در پایان جهان و آغاز رستاخیز دو حادثه ناگهانى رخ مى دهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فورا مى میرند، و در حادثه دوم که با فاصله اى صورت مى گیرد همه انسان ها ناگهان زنده مى شوند، و به پا مى خیزند و در انتظار حسابند.
قرآن مجید از این دو حادثه به عنوان "نفخ صور" تعبیر کرده است که تعبیر کنایى زیبایى است از حوادث ناگهانى و همزمان، زیرا "نفخ" به معنى دمیدن و "صور" به معنى "شیپور" یا شاخ میان تهى است که در قدیم براى حرکت قافله یا لشکر، یا براى توقف آنها به صدا درمى آوردند، البته آهنگ این دو با هم متفاوت بوده است، شیپور توقف، قافله را یک جا متوقف مى کرد، و شیپور حرکت، اعلام شروع حرکت قافله بود.
این تعبیر ضمنا بیانگر سهولت امر است و نشان مى دهد که خداوند بزرگ با یک فرمان که به سادگى دمیدن در یک شیپور است اهل آسمان و زمین را مى میراند و با یک فرمان که آن هم شبیه به "شیپور رحیل و حرکت" است همه را زنده مى کند.
در گفتار علما بارها تأکید شده است الفاظ ما انسان ها که براى زندگى روزمره محدود خودمان وضع شده عاجزتر از آن است که بتواند حقایق مربوط به جهان ماوراء طبیعت یا پایان این جهان و آغاز جهان دیگر را دقیقا بیان کند، به همین دلیل باید از الفاظ معمولى معانى وسیعتر و گسترده ترى استفاده شود منتها با توجه به قرائنی که در کلام موجود باشد یعنی حق نداریم هر معنایی را به هر عبارتی تحمیل کنیم و برای اینکه از الفاظ معانی دیگری برداشت شود باید قرینه داشته باشیم.
توضیح
در قرآن مجید از حادثه پایان جهان و آغاز جهان دیگر تعبیرات مختلفى آمده است:
در آیات متعددى (متجاوز از ده مورد) سخن از "نفخ صور" به میان آمده در یک مورد تعبیر به "نقر در ناقور" شده که آن نیز به معنى دمیدن در شیپور یا شبیه آن است «فإذا نقر فی الناقور* فذلک یومئذ یوم عسیر؛ پس چون در صور دميده شود. آن روز [چه] روز ناگوارى است.» (مدثر/ 8- 9) در بعضى از موارد تعبیر به "قارعة" به معنى کوبنده شدید دیده مى شود (قارعه/ 1- 3)
و بالاخره در بعضى دیگر تعبیر به "صیحه" آمده است که آن به معنى صداى عظیم است، مانند آیه 49 سوره یس «ما ینظرون إلا صیحة واحدة تأخذهم و هم یخصمون؛ جز يك فرياد [مرگبار] را انتظار نخواهند كشيد كه هنگامى كه سرگرم جدالند غافلگيرشان كند.» این آیه از صیحه پایان جهان سخن مى گوید که مردم را غافلگیر مى سازد، و آیه 53 سوره یس «إن کانت إلا صیحة واحدة فإذا هم جمیع لدینا محضرون؛ يك فرياد است و بس و به ناگاه همه در پيشگاه ما حاضر آيند.» ولى در این آیه سخن از صیحه رستاخیز است که همه مردم به دنبال آن زنده مى شوند و در محضر عدل پروردگار حضور مى یابند.
از مجموع این آیات استفاده مى شود که در پایان جهان صیحه عظیمى اهل آسمان ها و زمین را مى میراند و این "صیحه مرگ" است. و در آغاز رستاخیز با صیحه و فریاد عظیمى همه زنده مى شوند، و به پا مى خیزند، و این "فریاد حیات و زندگى" است.
