بسترهای فرهنگی و دینی و علمی ظهور روشنگری (قرون وسطی)

قرون وسطی

عواملى که موجب شدند عصر ایمان به پایان برسد و انسان وارد عصر روشنگرى شود سه حادثه فرهنگى مذکور مى باشند. پرسشى که در اینجا شایسته توجه است این که حوادث یاد شده ریشه در چه چیزهایى دارند و کدام عوامل زمینه را براى بروز آنها مساعد کردند؟ برای بخواهیم پاسخ به این پرسش، باید به تحولات اجتماعى فرهنگى سه سده آخر قرون وسطى توجه کنیم.

تحولات سده هاى پایانى قرون وسطى
اواخر قرون وسطى شاهد وقایعى چند بود که موجب تغییر و تحول در اوضاع فرهنگى آن دوران شد، از جمله:
1- رواج شهرنشینى، 2- جنگهاى صلیبى، 3- گسترش مدارس و تأسیس دانشگاه ها، 4- کشف سرزمینهاى جدید، 5- توسعه و گسترش صنعت چاپ، 6- بسط و گسترش مباحث عقلى (غیر دینى). این عوامل خاصى که در طی این طی قرون یازدهم تا پانزدهم بر دنیاى مسیحیت در غرب حاکم شد، حاکى از یک نوع بحران و آشفتگى فرهنگى اجتماعى بود، و در پی این تحولات بود که دو نهضت تاریخ ساز؛ یعنى نهضت تجدید حیات فرهنگى (رنسانس) و نهضت اصلاح دینى (پروتستانتیزم) و به دنبال آن دو، انقلاب علمى به وقوع پیوست. حال به صورت کوتاه هر یک از این سه پدیده فرهنگى را معرفى مى کنیم تا روشن شود چگونه عصر ایمان و مذهب (مسیحى) دچار چالش مى شود و به پایان خود نزدیک مى شود.

نهضت تجدید حیات فرهنگى

در پایان قرون وسطى، عواملى که قبلا مورد اشاره قرار گرفت، از چارچوب محدود و تنگى که داشت فراتر مى رفت. مازاد تولیدات فراهم آمده و کالاهایى که روى هم انباشته شده بود، افزایش جمعیت شهرها و علاقه به دانش و معرفت که همواره قوت مى گرفت همه و همه سبب شدند مردم توجهشان به خودشان و محیط اطرافشان تغییر کند. بدین منظور با شورى فراوان به ادبیات یونان و روم که نمایانگر شخصیتهایى مانند خود آنها بود روى آوردند و به دنبال آن وادار شدند تا جهان واقعى را که در آن زندگى مى کردند مورد بررسى قرار دهند.

