راه اصلی درمان تکبر
کبر نیز مانند سایر صفات زشت اخلاقی ناشی از ضعف ایمان انسان می باشد و راه درمان آن انجام واجبات و محرمات و رعایت تقوای الهی است که موجب افزایش ایمان انسان می گردد. تقوا موجب افزایش ایمان انسان شده و صفای روح می آورد زیرا بین عمل انسان و ایمان او رابطه متقابلی وجود دارد. یعنی همانطور که ضعف ایمان موجب انجام گناهان و نافرمانی خداوند می شود، ارتکاب گناه هم موجب کاهش ایمان انسان می شود و همچنین ایمان قوی و راسخ مانع از نافرمانی خداوند شده و در طرف مقابل اطاعت خداوند موجب افزایش ایمان انسان می گردد. پس تقوا موجب صفای روح و تهذیب نفس می شود در نتیجه هوای نفس که منشأ ایجاد عجب و در نتیجه آن کبر است از وجود انسان رخت بر می بندد و به دنبال آن خودپسندی و تکبر و سایر صفات زشت نیز از او دور می شوند. همچنین تقوا زمینه را برای پذیرش ندای عقل فراهم می کند. زیرا یکی از کارکردهای عقل شناخت اموری است که سزاوار انجام دادن می باشند (به عقل از این لحاظ، عقل عملی می گویند). این قسمت از عقل راه فراروی انسان را برای انجام امور گوناگون روشن کرده و راه صحیح را به او نشان می دهد. اما امیال، صفات روحی زشت و تعصبات جاهلانه مانع از عملکرد صحیح عقل در این حوزه می شوند. به عنوان مثال عقل انسان حکم به زشتی کبر و خود را برتر از دیگران دیدن می کند. اما صفت زشت کبر مانع از این ادراک صحیح عقل می شود و انسان را وادار به کبر و تکبر می کند. حال اگر شخص تقوای الهی را پیشه کند، این امیال و خواهش های ناپسند از وجود او رخ بر می بندند و در نتیجه چراغ عقل او را به سوی کمال هدایت می کند.
امام علی (ع) در خطبه 190 نهج البلاغه پس از اشاره به پاره ای از اخلاق رذیله از قبیل سرکشی، ظلم و کبر می فرماید: «و من ذلک ما حرس الله عباده المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهدة الصیام فی الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم، و تخفیضا لقلوبهم و ازاله للخیلاء عنهم؛ چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماری های روانی است خداوند به وسیله نمازها و زکات ها و روزه ها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانی کرد. این عبادات دست ها و پاها را از گناه باز می دارند، چشم ها را از خیرگی بازداشته به آنها خشوع می بخشند، نفوس را رام می گردانند، دل ها را متواضع می نمایند و باد دماغ را زایل می سازند.»
علاوه بر این راه اصلی، برای درمان تکبر دو نوع درمان علمی و عملی مخصوص ذکر شده است. منظور از درمان علمی درمان و از بین بردن این صفت ناپسند از طریق تفکر در منشأ و عواقب آن می باشد و درمان عملی نوعی درمان است که مربوط به نوع رفتار شخص به هنگام عمل می باشد یعنی اینکه شخص در برخورد با دیگران متواضعانه عمل نماید و تمامی اعمال متکبرانه را ترک کند. اما باید توجه داشت، تا هنگامی که ایمان انسان ضعیف بوده و نفس اماره بر وجود وی حاکم می باشد، ریشه این صفت زشت از وجود وی برچیده نخواهد شد حتی اگر به نادرستی آن اعتقاد داشته باشد و در ظاهر تواضع کند. زیرا علم و آگاهی به زشتی یک صف چیزی است و متصف بودن نفس به آن چیز دیگری است. چنانچه در قرآن کریم می خوانیم: «و جحدوا بها و اسیقنتها انفسهم ظلما و علوا؛ و با آنکه به نشانه های ما یقین داشتند، از روی کبر و ستمگری آن ها را انکار کردند»
1- درمان علمی تکبر
درمان علمی کبر یعنی تفکر درباره آثار و عواقب تکبر و همچنین منشأ ایجاد تکبر و در نتیجه پی بردن به اینکه تکبر و فخر فروشی بر دیگران، کاری جاهلانه و نادرست است. افراد متکبر باید درباره خود بیندیشند که کیستند و چیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا مى روند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببینند. تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسى کنند، درباره سرنوشت فرعون ها و نمرودها و کسراها و خاقان ها و قیصرها و سرانجام کار هر یک کمى مطالعه کنند تا بدانند پیروزى هاى زودگذر جهان چیزى نیست که بتوان بر آن تکیه کرد و آن را نشانه بزرگى شمرد. انسانى که در آغاز، نطفه بى ارزشى بوده و در پایان مردار گندیده اى مى شود و چند روزى که در میان این دو زندگى مى کند، چیزى نیست که به خاطر آن مغرور شود و فخرفروشى نماید. در ابتداى تولد نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان است که قدرت بر کمترین کارى ندارد و در دوران پیرى چنان ضعیف و ناتوان مى شود که حتی توانایی پیمودن راه کوتاهى را ندارد.
