نام این پیامبر 17 بار در قرآن کریم در آیات 133، 136، 140 بقره; 84 انعام; 84 آل عمران; 163 نساء; 71 هود; 6، 38 یوسف; 39 ابراهیم; 49 مریم; 72 انبیاء; 27 عنکبوت; 112 ـ 113 صافات، 45 ص ذکر شده است. مشهور لغویان اسحاق را واژه اى عبرى مى دانند که از «یصحاق» به معناى «مى خندد» گرفته شده است، اگرچه برخى آن را عربى و مشتق از «س ـ ح ـ ق» دانسته اند. درباره این پیامبر نیز، همانند برخى دیگر از پیامبران، در منابع اسلامى و قرآن کریم و در کتاب مقدس، گزارشهاى فراوانى وجود دارد که برخى از آنها با هم سازگار بوده، برخى نیز ناسازگاریهاى عمیقى دارد.
تاریخ و داستان زندگى اسحاق در عهد عتیق در سفر پیدایش به تفصیل بیان شده و از او به عنوان فرزندى یاد شده است که خداوند پیش از تولد و در هنگام پیرى والدینش وعده تولد او را به ابراهیم داده بود و چون این خبر باعث خوشحالى وى و همسرش ساره گردید، این مولود را اسحاق یعنى «خنده» نام نهادند و 8 روز پس از تولد به فرمان خداوند او را ختنه کردند. هنگامى که اسحاق را از شیر گرفتند ابراهیم به این مناسبت جشن بزرگى برپا کرد. در عهد قدیم ناسازگارى میان اسماعیل و اسحاق و رانده شدن اسماعیل و مادرش از خانه گزارش شده است. در عهد جدید نیز از زبان پولس نقل شده که اسحاق در کودکى مورد آزار برادر پدرى خود اسماعیل قرار گرفت و خداوند به ابراهیم دستور داد که کنیزش هاجر و پسرش اسماعیل را از خانه بیرون کند، زیرا از نظر آنان پسر کنیز نمى تواند، مانند پسر زن آزاد از دارایى ابراهیم ارث ببرد.
بر خلاف بیشتر مفسران مسلمان و ظاهر آیات قرآن، کتاب مقدس در داستان امتحان ابراهیم، ذبح را به اسحاق نسبت داده و آورده است: خداوند به ابراهیم فرمان داد یگانه پسرش اسحاق را به سرزمین «موریا» برده، وى را در آنجا بر سر یکى از کوهها به عنوان هدیه سوختنى قربانى کند. یهود این ویژگى را از دلایل برترى اسحاق (ع) بر اسماعیل (ع) مى دانند. بر اساس گزارش همین کتاب اسحاق در سن 40 سالگى به سفارش پدرش و با وساطت خادم او با دختر پسر عموى خود «ربکا» (دختر بتوئیل بن ناحور) ازدواج کرد. ثمره این ازدواج پس از 20 سال نازایى دو پسر همزاد به نامهاى «عیسو» و «یعقوب» بود.
پس از سپرى شدن 137 سال، اسحاق درحالى که پیر و نابینا شده بود، خواست از میان دو فرزندش یکى را به جانشینى خود برگزیند، که یعقوب با اقدام زیرکانه اى این مقام را نصیب خود کرد. در تورات (موجود فعلى) نقل شده که، اسحاق به سن چهل سالگى با «رفقه» دختر «بنوئیل أرامى» خواهر «لابان أرامى» از اهالى «فدان أرام» ازدواج کرد و تا مدتها بچه دار نشد تا اینکه حضرت اسحاق (که براى رب نماز مى خواند، از پروردگارش درخواست فرزند نمود) رب دعایش را مستجاب کرد، رفقه حمل برداشت (دوقلو)، به رفقه خطاب شد که در شکم تو دو امت است، از درون دل تو دو طایفه و ملتى از هم جدا بیرون خواهند آمد، ملتى قوى و مسلط بر ملت دیگر، ملتى کبیر که ملت صغیر را برده خود مى سازد. در نهایت پس از به پایان آمدن دوران حمل دو پسر به دنیا آمدند، یکى سرخ رنگ، که «عیسو» نامیده شد و دیگرى در حالى به دنیا آمد که پاشنه (عقب) پاى عیسو را به دست داشت که به همین دلیل نام او را یعقوب گذاشتند. اسحاق در 180 سالگى از دنیا رفت و پسرانش یعقوب و عیسو او را در مقبره ابراهیم (ع)، معروف به «مکفیله» دفن کردند.
