قرآن مجید در معرفی چهره های برتر انسانیت به انبیا اکتفا نکرده و چهره مصلحان دیگری را نیز برای جامعه انسانی ترسیم کرده است. مؤمن آل فرعون از جمله درخشان ترین چهره های قرآنی است که به موازات پیامبر زمانش در راه دعوت الی الله کوشیده و هر گزندی را به جان خریده است. مؤمن آل فرعون در قرآن به خاطر تلاش برای حفظ جان موسی، پیامبر زمانش، و نیز مخالفت با فرعون قدرتمند و ستمگر مورد ستایش قرار گرفته و داستان اعتراض و ارشاد او در برابر فرعونیان، با شکوه و جلوه خاصی در آیات سوره مؤمن بیان شده است.
از همین رو در لسان مبارک رسول خدا (ص)، وی یکی از صدیقان و پیشتازان شمرده شده است؛ «قال رسول الله (ص): الصدیقون ثلاثة: مؤمن آل یاسین و حزقیل مؤمن آل فرعون و علی بن أبی طالب و هو افضلهم؛ رسول خدا (ص) فرمود: صدیقان سه تنند؛ مؤمن آل یاسین و حزقیل، مؤمن آل فرعون و علی بن ابی طالب که با فضیلت ترین آنهاست.»
عن رسول الله (ص): «سباق الأمم ثلاثة علی بن أبی طالب و صاحب یاسین و مؤمن آل فرعون.»
صاحب تفسیر کشاف درباره این شخصیت قرآنی می گوید: «وی از قبطیان بوده و پسرعموی فرعون محسوب می شده و نیز گفته اند: وی از بنی اسرائیل بوده است. به هرحال وی به موسی ایمان آورد، و گفته شده: نامش سمعان یا حبیب بوده است. نیز نامش را بعضی خربیل یا حزبیل دانسته اند.»
مؤمن آل فرعون را باید یک مصلح کامل قلمداد کرد، چرا که در محیطی شرک آلود و طغیان زده و پر از ستم، و با وجود برخورداری از مکنت و دارایی دنیوی به همه تعلقات و مظاهر دنیا پشت می کند و با تمام وجود ندای دفاع از پیامبر زمان را سر می دهد و با فریادی رسا و قاطع، سردمداران کفر را به ایمان فرا می خواند. او به بهانه دفاع از یک بیگناه وارد عرصه ای تبلیغی می شود و با بهره برداری مناسب از فرصت به دست آمده و توجه عموم، به بیان اندیشه های اصلاحی خود می پردازد؛ اندیشه هایی که شامل توحید، معاد و تشویق به ایمان و عمل صالح و غیره است.
1. فعالیت پنهانی برای دعوت: گاهی شدت فشار مخالفان به حدی است که اظهار دعوت به مفهوم قرار دادن آن در معرض خطر قطعی است، پس برای مؤمن آل فرعون که دارای منصبی حکومتی و از نزدیکان فرعون است و می تواند حمایت عملی مؤثری برای دعوت فراهم سازد، کتمان ایمان در شرایطی بسیار بجاست، تا زمانی که به اقتضای شرایط جدید، صورت علنی یابد. زمانی که جان موسی از سوی فرعون تهدید می شود فعالیت جدی او آغاز می گردد: «و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم إیمانه أتقتلون رجلا أن یقول ربی الله؛ و مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان می داشت، گفت: آیا مردی را می کشید که می گوید: پروردگار من خداست؟» (مؤمن/ 28)
در مجموعه قصص القرآن الکریم نوشته محمدعلی دخیل چنین آمده است: «او حزبیل پسرعموی فرعون و ولی عهد او بوده که ایمانش را در هنگام ضرورت پنهان می داشت و چون شرایط مساعد گشت، ایمان خود را علنی ساخت. ولی در هر شرایط تابع دستورهای الهی بود.»