انسان مدارى و دنیاگرایى
عصرى که بدین ترتیب شروع مى شود، در عین حال که واجد عناصر اصلى جهان بینى قرون وسطى است و بخشى از عصر مذهب و ایمان به شمار مى رود، عصر انسان مداران (Humanists) است. برجسته ترین پدیده این عصر، گرایش انسان مدارى مى باشد. انسان مداران، جهانى در ذهن خود خلق کردند که نه جهان توماس اکویینى و نه جهان گالیله و دکارت بود. این عصر شاهد ظهور طلیعه علم جدید بود نه عین آن. انسان مدارى عصر تجدید حیات فرهنگى تقریبا انسان مدارى مسیحى بود و آنها گرچه منتقد کلیسا بودند و بر مسیحیت اولیه تأکید مى کردند اما از چارچوب جهان بینى کلیسا خارج نشده بودند. انسان مداران آن عصر سرشت انسان را تغییرپذیر مى دانستند و نافى نظریه هبوط انسان و گناه آلودگى ذاتى او بودند. به خاطر خوش بینى نسبت به سرشت بشر و به تبع انسان مداران باستان، بر آموزش وپرورش تأکید مى کردند و انسان را نیازمند تعلیم و تربیت مى دانستند تا ساخته شود.
آنها کتابها و رساله هاى فراوانى درباره آموزش نوشتند و مدارس بسیارى تأسیس کردند. آگاهى از فردیت در ادبیات و هنرهاى زیباى این عصر آشکار است. فرد در آثار هنرى ناپیدا و پنهان نیست، بلکه برجسته و جلوه گر است. شهرها از سیطره نظام فئودالى آزاد مى شدند و در برخى از نواحى بر اراضى فئودالى در مناطق روستایى استیلا مى یافتند، در درون شهرهایى که درگیر تجارت و بازرگانى بودند، اصناف قرون وسطى جاى خود را به بانکداران و سرمایه داران مى دادند. از نظر سیاسى، این دوران، ظهور شهریار، رهبر و حاکم خودکامه نوپا در ایتالیا و عصر پادشاهى نوین در شمال بود. روشنفکران و خردمندان عصر تجدید حیات فرهنگى، بر مطالعات انسانى، انسان و زندگى روزمره اش، امور عملى و انضمامى در مقابل مسائل انتزاعى و مجرد، بر امور فردى در مقابل امور جمعى، و بر زندگى عملى در مقابل زندگى نظرى تأکید مى کردند.
تأکید عصر تجدید حیات فرهنگى بر انسان و زندگى عملى دنیایى او سبب تضعیف آموزه هاى خدامحورى و آخرت گرایى در تفکر دینى قرون وسطى شد و یک نحو دنیاگرایى و انسان مدارى غیر دینى را پدید آورد که اسباب ورود انسان به عصر جدید را فراهم آورد. از سوى دیگر تأکید آنها بر مسیحیت اولیه و توجه به آثار باقیمانده از مسیحیان نخستین، راه نهضت اصلاح دینى را هموارتر کرده است.

نهضت اصلاح دینى
دومین پدیده فرهنگى که موجب فروپاشى جهان بینى دینى قرون وسطى شده، نهضت اصلاح دینى است. براى این که چگونگى پیدایش نهضت اصلاح دینى به خوبى روشن شود، لازم است علاوه بر توجه به عواملى که پیشتر مورد اشاره قرار گرفت (رشد تجارت و شهرنشینى، صنعت چاپ و...) به وضعیت دستگاه دینى مسیحیت؛ یعنى کلیسا و نظام پاپى در آن عصر نیز توجه شود.

وضعیت دستگاه دینى مسیحیت

در نظر مردم آن عصر، بسیارى از اصحاب کلیسا به جاى این که دغدغه دینى داشته باشند، علاقه مند به تجمل و مال اندوزى شدند، اغلب اسقفها، اشراف زادگانى بودند که درآمد زمین هاى متعلق به کلیسا را صرف زندگى مجلل خود مى کردند، پاپ ها معمولا از بابت نصب اسقف ها مبلغ زیادى از آنها براى کلیساى روم دریافت مى کردند. گاهى اشراف زاده جوان به مقام بلندى در کلیسا نصب مى شد. بسیارى از کشیش ها از طریق مراسم عفو گناه و خرید مغفرت به افزایش درآمدهاى خود پرداختند. این امور و امور دیگرى از این قبیل اسباب نارضایتى مردم را نسبت به کلیسا فراهم آورده بود.
از طرف دیگر در سایه نهضت تجدید حیات فرهنگى (مخصوصا در آلمان که آثار ادبى یونان و روم قدیم را پیشینه و سابقه خود نمى دانستند) آثار اولیه مسیحیت احیا شده بود و این تلقى به وجود آمد که مسیحیت، مذهب ساده اى مى باشد که بحثهاى پیچیده کلامى قرون وسطى، آن را تحریف کرده است. بدین ترتیب مردم نقاط مختلف اروپا مخصوصا آلمان، تحت تأثیر آگاهیهاى جدید و نابسامانى کلیسا، خواستار اصلاح وضعیت حاکم بر کلیسا شدند. خواسته آنها این بود که اصحاب کلیسا به مسیحیت اولیه برگردند؛ یعنى به جاى تصرف زمین، جمع آورى مالیات، عمران و آبادى کلیسا و قلمرو تحت حاکمیت آن، به تربیت و پرورش نفوس براى عروج به آسمان بپردازند.

