پیوند یاد معاد با یاد مبدأ

در جهان بینی قرآن کریم، انسان نه تنها هر روز به معاد که همان عود و رجوع به طرف مبدأ است، نه بازگشت به دنیا نزدیک می شود، بلکه هر لحظه معادی دارد و به آن نزدیک است. در این جهان بینی معاد از مبدأ بریده نیست، گرچه در نگاه نخست مبدأ و معاد در دو قوس قرار گرفته و از معاد با عنوان "جهان پس از مرگ" یاد می کنیم، لیکن با نگرشی ژرف به نکته ای شکوهمند می رسیم و آن این که هر دو قوس، به یک نقطه می رسد؛ آن سان که از یک نقطه آغاز شده و هردو جلوه ی یک حقیقت است: «هو الأول و الاخر و الظاهر و الباطن؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى داناست.» (حدید/ 3) ذکر و یاد مبدأ، ذکر و یاد معاد است و خدای سبحان می فرماید: «أیها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای مؤمنان به یاد خدا باشید و فراوان او را یاد کنید.» (احزاب/ 41)
کلمه ی "ذکر" در مقابل "نسیان" به معناى به یاد داشتن است، و آن عبارت است از اینکه آدمى نیروى ادراک خود را متوجه یاد شده کند، حالا یا به اینکه نام آن را ببرد، و یا صفات او را به زبان جارى کند، خلاصه چیزى به زبان بگوید، که حکایت از آن مذکور کند، این یکى از مصادیق ذکر است.
از آنجائی که عوامل غفلت در زندگى مادى بسیار فراوان و تیرهاى وسوسه شیاطین از هر سو به طرف انسان پرتاب مى گردد براى مبارزه با آن راهى جز "ذکر کثیر" نیست. "ذکر کثیر" به معنى واقعى کلمه یعنى "توجه با تمام وجود به خداوند" نه تنها با زبان و لقلقه لسان. ذکر کثیرى که در همه اعمال انسان پرتوافکن باشد، و نور و روشنایى بر آنها بپاشد. به این ترتیب قرآن همه مؤمنان را در این آیه موظف مى کند که در همه حال به یاد خدا باشید.
به هنگام عبادت یاد او کنید و حضور قلب و اخلاص داشته باشید. به هنگام حضور صحنه هاى گناه یاد او کنید و چشم بپوشید، و یا اگر لغزشى رویداد توبه کنید و به راه حق باز گردید. به هنگام نعمت یاد او کنید و شکرگزار باشید. و به هنگام بلا و مصیبت یاد او کنید و صبور و شکیبا باشید. خلاصه یاد او را که در هر صحنه اى از صحنه هاى زندگى انگیزه واکنش مناسب و الهى است، فراموش ننمائید.
در حدیثى که در "صحیح ترمذى" و "مسند احمد" از "ابوسعید خدرى" از پیامبر گرامى اسلام (ص) نقل شده چنین مى خوانیم که از آن حضرت پرسیدند: «اى العباد افضل درجة عند الله یوم القیامة: کدامیک از بندگان در روز قیامت مقامشان از همه برتر است؟!» فرمود: «الذاکرون الله کثیرا؛ آنها که خدا را بسیار یاد مى کنند.»
ابوسعید مى گوید: عرض کردم یا رسول الله! و من الغازى فى سبیل الله؛ آیا چنین کسانى حتى از جنگجویان راه خدا والا مقام ترند؟! فرمود: لو ضرب بسیفه فى الکفار و المشرکین حتى ینکسر و یختضب دما لکان الذاکرون الله افضل درجه منه!؛ اگر با شمشیرش آن قدر بر پیکر کفار و مشرکین بزند که شمشیرش بشکند و با خون رنگین شود آنها که یاد خدا بسیار مى کنند از او برترند.»
چرا که جهاد خالصانه نیز بدون ذکر کثیر خداوند ممکن نیست. با توجه به این مطالب می توان گفت، یاد خدا (مبدأ) یاد معاد است و هر لحظه انسان به جانب او می رود: «إنا لله وإنا إلیه راجعون؛ مى‏ گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‏ گرديم.» (بقره/  156)
اصولا این جمله که از آن به عنوان "کلمه استرجاع" یاد مى شود، عصاره اى است از عالیترین درسهاى توحید و انقطاع الى الله و تکیه بر ذات پاک او در همه چیز و در هر زمان، و اگر مى بینیم بزرگان اسلام به هنگام بروز مصائب سخت این جمله را با الهام گرفتن از قرآن مجید تکرار مى کردند براى این بوده است که شدت مصیبت آنها را تکان ندهد و در پرتو ایمان به مالکیت خداوند و بازگشت همه موجودات به سوى او، این حوادث را در خود هضم کنند.
امیر مؤمنان على (ع) در تفسیر این جمله مى فرماید: «ان قولنا انا لله اقرار على انفسنا بالملک و قولنا و انا الیه راجعون اقرار على انفسنا بالهلک؛ اینکه ما مى گوئیم "إنا لله" اعتراف به این حقیقت است که ما مملوک اوئیم و اینکه مى گوئیم "و إنا إلیه راجعون اقرار به این است که ما از این جهان خواهیم رفت.» و جایگاه ما جاى دگر است.
