خداوند در قرآن می فرماید: «و اسماعیل... فضلنا على العالمین؛ و اسماعیل... را بر جهانیان برترى دادیم.» (انعام/ 86) یکى از ویژگى هاى حضرت اسماعیل (ع) [همانند انبیاء دیگر] علو رتبه و مقام وى نسبت به دیگر انسان هاى قوم و زمان خود نزد خداوند بوده است. انبیاء در مقام و منزلت از دیگران برتر و افضلند زیرا هدایت خاص الهى بدون واسطه شامل حال آنها شده است، اما دیگر افراد بشر به واسطه آنان هدایت مى شوند و نیز ممکن است گفته شود هدایت انبیاء بر خلاف دیگر انسان ها، فطرى بوده است نه به وسیله غیر، اما هدایت انسان هاى دیگر به وسیله غیر صورت مى گیرد، بنابراین برترى انبیاء بر دیگر انسان ها به خاطر بهره مند بودن از هدایت فطرى است. معناى «عالم» جماعتى از مردم است، چنان که در مثل مى گویند «عالم عرب» یعنى مردم عرب و در این آیه شریفه عالمین شامل تمامى مردم عصر و زمان آن پیامبر مى شود. امثال حضرت اسماعیل (سایر پیامبران) به اجبار تحت هدایت الهى قرار نگرفته اند، بلکه بر اساس ظرفیت وجودیشان و عنایت ویژه خداوند به این مقام رسیده اند، انبیاء نیز مانند سایر انسان ها مشمول قوانین الهى هستند آنها هم رشد و سقوطشان به دست خودشان است چنان که خداوند در مورد آنها مى فرماید «لو اشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون؛ اگر آنها مشرک شوند، اعمال (نیکى) که انجام داده اند نابود مى گردد (و نتیجه اى از آن اعمال نمى گیرند).» (انعام/ 88)
این آیه شریفه بیانگر این مطلب است که اولا انبیاء نیز مانند دیگر انسان ها با اعمال نیک رشد مى کنند. ثانیا در صورتى با اعمال نیکشان رشد مى کنند که به خاطر خدا انجام داده باشند نه به خاطر غیر خدا که در این صورت بى نتیجه و بى حاصل خواهد بود. اگرچه بدون شک انبیاء این ظرفیت را از خدا گرفته اند (چنان که تمامى موجودات هرچه دارند از خداوند گرفته اند) اما معناى این مطلب این نیست خداوند بدون دلیل چنین سرمایه و چنین برترى را به آنها داده و آنها چه بخواهند و چه نخواهد رو به رشدند، قطعا اراده و اختیار و سعى و تلاش انبیاء در طول اراده خدا در این هدایت و رشد و برترى بر جهانیان نقش کلیدى و تعیین کننده اى داشته است و از همینجا است که برترى آنان نسبت به دیگران معنا پیدا مى کند و الا اگر این رشد و هدایت با اختیار و سعى و تلاش آنها ارتباطى نداشت این دیگر برترى نسبت به دیگر انسان ها محسوب نمى شد.
خداوند می فرماید: «و کان عند ربه مرضیا؛ (اسماعیل) همواره مورد رضایت پروردگارش بود.» (مریم/ 55) از ویژگى هاى بارز انبیاء به ویژه حضرت اسماعیل که در آیه شریفه فوق از آن سخن به میان آمده، این است که آنها مورد رضا و پسند پروردگارشان بوده اند و به طور قطع هیچ افتخارى براى بنده بالاتر از این نیست که مورد پسند مولایش باشد و مسئله از سوى مولا به او ابراز شود که تو مورد رضاى ما هستى.
مقصود از مورد رضاى پروردگار بودن
در این مسئله دو نظر وجود دارد:
الف - مقصود این است که اعمال او مورد رضا و پسند خداوند است زیرا همه اعمال او به عنوان انجام وظیفه و اطاعت امر مولا و طبق ضوابطى که او تعیین نموده است انجام گرفته، بنابراین هیچ عملى نداشته که مورد رضاى مولایش نباشد، پس همواره مورد رضاى پروردگارش بوده است.