ظهور مارتین لوتر
قهرمان اعتراض و فریاد بر علیه کلیسا کشیشى است به نام مارتین لوتر (1546 - 1438) وى که دوره اى طولانى از اضطراب و التهاب و دغدغه دینى را پشت سر گذاشته بود به این نتیجه مى رسد که تنها راه رستگارى و جلب رضایت الهى، ایمان و اعتقاد شخصى است که از طریق خواندن و پذیرش قلبى کلام خداوند متعال به دست مى آید، کلیسا، کشیش، تعلیمات و فرامین آنها در این مسیر نقشى ندارد. درهاى آسمان فقط به روى کسانى باز مى شود که ایمان عمیق به او دارند و نیازى به تن در دادن به دستورات کلیسا (شرکت در مراسم دینى، حضور در کلیسا، زیارت، دستگیرى از فقرا و پرداخت مالیات به کلیسا) نیست.
لوتر تأکید مى کند که انسان در درک و فهم انجیل نیاز به شارح و مفسر ندارد. لوتر مرجعیت کلیسا را زیر سؤال برد و هر فرد را کشیش خود شمرد و فهم او از کلام خدا را فهم نهایى براى خود او تلقى کرد. اعتراض لوتر بر علیه کلیسا با استقبال مردم از طرفى و تکفیر و اعلام ارتداد او از سوى کلیسا از طرفى دیگر مواجه شد. حکومتهاى محلى وقت که همواره از سرازیر شدن اموال ممالک خود تحت عنوان مالیات به کلیساى روم ناراحت بودند، از این موضع لوتر دفاع کردند و بالاخره پس از سى سال جنگ و خونریزى کلیساى لوترى هم به رسمیت شناخته شد.

ظهور کالونیسم
اصلاح طلبى دینى به کشورهاى دیگر هم سرایت کرد و در سوئیس به شکل دیگرى (کالونیسم) ظهور کرد. کالون در ژنو معترضین سوئیسى را رهبرى و هدایت مى کرد، در نظر کالون زندگى مرکز ثقل وجود مى باشد و باید آن را بیش از حدى که معمول است جدى تلقى کرد. وظیفه دینى و رعایت انضباط نفسانى نزد او اهمیت زیادى دارد و باید از هوسرانى، خوشگذرانى و ولگردى خوددارى کرد، در نزد کالون یکى از علامتهاى سعادت اخروى، سعادت مادى دنیوى است. او بر زهد و مصرف گریزى از یک طرف و بر کار و تلاش براى بهبود زندگى از طرف دیگر، تأکید مى کرد؛ و گرچه سعادت نهایى را نه براى همه، بلکه براى بعضى از انسانها امرى محتوم و مقدر مى دانست، تأکید مى کرد اگر مى خواهید بدانید که آیا در آخرت خوشبخت هستید یا نه، به خوشبختى دنیایتان نگاه کنید، به نظر وى راه ورود به سعادت اخروى، رفاه و خوشبختى مادى در دنیا است؛ یعنى رفاه دنیوى است که سعادت اخروى را تضمین مى کند.
اعتراض بر علیه کلیساى کاتولیک سراسر اروپا را در بر گرفت، فرانسه، هلند، اسکاتلند و انگلیس، هر کدام به نحوى مسیر خود را از کلیساى کاتولیک جدا و یا اصلاح کردند و بالاخره کلیساى کاتولیک نیز به برخى از اصلاحات وادار شد. این اصلاحات محصول شورایى از اصحاب کلیسا بود که به همین منظور در شهر ترنت ایتالیا (1563- 1545) ترتیب یافته بود. آموزه هاى اصلى کلیساى کاتولیک دست نخورده باقى ماند، اما خرید و فروش مقامات کلیسایى و مغفرت محدود شد و توصیه شد که فقط افراد شایسته به طبقه روحانیون کلیسا پذیرفته شوند و...بدین ترتیب شکافى عمیق در اتحاد دینى اروپاى مسیحى به وجود آمد و جایگاه دین، که قبلا در اثر نهضت تجدید حیات فرهنگى، مقدارى سست شده بود، اکنون سست تر و متزلزل تر گشت.

