فرزندان حضرت آدم علیه السلام

بنی آدم

در هشت آیه از قرآن کریم به «بنى آدم» تصریح شده است و با موضوعات متعددى در مورد آنان سخن گفته و آنان را مورد خطاب قرار داده است. به علاوه ذکر داستان بهشت آدم با همه خصوصیاتش، مثالى است که سرنوشت آینده یکایک فرزندان او را تا قیامت ممثل مى کند. و نیز با نهى آدم از نزدیک شدن به درخت ممنوعه، دعوت هاى دینى و هدایت الهى بعد از آدم را ممثل کرده. و با نافرمانى آدم که آن را «نسیان عهد» خوانده، نافرمانى فرزندانش را که ناشى از نسیان یاد خدا و یاد آیات اوست ممثل فرموده، و تنها فرق میان آدم و بنى آدم این است که آزمایش آدم (ع) قبل از تشریع شرایع بود، در نتیجه نهى که متوجه آدم (ع) شد نهى ارشادى بود که مخالفتش «ترک اولى» محسوب مى شد، ولى آزمایش فرزندان آدم (ع) بعد از تشریع دین و مخالفتش نافرمانى نسبت به امر مولوى است که مجازات تشریعى دارد.

تقرب به قربانى
خداوند می فرماید: «و اتل علیهم نبأ بنى آدم بالحق اذقربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل الله من المتقین؛ و بخوان بر آنها به حقیقت و راستى حکایت دو پسر آدم [هابیل و قابیل] را که تقرب به قربانى جستند از یکى پذیرفته شد و از آن دیگرى پذیفته نشد [قربانى هابیل پذیرفته شد و قربانى قابیل پذیرفته نشد] (قابیل به هابیل) گفت من تو را البته خواهم گشت. (هابیل) گفت (مرا گناهى نیست) که خدا قربانى متقیان را خواهد پذیرفت.» (مائده/ 27)

حکایت تولد، ازدواج و مرگ فرزندان حضرت آدم (ع)
حوا در دو نوبت چهار فرزند به دنیا آورد نوبت اول: قابیل و خواهرش «لوزا»، و نوبت دوم هابیل و خواهرش «اقلیما». هر چهار فرزند پس از گذراندن دوران کودکى و نوجوانى و رسیدن به سن بلوغ و جوانى، غرایز جنسى و میل به همسر در آنها بیدار شده بود. قابیل کشاورزى و برادرش هابیل دامپرورى مى کرد و گوسفنددارى را پیشه خود ساخته بود. به آدم (ع) وحى شد که هر یک از پسران با خواهر همزاد برادرش ازدواج کند [در آن روزگار حرمت ازدواج با محارم تشریع نشده بود] حضرت آدم (ع) فرمان خدا را به فرزندانش ابلاغ کرد و امید داشت گفته اش بى چون و چرا اجراء شود. اما قابیل ناراحت شد [زیرا خواهر هابیل به زیبایى خواهر همزاد خودش نبود] و از اراده پدر و فرمان خدا سرپیچى کرد و به برادرش حسد برد و به این تقسیم راضى نشد.
حضرت آدم (ع) از این اختلاف ناراحت و در فکر چاره اى بود تا این که خداوند این راه حل را به او ارائه نمود که هر یک از پسران را بگو به پیشگاه خدا قربانى تقدیم نمایند، قربانى هرکس که پذیرفته شد به مراد دلش برسد و حق با او باشد. هابیل که مردى با فضیلت و پاک بود از میان دام هاى خود شترى را آورد و قابیل از محصول زراعت خود دسته اى (شاید دسته اى گندم و یا چیز دیگر باشد) را تقدیم کرد. اما خداوند قربانى هابیل را پذیرفت و هدیه قابیل را رد کرد زیرا قابیل به حکم خدا و حکم پدر سر فرود نیاورد و در نیت نیز خالص نبود، قابیل سرگشته شد و آتش کینه در او شعله ور گردید و ناپاکیش برانگیخته شد و برادر را تهدید به مرگ کرد.
هابیل به او گفت: «برادر جان اگر تو به کشتن من دست برآوردى من هرگز به کشتن تو دست دراز نخواهم کرد که من از خداى جهانیان مى ترسم من مى خواهم گناه کشتن و گناه مخالفت امر خدا، هر دو به تو بازگردد، تا تو اهل آتش جهنم شوى که آتش جزاى ستمکاران است.» آنگاه پس از این گفتگو، هواى نفس او را (قابیل) برکشتن برادرش (هابیل) ترغیب نمود تا او را به قتل رساند، و بدین سبب از زیانکاران گردید. آنگاه خداوند کلاغى را برانگیخت که زمین را به چنگال گود نماید تا به او بنماید که چگونه جسد برادرش را زیر خاک دفن سازد. قابیل با خود گفت «اى واى بر من آیا از آن (کلاغ) عاجزترم که تا جسد برادرم را زیر خاک پنهان کنم.» پس برادر را به خاک سپرد و از این کار سخت پشیمان شد.

