شبهه عدم رابطه نبوت با هدایت تکوینی و پاسخ علامه طباطبایی

اصل شبهه:
برخی بر اساس مبانی عقلی شبهه ای بر هدایت انسانها توسط خداوند از طریق انبیاء و رابطه آن با هدایت تکوینی خداوند در عالم وارد نموده اند، آنها بر اساس دلیل عقلی بیان می کنند که از دو حال بیرون نیست، یا این هدایت الهیه و دعوت نبویه که شما مدعى صحت آن هستید ارتباطى با هدایت تکوینى دارد و یا ندارد، اگر ارتباط داشته باشد، باید تاثیرش در اجتماعات بشرى فعلیت داشته باشد، همانطور که هدایت تکوینى انسان و بلکه هر موجود مخلوقى به سوى منافع وجودش امرى است فعلى، و جارى در خلقت و تکوین، پس باید همه اجتماعات داراى هدایت انبیاء باشند، و عینا مانند سایر غرائزى که در همه افراد بشر جارى است جریان داشته باشد، و اگر ارتباطى با هدایت تکوینى نداشته باشد، که دیگر معنا ندارد آن را هدایت به سوى کمال حقیقى و اصلاح حقیقى بخوانى، چون اجتماعات بشرى چنین هدایتى را نمى پذیرد. پس ادعاى اینکه تنها مساله نبوت مى تواند اختلافات زندگى را برطرف کند، صرف فرضیه اى است که قابل انطباق با حقیقت و واقع نیست.

عناصر منطقی این شبهه:
1- در خلقت و تکوین هدایت تکوینی برقرار است.
2- هدایت انسانها از طریق انبیاء باید با هدایت تکوینی ارتباط داشته و تاثیرش در اجتماعات بشرى فعلیت داشته باشد.
3- در حالی که می بینیم اینطور نیست و رابطه ای بین هدایت تکوینی در عالم و هدایت از طریق انبیاء وجود ندارد.
نتیجه: ادعاى اینکه تنها مساله نبوت مى تواند اختلافات زندگى را برطرف کند، صرف فرضیه اى است که قابل انطباق با حقیقت و واقع نیست.

پاسخ شبهه از دیدگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی در پاسخ به شبهه فوق می گوید: اولا هدایت الهیه و دعوت نبویه ارتباط با هدایت تکوینى دارد، و آثارش در تربیت انسانها مشهود و معین است، به طورى که کسى نمى تواند آن را انکار کند، مگر لجبازى که سر ناسازگارى داشته باشد، براى اینکه در تمامى اعصار که این هدایت در بشر ظاهر شده، میلیونها نفر را که به آن دعوت ایمان آورده و منقاد آن شدند، براى رسیدن به سعادت تربیت کرده، و چند برابر آن را هم به خاطر انکار و ردشان به شقاوت کشانیده است.

آثار تکوینى هدایت دینى در اصلاح جوامع بشرى
علاوه بر بعضى اجتماعات دینى که احیانا تشکیل شده، و به صورت مدینه فاضله اى در آمده است، از این هم که بگذریم عمر دنیا که هنوز تمام نشده، و عالم انسانى منقرض نگشته، از کجا که تحولات اجتماع انسانى روزى کار انسان را به تشکیل اجتماعى دینى و صالح نکشاند، اجتماعى که زندگى انسانها در آن، زندگى انسان حقیقى باشد، و انسان به سعادت فضائل و اخلاق راقیه برسد، روزى که در روى زمین جز خدا چیزى پرستیده نشود، و اثرى از ظلم و رذائل باقى نماند، و ما نمى توانیم مثل چنین تاثیر عظیمى را نادیده گرفته، و بى اعتنا از کنارش بگذریم.

و ثانیا بحثهاى اجتماعى، و همچنین علم روانکاوى و علم اخلاق این معنا را ثابت کرده که افعالى که از انسان سر مى زند، ارتباطى با احوال درونى و ملکات اخلاقى دارد، و از سرچشمه صفات نفسانى تراوش مى کند، و در عین حال تاثیرى متقابل در نفس دارد. پس افعال در عین اینکه آثار نفس و صفات نفس هستند، در نفس و صفات آن اثر هم مى گذارند، و از این مطلب مسلم دو اصل استنتاج مى شود، یکى سرایت صفات و اخلاق، و یکى هم اصل وراثت آنها، در اصل اول وجود صفات و اخلاق بوسیله سرایت در عمل وسعت عرضى پیدا مى کند، و در اصل دوم بقاى وجود آنها بوسیله وراثت وسعت طولى مى یابد. (ساده تر این که عمل آدمى مطابق و هم سنخ نفس او صادر مى شود هر قدر نفس داراى صفات کاملترى باشد عمل داراى کیفیت بیشترى از حسن مى گردد و این همان وسعت عرضى است و در اثر تکرار اینگونه اعمال ملکات فاضله رسوخ بیشترى در نفس پیدا مى کند و در نتیجه صدور اینگونه اعمال دوام و بقاى بیشترى مى یابد و این همان وسعت طولى است). پس چنین دعوت عظیمى که همواره دوش به دوش بشر و از قدیمى ترین عهد بشریت چه قبل از ضبط تاریخ و چه بعد از آن همراه بشر بوده و بشر آن را پذیرفته حتما اثر عمیقى در زندگى اجتماعى بشر داشته، و در تهذیب اخلاق بشر و تقویت صفات پسندیده او اثر گذاشته، و گرنه مورد قبول او واقع نمى شد، پس دعوت دینى بدون شک آثارى در نفوس داشته حتى در آن اکثریتى که آن را نپذیرفته و به آن ایمان نیاوردند.

