بلاهای حضرت ایوب علیه السلام (شیطان)

نقش شیطان در ابتلاى ایوب

دیگر موضوع مورد چالش در قصه ایوب رابطه شیطان با مصیبتهاى اوست. قرآن به صراحت شکوه ایوب به خدا از آسیب شیطان را گزارش مى کند: «انى مسنى الشیطـن بنصب و عذاب؛ شیطان مرا به رنجورى و عذاب افکنده است.» (ص/ 41) بر اساس گزارشهاى تاریخى همه مصیبتهاى ایوب به وسیله شیطان بود. خداوند شیطان را بر مال، فرزندان و جسم ایوب مسلط ساخت تا صبر و پایدارى وى را به شیطان نشان دهد. علامه طباطبایی می فرماید: «مراد آیه از "نصب و عذاب" بدحالى و گرفتاریهایى است که در بدن او و در خاندانش پیدا شد. همان گرفتاریهایى که در سوره انبیاء آن را از آن جناب چنین حکایت کرده که گفت: "مسنی الضر و أنت أرحم الراحمین؛ مرا بیمارى و رنج سخت رسیده و تو از همه مهربانان مهربانترى." (انبیاء/ 83) البته این در صورتى است که بگوییم کلمه "ضر" شامل مصیبت در خود آدمى و اهل بیتش مى شود. و در این سوره و سوره انبیاء هیچ اشاره اى به از بین رفتن اموال آن جناب نشده، هر چند که این معنا در روایات آمده است. و ظاهرا مراد از "مس شیطان به نصب و عذاب" این است که مى خواهد "نصب" و "عذاب" را به نحوى از سببیت و تاثیر به شیطان نسبت دهد و بگوید که شیطان در این گرفتاریهاى من مؤثر و دخیل بوده است. و همین معنا از روایات هم برمى آید. و در اینجا این سؤال پیش مى آید که یکى از گرفتاریهاى ایوب مرض او بود، و مرض علل و اسباب عادى و طبیعى دارد، پس چگونه آن جناب مرض خود را هم به شیطان نسبت داد و هم به بعضى از علل طبیعى؟
جواب این اشکال آن است که این دو سبب یعنى شیطان و عوامل طبیعى، دو سبب در عرض هم نیستند، تا در یک مسبب جمع نشوند، و نشود مرض را به هر دو نسبت داد، بلکه دو سبب طولیند ممکن است گفته شود اگر چنین استنادى ممکن باشد، ولى صرف امکان دلیل بر وقوع آن نمى شود، از کجا که شیطان چنین تاثیرى در انسانها داشته باشد که هر کس را خواست بیمار کند؟ در پاسخ مى گوییم: نه تنها دلیلى بر امتناع آن نداریم، بلکه آیه شریفه "إنما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند. پس، از آنها دورى گزینید، باشد که رستگار شوید." (مائده/ 90) دلیل بر وقوع آن است، براى اینکه در این آیه، شراب و قمار و بت ها و ازلام را به شیطان نسبت داده و آن را عمل شیطان خوانده. و نیز از حضرت موسى (ع) حکایت کرده که بعد از کشتن آن مرد قبطى گفته: "هذا من عمل الشیطان إنه عدو مضل مبین؛ این یکى از عمل هاى شیطان است که او دشمنى است گمراه کننده آشکار." سوره (قصص/ 15)
کلمه "هذا" اشاره است به مقاتله آن دو و به فرضى هم که از روایات چشم پوشى کنیم، ممکن است احتمال دهیم که مراد از نسبت دادن "نصب" و "عذاب" به شیطان این باشد که شیطان با وسوسه خود مردم را فریب داده و به مردم گفت: "از این مرد دورى کنید و نزدیکش نشوید، چون اگر او پیغمبر بود این قدر بلاء از همه طرف احاطه اش نمى کرد، و کارش بدینجا نمى کشید و عاقبتش بدینجا که همه زبان به شماتت و استهزایش بگشایند نمى انجامید."»
بعضى از مفسران بزرگ احتمال داده اند که رنج و آزار شیطان نسبت به ایوب از ناحیه وسوسه هاى مختلف او بود، گاه مى گفت: «بیمارى تو طولانى شده، خدایت تو را فراموش کرده!» گاه مى گفت: «چه نعمتهاى عظیمى داشتى؟ چه سلامت و قدرت و قوتى؟ همه را از تو گرفت، باز هم شکر او را به جا مى آورى؟!» شاید این تفسیر به خاطر آن باشد که تسلط شیطان را بر پیامبرى همچون ایوب و بر جان و مال و فرزندش بعید دانسته اند، اما با توجه به اینکه این سلطه اولا به فرمان خدا بوده، و ثانیا محدود و موقتى بوده و ثالثا براى آزمایش این پیامبر بزرگ و ترفیع درجه او صورت گرفته، مشکلى ایجاد نمى کند. به هر حال، مى گویند ناراحتى و رنج و بیمارى او هفت سال و به روایتى هیجده سال طول کشید و کار به جایى رسید که حتى نزدیکترین یاران و اصحابش او را ترک گفتند، تنها همسرش بود که در وفادارى نسبت به ایوب استقامت به خرج داد. و این خود شاهدى است بر وفادارى بعضى از همسران! اما در میان تمام ناراحتى ها و رنجها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار مى داد مساله شماتت دشمنان بود، لذا در حدیثى مى خوانیم: «بعد از آنکه ایوب سلامت خود را بازیافت و درهاى رحمت الهى به روى او گشوده شد از او سؤال کردند بدترین درد و رنج تو چه بود؟ گفت شماتت دشمنان!»