به جز داستان مژده تولد اسحاق، درباره تاریخ، مکان، مدت عمر و دیگر ویژگیهاى زندگى او در قرآن چیز دیگرى نیامده است; ولى نام او در میان چند پیامبر دیگر با چندین صفتى که به او نسبت داده شده ذکر گردیده است. درباره داستان بشارت تولد اسحاق گفته شده: عادت حضرت ابراهیم (ع) بر آن بوده که همواره باید چند مهمان بر سر سفره او حاضر باشند; اما چند روزى مهمانى براى او نرسیده بود که سه، 4، 8 یا... فرشته به صورت ناشناس و با اداى سلام بر وى وارد شدند. ابراهیم گوساله فربهى را براى آنان بریان کرده، بر سر خوان نهاد; ولى با شگفتى دید آنها به سوى غذا دست دراز نمى کنند، از این رو آنان را ناشناس و بیگانه شمرده، در دل هراسى احساس کرد. فرشتگان با معرفى خود و بیان اینکه به سوى قوم لوط فرستاده شده اند هراس ابراهیم را برطرف کردند: «و لقد جاءت رسلنا ابرهیم بالبشرى قالوا سلـمـا قال سلـم فما لبث ان جاء بعجل حنیذ* فلما رءا ایدیهم لا تصل الیه نکرهم واوجس منهم خیفة قالوا لا تخف انا ارسلنا الى قوم لوط؛ و به راستى فرستادگان ما براى ابراهیم مژده آوردند. گفتند: سلام بر تو. [او نیز در جواب] گفت: سلام بر شما. و طولى نکشید که گوساله اى بریان پیش آورد. و چون دید دستشان به غذا نمى رود آنها را غیر عادى یافت و از آنها احساس ترس کرد. گفتند: مترس که ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ایم.» (هود/ 69- 70)
در این هنگام همسر ابراهیم ایستاده بود، پس خندید و فرشتگان او را به تولد اسحاق و پس از او یعقوب بشارت دادند: «و امراته قائمة فضحکت فبشرنـها باسحـق و من وراء اسحـق یعقوب؛ و زن او ایستاده بود. [از خوشحالى] بخندید و ما وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم.» (هود/ 71)
در ذیل این آیه، برخى مفسران «ضحکت» را از «ضحک» به فتح ضاد و به معناى «حائض شدن» دانسته و گفته اند: ظاهر شدن این حالت در ساره نشانه نزدیکى بشارت فرشتگان به تولد اسحاق بوده است; ولى بیشتر مفسران این واژه را از «ضحک» به کسر ضاد و به معناى «خندیدن» مشتق دانسته و در سبب خنده او برخى از آنها گفته اند: چون ساره گفتگوى ابراهیم و مهمانان را مى شنید، نخست از امتناع آنها از خوردن غذا ناراحت و نگران شد; ولى هنگامى که دانست آنان فرشته اند، خوشحال شده، خندید یا چون شنید که قوم لوط به سبب سرپیچى از فرمان خداوند دچار عذاب مى شوند خندید. برخى نیز بر این باورند که در آیه تقدیم و تأخیر صورت گرفته و اصل آیه چنین بوده است: «فبشرنـها باسحـق و من وراء اسحـق یعقوب فضحکت» و خنده ساره را به سبب شگفتى وى از این بشارت دانسته اند، زیرا منابع اسلامى گفته اند در آن هنگام ابراهیم (ع) 100، 112 یا 120سال و همسرش ساره 70، 90 یا 98 سال داشته است.
