شبهه عدم وجود پیامبر برای همه امتها

شبهه

برخی بر اساس مبانی عقلی شبهه ای را در مورد ضرورت بعثت انبیاء (ع) بیان نموده اند که اگر حکمت الهى، اقتضاى بعثت انبیاء براى هدایت همه انسانها را دارد پس چرا همگى ایشان در یک منطقه خاص جغرافیایى (خاورمیانه) مبعوث شده اند و سایر بخشهاى روى زمین از این نعمت، محروم مانده اند؟ لذا می گویند: از میان اقوامی چون سرخ پوست و سیاه پوست و زرد پوست پیامبری برنخواسته است. و این با مدعای ما که معتقدیم برای همه انسان ها پیامبر می آید منافات دارد. مخصوصا با توجه به اینکه در روزگارهاى پیشین، وسایل ارتباط و تبادل اطلاعات، خیلى محدود بوده و انتقال اخبار از نقطه اى به نقطه دیگر به کندى، انجام مى گرفته است و شاید اقوام و مللى بوده اند که اصلا اطلاعى از دعوت انبیاء، پیدا نکرده اند.

عناصر منطقی شبهه:
1- بر اساس اعتقاد مسلمانان حکمت الهى، اقتضاى بعثت انبیاء براى هدایت همه انسانها را دارد.
2- در حالی که همه انبیاء در یک منطقه خاص جغرافیایى (خاورمیانه) مبعوث شده اند.
3- در نتیجه بسیارى از مردم جهان از هدایت انبیاء محروم مانده اند.