پیامدهاى نهضت اصلاح دینى

گرچه دغدغه اصلى رهبران نهضت اصلاح دینى، احیاى ایمان به خدا و تعمیق باورهاى دینى و اصلاح دستگاه کلیسا بود، اما اقدام آنها پیامدهاى غیر دینى مهمى داشت که در اضمحلال جهان بینى دینى مسیحى تأثیرگذار بودند:
1- زوال یکپارچگى دینى: بعد از نهضت اصلاح دینى، اتحاد دینى اروپا از بین رفت و مسیحیان به کاتولیک و پروتستانها، و پروتستانها هم به شاخه هاى مختلف تقسیم شدند. از این رو، نهضت اصلاح موجب کاهش نفوذ دین شد.
2- پذیرش آزادى مذهبى: گرچه نهضت اصلاح دینى در ابتدا با جنگ و خونریزى همراه بود اما پس از این که فرقه هاى دینى مختلف شکل گرفت، پذیرفته شد که هر کس آزاد است هر دینى را برگزیند و آیینهاى دینى خاص خود را آزادانه انجام دهد و احکامى مانند ارتداد و تکفیر نقش خود را از دست دادند.
3- گسترش آزادى فردى: نهضت اصلاح دینى با نفى مرجعیت و اقتدار کلیسا و نفى وساطت آن در امور دینى، آزادى فردى دینى را موجب شد. این آزادى قرین طبع قشر متوسط شهرنشین بود و به تعالیم انسان مدارانه کمکهاى زیادى کرد.
4- تشویق کسب و مال اندوزى: بر اساس آموزه ها و تعالیم کالون، کاسب موفق، کارى را انجام مى دهد که مطلوب خداوند است. در اخلاق پروتستانى ریاضت براى آخرت جاى خود را به ریاضت براى دنیا داد و شغل به مثابه تکلیف شد و تلاشى که فرد مؤمن براى رسیدن به آخرت انجام مى داد، حال باید براى رسیدن به دنیا انجام دهد.
5- افزایش قدرت سلاطین: به دنبال فروپاشى وحدت دینى و کاهش قدرت کلیسا، بر قدرت سلاطین افزوده شد و املاک آن در اختیار حکومت قرار گرفت.
6- زمینه پیدایش انقلاب علمى: با تضعیف کلیسا و ظهور خود کشیشى و جنگ هاى فرقه اى، مذهب و تعلیمات آن بى اعتبار گردید. به دنبال این که معتقدات مذهبى ضعیف شدند، عقل قلمرو خود را توسعه داد و درصدد برآمد تا خود بدون دخالت دین جهان را تفسیر کند.


منابع :

  1. هگل و روشنگری- يارعلى كرد فيروزجايى- انتشارات باشگاه اندیشه- تابستان 13861

  2. اشپيل فوگل جكسن- تمدن مغرب زمين- ترجمه محمدحسين آريا- اميركبير- تهران- 1380

  3. دان كيوپيت- درياى ايمان- ترجمه حسن كامشاد- طرح نو- تهران- چاپ اول- 1376

  4. جيكوب برونسكى- عقل سليم علم- ترجمه كامبيز عزيزى- نشر نى- تهران- 1376

  5. هارولد جى لاسكى- سير آزادى در اروپا- ترجمه رحمت الله مراغه اى مقدّم- شركت سهامى كتابهاى جيبى- 1353

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112439