این تعجب از آیه بعد نیز نمایان است: «قالت یـویلتى ءالد وانا عجوز وهـذا بعلى شیخـا ان هـذا لشىء عجیب؛ گفت: اى واى بر من، آیا من فرزند مى آورم; در حالى که پیرزنم، و این شوهرم پیرمردى است؟! این راستى چیز عجیبى است.» (هود/ 72) خداوند در آیات 84 انعام; 39 ابراهیم; 72 انبیاء; 27 عنکبوت; 49 مریم از اسحاق به عنوان موهبت خویش به ابراهیم (ع) یاد کرده است: «و وهبنا له اسحـق» همچنین از آیه «الحمد لله الذى وهب لى على الکبر اسمـعیل و اسحـق ان ربى لسمیع الدعاء؛ حمد خداى را که در پیرى اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. مسلما پروردگار من شنونده دعاست.» (ابراهیم/ 39) چنین برمى آید که همسر ابراهیم (ع) سالها نازا بود و تولد فرزندان او پس از انقطاع همه اسباب عادى و در پى استجابت دعاى وى بوده است، به گونه اى که پس از این موهبت الهى خداوند را حمد و سپاس مى گوید. بر اساس دیدگاه آن دسته از مفسران که اسحاق را «ذبیح الله» مى دانند، آیات «رب هب لى من الصــلحین* فبشرنـه بغلـم حلیم؛ [اى] پروردگار من! مرا [فرزندى] از شایستگان عطا کن. پس پسرى بردبار را به او مژده دادیم.» (صافات/ 100- 101) نیز درباره بشارت به تولد اسحاق است، اگرچه بیشتر مفسران اسماعیل را ذبیح الله دانسته و این آیات را نیز به او تفسیر کرده اند.
همچنین در ذیل آیات «هل اتـک حدیث ضیف ابرهیم المکرمین* اذ دخلوا علیه فقالوا سلـمـا قال سلـم قوم منکرون* فراغ الى اهله فجاء بعجل سمین* فقربه الیهم قال الا تأکلون* فاوجس منهم خیفة قالوا لا تخف و بشروه بغلـم علیم* فاقبلت امراته فى صرة فصکت وجهها و قالت عجوز عقیم؛ آیا خبر مهمانان ارجمند ابراهیم به تو رسیده است؟ آن گاه که بر او وارد شدند پس گفتند سلام [بر تو]. گفت: سلام! [بر شما که] گروهى ناشناسید. پس آهسته به سوى خانواده خویش رفت و گوساله اى فربه [و بریان] آورد. پس آن را به نزدشان برد [ولى با تعجب دید دست به غذا نمى برند] گفت: آیا غذا نمى خورید؟پس [در دلش] از آنان بیمناک شد. گفتند: مترس، و او را به [تولد] پسرى دانا مژده دادند. و زنش فریادکنان سر رسید و بر صورت خود زد و گفت: زنى پیر نازا [چگونه بزاید]؟» (ذاریات/ 24- 29) که حکایتى همانند آیات 69 و 70 هود را بیان مى کند، برخى از مفسران «غلـم علیم» را به اسحاق تفسیر کرده و گفته اند این آیات درباره بشارت به تولد آن پیامبر است.
بر اساس برخى آیات، گویا طولانى شدن انتظار فرزند، به نومیدى ابراهیم منجر شده بود: «قالوا لا توجل انا نبشرک بغلـم علیم* قال ابشرتمونى على ان مسنى الکبر فبم تبشرون* قالوا بشرنـک بالحق فلا تکن من القـنطین؛ گفتند: نترس ما تو را به پسرى دانا بشارت مى دهیم. گفت: آیا به من بشارت مى دهید، با اینکه پیر شده ام؟! به چه چیز بشارت مى دهید؟! گفتند: تو را به حق بشارت دادیم، پس از مأیوسان مباش.» (حجر/ 53- 55)
اگرچه برخى مفسران «غلـم علیم» را به اسماعیل تفسیر کرده اند; ولى بیشتر آنها با ذکر دلایلى این آیات را درباره اسحاق مى دانند. صرف نظر از آیاتى که به تولد اسحاق بشارت مى داد، درباره زندگى اسحاق در قرآن چیزى بیان نشده است; ولى منابع اسلامى که گاهى از کتاب مقدس نیز متأثر است تولد او را، 5، 7، 13 یا... سال بعد از تولد برادرش اسماعیل و بنابر برخى روایات در شب عاشورا، در سرزمین شام یا منطقه جرار ذکر کرده است. از ابن عباس روایت شده که خداوند اسماعیل را در 99 سالگى و اسحاق را در 112 سالگى به ابراهیم عنایت کرد. بر اساس برخى از گزارشهاى روایى و تاریخى اسلامى، اسحاق در 40 سالگى با «رفقه» دختر بتوئیل بن الیاس، یا دختر ناهر بن آزر، دختر پسر عموى خویش ازدواج کرده و از وى صاحب دو فرزند همزاد شد که آنها را «عیسو» و «یعقوب» نام نهاد. این منابع مرگ وى را در 160 یا 180 سالگى و مدفن او را در کنار پدرش ابراهیم ذکر کرده اند. بر خلاف کتاب مقدس که در صدد برترى مقام اسحاق بر اسماعیل است، منابع اسلامى نبوت اسحاق را پس از اسماعیل ذکر کرده و گفته است: اسحاق اسم اعظم را از برادر بزرگترش فرا گرفته، جانشینى او را در شام بر عهده گرفت.