اما این دو فریاد دقیقا چگونه است؟ چه اثرى در صیحه اول، و چه تاثیرى در صیحه دوم است؟ جز خدا کسى نمى داند، و لذا در روایتی از امام سجاد (ع) در توصیف "صور" که اسرافیل در پایان جهان در آن مى دمد چنین آمده است: «و للصور رأس واحد و طرفان و بین طرف کل رأس منهما ما بین السماء و الأرض؛ شیپور اسرافیل یک سر و دو شاخه دارد که فاصله میان این دو شاخه با یکدیگر مانند فاصله آسمان تا زمین است.» سپس در ادامه همین روایت مى خوانیم: «هنگامى که در آن شاخه که در سمت زمین است مى دمد موجود زنده اى بر زمین باقى نمى ماند، و هنگامى که در آن سر آسمانى مى دمد اهل آسمان ها همه مى میرند، و بعد خداوند فرمان مرگ به اسرافیل مى دهد و مى گوید بمیر او هم مى میرد!»
حقیقت این است که در قرآن توضیح زیادی در رابطه با صور اسرافیل و نفخ در آن نیامده و غالبا به اجمال و سربسته گذشته است اما در روایات توضیحات بیشتری در این رابطه می توان دست یافت اما آن چه در این نوشتار مد نظر نگارنده است بررسی اجمالی و حتی الامکان مستوفی نسبت به خصوصیات آن است و در این رابطه سعی شده است از آیات قرآن، روایات و کلام علما تا جای ممکن خصوصیات صور معلوم شود.
مشهور در میان علماى اسلام دو مرتبه است، و ظاهر آیه مورد بحث نیز همین مى باشد، جمع بندى آیات دیگر قرآن نیز خبر از دو "نفخه" مى دهد، ولى بعضى تعداد آن را سه نفخه و یا حتى چهار نفخه دانسته اند.
به این ترتیب که نفخه اول را نفخه "فزع" مى گویند این تعبیر از آیه 87 سوره نمل گرفته شده: «و یوم ینفخ فی الصور ففزع من فی السماوات و من فی الأرض؛ هنگامى که در صور دمیده مى شود همه کسانى که در آسمان و زمین هستند در وحشت فرو مى روند.»
و نفخه دوم و سوم را نفخه "مرگ" و "حیات" مى دانند که در آیات قرآن به آن اشاره شده است، که اولی را نفخه "صعق" مى گویند (صعق هم به معنى بى هوش شدن و هم مردن آمده است) و دیگرى را نفخه "قیام" می نامند بعضی نیز احتمال نفخه چهارمى داده اند ایشان ظاهرا از آیه 53 سوره یس گرفته اند که بعد از نفخه حیات مى گوید «إن کانت إلا صیحة واحدة فإذا هم جمیع لدینا محضرون» تنها یک صیحه خواهد بود و به دنبال آن همه آنها نزد ما حاضر مى شوند و این نفخه "جمع و حضور" نامیده اند.
برخی نیز که دو نفخ صور را پذیرفته اند قایل شده اند نفخ صور مربوط به این عالم نیست و در عالم برزخ واقع می شود و قبل از آن تمام موجودات بر اثر یک صیحه که غیر از نفخ صور است می میرند و پس از آن در عالم برزخ با نفخ اول دوباره مرده و با نفخ دوم زنده شده در عالم قیامت در پیشگاه الهی حاضر می شوند.
ولى حق این است که دو نفخه بیشتر نیست و مساله فزع و وحشت عمومى در حقیقت مقدمه اى است براى مرگ جهانیان که به دنبال نفخه اولى یا صیحه نخستین حاصل مى شود یعنی نفخ اول مردم را دچار چنان وحشت و ترسی می کند که نتیجه آن بی هوشی و مرگ است، همان گونه که نفخه جمع نیز دنباله همان نفخه حیات است نه اینکه نفخه دیگری باشد بلکه در ادامه نفخه ای که مردم ر زنده می کند مردم جمع شده و در پیشگاه الهی حاضر می شوند و به این ترتیب دو نفخه بیش نخواهد بود "نفخه مرگ" و "نفخه حیات".
شاهد دیگر این سخن آیه 6 و 7 سوره نازعات است، آنجا که مى گوید: «یوم ترجف الراجفة* تتبعها الرادفة: روزى که زلزله کوبنده همه جا را بلرزاند و به دنبال آن زلزله اى که بندگان را زنده و همردیف مى سازد واقع مى شود.» و در این جا سخن از دو زلزله و لرزش است و نه بیشتر.