مس شیطان

گرچه برخى در تفسیر این آیه اعطاى چنین سلطه و قدرتى را به شیطان از سوى خداوند دور از حقیقت ندانسته اند؛ اما نظرى که بر پایه مبانى اعتقادى و روایات ائمه (ع) بیشتر مورد توجه و تأکید مفسران و متکلمان شیعه قرار گرفته است مقصود از مس شیطان را وسوسه او مى داند؛ یعنى شیطان، هنگام گرفتارى و بیمارى ایوب، از یک سو او را به بى صبرى و جزع و از سوى دیگر مردم و اطرافیان را به ترک او فرا مى خواند. این دیدگاه بر خلاف دیدگاه نخست با قرآن که شیطان را فاقد سلطه یاد شده بر انسان و تنها وسوسه گر مى خواند سازگار است: «و ما کان لى علیکم من سلطـن الا ان دعوتکم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا انفسکم؛ و شیطان هنگامى که کار از کار گذشت، گوید: در حقیقت خدا به شما وعده ى راست داد، و من هم به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز این که شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید. من آنچه را که پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى نمودید منکرم. همانا ستمکاران عذابى پر درد خواهند داشت.» (ابراهیم/ 22)
درباره سبب ابتلاى ایوب نیز گفته اند حسد ابلیس به شکرگزارى وى بر نعمتهاى فراوانى بود که پروردگار به او عطا کرده بود. ابلیس به خداوند عرض کرد که «اگر نعمت را از ایوب بگیرى دیگر شکرگزار نخواهد بود.» و خداوند مال و فرزندان و سلامتى را از او ستاند و با وجود این از شکرگزارى ایوب کاسته نشد و وى در همه مراحل آزمون الهى، صبر کرد. در روایتى امام صادق (ع) سبب ابتلاى وى را به گونه اى دیگر بیان کرده و آن اینکه خداوند ایوب را به بلایى بزرگ گرفتار کرد تا مردم از دیدن وضع او عبرت گیرند و هیچ گاه ضعیف، فقیر و مریض را تحقیر نکنند و بدانند که ممکن است خداوند ضعیف را قوى، تهیدست را توانگر و بیمار را بهبودى ببخشد و نیز هر کس را بخواهد بیمار مى کند، گرچه پیامبر باشد.
در اینکه چگونه مقام صبر ایوب (ع) با شکوه اى که از حال خویش کرده سازگار است، مفسران به تفصیل به توجیه آن پرداخته و گفته اند: ایوب شکوه نکرد، بلکه دعا کرد. خدا هم خواسته او را اجابت کرد: «فاستجبنا له فکشفنا ما به من ضر؛ پس دعاى او را اجابت نمودیم و آسیب وارد شده بر او را برطرف کردیم، و خانواده او و نظیرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا کردیم تا رحمتى از جانب ما و تذکرى براى خداپرستان باشد.» (انبیاء/ 84) افزون بر آن، شکایت به خدا با صبر منافاتى ندارد، همان گونه که حضرت یعقوب (ع) در فراق یوسف (ع) گفت: «انما اشکوا بثى و حزنى الى الله؛ من غم و اندوهم را تنها به خدا مى گویم و شکایت نزد او مى برم.» (یوسف/ 86) برخى نیز نه تنها آن را موجه بلکه لازم دانسته و گفته اند: «اگر کسى بر بلا صبر کند و رفع آن را از خداوند نخواهد نوعى مقاومت در برابر قهر الهى از خود نشان داده است.»