تورات، ذبیح ابراهیم (ع) را اسحاق دانسته در حالى که ذبیح نامبرده اسماعیل (ع) بوده نه اسحاق. مساله نقل دادن هاجر به سرزمین تهامه که همان سرزمین مکه است، و بنا کردن خانه کعبه در آنجا و تشریع احکام حج که همه آن و مخصوصا طواف، سعى و قربانى آن حاکى از گرفتارى ها و محنت هاى هاجر و فرزندش در راه خدا است، همه مؤید آنند که ذبیح نامبرده اسماعیل بوده نه اسحاق. انجیل برنابا هم یهود را به همین اشتباه ملامت کرده و در فصل چهل و چهار چنین گفته است: «خداوند با ابراهیم (ع) سخن گفت و فرمود: اولین فرزندت، اسماعیل را بگیر و از این کوه بالا برده او را به عنوان قربانى و پیشکش ذبح کن، و اگر ذبیح ابراهیم (ع) اسحاق بود انجیل او را یگانه و اولین فرزند ابراهیم (ع) نمى خواند، براى اینکه وقتى اسحاق به دنیا آمد اسماعیل (ع) کودکى هفت ساله بود.»
همچنین از آیات قرآن کریم به خوبى استفاده مى شود که ذبیح ابراهیم (ع)، فرزندش اسماعیل بوده نه اسحاق، براى اینکه بعد از ذکر داستان شکستن بت ها، و در آتش افکندن ابراهیم (ع) و بیرون آمدنش به سلامت، مى فرماید: «فأرادوا به کیدا فجعلناهم الأسفلین* و قال إنی ذاهب إلى ربی سیهدین* رب هب لی من الصالحین* فبشرناه بغلام حلیم* فلما بلغ معه السعی قال یا بنی إنی أرى فی المنام أنی أذبحک فانظر ما ذا ترى قال یا أبت افعل ما تؤمر ستجدنی إن شاء الله من الصابرین* فلما أسلما و تله للجبین* و نادیناه أن یا إبراهیم* قد صدقت الرؤیا إنا کذلک نجزی المحسنین* إن هذا لهو البلاء المبین* و فدیناه بذبح عظیم* و ترکنا علیه فی الآخرین* سلام على إبراهیم* کذلک نجزی المحسنین* إنه من عبادنا المؤمنین* و بشرناه بإسحاق نبیا من الصالحین* و بارکنا علیه و على إسحاق و من ذریتهما محسن و ظالم لنفسه مبین؛ خواستند تا در حق او نیرنگى کنند و ما آنان را پست قرار دادیم، و گفت: من به سوى پروردگارم روانم که او مرا هدایت خواهد کرد، خدایا مرا فرزند صالحى که از بندگان شایسته تو باشد، عطا فرما، ما او را به پسرى بردبار بشارت دادیم و چون به حد راه پیمودن با وى رسید گفت اى پسرک من، در خواب دیدم که تو را ذبح مى کنم، در این واقعه تو را چه نظرى است؟ گفت: اى پدر! آنچه را فرمانت داده اند عمل کن که اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهى یافت، و چون تسلیم شدند و او را براى کشتن به روى در افکند، و وى را ندا دادیم که اى ابراهیم! تو ماموریت عالم رؤیا را انجام دادى و ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم، که این امتحانى بود آشکار، و او را به ذبیحه اى بزرگ فدا دادیم و براى او این سخن را میان آیندگان بجاى گذاشتیم، درود بر ابراهیم باد، نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم او از بندگان مؤمن ما بود، و او را به اسحاق، که پیغمبرى از شایستگان بود نوید دادیم، و او و اسحاق را برکت دادیم و از نژادشان برخى صالح و نیکوکار و برخى دانسته به نفس خود ستمکار شدند.» (صافات/ 98- 113)