چگونه امواج صوتى آن تمام جهان را فرا مى گیرد؟ با اینکه مى دانیم امواج صوتى حرکت کندى دارد، و از دویست و چهل متر در ثانیه تجاوز نمى کند، در حالى که حرکت نور بیش از یک میلیون بار از آن سریعتر است و به سیصد هزار کیلومتر در ثانیه مى رسد.
باید گفت ما نسبت به این موضوع همانند بسیارى از مسائل مربوط به قیامت تنها علم اجمالى داریم، و جزئیات آن (چنان که گفتیم) بر ما روشن نیست. دقت در روایاتى که در منابع اسلامى در تفسیر "صور" آمده نیز نشان مى دهد که بر خلاف پندار بعضى" صور" یک شیپور معمولى نیست.
در روایتى از امام على بن الحسین زین العابدین (ع) آمده است: «ان الصور قرن عظیم له رأس واحد و طرفان، و بین الطرف الاسفل الذى یلى الارض الى الطرف الاعلى الذى یلى السماء مثل تخوم الارضین الى فوق السماء السابعة، فیه اثقاب بعدد ارواح الخلائق؛ صور شاخ بزرگى است که یک سر و دو طرف دارد، و میان طرف پائین که در سمت زمین است تا طرف بالا که در سمت آسمان است به اندازه فاصله اعماق زمین تا فراز آسمان هفتم است، و در آن سوراخهایى به عدد ارواح خلائق مى باشد!»
در حدیث دیگرى از پیغمبر گرامى اسلام (ص) مى خوانیم: «الصور قرن من نور فیه اثقاب على عدد ارواح العباد؛ صور شاخى است از نور که در آن سوراخ هایى به تعداد ارواح بندگان است.»
مطرح شدن مساله ی نور در اینجا به سؤال دومى که در بالا ذکر شد نیز پاسخ مى گوید، و روشن مى سازد که این فریاد عظیم از قبیل امواج صوتى معمولى ما نیست، فریادى است برتر و بالاتر، با امواجى فوق العاده سریعتر از امواج نور که پهنه زمین و آسمان را در فاصله کوتاه طى مى کند، بار اول مرگ آفرین است، و بار دیگر زنده کننده و حیات بخش! این مساله که چگونه ممکن است صدا این چنین مرگ آفرین باشد اگر در گذشته براى بعضى شگفت انگیز بود امروز براى ما تعجبى ندارد، چرا که بسیار شنیده ایم موج انفجار گوش ها را کر، بدن ها را متلاشى، و حتى خانه ها را ویران مى سازد، انسانهایى را از جاى خود برداشته، به فاصله هاى دوردست پرتاب مى کند بسیار دیده شده است که حرکت سریع یک هواپیما و به اصطلاح شکستن دیوار صوتى چنان صداى وحشتناک و امواج ویرانگرى به وجود مى آورد که شیشه هاى ساختمان ها را در شعاع وسیعى خرد مى کند.
جایى که نمونه هاى کوچک امواج صوتى که به وسیله انسان ها ایجاد شده این چنین اثراتى از خود نشان مى دهد آن صیحه عظیم الهى، آن انفجار بزرگ جهانى چه آثارى ببار خواهد آورد؟! به همین دلیل جاى تعجب نیست که امواجى هم در نقطه مقابل آن تکان دهنده و بیدارکننده و احیاگر باشد، هر چند تصور آن امروز براى ما ممکن نیست، ولى بیدار کردن افراد خواب را با فریاد و یا به هوش آوردن انسان هاى بى هوش را با شوک هاى شدید و یا حتی زنده کردن شخصی که دچار ایست قلبی شده است را با شوک های الکتریکی را لااقل دیده ایم و اگر روزگاری به مردم می گفتند که که دست گاهی می آید که باعث زنده شدن افراد مرده می شود باور آن مشکل بود ولی امروزه ما این مطلب را به سادگی می پذیریم، و باز تکرار مى کنیم ما با علم محدودمان تنها شبحى از این امور را از دور مى بینیم.
این احتمال هم وجود دارد که تعبیر به نور نوعی بیان کنایی در باره ماهیت غیر مادی صور باشد به هر حال در باره حقیقت نفخ صور آراء دیگری نیز وجود دارد که از مقصود این نوشتار خارج است.