چگونگی رفع بلا و شفاى ایوب

پس از آنکه ایوب (ع) از آزمون دشوار الهى سربلند بیرون آمد خداوند به او دستور داد پایش را بر زمین بکوبد تا چشمه آبى خنک بجوشد که هم براى شستشوى تنش مفید و هم براى نوشیدن گوارا باشد: «ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب و وهبنا له أهله و مثلهم معهم رحمه منا و ذکرى لأولی الألباب؛ پای خود را بر زمین بکوب! این چشمه خنک برای شستشو و نوشیدن است، و افراد خانواده‎اش را به او بخشیدیم، و همانند آنان را بر آنها افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای اندیشمندان.» (ص/ 42) و در آیه 44 ص می‎فرماید: «إنا وجدناه صابرا نعم العبد إنه أواب؛ ما ایوب (ع) را صبور و شکیبا یافتیم، او چه بنده خوبی است که بسیار بازگشت کننده به سوی خداست.»
مکان چشمه را در سرزمین بیت المقدس، سه میلى شهر «نوى» حد فاصل دمشق و طبریه در نواحى جولان دانسته اند. گفته شده دو چشمه براى ایوب (ع) جوشیده که از یکى آشامید و در دیگرى خود را شستشو داد. ایوب (ع) بدن خود را با آب آن چشمه زلال شستشو نمود، و از آن نوشید، تمام دردها و رنجها از بدنش برطرف گردید سپس آن چه او از اموال و زراعت و دام و فرزندان را از دست داده بود، همه به اذن خدا بازگشتند و بهتر و افزو‎نتر از قبل، به سراغ ایوب آمدند. او لباس زیبا پوشید و برخاست و در مکان بلندی نشست. پس از آن که او در کنار چشمه زیر درختهای خوشرنگ با چهره جوان و زیبا نشسته بود غرق در نعمتها و الطاف الهی شده بود.
مطابق روایات، همسرش رحمه که در به در بیابانها بود به یاد شوهر افتاد، گرچه شوهرش ایوب (ع) او را طرد کرده بود، ولی او به یاد شوهر دردمندش افتاد و تصمیم گرفت برای دیدار او باز گردد، به سوی مکان استراحت ایوب (ع) حرکت کرد، وقتی که نزدیک آن جا رسید، دید همه چیز فرق کرده و نعمت‎های فراوانی جایگزین قحطی و خشکی و بلاها شده است. رحمه هر چه در آن جا به جستجوی شوهر پرداخت او را نیافت و از فراق شوهر گریه کرد، و ایوب از آن مکان بلند او را می‎دید. ایوب (ع) شخصی را نزد رحمه فرستاد، آن شخص نزد او آمد او را سرگردان یافت پرسید: «در جستجوی چه هستی؟ ای کنیز خدا؟» رحمه گریه کرد و گفت: «در جستجوی آن مبتلا به بیماری هستم که در این محل افتاده بود، نمی‎دانم چه بر سرش آمده و آیا از دنیا رفته است؟»
آن شخص او را نزد ایوب (ع) برد، او ایوب (ع) را نمی‎شناخت، زیرا ایوب (ع) جوان و زیبا شده بود. در این هنگام بین ایوب و او گفتگوی زیر رخ داد.
ایوب: «ایوب چه نسبتی با تو داشت؟»
رحمه در حالی که گریه می‎کرد گفت: «او شوهر من است آیا او را دیده‎ای؟»
ایوب: «آیا اگر او را بنگری او را می‎شناسی؟»
رحمه: «آیا کسی هست که شوهر و سرپرستش را نشناسد؟»
در این هنگام رحمه به چهره ایوب (ع) نگریست، چهره زیبای ایوب او را مجذوب کرد و گفت: «آن هنگام که شوهرم ایوب در سلامت بود، شبیه‎ترین انسانها به تو بود.» ایوب: «من همان ایوب هستم، که به من امر کردی تا گوسفندی را به نام ابلیس ذبح کنم، من از فرمان خدا اطاعت کردم، و از دستور شیطان سرپیچی نمودم، و به درگاه خدا به نیایش و راز و نیاز پرداختم، خداوند به من لطف کرد و نعمتهایش را به من باز گردانید.» (بحار، ج 12، ص 369ـ370) آن گاه رحمه خوشحال شد و زندگی خوش را در کنار شوهرش ایوب از سر گرفتند و به خوشی و شادکامی به زندگی شیرین خود ادامه دادند.
در ورق دیگر تاریخ می‎خوانیم رحمه به خدمت شوهر و فداکاری خود ادامه داد، تا این که در اواخر، خسته و رنجور گردید، سرانجام در یک درگیری لفظی با ایوب (ع)، ایوب به او گفت: «از من دور شو!» رحمه نیز از ایوب (ع) جدا گردید. ایوب دیگر هیچ نداشت و تنها و مظلوم، هم چنان به صبر و شکر ادامه داد و از امتحان الهی پذیرفته گردید، تا این که خداوند به او لطف کرد و سلامتی و جوانی او را به او برگردانید، و او را مشمول انواع نعمتها کرد. رحمه با این که از ایوب جدا شده بود، دلش از مفارقت شوهر، می‎تپید و می‎خواست با شوهر بلا زده‎اش بار دیگر ملاقات نموده و آشتی کند. بی‎آنکه از سلامتی و دگرگونی وضع شوهر، اطلاع داشته باشد، تصمیم گرفت به دیدار او بپردازد، و به پرستاریش ادامه دهد، به دنبال این تصمیم به خانه ایوب (ع) بازگشت، ناگاه جوانی زیبا را در باغ بسیار زیبا و پرگل و میوه دید، او را نشناخت تعجب کرد، اما دیری نگذشت که با اشاره ایوب (ع) دریافت که خداوند لطف و رحمتش را شامل حال آنها کرده، دست در گردن ایوب گذاشت و هر دو با شور و شوق خداوند را از آن همه لطف و مهر سپاسگزاری کردند. خداوند فرزندان صالحی از همین زن به ایوب (ع) داد، و زندگی او و همسرش، درسی از صبر و استقامت و شکر و ایمان برای دیگران گردید. رحمه گرچه یک بار خسته شد، اما به زودی پشیمان شد و به پرستاری و خدمت به شوهر رنج دیده‎اش ادامه داد، و خداوند نیز به او و شوهرش پاداش فراوان عطا کرد.
پس از آن، خداوند همه بیماریهایش را شفا داد، آنگاه فرزندانى که مرده یا بر اثر بیمارى طولانى ایوب او را رها کرده بودند به گردش جمع شدند: «وءاتینـه اهله و مثلهم معهم؛ و خانواده او و نظیرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا کردیم تا رحمتى از جانب ما و تذکرى براى خداپرستان باشد.» (انبیاء/ 84) «و وهبنا له اهله و مثلهم معهم؛ [و دوباره] کسانش و مانند آنها را همراه آنها به او بخشیدیم.» (ص/ 43) گفته اند: مراد از «و مثلهم معهم» افرادى از خانواده ایوبند که قبل از ایام بلا مرده بودند. اقوال دیگرى نیز در تفسیر این جمله وجود دارد. قرآن کریم هدف از بازگشت این مواهب را رحمت الهى بر او و یادآورى به «عابدان و خردورزان» مى داند: «رحمة من عندنا و ذکرى للعـابدین؛ تا رحمتى از جانب ما و تذکرى براى خداپرستان باشد.» (انبیاء/ 84) «رحمة منا و ذکرى لاولى الالبـاب؛ تا رحمتى از جانب ما و تذکرى براى خردمندان باشد.» (ص/ 43)