2. منطق کوبنده و استدلال خدشه ناپذیر: مؤمن به خوبی می داند با اندک دفاعی از موسی و رسالت او، امنیتی برای او نخواهد ماند، اما، مع الوصف به دفاعی جانانه و همه جانبه می پردازد که نخستین مرحله آن متزلزل ساختن منطق فرعونیان است. می گوید: به مجرد این که کسی بگوید: خدا پروردگار من است، او را می کشید؟ این جمله خود حاوی استدلال است «أتقتلون رجلا أن یقول ربی الله وقد جاءکم بالبینات من ربکم؛ آیا مردی را می کشید که می گوید: پروردگار من خداست؟ و مسلما برای شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکاری آورده است.» (مؤمن/ 28)
استدلال های دیگر او به قرار زیر است: «و إن یک کاذبا فعلیه کذبه وإن یک صادقا یصبکم بعض الذی یعدکم إن الله لایهدی من هو مسرف کذاب؛ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد، برخی از آنچه به شما وعده می دهد به شما خواهد رسید، چرا که خدا کسی را که افراط کار دروغزن باشد هدایت نمی کند.» (مؤمن/ 28)
«یا قوم لکم الملک الیوم ظاهرین فی الأرض فمن ینصرنا من بأس الله إن جاءنا؛ ای قوم من، امروز فرمانروایی از آن شماست و در این سرزمین مسلطید، ولی چه کسی ما را از بلای خدا (اگر به ما برسد) حمایت خواهد کرد؟» (مؤمن/ 29) این انکار شدیدی از جانب مؤمن است که می خواهید جنایت بزرگی مانند قتل یک نفس محترم مرتکب شوید و هیچ دلیلی برای آن ندارید مگر کلمه حقی که گفته و برای سخن حقش نه یک دلیل بلکه دلایل روشن متعددی از جانب آن که خدایش می خواند آورده است، و این نوعی آماده سازی مخاطبان برای اعتراف آنها به حقانیت دعوت موسی و آرام کردن خشم آنهاست.
در مرحله ای دیگر از تبلیغ خود، دعوت فرعونیان را پوچ و بی معنا و بدین سبب غیر قابل اعتنا می شمرد: «لاجرم أنما تدعوننی إلیه لیس له دعوة فی الدنیا ولا فی الآخرة وأن مردنا إلی الله؛ آنچه مرا به سوی آن دعوت می کنید، به ناچار نه در دنیا و نه در آخرت (درخور) خواندن نیست و در حقیقت، برگشت ما به سوی خداست.» (مؤمن/ 43)
3. انذار همراه با یادآوری: همان گونه که در سیره برخی از انبیا دیدیم، مؤمن آل فرعون نیز گاهی با یادآوری و انذار توأمان، آهنگ تحریک و اقناع مخاطبان را می نماید، دو شیوه ای که به خوبی یکدیگر را تکمیل می کنند: «و قال الذی آمن یا قوم إنی أخاف علیکم مثل یوم الأحزاب* مثل دأب قوم نوح وعاد وثمود والذین من بعدهم وما الله یرید ظلما للعباد؛ و کسی که ایمان آورده بود گفت: ای قوم من، من از روزی مثل روز دسته های مخالف خدا بر شما می ترسم.» (مؤمن/ 30- 31)
در این آیات، انذار و یادآوری سرگذشت اقوام پیشین به همراه یکدیگر، یک روند تبلیغی مؤثر را به وجود آورده است که می تواند هر مخاطب حق پذیری را به تأثر وادارد. «و یا قوم إنی أخاف علیکم یوم التناد* یوم تولون مدبرین ما لکم من الله من عاصم ومن یضلل الله فما له من هاد؛ و ای قوم من، من شما را از روزی که مردم یکدیگر را ندا در می دهند، بیم دارم.» (مؤمن/ 32- 33)
در پایان یادآوری ها، استدلال ها و نصیحت ها، برای اتمام حجت، انذاری صریح و تکان دهنده را ارائه می کند که حاوی نوعی برائت نیز هست: «الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان أتاهم کبر مقتا عند الله وعند الذین آمنوا کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار؛ کسانی که درباره آیات خدا (بدون حجتی که برای آنان آمده باشد) مجادله می کنند، این ستیزه در نزد خدا و کسانی که ایمان آورده اند عداوت بزرگی است. این گونه خدا بر دل هر متکبر زورگویی مهر می نهد.» (مؤمن/ 35)
آیه 34 سوره مؤمن نیز بر یادآوری ماجرای دعوت پر از اعجاز و عبرت یوسف آغاز می شود و با انذار گمراهی دائم مشرکان پایان می یابد: «ولقد جاءکم یوسف من قبل بالبینات فما زلتم فی شک مما جاءکم به؛ و به یقین، یوسف پیش از این، دلایل آشکار برای شما آورده، و از آنچه برایتان آورد همواره در تردید بودید.»