توجه به این واقعیت که همه از او هستیم این درس را به ما مى دهد که از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشویم، چرا که همه این مواهب بلکه خود ما تعلق به او داریم، یک روز مى بخشد و روز دیگر مصلحت مى بیند و از ما باز مى گیرد و هر دو صلاح ما است.
توجه به این واقعیت که ما همه به سوى او باز مى گردیم به ما اعلام مى کند که اینجا سراى جاویدان نیست زوال نعمتها و کمبود مواهب و یا کثرت وفور آنها همه زودگذر است، و همه اینها وسیله اى است براى پیمودن مراحل تکامل، توجه به این دو اصل اساسى اثر عمیقى در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.
بدیهى است منظور از گفتن جمله إنا لله و إنا إلیه راجعون تنها ذکر زبانى آن نیست، بلکه توجه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته است.
و نیز در کلام مجیدش آمده: «الله لا إله إلا هو، له الأسماء الحسنى؛ الله که جز او معبودى نیست، اسمایى نیکو دارد.» (طه/ 8) و نیز آمده: «ذلکم الله ربکم، لا إله إلا هو، خالق کل شیء؛ اینک الله است که پروردگار شماست معبودى جز او که خالق هر چیز است نیست.» (انعام/ 102) و نیز آمده: «الذی أحسن کل شی ء خلقه؛ خدایى را که هر چه را آفرید نیکویش کرد.» (سجده/ 7) و آمده که: «و عنت الوجوه للحی القیوم؛ همه وجوه در برابر حى قیوم خاضع است.» (طه/ 111) و فرموده: «کل له قانتون؛ همه در طاعت وى اند.» (بقره/ 116) و فرموده: «و قضى ربک ألا تعبدوا إلا إیاه؛ پروردگارت قضا رانده که جز او را نپرستید.» (اسرى/ 22- 23) و نیز فرموده: «أ و لم یکف بربک، أنه على کل شی ء شهید؛ آیا این براى پروردگارت بس نیست، که بر هر چیز ناظر است.» (فصلت/ 53) و نیز فرموده: «ألا إنه بکل شی ء محیط؛ آگاه باش که او بر هر چیز احاطه دارد.» (فصلت/ 54) و نیز فرموده: «و أن إلى ربک المنتهى؛ و به درستى که آخرین منزل هستى، درگاه پروردگار تو است.» (نجم/ 42)
باید توجه داشت که فراموشی الله سبب فراموشی معاد، بلکه موجب فراموشی خود انسان می گردد، به طوری که خویش را فراموش کند؛ چنان که سبب می شود مورد فراموشی عمدی خداوند قرار گیرد: «نسوا الله فأنساهم أنفسهم؛ خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنان را دچار خودفراموشى كرد.» (حشر/ 19) اصولا خمیر مایه تقوى دو چیز است: یاد خدا یعنى توجه به مراقبت دائمى الله و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى که هیچ کار صغیر و کبیرى وجود ندارد مگر اینکه در آن ثبت مى شود، و به همین دلیل توجه به این دو اصل (مبدأ و معاد) در سر لوحه برنامه هاى تربیتى انبیاء و اولیاء قرار داشته، و تاثیر آن در پاکسازى فرد و اجتماع کاملا چشمگیر است.
از سوى دیگر فراموش کردن خدا همراه با فراموش کردن صفات پاک او است که هستى مطلق و علم بى پایان و غناى بى انتها از آن او است و هر چه غیر او است وابسته به او و نیازمند به ذات پاکش مى باشد، و همین امر سبب مى شود که انسان خود را مستقل و غنى و بى نیاز بشمرد، و به این ترتیب واقعیت و هویت انسانى خویش را فراموش کند.
اصولا یکى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خود فراموشى است، چرا که ارزشها و استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مى سپرد، و این مساوى با فراموش کردن انسانیت خویش است، و چنین انسانى تا سرحد یک حیوان درنده سقوط مى کند، و همتش چیزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود! و اینها همه عامل اصلى فسق و فجور بلکه این خود فراموشى بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خدا است، و به همین دلیل در پایان آیه مى گوید: چنین افراد فراموشکار فاسقند. «أولئک هم الفاسقون؛ آنان همان نافرمانانند.» (حشر/ 19)
این نکته نیز قابل توجه است که نمى گوید خدا را فراموش نکنید، بلکه مى گوید مانند کسانى که خدا را فراموش کردند و خدا آنها را به خود فراموشى گرفتار ساخت نباشید، و این در حقیقت یک مصداق روشن حسى را نشان مى دهد که مى توانند عاقبت فراموش کردن خدا را در آن ببینند.