در حدیثى از امام باقر (ع) مى خوانیم: «عجبا للمختال الفخور و انما خلق من نطفة ثم یعود جیفة و هو فیما بین ذلک لایدرى ما یصنع به؛ از متکبر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بى ارزشى آفریده شده و در پایان کار مردار گندیده اى خواهد بود و در این میان نمى داند به چه سرنوشتى گرفتار مى شود و با او چه مى کنند» (بحارالانوار، جلد 70، صفحه 229) اگر سرى به بیمارستان ها بزنیم و افراد نیرومند و قوى پیکرى را که بر اثر یک حادثه یا یک بیمارى به روى تخت بیمارستان افتاده اند و قدرت بر حرکت ندارند مشاهده کنیم مى دانیم قوت و قدرت جسمانى چیزى نیست که انسان به آن فخر کند. اگر به ثروتمندان معروفى که با دگرگونى مختصر در وضع اقتصادى دنیا گرفتار ورشکستگى عظیم شده و بر خاک سیاه نشسته اند بنگریم خواهیم دید ثروت نیز چیزى نیست که انسان بر آن تکیه کند و به آن فخر نماید. و اگر به قدرتمندان بزرگى بنگریم که با دگرگونی هاى وضع سیاسى در چند روز به کلى از قدرت سقوط کردند یا پشت میله هاى زندان قرار گرفتند، یا اعدام شدند، خواهیم دانست که قدرت ظاهرى نیز قابل اعتماد نیست. پس انسان به چه چیزش مى نازد؟ و به چه چیز افتخار مى کند؟ و بر دیگران فخرفروشى مى کند؟!
در حدیثى از امام زین العابدین (ع) آمده است که «میان سلمان فارسى و مرد خودخواه و متکبرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو کیستى؟ (و چه کاره اى؟!) سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفى بوده و پایان کار من و تو مردار گندیده اى است، هنگامى که روز قیامت شود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر کس ترازوى عملش سنگین باشد کریم و با شخصیت و بزرگوار است و هر کس ترازوى عملش سبک باشد پست و بى مقدار است»
درمان تکبر از طریق بررسی منشأ ایجاد آن
با دقت و تفکر در مورد منشأ ایجاد کبر نیز به این نتیجه می رسیم که تکبر رفتاری نادرست و جاهلانه است. صفت درونی کبر به علت احساس خود برتربینى به وجود می آید. این شخص در مقایسه خود با دیگران، خود را برتر از آنها می بیند. اما انسان باید بداند که حکم به برترى خود نسبت به دیگران به جز نهایت جهل و سفاهت چیزى نیست. زیرا اگر میزان و معیار مقایسه افراد، مقدار نزدیکى آنان به خداوند و کمال حقیقى باشد هیچکس نمى تواند در مقایسه خود با دیگران به نتیجه اى قطعى برسد و خود یا دیگرى را برتر بداند؛ زیرا هر کسى ممکن است به دلیلى در نزد خداوند مقامى داشته باشد (مثلا دارای اعمالی پنهانی باشد که دیگران از آن خبر ندارند) و یا به لطف الهى عاقبتى خوشایند یابد و به مقامى در درگاه او نایل آید. ولى بر اساس معیارهاى دیگر مى توان خود را با دیگران مقایسه کرد؛ مثلا قدرت بدنى یا ذهنى افراد را مى توان اندازه گیرى کرد و یکى را از دیگرى برتر دانست و یا عبادات افراد یعنى نمازگزاردن و روزه گرفتن آنها را برتر و کمتر دانست. اما باید توجه داشت که نمى توان این برتری ها را موجب برترى حقیقى و نزدیکى بیشتر به خداوند به حساب آورد؛ زیرا اگر این امور از امور معنوی مانند انجام عبادات و مستحبات باشند، تکبر به خاطر آنها موجب دوری از خداوند می شود نه نزدیکی به او و تأثیر همه اینها به لطف خداست. و هر لحظه ممکن است نابود شوند و یا به سبب ناسپاسى، تأثیر خود را در کمال فرد از دست بدهند و موجب هلاکت او گردند. با اعتقاد به وابستگى این کمالات به خداوند راه بر کبر و خود برتربینى بسته مى شود و اگر از امور ظاهری مانند قدرت بدنی و ثروت می باشد، باید بداند که این امور موجب قرب به خداوند نمی شوند و تمام آنها در معرض زوال و نابودی هستند و ارزش انسان به ارزش های معنوی اوست نه این امور مادی و همچنین دقت کند که معمولا در هر یک از این امور افراد بسیاری پیدا می شوند که برتر از او می باشند.