اگر کسى در این آیات دقت کند چاره اى جز این نخواهد دید که اعتراف کند به اینکه ذبیح همان کسى است که خداوند ابراهیم (ع) را در جمله "فبشرناه بغلام حلیم" به ولادت او بشارت داده. و جمله "و بشرناه بإسحاق نبیا من الصالحین" بشارت دیگرى است غیر آن بشارت اول، و مساله ذبح و قربانى در ذیل بشارت اولى ذکر شده. و خلاصه، قرآن کریم پس از نقل قربانى کردن ابراهیم (ع) فرزند را، مجددا بشارت به ولادت اسحاق را حکایت مى کند و این خود نظیر تصریح است به اینکه قربانى ابراهیم (ع) اسماعیل بوده نه اسحاق. و نیز روایات وارد از ائمه اهل بیت (ع) همه تصریح دارند بر اینکه ذبیح، اسماعیل (ع) بوده. و اما در روایات وارده از طرق عامه، در بعضى از آنها اسماعیل (ع) و در بعضى دیگر اسحاق اسم برده شده است. الا اینکه روایات دسته اول موافق با قرآن است، و روایات دسته دوم چون مخالف با قرآن است قابل قبول نیست.
طبرى در تاریخ خود مى گوید: «علماى پیشین اسلام اختلاف کرده اند در اینکه آن فرزندى که ابراهیم (ع) مامور به قربان کردن او شد کدام یک از دو فرزندش بوده، بعضى گفته اند اسحاق بوده، و بعضى دیگر گفته اند اسماعیل، و بر طبق هر دو قول از رسول خدا (ص) نیز روایت وارد شده و ما اگر در بین این دو دسته روایات یک دسته را صحیح مى دانستیم البته بر طبق همان حکم مى کردیم ولیکن روایات هیچکدام بر دیگرى از جهت سند ترجیح ندارد، لذا ناگزیر بر طبق آن روایاتى حکم مى کنیم که موافق با قرآن کریم است، و آن روایاتى است که مى گوید فرزند نامبرده، اسحاق بوده، چون قرآن کریم دلالتش بر صحت این دسته از روایات روشن تر است، و این قول بهتر از قرآن استفاده مى شود.»
طبرى رشته کلام را ادامه داده تا آنجا که مى گوید: «اما اینکه گفتیم دلالت قرآن بر صحت این دسته از روایات روشن تر است براى این بود که قرآن پس از ذکر دعاى ابراهیم خلیل (ع) در موقع بیرون شدن از میان قوم خود با ساره به سوى شام، مى فرماید: "إنی ذاهب إلى ربی سیهدین* رب هب لی من الصالحین" (صافات/ 99- 100) و این دعا قبل از آن بود که اصلا به هاجر برخورد کند، و از او فرزندى به نام اسماعیل به وجود آید. آن گاه دنبال این دعا اجابت دعایش را ذکر مى کند، و او را به وجود غلامى حلیم بشارت مى دهد، و سپس مساله خواب دیدن ابراهیم (ع) مبنى بر اینکه همین غلام را پس از رسیدن به حد رشد ذبح مى کند بیان مى فرماید. و از آنجایى که در قرآن کریم بشارت به فرزند دیگرى به ابراهیم داده نشده، و در پاره اى از آیات مانند آیه "و امرأته قائمة فضحکت فبشرناها بإسحاق و من وراء إسحاق یعقوب؛ و زن او ایستاده بود. [از خوشحالى] بخندید و ما وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم." (هود/ 71) و آیه "فأوجس منهم خیفة قالوا لا تخف و بشروه بغلام علیم فأقبلت امرأته فی صرة فصکت وجهها و قالت عجوز عقیم؛ پس [در دلش] از آنان بیمناک شد. گفتند: مترس، و او را به [تولد] پسرى دانا مژده دادند." (ذاریات/ 28) صراحتا بشارت را درباره ولادت اسحاق ذکر مى کند ناگزیر باید هر جا بشارت دیگرى در این باره دیده شد حمل بر ولادت همین فرزند کنیم.»