عهد خدا بر بنى آدم

خداوند می فرماید: «الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین* و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم؛ اى فرزندان آدم، آیا با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید، زیرا روشن است که او دشمن بزرگ شماست. و مرا پرستش کنید [امر مرا اطاعت کنید] که این راه مستقیم (و سعادت ابدى) است.» (یس/ 60- 61) چنان که به روشنى در دو آیه فوق خداوند تصریح مى فرماید دو عهد از سوى خداوند برانسان مقرر شده است.
الف) متابعت و اطاعت از شیطان نکنند. از آنجا که متابعت، پیروى و اطاعت نوعى عبادت است مى فرماید «لاتعبدوا الشیطان».
ب) فقط خدا را پرستش، عبادت و اطاعت کنند که راه مستقیم و مطمئن این است. (هر اطاعتى که در راستاى اطاعت خدا باشد مثل اطاعت والدین و اطاعت برگزیده گان خدا، در واقع اطاعت خداست و برگشت به اطاعت خدا دارد.)

عبرت انگیزى
خداوند می فرماید: «یا بنى آدم لایفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة ینزع عنهما لباسهما لیریهما سؤاتهما انه یراکم هو و قبیله من حیث لاترونهم انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لایؤمنون؛ اى فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را فریب دهد، چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، جامه عزت از تن آنان برکند و قبایح آنان را در نظرشان پدید آورد. همانا آن (شیطان) و بستگانش، شما را مى بینند در صورتى که شما آنها را نمى بینید. ما شیاطین را دوستان آنان که ایمان نمى آورند قرار داده ایم.» (اعراف/ 27) در این آیه شریفه به فرزندان آدم مى فرماید چشم عبرت بین خود را باز کنید و ببینید که شیطان چه بر سر پدر و مادرتان آورد، مبادا فریب او را بخورید. و با او رابطه دوستانه اى برقرار کنید، کسى که به خدا ایمان دارد دوست شیطان و مطیع فرمان او نخواهد شد اما کسانى که به درستى ایمان نیاورده اند و مؤمن به حق نشده اند با شیاطین دوستى خواهند داشت و آنها را متابعت مى کنند.

راه نجات

خداوند می فرماید: «یا بنى آدم اما یاتینکم رسل منکم یقصون علیکم ایاتى فمن اتقى و اصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون* و الذین کذبوا بایاتنا و استکبروا عنها اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون؛ اى فرزندان آدم، چون پیامبرانى از جنس شما بیایند و آیات مرا براى شما بیان کنند. پس هر که تقوى پیشه کرد و به کار شایسته شتافت هیچ ترس و اندوهى بر آنها نخواهد بود. و آنان که آیات خدا را تکذیب و از اطاعت او سرکشى و تکبر نمودند آنها اهل دوزخند و در آن جاوید و معذب خواهند بود.» (اعراف/ 35- 36)
از آنجا که دنیا، دار تکلیف است و انسان رها و آزاد نیست که هر نوع کارى که خواست بکند، پس نیازمند راهنمایى است که نوع کار و شکل آن را برایش مشخص نماید. از این رو خداوند راهنماى درونى مثل عقل، و بیرونى مثل انبیاء و اولیائش را معین و از انسان خواسته که متابعت از راهنمایان الهى بنماید، تا هیچ ترس و اندوهى براى حال و آینده اش نداشته باشد. این است راه نجات و راه مستقیم که خداوند به وسیله پیامبران به انسان ارائه نموده است. و چنانچه انسان تکذیب کند این راهنمایان را و از ارشاد و راهنمایى آنها استفاده نکند گرفتار عذاب همیشگى خداوند خواهد شد. و نیز از آیه شریفه استفاده مى شود که خداوند و فرستادگانش، انسان را به تقوى و اصلاح، امر مى کنند، و انسان با متابعت اوامر آنها مى تواند نگرانى خود نسبت به آینده را از بین ببرد.

