استدلال می نماید.
ملاحظه نهایی
ادله ای که علیه هوش مصنوعی قوی اقامه می شوند، به فرض تمام بودن فقط ناظر به حالتی است که ذهن همچون کامپیوتر ترسیم شود (یا نسبت ذهن و مغز مانند نرم افزار کامپیوتر به سخت افزار آن باشد)؛ لذا چنانچه بحث هوش مصنوعی با فعالیت هایی در حوزه ساخت و پرداخت بافت های زیستی (خواه در ارتباط با سخت افزار کامپیوتر و خواه مستقل از آن) گره خورد ورود این ادله محل مناقشه است.
نکته دیگر این که، به فرض تمام بودن ادله مذکور و بطلان آزمون تورینگ و نهایتا رد دیدگاه هوش مصنوعی منطقا دیدگاه کامپیوتری ذهن (دیدگاه الف) که موضع کارکردگرایی ماشینی است رد نمی شود. زیرا آنچه بر حسب دیدگاه کارکردگرایی ماشینی نتیجه می شود این است که فقط سیستم هایی که ماشین تورینگ برای آنها توصیفی مناسب فراهم می آورد درجه مشابهی با ذهنیت دارند.