اما گاهی تکبر بر دیگران، نوعى رفتار دفاعى است. کسى که خود را ناچیز و حقیر مى شمارد از حقارت خود رنج مى برد و خواهان جبران آن است، یکى از راه هایى که او براى جبران حقارت خود در پیش مى گیرد بزرگى فروختن به دیگران است. چنین فردى گمان مى کند که اگر در برابر دیگران بزرگى کند، حقارت درونى او پوشیده خواهد ماند. امام صادق (ع) فرمودند: «ما من رجل تکبر او تجبر الا لذلة وجدها فى نفسه؛ هیچکس تکبر و ستم نکند مگر به سبب حقارتى که در نفس خویش مى یابد.» (الکافى، ج ٢، باب الکبر) ولى نتیجه این کار بر خلاف انتظار اوست، زیرا عمل او موجب آزردگى دیگران است و این آزردگى منشأ دورى گزیدن مردم از او و آشکارتر شدن ذات می شود. امام على (ع) فرمودند: «من تکبر على الناس ذل؛ کسى که بر مردم تکبر کند، خوار گردد» (تحف العقول، ص ٨٨) مبارزه با این نوع از تکبر، از طریق خودشناسى امکان پذیر است. کسى که نعمت هاى وجود خود را از خداوند بداند و باور کند که خداوند راه کمال را بر او نبسته است، معتقد خواهد شد که با این نعمت ها مى تواند به قرب خداوند نایل شود و نعمتى که بتوان به وسیله آن به چنین مقصد بزرگى رسید هرگز کوچک نیست.
در اصول کافی از امام صادق (ع) روایت شده: «ان الله عزوجل فوض الى المؤمن اموره کلها و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلا اما تسمع الله یقول: «ولله العزة و لرسوله و للمؤمنین» فالمؤمن یکون عزیزا و لایکون ذلیلا، ثم قال: ان المؤمن اعز من الجبل، الجبل یستقل منه بالمعاول والمؤمن لایستقل من دینه شىء؛ خداوند همه امور مؤمن را به او واگذار کرده ولی به او اختیار نداده تا ذلیل باشد. آیا نشنیده اى که خداوند مى فرماید: «عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنین است» پس مؤمن عزیز است و ذلیل نمى باشد. سپس فرمود: مؤمن از کوه محکم تر (عزیز تر) است، زیرا از کوه به کمک تیشه ها چیزى کاسته مى شود و از دین مؤمن چیزى کم نمى گردد.» از این روایت فهمیده مى شود که هر مؤمنى داراى استعداد و نیروى کافى براى اداره امور خود است و اگرچه این امور به امور آخرتى اختصاص ندارد، ولى مطمئنا مهمترین امر انسان مؤمن، اهداف آخرتى اوست. اگر هر مؤمنى دارایی ها و توانایی هاى خود را براى رسیدن به مقاصد نیکو کافى بداند، هیچگاه دچار ذلت و خود کم بینى نمى شود.