توصیه به پوشیدن لباس تقوى
خداوند می فرماید: «یا بنى آدم قد انزلنا علیکم لباسا یوارى سوءاتکم و ریشا و لباس التقوى ذلک خیر ذلک من آیات الله لعلکم یذکرون؛ اى فرزندان آدم ما لباسى که ستر عورات شما کند و جامه هاى زیبا و نرم براى شما فرستادیم. و بر شما باد، به لباس تقوى که این نیکوترین جامه شماست.» (اعراف/ 26) این سخنان همه از آیات خداست که شاید خدا را یاد آرید. خداوند در این آیه بنى آدم را سفارش مى کند به استفاده از بهترین پوشش ها و پوشیدن لباس زیباى تقوى، همان لباسى که ضررهاى کوچک و بزرگ را از انسان دفع مى کند و انسان را از گزند خطرات و حوادث حفظ مى کند، و سبب آرامش، راحتى و آسایش انسان مى شود. زیرا با پوشیدن این لباس غفلت از یاد خدا نخواهد داشت و دائما در حال ذکر است، و این حالت منافع کثیرى را براى انسان به دنبال دارد. «لباس التقوى ذلک خیر»

توصیه به استفاده از زیورها هنگام عبادت
خداوند می فرماید: «یا بنى آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا و اشربوا و لاتسرفوا. انه لایحب المسرفین؛ اى فرزندان آدم زیورهاى خود در مقام عبادت خود برگیرد و هم از نعمت هاى خدا بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست نمى دارد.» (اعراف/ 31) خداوند در این آیه شریفه فرزندان آدم را به استفاده از زینت ها هنگام عبادت توصیه مى نماید، چنان که بر اساس حدیث شریفى که از امام صادق (ع) نقل شده است «ان الله جمیل و یحب الجمال؛ خدا زیباست و زیبا را دوست دارد.» بنابراین انسان موظف است هنگام عبادت لباس زیبا و تمیز بپوشد و خود را معطر و خوشبو نماید. با استفاده و استناد به حدیث شریف، قسمت اول آیه را بهتر مى توان تحلیل و درک نمود. و نیز در پایان آیه، توجه انسان را به بهره مندى از خوردنى ها و آشامیدنى ها به دور از اسراف و زیاده روى سفارش مى نماید.

اکرام و برترى فرزندان آدم
خداوند می فرماید: «و لقد کرمنا بنى آدم و حملنا هم فى البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ و ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنها را به مرکب آبى و خشکى سوار کردیم و از عذاى لذیذ و پاکیزه آنها را روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات خود برترى و فضیلت بزرگ بخشیدیم.» (اسراء/ 70) از لحن آیه شریفه استفاده مى شود که خداوند تمامى فرزندان آدم (اعم از مؤمن و کافر) را اکرام نموده و مصادیقى از اکرام را نیز «مانند بهره مندى از وسیله نقلیه دریاى و خشکى، بهره مندى از غذاهاى لذیذى و پاکیزه» ذکر نموده است و در پایان تصریح مى کند که فرزندان آدم را بر بسیارى از مخلوقاتمان برترى دادیم.

پیمان فطرى بر توحید

خداوند می فرماید: «و اذاخذ ربک من بنى آدم من ظهور هم ذریتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربکم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا یوم القیامة اناکنا عن هذا غافلین؛ و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه برخویشتن ساخت (و فرمود) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهى مى دهیم (چنین کرد تا مبادا) روز رستاخیز بگویید: ما از این غافل بودیم (و از پیمان فطرى توحیدى بى خبر ماندیم).» (اعراف/ 172) این آیه شریفه مسأله پیمان گرفتن از فرزندان آدم، بر ربوبیت پروردگار یکتا را ذکر مى کند و در صدد بیان این مطلب است که با اخذ میثاق، حجت خدا بر انسان در روز قیامت تمام است و جاى هیچ گونه عذر و بهانه اى نیست.
در این آیه بین مفسرین بحث هاى مفصلى صورت گرفته مخصوصا، بحثى که در نحوه سؤال و پرسش خداوند از بنى آدم شده که کمیت و کیفیتش چگونه بوده؟ در چه زمان و در چه عالمى اتفاق افتاده؟ عالم دنیا یا عالم ذر؟ آیا این سؤال و پرسش ها از همه انسان ها بوده؟ آیا سؤال و پرسشى حقیقى بوده؟ و یا به زبان حال بوده؟ و این که چرا هیچ انسانى چنین گفتگوى را به خاطر نمى آورد؟ و مسائلى دیگر از همین قبیل... علامه طباطبایى ضمن نقل و بررسى اقول مفسرین مى فرماید: «نشأتى که انسان در آن سؤال و پرسش شد نشأتى قبل از نشأت دنیا است اما به لحاظ زمان هیچ انفکاکى از آن ندارد بلکه با آن و محیط بر آن است و تقدمش بر آن مانند تقدم "کن" بر "فیکون" است و اما کیفیت گفتگو هم به زبان حال نبوده و بلکه گفتگوى حقیقى بوده است.»


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترچمه تفسیر المیزان- جلد 8 صفحه 399-431

  2. عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112771