آیه شریفه مورد بحث به حسب لب معنا، به منزله تاکیدى براى مضمون آیه ى ماقبلش است، گویا فرموده: براى روز حساب و جزاء عمل صالح از پیش بفرستید، عملى که جانهایتان با آن زنده شود، و زنهار زندگى خود را در آن روز فراموش مکنید. و چون سبب فراموش کردن نفس فراموش کردن خدا است، زیرا وقتى انسان خدا را فراموش کرد اسماى حسنى و صفات علیاى او را که صفات ذاتى انسان ارتباط مستقیم با آن دارد نیز فراموش مى کند، یعنى فقر و حاجت ذاتى خود را از یاد مى برد، قهرا انسان نفس خود را مستقل در هستى مى پندارد، و به خیالش چنین مى رسد که حیات و قدرت و علم، و سایر کمالاتى که در خود سراغ دارد از خودش است، و نیز سایر اسباب طبیعى عالم را صاحب استقلال در تاثیر مى پندارد، و خیال مى کند که این خود آنهایند که یا تاثیر مى کنند و یا متاثر مى شوند.
اینجا است که بر نفس خود اعتماد مى کند، با اینکه باید بر پروردگارش اعتماد نموده، امیدوار او و ترسان از او باشد، نه امیدوار به اسباب ظاهرى، و نه ترسان از آنها، و به غیر پروردگارش تکیه و اطمینان نکند، بلکه به پروردگارش اطمینان کند.
کوتاه سخن اینکه چنین کسى پروردگار خود و بازگشتش به سوى او را فراموش مى کند، و از توجه به خدا اعراض نموده، به غیر او توجه مى کند، نتیجه همه اینها این مى شود که خودش را هم فراموش کند، براى اینکه او از خودش تصورى دارد که آن نیست. او خود را موجودى مستقل الوجود، و مالک کمالات ظاهر خود، و مستقل در تدبیر امور خود مى داند.
موجودى مى پندارد که از اسباب طبیعى عالم کمک گرفته، خود را اداره مى کند، در حالى که انسان این نیست، بلکه موجودى است وابسته، و سراپا جهل و عجز و ذلت و فقر، و امثال اینها. و آنچه از کمال از قبیل وجود، علم، قدرت، عزت، غنى و امثال آن دارد کمال خودش نیست، بلکه کمال پروردگارش است، و پایان زندگى او و نظائر او، یعنى همه اسباب طبیعى عالم، به پروردگارش است.
حاصل اینکه علت فراموش کردن خویش فراموش کردن خدا است. و چون چنین بود آیه شریفه نهى از فراموشى خویشتن را به نهى از فراموش کردن خداى تعالى مبدل کرد، چون انقطاع مسبب به انقطاع سببش بلیغ تر و مؤکدتر است، و به این هم اکتفاء نکرد که از فراموش کردن خدا نهیى کلى کند، و مثلا بفرماید: «و لا تنسوا الله فینسیکم انفسکم؛ زنهار خدا را فراموش نکنید، که اگر بکنید خدا خود شما را از یادتان مى برد.» (توبه/ 67)
"نسوا الله فنسیهم" خدای سبحان در آن روز و هر روز دیگر آنان را به فراموشی می سپارد: «فالیوم ننساهم کما نسوا لقاء یومهم هذا؛ زندگى دنيا مغرورشان كرد پس همان گونه كه آنان ديدار امروز خود را از ياد بردند و آيات ما را انكار مى‏ كردند.» (اعراف/ 51)
مهم ترین اثر یاد معاد، اجرای عدل و برپاداری قسط فردی و اجتماعی است. از این رو امیرمؤمنان (ع) فرمود: «من تذکر بعد السفر استعد؛ کسی که به یاد سفر آخرت باشد خود را آماده محاسبه آن روز خواهد کرد.» نیز فرمود: «و اذکر قبرک فإن علیه ممرک؛ به یاد گورت باش؛ زیرا از آن جا به طرف معاد مرور می کنی.» و برای اصلاح جامعه اسلامی به مالک اشتر فرمود: «و لن تحکم ذلک من نفسک حتی تکثر همومک بذکر المعاد إلی ربک؛ هرگز بر خویشتن تسلط نمی یابی و از خشم نمی رهی تا اندیشه هایت را بسیار به یاد بازگشت به سوی پروردگارت نگردانی.» مهم ترین اثر فراموشی معاد نیز تبهکاری و ستمگری فردی و اجتماعی است.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 1 صفحه 525 و 531 و 540

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد ‏17 صفحه 351

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه الميزان- جلد 16 صفحه 492

  4. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه الميزان- جلد ‏19 صفحه 378

  5. عبدالله جوادی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 21

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112661