4. خیرخواهی و دلسوزی بسیار: از شیوه های مشترک انبیا و اولیا در تبلیغ دین این است که سرنوشت خودشان و مخاطبان را یکسان به حساب آورند و برای آن ناصحانه دلسوزی کنند. از این رو مؤمن آل فرعون، این گونه به مردم هشدار می دهد: «فمن ینصرنا من بأس الله إن جاءنا؛ پس چه کسی ما را از بلای خدا (اگر به ما رسد) حمایت خواهد کرد؟» (مؤمن/ 29)
«إنی أخاف علیکم مثل یوم الأحزاب؛ من بر شما از مثل روز عذاب دسته های مخالف خدا می ترسم.» (مؤمن/ 30) «یا قوم إنما هذه الحیاة الدنیا متاع وإن الآخرة هی دار القرار؛ ای قوم من، این زندگی دنیا تنها کالایی ناچیز است، و در حقیقت، آن آخرت است که سرای پایدار است.» (مؤمن/ 39)
«و یا قوم ما لی أدعوکم إلی النجاة وتدعوننی إلی النار؛ و ای قوم من، چه شده است که من شما را به نجات می خوانم و شما مرا به آتش می خوانید؟» (مؤمن/ 41)
بیش از هر چیز باید به لحن و سیاق آیات فوق دقت کرد تا عمق دلسوزی و خیرخواهی مؤمن برای مردم روشن گردد.
5. تبلیغ در مراحل متعدد: از ظاهر آیات برمی آید که تبلیغ مؤمن دارای مراحل متعدد بوده است و با طی یک مرحله، در صدد یافتن فرصت دیگر بوده و پیام های خود را در فراگرد تبلیغی جدید عرضه می کرده است. آیات 28 تا 35 سوره مؤمن را می توان حکایت کننده مرحله اول دعوت وی دانست و آیات 38 تا 46 بازگو کننده مرحله دوم می باشند. گفتنی آن که به نظر می رسد با مردد شدن فرعونیان در مورد قتل موسی مرحله اول دعوت او به توفیق نایل شد، و در مرحله دوم وقت آن رسیده که مبلغ ضمن تقویت این نتیجه، در پی تثبیت عقاید و پیام های دیگر خویش باشد. جالب است که ترتیب شیوه های اتخاذ شده در دو مرحله متفاوت است؛ به عنوان مثال در مرحله دوم شیوه ترغیب و تشویق بسیار بیشتر از مرحله اول به کار رفته و در عوض انذار در مرحله اول بیشتر به چشم می خورد.
6. شیوه همراهی و مدارا با مخاطبان: از آن جا که یکباره نمی توان تمامیت عقل و دل مخاطبان را در اختیار گرفت، در مراحل اولیه دعوت، نوعی همراهی و امید هدایت تدریجی ضرورت می یابد. مؤمن از ابتدا سخن نهایی و اعتقاد کامل را بازگو نکرد، چه، مخاطبان از تلقی و تحمل آن عاجز بودند. پس نوعی همراهی و تسهیل امر موجب تمایل آنان به پیام او گردید، به این ترتیب که، هرچند می داند تمام گفتار موسی راست و صحیح است با ظاهر شک و دودلی می گوید: وإن یک کاذبا فعلیه کذبه، و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان اوست. و نیز به جای آن که به تمام آنچه موسی وعده داده اشاره کند، بعضی از آن را متعرض شده است: «وإن یک صادقا یصبکم بعض الذی یعدکم؛ و اگر راستگو باشد، بعضی از آنچه شما را وعده داده به شما می رسد.» (مؤمن/ 28) اگر پرسیده شود چرا گفت: بعضی از آنچه وعده تان داده به شما می رسد، در حالی که او نبی راستگویی است و هر چه وعده داده بدون استثنا باید عملی شود، پاسخ این است که چون او در مقابل دشمنان موسی و منکران دعوتش نیاز داشت تا قدری با آنان مدارا و ملایمت کند و راه میانه را بپیماید و از در خیرخواهی درآید، طوری که زمینه برای قبول آنها فراهم تر شود و چون از او شنیدند پیامش را رد نکنند.