پاسخ شبهه

نکته قابل تذکر این است که ظهور پیامبر از میان قومی غیر سرخ پوست یا زردپوست یا... هیچ مشکلی ایجاد نمی‎کند و با هدف نهایی مبعوث کردن رسل که هدایت انسانها است منافاتی ندارد زیرا دینی را که پیامبری می‎آورد برای دیگر اقوام هم هست و به همه عالم عرضه می‎شود: «تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعلمین نذیرا؛ پرخیر و پاینده است آن (خدایى) که بر بنده خود (کتاب) جدا کننده حق و باطل را نازل کرد تا براى جهانیان هشدار دهنده باشد.» (فرقان/ 1) و اگر کسی دنبال حق است، به محض برخورد با او، آن را می‎پذیرد. چون دینی که خداوند می‎آورد بر حقیقت انسانیت و فطرت او مطابقت دارد. آنچه مهم است جهانی بودن زبان دینی است که پیامبر می‎آورد.
به هر حال در پاسخ این شبهه باید گفت: اولا ظهور انبیاء (ع) اختصاص به منطقه خاصى نداشته و آیات کریمه قرآن، دلالت دارد بر اینکه هر قوم و امتى پیامبرى داشته اند، چنانکه در آیه 24 سوره فاطر مى فرماید: «و إن من أمة إلا خلا فیها نذیر؛ و هیچ امتى نبوده مگر این که در میان آنها هشدار دهنده اى گذشته است» جمله «و إن من أمة إلا خلا فیها نذیر» به این معنى است که هر امتى از امتهاى پیشین انذار کننده اى در گذشته داشته است. این نکته نیز قابل توجه است که بر طبق آیه فوق تمام امتها داراى انذار کننده الهى یعنى پیامبر بوده اند، هر چند بعضى آن را به معنى وسیعترى گرفته اند که شامل علما و دانشمندانى که مردم را انذار مى کنند نیز مى شود، ولى این معنى بر خلاف ظاهر آیه است. اما به هر حال معنى این سخن آن نیست که در هر شهر و دیار پیامبرى مبعوث شود، بلکه همین اندازه که دعوت پیامبران و سخنان آنها به گوش جمعیتها برسد کافى است، چرا که قرآن مى گوید «خلا فیها نذیر» (در آنها انذار کننده اى بود، و نمى گوید "منها" یعنى از میان خود آنها). علامه طباطبایی در تفسیر جمله فوق می فرماید: مفهوم آیه این است که هیچ امتى از امم گذشته نیست، مگر آنکه نذیرى در آنها بوده و گذشته، و این فرستادن بشیر و نذیر از سنت هاى جارى خدا است، که همواره در خلقتش جریان دارد، و از ظاهر سیاق برمى آید که مراد از نذیر پیغمبرى است که از ناحیه خدا مبعوث شود.
در آیه 36 سوره نحل مى فرماید: «و لقد بعثنا فی کل أمة رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛ و ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که (بگوید): خدا را بپرستید و از طغیانگر دورى کنید.» پس برخى از آنان را خدا هدایت کرد و برخى نیز سزاوار گمراهى گشتند پس در زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بوده است. هدف از فرستادن پیامبران این است که دعوت الهى به گوش امتها برسد، وگرنه مى دانیم مثلا در زمانى که پیامبر اسلام در مکه یا مدینه قیام کرد، در شهرهاى دیگر حجاز پیامبرى نبود، ولى فرستادگان رسول الله به آن مناطق گسیل شدند و صداى پیامبر را به گوش همگان رساندند.
علاوه بر این خود پیامبر (ص) نامه هایى نوشت و با رسولانى به کشورهاى مختلف مانند ایران و روم و حبشه فرستاد و پیام الهى را به آنها ابلاغ کرد. در این آیه اشاره کوتاه و جامعى به وضع دعوت پیامبران کرده، مى گوید:ما در هر امتى رسولى فرستادیم. «و لقد بعثنا فی کل أمة رسولا» "امت" از کلمه "ام" به معنى مادر و یا به معنى هر چیزى که دیگرى را به خود ضمیمه مى کند آمده است، و از این رو به هر جماعتى که در میان آنها یک نوع وحدت، از نظر زمان یا مکان