سرگذشت حیات و تعالیم عیسی علیه السلام (جوانی)

دوره جوانی

به نظر عجیب می آید اگر بگوییم که عیسی در سال 4 قبل از میلاد یا یک و یا دو سال قبل از آن متولد شده است. در آن وقت هرودس کبیر همچنان بر تخت سلطنت یهود نشسته بود و این معنی به ضمیمه قراین چند، از جمله عبارت لوقا در انجیل که می گوید عیسی در سال یازدهم سلطنت تیبریوس قیصر متولد شد، ما را ناگزیر می سازد که تاریخ میلاد واقعی او را چند سالی به عقب ببریم. به موجب نص انجیل متی و انجیل لوقا، وی در بیت لحم، در جنوب اورشلیم، و در هنگامی که یوسف و مریم به مسافرتی موقتا به آنجا آمده بودند زاییده شد. فقط لوقا می گوید که آنها بدان شهر آمده بودند که در یک سرشماری محلی شرکت کنند. همه نویسندگان انجیلهای چهارگانه متفقند که موطن آن خاندان شهر ناصره، در ناحیه جلیل، بوده است و در آنجا یوسف به حرفه نجاری اشتغال داشته است و مدت سی سال از عمر عیسی به استثنای چند هفته، همه در آن شهر سپری شده است.
از سرگذشت عیسی در اوان کودکی و جوانی وی اطلاع مستقیمی در دست نیست. مطالب مندرج در انجیلها ما را ناگزیر می دارد که بگویم خاندان او از طبقه مردم متوسط، ولی بسیار مؤمن و دیندار بوده اند. عیسی به اتفاق ایشان برای ادای مراسم عبادت همواره به کنیسه می رفته و قطعات طولانی از تورات و صحف انبیاء از برداشته است، محتمل است که وی در مکتب ضمیمه به کنیسه برای کسب علم می رفته است و بالاخره به مقداری فراوان از اخبار و صحف انبیا اطلاع یافته است. از این رو به آنچه به طور خشک و سطحی، کاتبان و فریسیان تعلیم می داده اند، چندان اعتماد و اعتقادی نداشته است. شغل او نیز نجاری بود و از همین سبب نسبت به طبقه متوسط کارگران و پیشه وران پیوسته علاقه ای خاص در دل داشته است. همچنین از نصوص انجیلها چنین مستفاد می شود که آن خانواده از افراد متعددی مرکب شده بودند.

خانواده عیسی (ع)

شش کودک دیگر نیز با عیسی در آن خانه می زیسته اند، چهار پسر به نام یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا و چند خواهر نیز داشته که عدد ایشان ذکر نشده است. در انجیل لوقا اشاراتی مذکور است که رویه مذهبی عیسی را در اوان کودکی نشان می دهد و آن حکایت رفتن عیسی به معبد در زمان کودکی است که در آن انجیل نقل شده است و به بسیاری نکات دلالت می کند، از همه بالاتر این قصه را ثبت می سازد که وی از همان آغاز عمر به مسائل مذهبی علاقه ای خاص داشته، و چنان روح او در ایمان الاهی مستهلک بوده که ابدا از غیبت خود و درجه تشویش کسان و دوستان، درباره خود نمی اندیشیده است. دوره هجده ساله شباب عیسی را سالهای «ساکت و خاموش» گفته اند، زیرا از حوادثی که در این زمان بر او روی داده اطلاع مدللی نداریم. و چون در این زمان به کلی سخن از یوسف در میان نیست، می توانیم حدس بزنیم که او در آن ایام وفات یافته و عیسی مانند ارشد اولادان خاندان همچنان به حرفه نجاری اشتغال داشته و برادرانش او را یاری می کرده اند.
نکته جالب توجهی که از حدسیات دانشمندان اخیر است این است که در آغاز این دوره عیسی مانند یک استاد نجار به شهر صفوریه، در چهار میلی شمال ناصره، رفته است، زیرا که آن شهر در زمان شورش فرقه زلوتها یا در سال 6 قبل از میلاد طعمه حریق شد و در آن وقت به امر هرودس آنتیپاس آن را از نو می ساخته اند. اگر این حدس صائب باشد، معلوم می شود عیسی در کار تجدید بنای آن شهر به سبک و اسلوب یونانی شرکتی داشته و تجربه فراوانی حاصل کرده است، ولی دلایل و اسناد محکمتری در دست است که ثابت می کند عیسی مانند یک استاد نجار در کارهای نجاری خانه های ناحیه جلیل به کار اشتغال داشته، مخصوصا ادوات و آلات کشاورزی مانند گاوآهن و طوق و عرابه برای کشاورزان اطراف ناصره می ساخته است.