7. تشویق و ترغیب: بخش قابل توجهی از آیات دعوت مؤمن آل فرعون را تشویق ها و امیدبخشی های او به مخاطبان تشکیل می دهد. وی آن گاه که شیوه های استدلال و انذار و یادآوری را بی اثر یا کم اثر می بیند، در دومین فرآیند تبلیغی خود، بیش از هر روش، به تشویق و اظهار خیرخواهی می پردازد و با بیان نعمت ها و پاداش های الهی، آنان را به پذیرش و التزام به پیام ها سوق می دهد؛
تشویق به یافتن راه رشد: «و قال الذی آمن یا قوم اتبعون أهدکم سبیل الرشاد؛ و آن کس که ایمان آورده بود گفت: ای قوم من، مرا پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم.» (مؤمن/ 38)
تشویق به ورود به بهشت: «و من عمل صالحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیرحساب؛ و هر کس که کار شایسته ای کند، چه مرد باشد یا زن، در حالی که ایمان داشته باشد، در نتیجه، آنان داخل بهشت می شوند و در آن جا بی حساب روزی می یابند.» (مؤمن/ 40)
ترغیب به آرامش سرای دیگر: «یا قوم إنما هذه الحیاة الدنیا متاع وإن الآخرة هی دار القرار؛ ای قوم من، این زندگی دنیا تنها کالایی ناچیز است و در حقیقت، آن سرای آخرت است که سرای پایدار است.» (مؤمن/ 39)
درباره تأثیر و کاربرد روش مقایسه در دعوت های انبیا مطالبی در پیش گفته ایم. در دعوت مؤمن نیز، اسلوب مقایسه به نیکوترین وجه مورد بهره برداری قرار گرفته تا ضمن روشنگری و آگاهی بخشی، فطرت و روان مخاطبان را به پذیرش حق و ندای توحید تحریک و تحریض نماید. گاهی حیات دنیوی و اخروی را مقایسه می کند تا عنایت مخاطب را به آخرت جلب نماید: «یا قوم إنما هذه الحیاة الدنیا متاع وإن الآخرة هی دار القرار؛ ای قوم من، این زندگی دنیا تنها کالایی ناچیز است و آن آخرت است که سرای پایدار است.» (مؤمن/ 39)
در سخنی دیگر، کار بد و خوب و جزای هر یک در پیشگاه خدا را مقایسه می کند، تا به نیکی تشویق نماید: «من عمل سیئة فلا یجزی إلا مثلها ومن عمل صالحا من ذکر أو أنثی وهو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب؛ هر که بدی کند، جز به مانند آن کیفر نمی یابد. و هر که کار شایسته کند (چه مرد باشد یا زن) در حالی که ایمان داشته باشد، در نتیجه آنان وارد بهشت می شوند و در آن جا بی حساب روزی می یابند.» (مؤمن/ 40)
گاهی نیز دعوت بی محتوای جبهه مقابل را با دعوت نجات بخش خویش مقایسه می کند تا آنان را به قبول آن سوق دهد: «ویا قوم ما لی أدعوکم إلی النجاة وتدعوننی إلی النار* تدعوننی لأکفر بالله وأشرک به مالیس لی به علم وأنا أدعوکم إلی العزیز الغفار؛ و ای قوم من، چه شده است که من شما را به نجات فرا می خوانم و شما مرا به آتش می خوانید؟ مرا دعوت می کنید که به خدا کافر شوم و چیزی را که بدان علم ندارم با او شریک گردانم و من شما را به سوی آن ارجمند آمرزنده دعوت می کنم.» (مؤمن/ 41- 42)
زمخشری در این خصوص می گوید: «آن گاه به مقایسه دو دعوت پرداخت؛ دعوتی به دین خدا که نتیجه آن رهایی است و دعوتی به اعتقاد به شرکا که عاقبت آن آتش است، و مردم را با تلاش زیاد به هشیاری فراخواند و بدین ترتیب خداوند او را حجت و مایه عبرت آل فرعون قرار داد.»
در انتها، نتیجه گیری او نیز دربردارنده مقایسه ای مؤثر است: «لاجرم أنما تدعوننی إلیه لیس له دعوة فی الدنیا ولا فی الآخرة وأن مردنا إلی الله وأن المسرفین هم أصحاب النار؛ آنچه مرا به سوی آن می خوانید به ناچار نه در دنیا و نه در آخرت، درخور خواندن نیست و در حقیقت، برگشت ما به سوی خداست و افراط گران همدمان آتشند.» (مؤمن/ 43)
در تفسیر آیه فوق، مؤلف تفسیر کشاف می نویسد: «یعنی آنچه مرا بدان می خوانید حتی نمی تواند کسی را به سوی خودش بخواند، چرا که لازم است معبود واقعی، بندگان را به طاعت خویش فرا خواند و سپس بندگان برای عبادت او تبلیغ کنند، در حالی که این معبود شما نه خود دعوت می کند و نه مدعی ربوبیت است... در دنیا جمادی بیش نیست و در آخرت هم، اگر خدا به او نیرویی دهد از پرستش کنندگانش بیزاری خواهد جست.»