یا تفکر و یا هدف بوده باشد امت میگویند، و از بررسى موارد استعمال آن در قرآن که به 64 مورد بالغ مى شود این واقعیت تایید مى گردد. سپس اضافه مى کند که محتواى دعوت همه این رسولان این بود که خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید. «أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت» به این ترتیب دعوت به سوى "توحید" و "مبارزه با طاغوت" اساس دعوت تمام پیامبران را تشکیل مى داده، و نخستین چیزى بوده است که همه بدون استثناء به آن دعوت مى کردند، چرا که اگر پایه هاى توحید محکم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محیط افکار طرد نگردند، هیچ برنامه اصلاحى قابل پیاده کردن نیست.
علامه طباطبایی می فرماید اینکه فرمود: «لقد بعثنا فی کل أمة رسولا» اشاره است به اینکه مساله بعثت رسول، امرى است که اختصاص به امتى ندارد، بلکه سنتى است که در تمامى مردم و همه اقوام جریان مى یابد، و ملاکش هم احتیاج است، و خدا به حاجت بندگان خود واقف است، هم چنان که در آیه قبلى به طور اجمال به عمومیت بعثت رسول اشاره نموده و فرمود: «کذلک فعل الذین من قبلهم؛ پيش از آنان [نيز] چنين رفتار كردند.» (نحل/ 35)
اگر در قرآن مجید تنها نام عده معدودى از انبیاء عظام (ع) برده شده، بدین معنى نیست که تعداد ایشان منحصر به همین افراد بوده است، بلکه در خود قرآن، تصریح شده به اینکه بسیارى از پیامبران بوده اند که نامى از ایشان در این کتاب شریف به میان نیامده است. چنانکه در آیه 164 سوره نساء مى فرماید: «و رسلا لم نقصصهم علیک؛ و پیامبرانى که سرگذشت آنها را پیشتر با تو گفته ایم و پیامبرانى که حکایتشان را با تو نگفته ایم.»
ثانیا مقتضاى برهان مزبور این است که باید راهى وراى حس و عقل باشد که بتوان از آن براى هدایت مردم، استفاده کرد. اما فعلیت یافتن هدایت افراد، مشروط به دو شرط است: یکى آنکه خودشان بخواهند از این نعمت الهى، بهره مند شوند؛ دوم آنکه دیگران موانعى براى هدایت آنان فراهم نکنند. و محروم ماندن بسیارى از مردم از هدایت انبیاء، در اثر سوء اختیار خودشان بوده است، چنانکه محرومیت بسیارى دیگر، در اثر موانعى بوده که دیگران در راه گسترش دعوت انبیاء بوجود آورده بودند. و مى دانیم که پیامبران الهى همواره براى برداشتن این موانع مى کوشیده اند و با دشمنان خدا و به ویژه زورمندان و مستکبران به ستیز برمى خاسته اند و بسیارى از ایشان در راه ابلاغ رسالت الهى و هدایت مردم، جان خود را فدا کرده اند و در مواردى که پیروان و یارانى یافته اند به جنگ و نبرد نظامى با جباران و ستمگران که مهمترین عامل ایجاد موانع براى گسترش دین خدا بوده اند پرداخته اند.
نکته قابل توجه این است که ویژگى اختیارى بودن حرکت تکاملى انسان، ایجاب مى کند که همه این جریانات بصورتى انجام یابد که زمینه حسن یا سوء انتخاب براى طرفین حق و باطل، فراهم باشد مگر اینکه تسلط زورمندان و اهل باطل بجایى برسد که راه هدایت دیگران را به کلى مسدود کنند و نور حق و هدایت را در جامعه، خاموش سازند که در این صورت، خداى متعال از راههاى غیبى و غیرعادى، طرفداران حق را یارى خواهد فرمود. حاصل آنکه اگر چنین موانعى بر سر راه انبیاء نمى بود دعوت ایشان به گوش همه جهانیان مى رسید و همگى از نعمت هدایت الهى به وسیله وحى و نبوت، بهره مند مى شدند. پس گناه محرومیت بسیارى از مردم از هدایت انبیاء، به گردن کسانى است که جلوی گسترش دعوت ایشان را گرفته اند.