2- درمان عملی تکبر
درمان عملى تکبر این است که انسان متکبر، بر خلاف میل نفس اماره و شیطان عمل کند و همواره براى خدا و خلق فروتنى کند و بر رفتار و اخلاق متواضعان مداومت نماید تا بینی نفس به خاک مالیده شود و ابهت و بزرگی غیر حقیقی اش شکسته شود و تواضع ملکه او گردد. محمدبن مسلم مردی ثروتمند از اشراف کوفه و از اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق (ع) است روزی امام باقر (ع) به او فرمود: ای محمد باید تواضع کنی. چون محمد از مدینه به کوفه برگشت ظرف خرما و ترازویی برداشت و درب مسجد جامع کوفه نشست و صدا می زد هر که خرما می خواهد بیاید و از من بخرد (این کار را برای از بین بردن کبر نفس می کرد) بستگانش آمدند و گفتند ما را به این کار خود رسوا کردی (آبروی ما را بردی) گفت مولایم مرا امر به چیزی فرمود که مخالفتش را نخواهم کرد و از این محل اجتماع حرکت نمی کنم تا تمام خرمایی که در این ظرف است بفروشم. بستگانش گفتند حال که می خواهی حتما خرید و فروش کنی پس برو به محلی که گندم آرد می کنند. آن جناب قبول کرد و شتر و سنگ آسیایی خرید و مشغول آرد کردن گندم شد (تا به این کار کبر نفس خود را از بین ببرد و خود را با یک فرد عادی برابر ببیند).
حضرت امام خمینی (ره) برای ترک کبر این چنین توصیه می کنند: «در هر مرتبه از تکبر که هستى و اهل هر رشته علمى و عملى و غیر آن که هستى، مدتی بر خلاف میل نفسانى عمل کن، با تفکر در نتایج دنیایى و آخرتى، امید است راه آسان و سهل شده نتیجه مطلوب بگیرى. اگر نفس از تو تمنا کرد که صدر مجلس را اشغال کن و بر همرتبه های خود تقدم پیدا کن، تو بر خلاف میل آن رفتار کن. اگر از مجالست با فقرا و مساکین ابا مى کند، تو دماغ او را به خاک مالیده با فقرا مجالست کن، هم غذا شو، همسفر شو، مزاح کن. ممکن است نفس از راه بحث با تو پیش آید و بگوید تو داراى مقامى باید مقام خود را براى ترویج شریعت حفظ کنى، با فقرا نشستن ابهت تو را از قلوب مى برد، مزاح با زیر دستان تو را کم وزن مى کند، پایین نشستن در مجالس از مقام تو می کاهد، آن وقت خوب نمى توانى به وظیفه شرعى خود اقدام کنى، بدان تمام این ها دام هاى شیطان و حیله های نفس است. رسول اکرم (ص) موقعیتش در دنیا از حیث ریاست از تو بیشتر بود و سیره اش تواضع و فروتنی بود. من خود در علماى زمان خود کسانى را دیدم که ریاست کلی یک مملکت، بلکه تمام شیعه را داشتند، و از رسول اکرم (ص) پیروی می کردند (در متواضع بودن).
جناب استاد معظم و فقیه مکرم، حاج شیخ عبد الکریم حائرى یزدى، که از هزار و سیصد و چهل تا پنجاه و پنج ریاست تامه و مرجعیت کامله شیعه را داشت، همه دیدیم که چه سیره اى داشت. با نوکر و خادم خود هم سفره و غذا بود، روى زمین مى نشست، با کوچکترین طلاب مزاح هاى عجیب و غریب مى فرمود. اخیرا که کسالت داشت، بعد از مغرب بدون ردا یک رشته مختصرى دور سرش پیچیده بود و گیوه به پا کرده در کوچه قدم مى زد. جایگاهش در قلوب بیشتر مى شد و به مقام او از این کارها لطمه اى وارد نمى آمد.
در هر حال، صفت نبى اکرم (ص) و على بن أبی طالب (ع) انسان را کوچک نمى کند. ولى باید ملتفت حیله نفس در این مخالفت با او باشى که گاهى دام خود را باز کرده از راه دیگر تو را زمین مى زند. مثلا مى بینى بعضی ها به طورى در پایین مجلس مى نشینند که مى فهمانند به حضار که مقام من بالاتر از این هاست، ولى تواضع کردم.