ب - مراد از «مرضى پروردگار» بودن، نفس اسماعیل است بنابراین نباید مقید شود این جمله به اینکه عمل اسماعیل مورد پسند پروردگار بود، بلکه به صورت مطلق باید گفت نفس اسماعیل مورد رضا و پسند پروردگار بوده، که در این صورت شامل عمل او نیز مى شود زیرا عمل هر شخصى از نفس او ناشى شده است. [دلیل این معنا آن است که اطلاق لفظ (کان عند ربه مرضیا) با تقیید به رضاى در عمل نمى سازد]. اینکه انسان عملى را انجام دهد که مورد رضاى مولایش باشد بسیار خوب است و مؤثر، اما خیلى مهم نیست زیرا چه بسیار پیش مى آید موقعیت هایى که انسان مى تواند اعمالى را انجام دهد که رضاى پروردگار در انجام آن است. بلکه مهم آن است که انسان کارى کند که در کل مورد رضاى خدایش قرار گیرد، یعنى خودى را بسازد و پرورش دهد که خدا مى خواهد، به عبارت دیگر، خودى خود را بر اساس اراده مولایش بسازد، نه بر اساس اراده خودش یا غیره، البته درک این امر جز براى سالکان طریقت رضاى پروردگار ممکن نمى باشد، تا چه رسد به پیمودن و رسیدن به این مقصود.
ورود به حوزه رحمت خاص الهى
خداوند می فرماید: «و اسماعیل... ادخلناهم فى رحمتنا؛ و اسماعیل و... را، ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم.» (انبیاء/ 86) خداوند مى فرماید: ما اسماعیل (و دیگر پیامبران) را با رحمت خاص خود پوشش دادیم و بدین شکل آنها را در رحمت خاص قرار دادیم و از نعمت ها و مواهبمان بهره مندشان نمودیم که البته این موهبت بزرگ را خداوند بدون دلیل به انبیاء نداده بلکه به خاطر صبر و بردبارى و استقامت در راه انجام تکلیف به آنها عطا نموده است. به قرینه ادامه آیه شریفه که مى فرماید: «انهم من الصالحین» مشخص مى شود که تحت پوشش رحمت خاص الهى قرار گرفتن، قانونمند است و داراى ضوابط و شرایطى است که هر انسانى به آن حد برسد تحت پوشش قرار مى گیرد، و آن حد بر اساس آیه فوق صالح بودن است.
خداوند می فرماید: «و اذکر فى الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد؛ و در این کتاب (آسمانى) از اسماعیل (نیز) یاد کن که او در وعده هایش صادق بود.» (مریم/ 54) صفت وفاء مانند سایر صفات نفسانى داراى مراتب مختلفى است که بر حسب اختلاف مراتب علم و یقین مختلف مى شود، یکى از مراتبش وفاى قولى است مثل اینکه قول بدهد رأس ساعتى مشخص و در مکانى معین منتظر شخصى باشد لکن به واسطه کمبود وقت رأس ساعت مقرر مى آید و چند دقیقه اى منتظر مى ماند اگر شخص مورد نظر نیامد برود و بیشتر از آن انتظار نمى کشد این یکه مرتبه از وفاى به عهد است که عرفا به این شخص گفته مى شود وفاى به عهد نموده است. اما مرتبه مهمترش این است که آنقدر منتظر بایستد تا از آمدن آن شخص ناامید گردد، از این مرتبه بالاتر آن است که آنقدر منتظر بماند که معمولا از مرتبه یأس هم بالاتر باشد. انسان هاى واقعى کسانى هستند که مراقب قول و فعل خود باشند، روش آنها چنین است که هیچ قولى نمى دهند که طاقت عمل به آن را نداشته باشند، بلکه قولى مى دهند که با عمل آن را بتوانند تصدیق نمایند.