ضرورت بعثت انبیاء

این مسأله را که بنیادى ترین مسائل بخش نبوت است مى توان با برهانى اثبات کرد که از سه مقدمه، تشکیل مى یابد:
1- هدف از آفرینش انسان این است که با انجام دادن افعال اختیارى، مسیر تکامل خود را به سوى کمال نهائى بپیماید کمالى که جز از مجراى اختیار و انتخاب به دست نمى آید. به دیگر سخن انسان براى این، آفریده شده که با عبادت و اطاعت خداى متعال، شایستگى دریافت رحمتهایى را پیدا کند که ویژه انسانهاى کامل است. و اراده حکیمانه الهى اصالتا به کمال و سعادت انسان، تعلق گرفته است اما از آنجا که این کمال و سعادت والا و ارجمند جز از راه انجام دادن افعال اختیارى، حاصل نمى شود مسیر زندگى بشر، دو راهه و دو سویه قرار داده شده تا زمینه انتخاب و گزینش براى وى فراهم شود و طبعا یک راه آن هم بسوى شقاوت و عذاب خواهد بود که بالتبع (و نه بالاصاله) مورد اراده الهى واقع مى شود.
2- اختیار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام کار و فراهم شدن زمینه هاى بیرونى براى کارهاى گوناگون و وجود میل و کشش درونى به سوى آنها، نیاز به شناخت صحیح نسبت به کارهاى خوب و بد و راههاى شایسته و ناشایسته دارد و در صورتى انسان مى تواند راه تکامل خویش را آزادانه و آگاهانه، انتخاب کند که هم هدف و هم راه رسیدن به آن را بشناسد و از فراز و نشیبها و پیچ و خمها و لغزشگاههاى آن، آگاه باشد. پس مقتضاى حکمت الهى این است که ابزار و وسایل لازم براى تحصیل چنین شناختهایى را در اختیار بشر قرار دهد. وگرنه همانند کسى خواهد بود که مهمانى را به مهمانسرایى دعوت کند ولى محل مهمانسرایش و راه رسیدن به آن را به او نشان ندهد! و بدیهى است که چنین رفتارى خلاف حکمت و موجب نقض غرض است.
3- شناختهاى عادى و متعارف انسانها که از همکارى حس و عقل، به دست مى آید هر چند نقش مهمى را در تأمین نیازمندیهاى زندگى، ایفاء مى کند اما براى باز شناختن راه کمال و سعادت حقیقى در همه ابعاد فردى و اجتماعى، و مادى و معنوى، و دنیوى و اخروى، کافى نیست و اگر راه دیگرى براى رفع این کمبودها وجود نداشته باشد هدف الهى از آفرینش انسان، تحقق نخواهد یافت.
با توجه به مقدمات سه گانه، به این نتیجه مى رسیم که مقتضاى حکمت الهى این است که راه دیگرى وراى حس و عقل براى شناختن مسیر تکامل همه جانبه، در اختیار بشر، قرار دهد تا انسانها بتوانند مستقیما یا با وساطت فرد یا افراد دیگرى از آن، بهره مند شوند. و آن همان راه وحى است که در اختیار انبیاء (ع) قرار داده شده و ایشان به طور مستقیم، و دیگران به وسیله ایشان، از آن بهره مند مى شوند و آنچه را براى رسیدن به سعادت و کمال نهائى، لازم است فرا مى گیرند.