آن گاه مى گوید: «کسى اشکال نکند به اینکه این ادعا با بشارت تولد اسحاق از ابراهیم (ع) و تولد یعقوب از اسحاق نمى سازد، و چون بشارت تولد اسحاق توأم با بشارت به تولد یعقوب ذکر شده پس فرزند مورد بحث اسماعیل بوده، براى اینکه صرف توأم ذکر شدن این دو بشارت دلیل بر این نیست که فرزند مورد بحث اسماعیل بوده، ممکن است اسحاق بوده، و یعقوب قبل از جریان قربانى شدن از اسحاق به دنیا آمده باشد، و اسحاق پس از تولد یعقوب به حد سعى رسیده باشد. و نیز کسى اشکال نکند به اینکه اگر مقصود از فرزند مورد بحث اسحاق باشد به طور مسلم این جریان در غیر کعبه رخ مى داد، و حال آنکه در روایات دارد ابراهیم (ع) دید که قوچى به خانه کعبه بسته شده براى اینکه ممکن است قوچ را از شام به مکه آورده و به خانه خدا بسته باشند.»
طبرى در پیرامون این بحث، متوجه این نکته نشده که ابراهیم (ع) در موقع مهاجرتش به شام تنها از خدا فرزند صالحى خواست، و قید نکرد که این فرزند صالح از ساره باشد یا از غیر او، و با این حال هیچ اجبارى نیست به اینکه ما بشارت بعد از این دعا را بشارت بر ولادت اسحاق از ساره بدانیم. این هم که گفت: «چون در چند مورد بشارت به فرزند، بشارت به ولادت اسحاق است پس باید هر جاى دیگر قرآن بشارت به فرزندى به ابراهیم دیدیم حمل بر ولادت اسحاق کنیم» صرف نظر از اشکالى که در خود آن موارد هست اصولا این حرف قیاس بدون دلیل است، بلکه نه تنها دلیلى بر صحت آن نیست، دلیل بر خلافش هم هست، و آن این است که در آیات مورد بحث بعد از آنکه خداوند ابراهیم را به وجود فرزندى بشارت مى دهد، و سپس مساله ذبح را ذکر مى کند، مجددا بشارت دیگرى به تولد اسحاق مى دهد، و با این حال هر کسى مى فهمد که بشارت اولى مربوط به تولد فرزند دیگرى غیر اسحاق بوده، و الا حاجتى به ذکر بشارت دومى نبود. و از آنجایى که علماى حدیث و تاریخ اتفاق دارند بر اینکه اسماعیل قبل از اسحاق به دنیا آمده ناگزیر باید گفت آن بشارتى هم که قبل از بشارت ولادت اسحاق و قبل از مساله ذبح ذکر شده بشارت به تولد اسماعیل است.
تورات بر خلاف قرآن کریم که کمال اعتناء را به داستان ابراهیم (ع) و دو فرزند بزرگوارش (ع) نموده، این داستان را با کمال بى اعتنایى نقل کرده است، و تنها شرحى از اسحاق که پدر بنى اسرائیل است بیان داشته، و از اسماعیل جز به پاره اى از مطالب که مایه توهین و تحقیر آن حضرت است یادى نکرده، تازه همین مقدار هم که یاد کرده خالى از تناقض نیست، یک بار گفته که «خداوند به ابراهیم (ع) خطاب کرد که من نسل تو را از اسحاق منشعب مى کنم.» بار دیگر گفته که: «خداوند به وى خطاب کرد که من نسل تو را از پشت اسماعیل جدا ساخته و به زودى او را امتى بزرگ قرار مى دهم.» یک جا او را انسانى وحشى و ناسازگار با مردم و خلاصه موجودى معرفى کرده که مردم از او مى رمیده اند، انسانى که از کودکى نشو و نمایش در تیراندازى بوده و اهل خانه پدر، او را از خود رانده بودند. و در جایى دیگر درباره همین اسماعیل (ع) گفته که: «خدا با او است.»