چنان که در روایت آمده است که رسول خدا (ص) به یکى از اصحاب خود وعده داد که در مکه نزد خانه کعبه منتظرش مى باشد تا او برگردد، ولى آن مرد در پى کار خود رفته و فراموش کرد برگردد. پیامبر (ص) سه روز در آنجا منتظر ماند تا خبر به آن مرد رسید، به مسجد آمد و عذرخواهى کرد. و نیز در روایت آمده است که «لا دین لمن لا عهد له؛ کسى که به عهدش وفادار نیست دین ندارد.» چنان که در آیه شریفه مورد بحث، تصریح شده است حضرت اسماعیل در وفاى به عهد و پیمان استوار بوده اند نه اینکه گاهى به وعده عمل کند و گاهى نکند، بلکه همیشه چنین بوده و این وفادارى از صفات بارز و برجسته آن حضرت بوده است چنان که در حدیثى از قول امام رضا (ع) نقل شده است که امام (ع) مى فرماید: «آیا مى دانى چرا اسماعیل را صادق الوعد خواندند؟ عرض کردم: "نه نمى دانم." امام (ع) فرمود: "بدین علت بود که اسماعیل با مردى وعده کرده بود، در همان موعد در آن مکان حاضر شد و تا یک سال به انتظارش نشست." وعده اى که آن جناب داده بود مطلق بوده است یعنى مقید نکرده بود. که یک ساعت یا چند ساعت و یا یک روز بماند، به عبارت دیگر مقدار زمان انتظار را مشخص نکرده بودند بنابراین آن حضرت به صورت مطلق به وعده اش عمل کردند. و قطعا این صفت براى آن حضرت تنها به خاطر همین یک حادثه نبوده، زیرا با یک مرتبه وفاى به عهد به کسى "صادق الوعد" لقب نمى دهند، به علاوه کلمه "کان" که بر "صادق الوعد" مقدم شده شاهدى است بر استمرار این خصوصیت در آن جناب.»
خداوند می فرماید: «و اسماعیل و... من الصابرین؛ و اسماعیل... از صابران بود.» (انبیاء/ 85) و در آیه اى از آن جناب به «حلیم» تعبیر مى نماید و به حضرت ابراهیم (ع) بشارت مى دهد پسرى بردبار را: «فبشرناه بغلام حلیم؛ ما او (ابراهیم) را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت دادیم.» (صافات/ 101) در آیه دیگرى نیز آن جناب از خداوند مى خواهد و امید دارد که از صابران باشد بدین صورت که مى فرماید: «ستجدنى ان شاءالله من الصابرین؛ به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت.» (صافات/ 102) از جمله ظرفیت هاى مهم انسان که در صورت بروز و ظهور و تحقق آن، ثمرات و برکات عظیمى را به دنبال دارد حلم و بردبارى است، شکوفایى و به فعلیت رسیدن این ویژگى براى انسان کلید و راه علاج و درمان بسیارى از معضلات و گرفتارى ها است چنان که معروف شده است «الصبر مفتاح الفرج» صبر و بردبارى کلید راه هاى بسته است. در اصل انسان با پایدارى و شکیبایى هردر بسته اى را مى گشاید و هر بیمارى را علاج مى کند و به هرچیز نایابى دست مى یابد.
این ظرفیت در صورتى که عمق یابد وبه کمال خود برسد براى انسان به صورت یک صفت در مى آید و انسان متصف بدان مى شود البته انسان در ارتباط با صبر و حلم داراى مراتب و درجاتى است و نیز صبر داراى اقسامى است مانند، صبر در اطاعت الهى، صبر در ترک معاصى، صبر در برابر بلاها و مصیبت ها، صبر در راه فرا گرفتن علم و دانش، پایدارى در مجاهدت در راه حق و حقیقت و... و مى توان گفت تمامى انبیاء عظام (ولو با اختلاف) داراى این ویژگى بوده اند زیرا اگر این ظرفیت را در خود محقق نکرده بودند، بدون شک دست یافتن به مقام نبوت برایشان غیر ممکن بود. اگرچه در قرآن کریم بعضى انبیاء به این صفت متصف شده اند از جمله حضرت اسماعیل (ع) که در بلاء عظیمى مانند مسئله ذبح شکیبایى نمود، اما به یقین تمامى انبیاء و انسان هاى بزرگ بدون دستیابى به صبر و بردبارى نمى توانستند به جایى برسند. صبورى و حلم اسماعیل (ع) آنقدر عظیم است که وقتى پدر به او مى گوید، در خواب دیدم که تو را ذبح مى کنم و با این کلام مأموریت خود را در مورد ذبح با اسماعیل در میان مى گذارد) این نوجوان سیزده ساله آنقدر براطاعت خدا بردبار و شکیبا است که پاسخ داد: «اى پدر هر دستورى که دارى اجراء کن و از ناحیه من فکر و خیال تو راحت باشد که به خواست خدا مرا بردبار و شکیبا خواهى یافت.» و بى جهت نبود که خداوند به ابراهیم خبر مى دهد که چنین فرزندى صبور و شکیبا خواهى داشت و به او بشارت مى دهد.