علت ظهور بیشتر انبیاء از منطقه خاورمیانه

یکی از مشکلات رخدادهای تاریخی عدم شفافیت آن است؛ از این رو مورخان معمولا در میان مسایل تاریخی اختلاف نظر دارند. ظهور پیامبران از خاورمیانه و علل ظهور آن ها از منطقه باختر و خاور دور، از مسایل تاریخی است که ابهام داشته و قضاوت درباره آن مشکل است. مورخان در خصوص ظهور همه پیامبران از منطقه خاورمیانه اختلاف دارد. برخی عقیده دارند که همه پیامبران از خاورمیانه ظهور نکرده اند؛ زیرا پیامبران اختصاص به سرزمین و قوم خاصی ندارند. طبق آموزه های اسلامی همه امت ها از خود پیامبر داشته اند و قرآن فرمود: «و لقد بعثنا فی کل أمة رسولا أن اعبدواالله و اجتنبوا الطاغوت؛ در هر امت پیامبری فرستادیم (تا به مردم بگویند) که خدا را بپرستید و از بت اجتناب کنید.» (نحل/ 36)
برخی از مورخان باور دارند که پیامبران از مناطق معتدل ظهور نموده اند، زیرا در مناطق معتدل به دلیل ظهور دانش ها و صنعت، بیشتر زمینه کمال انسان ها فراهم شده و آماده پذیرش پیامبران هستند. ابن خلدون از طرفداران این نگرش است. آنها می نویسند: «حتی بعثت پیامبران بیشتر در نواحی معتدل بوده و ما خبر بعثت پیامبری را در اقلیم جنوبی و شمالی نیافته ایم، از آن جهت که پیامبران باید از نظر خلقت، کاملترین افراد باشند تا پیامی که از جانب خدا می آورند، مورد قبول واقع شود.» بر این اساس معلوم نیست که همه پیامبران در منطقه خاوری ظهور نموده باشند. البته پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت و کتاب آسمانی، از شرق میانه برخاستند. نوح (ع) از عراق برخاست و مرکز دعوت ابراهیم (ع) عراق و شام بود، و به مصر و حجاز نیز سفر کرد. موسی (ع) از مصر برخاست.
آیت الله مکارم در خصوص علل ظهور پیامبران از خاورمیانه می نویسد: «با توجه به وضع پیدایش جوامع بشری، و ظهور تمدن انسانی، این مسئله جای شگفتی نیست، زیرا مورخان بزرگ جهان تصریح می کنند که مشرق زمین (مخصوصا شرق میانه) گهواره تمدن انسانی است و منطقه ای که به نام هلال خصیب است. تمدن مصر باستان که قدیمی ترین تمدن شناخته شده جهان است، تمدن بابل در عراق، تمدن یمن در جنوب حجاز، همچنین تمدن ایران و شامات، همه نمونه تمدن های معروف بشری هستند... قدمت تمدن انسانی در این مناطق به هفت هزار سال یا بیشتر باز می گردد. از سوی دیگر، رابطه نزدیکی میان تمدن انسانی و ظهور پیامبران بزرگ است، زیرا انسان های متمدن نیاز زیادی به آیین های الهی دارند، تا هم قوانین حقوقی و اجتماعی را تضمین کرده، جلو تعدیات و مفاسد را بگیرد، و هم فطرت الهی آن ها را شکوفا سازد. به همین دلیل می گویم نیاز بشر امروز مخصوصا کشورهایی که از تمدن و صنعت سهم بیشتری دارند، به مذهب، از هر زمین بیشتر است.»