ادب حضرت ایوب (ع) در سخن گفتن با خدا

ایوب (ع) هنگامی که در شدیدترین گرفتاری با خدا سخن گفت، عرض کرد: «رب أنی مسنی الضر و أنت أرحم الراحمین؛ پروردگارا! بدحالی و مشکلات به من رو آورده، و تو مهربانترین مهربانان هستی.» (انبیاء/ 83) او نگفت: خدایا تو مرا بیمار کردی و به من رحم کن، بلکه با کنایه و اشاره مقصود را بیان کرد. طبق روایت دیگر، ایوب (ع) هم چنان صبر و مقاومت می‎کرد، حتی از خدا نمی‎خواست که گرفتاری او را رفع کند، بلکه همان را پسندیده بود که خداوند بر او پسندیده بود. تا این که روزی همسرش رحمه از بیرون آمد و غذایی برای ایوب آورد، ایوب (ع) از او پرسید «این غذا را از کجا تهیه کردی؟» او در پاسخ گفت: «مقداری از گیسوانم را فروختم و با پول آن غذا تهیه کردم.» این جا بود که دل ایوب (ع) سخت به درد آمد، چرا که پای ناموس در کار بود، عرض کرد: «خدایا! در برابر همه ناگواریها صبر کردم، و این صبر را تو به من عطا فرمودی، ولی اینک به من مرحمت کن.» ایوب این سخن را در حالی می‎گفت که از روی تواضع، خاک بر سر و صورت خود می‎ریخت، اینجا بود که خداوند درهای رحمت را به رویش گشوده و درهای ناگواریها را بر رویش بست.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 295

  2. سایت اندیشه قم- مقاله ماجرای زندگی ایوب (ع) و مقاله ایوب (ع) در آزمایش عجیب الهی

  3. عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

  4. محمد خراسانى- دائره المعارف قرآن کریم- جلد 3- مقاله ایوب

  5. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 318- 319

  6. عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی- نور الثقلین- جلد 3 صفحه 447 و 448

  7. حسین عماد زاده- تاریخ انبیاء- صفحه 455، 460

  8. صدرالدین بلاغی- قصص قرآن- صفحه 207ـ209

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113104