تفاوت صفت صبر و صفت حلم
صبر در لغت به معناى، شکیبایى، ثبات و دوام آمده است و حلم به معناى، آهستگى، بردبارى، صبر و عقل آمده است. بنابراین اگر با توجه به لغت بخواهیم این دو کلمه را معنا کنیم بین این دو تفاوت چندى وجود ندارد و از نظر معنا مترادف اند و معناى واحدى را القاء مى نمایند، اما شاید با توجه به ویژگى ها و صفات نفسانى و کاربرد آنها در خارج بینشان تفاوتى ظریف موجود باشد، چنان که در تعریف صبر گفته اند، صبر عبارت است از: ثبات و اطمینان نفس در مصائب و مضطرب نگشتن در برخورد با بلاها و مقاومت کردن در برابر حوادث و شداید به نحوى که پریشان حال نگردد.
اما حلم، عبارت است از: اطمینان نفس به حیثى که قوه غضب به آسانى آن را حرکت ندهد. بنابراین تعریف حلم نقطه مقابل امرى نفسى به نام «قوه غضب» است و نیرویى است که غصب را کنترل و مهار مى کند و صبر نیرویى است که انسان را در برابر، حوادث، بلاها و مصیبت ها یارى مى کند که دچار اضطراب و پریشانى نگردد. در نتیجه اگرچه از نظر لغت این دو کلمه مترادف و هم معنا باشند لکن از نظر کاربرد و کارایى متفاوتند. به هر حال در سه آیه اى که ذکر شد حضرت اسماعیل (ع) به وصف، حلیم و صابر بودن مورد ستایش قرار گرفته است و وى به حق الگویى کامل براى جوانان و نوجوانان در این دو صفت است.
خداوند می فرماید: «و اسماعیل... من الصالحین؛ و اسماعیل از صالحان بود.» (انبیاء/ 85) از جمله صفاتى که حضرت اسماعیل (ع) بدان توصیف شده است نیک بودن و نیکى کردن است. اگرچه گرایش به نیکى یکى از ابعاد فطرى انسان است اما به صورت قوه و بذر است، که با مجاهدت و ممارست مى توان آن را به فعلیت رسانید و این بذر را به صورت نهالى و سپس درختى تنومند که گردبادهاى تند هم نتواند بدان صدمه اى بزنند درآورد. دستیابى به این صفت همگانى و فراگیر است و الا امرى فطرى نبود که براى عموم بشر باشد لکن، انسان ها با توجه به شرایط به وجود آمدنشان و نیز وضعیت زندگیشان و علل و عوامل پنهان و آشکار و با توجه به تلاش و سعى که در راستاى رسیدن به این مقام مى نمایند متفاوت مى شوند و هر انسانى به درجه اى از درجات صالحین دست مى یابد. البته فوق تلاش انسان عنایت ویژه حق تعالى کلیدى ترین عامل است که انبیاء و اولیائى الهى از آن بهره جسته اند و راه بهره جویى براى دیگران نیز باز است.