دیدگاه استاد شهید مطهری

شهید مطهری در این باره نظری دارند که از بقیه بهتر و جامع تر است: اما مسأله این که چرا در سرزمین خاصى پیغمبر زیاد بوده، این بستگى پیدا مى کند به همان «الله اعلم حیث یجعل رسالته» یعنى وقتى که این بستگى داشته باشد به استعدادهاى مخصوصى که در افراد هست، مسلما سرزمینها هم در پرورش استعدادها تأثیر دارد. امروز هم مى گویند که شرق، سرزمین عرفان و اشراق است. این یک امر گزاف و گتره نیست که مثلا غربیها بیشتر به محسوسات مى پردازند و شرقیها بیشتر به نامحسوسات، یعنى اینها بیشتر به این سو کشانده مى شوند آنها به آن سو. محیط جغرافیایى و اوضاع و احوال و گرمى آفتاب و اینها در پرورش جسم انسان مفید است و وضع جسم هم در پرورشهاى مخصوص روح تأثیر دارد. این مانعى ندارد که بعضى از سرزمینها آمادگى بیشترى داشته باشد براى پروراندن افرادى که اجمالا استعداد اشراق و الهام دارند.
اما اینکه آیا بعضى سرزمینها به کلى عارى بوده و فقط یک نقطه دنیا (محل ظهور پیامبران) بوده که همان سرزمین فلسطین و حجاز و اینها باشد، سرزمینهاى دیگر دنیا پیغمبر هیچ پرورش نداده؟ این را ما با تاریخ نمى توانیم اثبات کنیم که همه جا بوده و نمى توانیم اثبات کنیم که بعضى جاها قطعا نبوده. قرآن کریم مى گوید: «و ان من امة الا خلافیها نذیر» در تمام ملتها نذیرى وجود داشته. تاریخ هم نمى تواند ثابت کند که حتما نبوده. ولى قرآن مى گوید همه جا بوده. منتها ما با تاریخ نمى توانیم اثبات کنی که در فلان سرزمین آیا پیغمبرى ظهور کرده یا نکرده، اما نمى توانیم نفى هم بکنیم که نبوده. قرآن هم به طور کلى مى گوید: «و ان من امة الا خلافیها نذیر» (فاطر/ 24)