از آیات قرآن بر می آید که در واقعه نفخ صور برخی افراد از این واقعه مستثنی بوده و دچار فزع و صعق و موت نمی شوند خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و یوم ینفخ فی الصور ففزع من فی السماوات و من فی الأرض إلا من شاء الله و کل أتوه داخرین؛ روزى که در صور، دمند و هر که در آسمانها و در زمین است وحشت کند جز آنکه خدا بخواهد و همگى با تذلل به پیشگاه وى رو کنند.» (نمل/ 87)
و نیز می فرماید: «و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الأرض إلا من شاء الله؛ و در صور دمیده مى شود که ناگهان آنچه جنبده اى در آسمانها و هر کس که در زمین است مى میرند مگر کسى که خدا خواسته باشد.» (زمر/ 68)
در این دو آیه که از اصلی ترین آیات مربوط به نفخ صور هستند تصریح شده که وحشت و مرگ ناشی از نفخ صور شامل برخی از افراد که خدا می خواهد نمی شود اما درباره این که این افراد چه کسانی هستند و چه مقامی دارند توضیحی در این دو آیه داده نشده است و در آیات دیگر نیز به صراحت بیان نشده است در این رابطه در روایات مطالب مهمی وجود دارد اما برخی از علماء با تمسک به آیات دیگر و برخی روایات سعی کرده اند خصوصیات این افراد را بیشتر مشخص کنند.
خلاصه این که برخی معتقدند با توجه به این که در برخی آیات قرآن کریم مرگ و موت برای هر موجود زنده دارای روحی لازم شمرده شده است باید همه غیر از ذات باری تعالی مرگ را بچشند.
«کل نفس ذائقة الموت ثم إلینا ترجعون؛ هر نفسى مرگ را خواهد چشید و سپس به سوى ما بازگشت مى کنید.» (عنکبوت/ 57) «کل من علیها فان؛ هر چه بر گرده زمین است نابود مى شود.» (الرحمن/ 26)
و آن افرادی نیز که در آیات مذکور نیز استثناء شده اند نیز در آخر به فرمان الهی می میرند و تنها خداوند یکتا موجود حی زنده خواهد بود و برای این مطلب به آیه 26 سوره الرحمن استناد می کنند آن جا که در ادامه آیه بالا می فرماید: «و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام؛ و تنها ذات مقدس پروردگارت که با جلال و شکوه است باقی می ماند.» در روایات نیز مطالبی دال بر این مطلب وجود دارد.
این در حالی است که برخی معتقدند اگر فردی یا افرادی به مقام فنا در ذات ربوبی رسیده باشند و به معنای واقعی کلمه فانی در خدای خویش باشند منافاتی ندارد که بگوییم آن ها مزه مرگ را نمی چشند چرا که آن ها به دریای بیکران وجود الهی متصل شده اند و به وجه الله پیوسته اند و آن وقت دیگر حیاتشان با حیات الهی ادامه پیدا می کند و زوال پذیر نیست و انسان کامل این گونه است ایشان با استناد به رویات بسیاری ائمه معصومین (ع) را مصداق انسان کامل دانسته و بر این عقیده اند که آن کسانی که در آیات قرآن از مرگ در نفخ صور استثناء شده اند هم ایشان هستند
البته بیان ایشان بسیار دقیق و ظریف بوده و مبتنی بر یک سری مسائل فلسفی و عرفانیست و چه بسا بتوان بین این دو دیدگاه به نحوی جمع کرد و مسأله را به گونه ای توضیح داد که هر دو دیدگاه صحیح باشد به هر حال این تفصیلات از مقصود و حوصله این نوشتار خارج است و باید در موضع خود مورد نقد و بررسی قرار بگیرد.