نیکترین نیکان یا از برگزیدگان
خداوند می فرماید: «و اذکر اسماعیل و الیسع و ذاالکفل و کل من الاخیار؛ و به خاطر بیاور اسماعیل و یسع و ذوالکفل را که همه از نیکان بودند.» (ص/ 48) در آیه شریفه حضرت اسماعیل (ع) را از زمره اخیار دانسته است و او را به این خصوصیت ستایش مى نماید. در ریشه و اساس اخیار اختلاف شده است و در معنایش نیز بر اساس آن اختلاف، دو نظر وجود دارد:
الف - عده اى کلمه «اخیار» را جمع «خیر» دانسته اند و خیر نقطه مقابل شر است بر این اساس اخیار کسانیند که کار خیر و نیک بسیار انجام مى دهند و از بهترین نیکوکارانند.
ب - عده اى کلمه «اخیار» را جمع «خیر» دانسته اند، که بر این اساس معناى اخیار برگزیدگان است براى نبوت یعنى خداوند اسماعیل را براى نبوت برگزید و نام ایشان را در زمره برگزیدگان درگاهش ذکر مى نماید. طبق این معنا آیه شریفه مذکور مى تواند در ردیف آیاتى که به عنوان دلیل و نص بر نبوت حضرت اسماعیل (ع) آمده است ذکر شود.
امر کننده به نماز و زکات
خداوند می فرماید: «و کان یأمر اهله بالصلوة و الزکوة؛ و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان مى داد.» (مریم/ 55)
مشمول نعمت ویژه
خداوند می فرماید: «و اذکر فى الکتـب اسمـعیل... اولـئک الذین انعم الله علیهم من النبیین؛ و در این کتاب از اسماعیل یاد کن... آنان [از جمله اسماعیل] کسانى از پیامبران بودند که خداوند برایشان نعمت ارزانى داشت.» (مریم/ 54- 58) مقصود از نعمت، نبوت، ثواب و سایر نعمتهاى دینى و دنیوى است.
خاضع در برابر آیات خدا
خداوند می فرماید: «و اذکر فى الکتـب اسمـعیل... اذا تتلى علیهم ءایـت الرحمـن خروا سجدا و بکیـا؛ و در این کتاب از اسماعیل یاد کن... و هرگاه آیات خداى رحمان بر ایشان خوانده مى شد سجده کنان و گریان به خاک مى افتادند.» (مریم/ 54- 58)
خداوند می فرماید: «و اسمـعیل و الیسع و یونس و لوطـا...* اولـئک الذین هدى الله فبهدهم اقتده و اسماعیل و یسع و یونس و لوط؛ اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، پس به هدایت آنان اقتدا کن.» (انعام/ 86- 90) خداوند آنان را به توحید یا به صبر هدایت کرده و اقتداى پیامبر اکرم (ص) به هدایت پیامبران پیشین در توحید و تنزیه پروردگار، اخلاق نیکو و برجسته، از جمله صبر بر اذیت جاهلان یا اقتدا به شرایع آنان به جز احکام ویژه شریعت اسلام است.
پیامبرى و دریافت وحى
خداوند می فرماید: «و اوحینا الى ابرهیم و اسمـعیل؛ و به ابراهیم و اسماعیل و... وحى کردیم.» (نساء/ 163) «اولـئک الذین ءاتینـهم الکتـب؛ آنان [از جمله اسماعیل] کسانى بودند که به ایشان کتاب دادیم.» (انعام/ 89) به نظر علامه طباطبایى، مراد از کتاب تنها نوشتار نیست، بلکه در قرآن بر وحى به پیامبران، به ویژه اگر در بردارنده شریعت باشد، کتاب اطلاق شده است; نیز گفته اند: مراد از کتاب دانش گسترده است.
داورى
خداوند می فرماید: «اولـئک الذین ءاتینـهم الکتـب والحکم؛ خداوند آنان را حاکم بر مردم و حکمشان را نافذ قرار داد.» (انعام/ 89)
وصى ابراهیم
بر پایه برخى روایات هنگام وفات ابراهیم (ع) خداوند به او فرمان داد نور و حکمت الهى و میراث پیامبران را به اسماعیل بسپارد و او اسماعیل را وصى خود قرار داد.