دیدگاه علامه طباطبایی

حال در پاسخ به این سؤال که چرا پیامبران از آسیای میانه ظهور می‎کردند و چرا در میان اقوام دیگر ظهور نکردند باید گفت ممکن است در آن قسمت‎ها جمعیتی نبوده و یا اگر بوده ما دلیلی نداریم که خداوند برای آنها انبیایی نفرستاده است چون از همه انبیایی که آمار و نامشان در جوامع روایی ما هست تنها نام بعضی در قرآن ذکر شده است.
خداوند در سوره غافر آیه 78 می فرماید: «و لقد أرسلنا رسلا من قبلک منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک و ما کان لرسول أن یأتى بایة إلا بإذن الله فإذا جاء أمر الله قضى بالحق و خسر هنالک المبطلون؛ و مسلما پیش از تو رسولانى را روانه کردیم که سرگذشت برخى از آنها را بر تو حکایت کرده ایم و سرگذشت برخى از ایشان را بر تو حکایت نکرده ایم. و هیچ رسولى را نرسد که جز به اذن خدا معجزه اى بیاورد. پس چون فرمان خدا (براى مجازات آنها) برسد به حق داورى مى شود و آن جاست که باطل کاران زیان مى کنند.»
خداوند براى مزید تسلى خاطر و دلدارى پیامبر اشاره به وضع مشابه پیامبران پیشین مى کند، که آنها نیز گرفتار چنین مشکلاتى بودند ولى هم چنان به راه خود ادامه دادند، و پیروزى را در آغوش گرفتند، مى فرماید: «ما پیش از تو رسولانى فرستادیم، سرگذشت گروهى از آنان را در قرآن براى تو بازگو کرده ایم، هر چند سرگذشت گروهى دیگر را براى تو بیان ننمودیم.» هر کدام با صحنه هایى از این قبیل و مشکلاتى طاقت فرسا دست به گریبان بودند، و در مقابل آنها اقوام لجوج و متکبر و مغرور فراوان قرار داشتند، ولى سرانجام آئین حق پیروز گشت و ظالمان و مجرمان مغلوب شدند. و از آنجا که مشرکان و کافران بهانه جو و لجوج هر روز در برابر انبیاى الهى تقاضاى معجزه دلخواه خود را داشتند، و مشرکان زمان پیامبر (ص) نیز همین شیوه را تکرار مى کردند، قرآن در دنباله این سخن اضافه مى کند: «هیچ پیامبرى حق نداشت و نمى توانست معجزه اى جز به فرمان خدا بیاورد.»
اصولا همه معجزات در اختیار خدا است، و بازیچه دست کفار نمى تواند باشد، و پیامبر (ص) در برابر "معجزات اقتراحى" آنان هرگز نمى تواند سر تسلیم فرود آورد، آنچه را براى هدایت مردم، و پیدا کردن حق ضرورى و لازم است بر دست پیامبرانش ظاهر مى سازد. سپس با لحنى جدى و تهدید آمیز به کسانى که مى گفتند اگر راست مى گویى چرا عذاب الهى به سراغ ما نمى آید هشدار مى دهد که هنگامى که فرمان الهى براى مجازات این منکران لجوج صادر شود در میان آنها به حق داورى خواهد شد، و پیروان باطل در آن هنگام زیان خواهند کرد.
در هر حال این آیه کیفیت نصرت مزبور در آیه قبل را چنین بیان مى کند که خداى تعالى زمام امر آن نصرت را که آیه «و لکل أمة رسول فإذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون؛ و هر امتى را پیامبرى است، پس هنگامى که پیامبرشان بیاید (حجت بر آنها تمام و) میانشان به عدالت داورى مى شود و به آنها ستم نمى رود.» (یونس/ 47) آن را سنت خدا معرفى مى کند که به منظور داورى بین هر رسول و امتش و به منظور پیروز کردن حق بر باطل نازل مى کند، به دست هیچ رسولى از رسولان قبل از تو نسپرد، بلکه هر پیغمبرى که خود خدا مى خواست از آن نصرت بهره مند مى کرد و حال تو نیز مانند حال سایر انبیا است، ممکن است ما به تو اذن بدهیم که آن نصرت را بیاورى و در نتیجه گوشه اى از آن عذابها که به کفار وعده دادیم بر کفار نازل کنى و خودت هم آن را ببینى و ممکن هم هست قبل از نزول چنین عذابى بر کفار، ما جان تو را بگیریم، ولى به هر حال این مسلم است که امر خدا وقتى بیاید، در بین آنان به حق داورى مى کند و در آن صورت پیروان باطل زیانکار خواهند بود. این آن معنایى است که سیاق به آیه مى دهد. پس آیه مورد بحث مى خواهد اشاره کند به سنت جاریه اى از خداى تعالى که در آخر سوره متعرض آن مى شود.
شاید در میان آن اقوام نیز انبیایی بوده‎اند که در قرآن قصه آنان نیامده است و اگر هم پیامبر اولوالعزمی در میان آن اقوام نبوده، شاید به خاطر کم بودن جمعیت آن منطقه در آن زمان باشد. گروهی از عارفان و حکیمان به استناد برخی از تواریخ، حضرت ادریس را همان هرمس پنداشتند، هم چنان که حضرت شیث را همان آغاثا ذیمون دانستند و عده‎ای شاید بر اثر همین هرمس و آغاثاذیمون و فیثاغورس، مانند آن‎ها مثل ارسطو ... را از انبیا دانستند. که اینان از اقوام دیگری هستند و از آسیا برنخواسته‎اند. یکی از لوازم نبوت عامه این است که هیچ مردمی بدون راهنمای غیبی نیستند و ممکن نیست، خداوند ملتی را بدون راهنما رها کند، زیرا خدا مربی، مدبر انسان است و انسان مسافری است که عوالمی را پشت سر گذاشته و عوالمی را در پیش روی دارد. از این رو امکان ندارد جمعیتی در منطقه‎ای زندگی کند و خداوند برای آنها راهنما نفرستد خداوند در سوره فاطر، آیه 24 می فرماید: «إنا أرسلناک بالحق بشیرا و نذیرا و إن من أمة إلا خلا فیها نذیر؛ ما تو را به حق، بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم، و هیچ امتى نبوده مگر این که در میان آنها هشدار دهنده اى گذشته است.»