از آیات قرآن مجید به خوبى استفاده مى شود که هر دو نفخه به صورت ناگهانى تحقق مى یابد، اما نفخه اول چنان غافلگیرانه است که گروه زیادى از مردم مشغول کسب و کار و مخاصمه و جدال بر سر اموال و خرید و فروشند که صیحه نخستین واقع مى شود، و همگى در جا مى میرند، چنان که در آیه 49 سوره یس خواندیم: «ما ینظرون إلا صیحة واحدة تأخذهم و هم یخصمون؛ آنان منتظر چیزی نیستند جز یک صیحه، صیحه اى که ایشان را بگیرد در حالى که سرگرم مخاصمه باشند.» و در مورد "صیحه دوم" تعبیرات آیات قرآن نشان مى دهد که ناگهانى صورت مى گیرد از جمله در انتهای آیه 68 سوره الزمر که در بالا گذشت «ثم نفخ فیه أخرى فإذا هم قیام ینظرون» بار دیگر در آن صور دمیده شود که ناگاه همه به پا خواسته در حالی خیره که نگاه می کنند. کلمه إذا که در آیه به کار رفته در زبان عربی به إذا فجائیه خوانده می شود که به معنای ناگهانی بودن واقعه ایست.
در هر صورت در هنگام قیامت، میراندن و زنده کردن مردگان برای خداوند کاری زمان بر و تدریجی نیست بلکه برای قدرت لایزال او زنده کردن یک تن با میلیون ها تن فرقی ندارد و اراده او وقتی بر امری تعلق بگیرد بین امر به شدن و انجام گرفتن آن کار فاصله ای نیست و امر او همان تحقق آن چیز است و یکی از مصادیق این مطلب واقعه قیامت است «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون؛ کار او وقتى چیزى را اراده کند فقط همین است که بدو بگوید: باش پس وجود یابد.» (یس/ 82)
از آیات قرآن مجید فهمیده می شود که بین دو نفخه صور حتما فاصله اى وجود دارد این مطلب از تعبیر به "ثم" که در قسمت پایانی آیه 68 سوره الزمر که در بالا ذکر شد به خوبی قابل فهمیدن است اما بیش از این از آیات چیزى در این زمینه استفاده نمى شود. در روایات نیز بر این که بین دو نفخه صور فاصله است تأکید شده و در برخی از آن ها برای آن مفدار نیز تعیین شده است ،در بعضى از روایات اسلامى این فاصله چهل سال ذکر شده است که معلوم نیست معیار این سال ها چه اندازه است، سال هاى معمولى یا سالیان و ایامى همچون سالیان و ایام قیامت آن چنان که در قرآن یک روز قیامت را معادل پنجاه هزار سال می داند «تعرج الملائکة و الروح إلیه فی یوم کان مقداره خمسین ألف سنة؛ ملائکه و روح در روزى که مقدار آن پنجاه هزار سال است (یعنى در روز قیامت) به سوى او عروج مى کنند.» (معارج/ 4)
نـفـخ صـور بـه خـاطـر نـقـش تـعـیـین کننده اى که در برپایى معاد دارد وقوعش حتمى بوده و از مـسـایـل قـطـعى مربوط به قیامت به حساب مى آید، بدین خاطر از ضروریات دینى محسوب مى شـود کـه اعـتـقـاد بـه آن و بـاور داشـتـنـش، هـمـچـون اعـتـقـاد و بـاور اصل معاد ضرورى و واجب است و قطعا یکی از مسلمات دینی است و با توجه به آیات بسیار و صریح و روایات بسیاری که شاید بتوان در باره آن ها ادعای تواتر معنوی نمود انکار آن موجب موجب ارتداد است و اگر کسی با علم به این که این مطالب در قرآن و روایات وجود دارد وقوع نفخ صور را انکار کند در واقع انکار بر آیات قرآن کرده است.
البته ممکن است کسی اصل نفخ صور را انکار نکند اما با توجه به بعضی روایات و یا ادله عقلی آن را نوعی بیان کنایی داننسته و به معانی دیگر حمل کند که در این صورت انکار محسوب نمی شود
خلاصه آن که نفخ صور از آن دسته نشانه هایی است که وقوع آن ها قطعی بوده و باید پیش از قیامت واقع شوند مانند بعثت پیامبر (ص) و ظهور حضرت مهدی (ع) و در این رابطه اگر به این نکته توجه کنیم که بنابر آن چه از روایات و آیات به دست می آید وقایع قیامت اعم از زلزله و مرگ موجودات و حشر و نشر... همه معلول نفخ صور است لزوم و قطعیت آن بدیهی خواهد بود.