آرى حقیقت امر این است که این تمدنى که ما فعلا در جوامع مترقى بشر مى بینیم، همه از آثار نبوت و دین است، که این جوامع آن را به وراثت و یا تقلید به دست آورده اند، از روزى که دین در میان بشر پیدا شد، و امت ها و جماعتهاى بسیارى خود را متدین به آن دانستند، از همان روز علاقه به اخلاق فاضله و عشق به عدالت و صلاح در بشر پیدا شد، چون غیر از دین هیچ عامل دیگرى و هیچ داعى دیگرى بشر را به داشتن ایمان و اخلاق فاضله و عدالت و صلاح دعوت نکرده.

اقسام اجتماعات بشرى و نقش تربیت دینى در خیر و سعادت بشر
پس آنچه از صفات پسندیده در امروز در میان اقوام و ملل مى بینیم، هر قدر هم اندک باشد به طور قطع از بقایاى آثار و نتایج آن دعوت است، چون اجتماعاتى که در بشر پیدا شده، و سیستم هایى که براى خود اتخاذ کرده، به طور کلى سه قسم سیستم است، و چهارمى ندارد. یکى سیستم استبداد است، که جامعه را در تمامى شئون انسانیت محکوم به اسارت و بردگى مى کند. و یکى دیگر سیستم پارلمانى است که در آن قوانین مدنى در میان مردم حکمفرماست و قلمرو این قوانین تنها افعال مردم است، و در اخلاق و امور معنوى بشر را آزاد گذاشته، و بلکه به آزادى در آن دعوت هم مى کند. و سوم دین است که بشر را در جمیع شئون مادى و معنوى دعوت به صلاح مى کند، هم در اعتقادات و هم در اخلاق و هم در رفتار.

بنابراین اگر در دنیا امید خیر یا سعادتى باشد، باید از دین و تربیت دینى امید داشت، و در آن جستجو کرد، شاهد این معنا ملل راقیه دنیاى عصر حاضر است که مى بینیم اساس اجتماع را کمالات مادى و طبیعى قرار داده، و مساله دین و اخلاق را مهمل گذاشته اند، و مى بینیم با اینکه اصل فطرت را دارند، مع ذلک فضائل انسانى از قبیل صلاح و رحمت و محبت و صفاى قلب و غیره را از دست داده اند، و احکام فطرت را از یاد برده اند، و اگر اصل فطرت در اصلاح بشر کافى بود، و همانطور که گفتیم صفات انسانى از بقایاى موروثى دین نبود، نمى بایستى کار بشر به این توحش بکشد و نباید هیچ یک از فضائل انسانى را از دست داده باشد.

علاوه بر اینکه تاریخ راستگوترین شاهد است بر اینکه تمدن غرب و پیشرفت کشورهاى مسیحى اقتباسهایى است که مسیحیان بعد از جنگ هاى صلیبى از قوانین عامه اسلامى کرده، و بوسیله آن پیشرفت کردند، و خود مسلمانان آن قوانین را پشت سر انداختند، آنان پیشرفت کردند و اینان عقب ماندند، که اگر بخواهیم بیشتر در اینجا قلم فرسایى کنیم دامنه کلام بسیار وسیع مى شود. ولى سخن را کوتاه کرده مى گوئیم: این دو اصلى که گفته شد، یعنى اصل سرایت و اصل وراثت، تقلیدى است چون انسان داراى این غریزه است، که مى خواهد سنت و سیره اى را که با آن انس گرفته محفوظ نگهدارد، و این دو اصل تقلیدى همانطور که باعث نفوذ سنت هاى غیر دینى مى شوند، باعث نفوذ سنت هاى دینى نیز مى شوند، و این خود تاثیرى است فعلى.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه الميزان- مترجم: محمدباقر موسوی- ج‏ 2 صفحه 225-227

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112270