یا خود پیامبر یا اوصیای او یا کتاب او، برای دیگران ارسال می‎شود. از طرفی دیگر مرکز نبوت و رسالت انبیا یک روستا و یا یک منطقه کوچک و محدود نبود... و صدای انبیا همیشه از مراکز کشورها برخاسته است، زیرا وظیفه آنان ابلاغ پیام الهی به همه مردم آن منطقه است و این رسالت بدون شهرت دعوت و شیوع دعوی حاصل نمی‎شود و آن شهرت و این شیوع باید از مرکز جمعیت و هسته مرکزی اجتماع توده‎ها شکل یابد. در زمان‎های قدیم، بعضی اقوام مانند سرخ‎پوست‎ها در گوشه‎ای گنگ از دنیا زندگی می‎کردند که کسی از آنان خبری نداشت و آنها هم از کسی خبری نداشتند. حال اگر پیامبری در میان آنان بیاید اما در مرکز کشور نیاید دعوت او عمومی نخواهد شد و صدای او به گوش جهانیان نمی‎رسد.
چنان که پیامبر اکرم (ص) هنگام رسالت به کشورهایی مانند روم و ایران نامه نوشت و آنان را دعوت به دین اسلام کرد و خود پیامبر (ص) می‎فرمودند که «من اختصاص به قوم خاصی ندارم، من برای سیاه پوست و زردپوست و سفید پوست مبعوث شده‎ام.» و همین باعث می‎شود که صهیب از روم و سلمان از ایران دور پیامبر (ص) جمع شوند. در آخر به این نکته باید اشاره شود که نبوت انبیا دو گونه بوده است. بعضی از انبیاء برای قوم خاصی مبعوث می‎شدند مثل حضرت موسی (ع) که برای قوم بنی اسرائیل مبعوث شده بود و دعوت خویش را فقط در قوم بنی اسرائیل گسترش داد. خداوند در سوره صف آیه 5 می فرماید: «و إذ قال موسى لقومه یاقوم لم تؤذوننى و قد تعلمون أنى رسول الله إلیکم فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم و الله لا یهدى القوم الفاسقین؛ و (یاد کن) هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! چرا آزارم مى دهید در حالى که مى دانید من فرستاده خدا به سوى شمایم. پس چون (از حق) برگشتند، خدا هم دلهایشان را برگرداند، و خدا مردم نافرمان را هدایت نمى کند.»
بعضی دیگر از انبیا مثل پیامبر اکرم (ص) دعوتش فراگیر و جهان شمول بود و برای تمام مردم مبعوث گردیده بود. خداوند در سوره اعراف آیه 158 به این موضوع اشاره می کند و می فرماید: «قل یأیها الناس إنى رسول الله إلیکم جمیعا الذى له ملک السماوات و الأرض لا إلاه إلا هو یحى و یمیت فامنوا بالله و رسوله النبى الأمى الذى یؤمن بالله و کلماته و اتبعوه لعلکم تهتدون؛ بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم همان که فرمانروایى آسمان ها و زمین از آن اوست. هیچ معبودى جز او نیست، زنده مى کند و مى میراند. پس به خدا و فرستاده او كه پيامبر درس ‏نخوانده‏ اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد بگرويد و او را پيروى كنيد اميد كه هدايت‏ شويد.» بعد از آنکه از اوصاف پیغمبر گرامیش به دست آمد که نزد وى آن دین کاملى است که حیات طیب بشرى را در هر مکان و در هر زمانى که فرض شود تضمین مى کند، و بشر در رسیدن به چنین زندگانى احتیاجى به بیش از امر به معروف و نهى از منکر و تجویز طیبات و تحریم خبائث و الغاء خرافات و گشودن قید و بندهاى بیهوده اى که خود به دست خویش زده است، ندارد، اینک در جمله مورد بحث پیغمبر خود را دستور مى دهد تا نبوت خود را بر جمیع طبقات بشر اعلام نماید، و بدون اینکه آن را مخصوص قومى کند، بگوید: «ایها الناس! من به درستى فرستاده خدا به سوى همگى شمایم.»
«الذی له ملک السماوات و الأرض لا إله إلا هو یحیی و یمیت» صفاتى است که خداوند خود را به آن توصیف نموده، و مجموع آنها به منزله تعلیلى است که امکان رسالت از ناحیه خدا را فى نفسه بیان نموده، و در ثانى امکان عمومیت این رسالت را اثبات مى کند، و بدین وسیله استیحاش و تعجب بنى اسرائیل را که چگونه ممکن است مردى غیر از یهود آن هم از طبقه درس نخوانده به چنین نبوتى جهانى برسد از بین مى برد، چون یهودیها پیش خود چنین خیال مى کردند که در میان همه اقوام بشرى فقط آنها از حزب خدایند بلکه آنها خود را از نزدیکان درگاه خدا و حتى فرزندان و دوستان خدا مى پنداشتند، و همچنین استیحاش ناشى از عصبیت غیر عرب را از اینکه مردى عرب بر آنان مبعوث شود زائل مى کند.
نتیجه این می‎شود که شاید در یک زمان چند پیامبر با هم برای چند قوم مبعوث می‎شدند و در جوامع روایی و قرآن نام بعضی از آنها برده شده است. و به خاطر دلایلی به بعضی دیگر اشاره نشده است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 30

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 18 ص 239، جلد 20 ص 182

  3. مرتضی مطهری- آموزش عقاید- جلد 1 صفحه 177- 182

  4. عبدالله جوادی آملی- سیره پیامبران در قرآن- صفحه 47-49، 236

  5. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 12 ص 354، جلد 8 ص 369، جلد 17 ص 535

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112271