تعمید و آزمایش

وقتی که عیسی قریب به سی سالگی رسید، یکی از حوادث و تجربیات عمیق عمر او برای وی اتفاق افتاد، یعنی به دست یحیی تعمید یافت. در این امر، برای او همان مکاشفه عرفانی به وقوع پیوست که برای انبیای سلف مانند عاموس و اشعیا و ارمیا روی داده بود و این حادثه روزگار آرام و خاموش زندگانی او را در ناصره به پایان آورد و خط سیر عمر او را به کلی دگرگون ساخت. یحیای معبدان در آن اوقات ناگهانی در سواحل رود اردن ظهور کرده بود و طی پیامی به مردم اعلام می فرمود: «توبه کنید، زیرا که ملکوت آسمان نزدیک است.» وی از بطون صحراهای اطراف اردن بیرون آمده و در آن بیابان زمانی چند و در امری که در آن زمان به منتهای اهمیت بوده، اندیشه و تفکر می کرده است. در انجیل متی آمده است: «یحیی لباس از پشم شتر می داشت و کمربند چرمی برکمر، و خوراک او از ملخ و عسل بری می بود.»
از این قرار وی زندگانی را به زهد و انقطاع می گذرانید. البته ادوار عزلت و تجرد عواطف و اندیشه ها یحیی را برانگیخت و یقین کرد که آخرالزمان در رسیده است و ظهور مسیحا که باید بر عالم داوری کند و روز جزا، که روز توبه کاران و انابت پیشگان است، نزدیک می باشد. چندان در ضمیر او وقوع آن روز نزدیک می آمد که گویند طی تشبیهی بی نهایت می گفت: «الحال تیشه به ریشه درختان نهاده شده است.» (انجیل متی: 10. 3).و نیز تمثیلی دیگر از خرمن گندم آورده، گفت: «او (مسیحا) غربال خود را در دست دارد و خرمن خود را پاک کرده است. گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، ولی کاه را در آتشی که خاموشی نمی پذیرد، خواهد سوزانید.» (انجیل متی: 12. 3)
ظاهرا یحیی در این عقاید تنها نبوده و فرقه اسینیان مانند او یقین داشته اند که آخرالزمان نزدیک است. لیکن یحیی در سلک ایشان منسلک نبوده و به طرز دیگر احساس مسئولیت اجتماعی در خود می کرده که مانع بوده است، مانند آنان به انزوا و انتظار بگذراند، از این رو بیابان را ترک گفته، یک دوره وعظ و ارشاد با حرارت تمام آغاز نهاد تا اینکه بی خبران قوم را آگاه و متنبه سازد. پس، موفق گردید، و جماعت کثیری از اطراف فلسطین به سوی او روی آوردند تا سخنان او را بشنوند. چون این مستمعان را از آن حالات روحانی انفعال و تاثری روی داد، یحیی ایشان را به سوی رود اردن آورد و آنها را در آب غسل داد، به این نشانه که آنها توبه کرده، با آب ظاهری چرکها و پلیدیهای باطنی گناهان خود را بشویند. از این رو او را «معمدان» یعنی تعمید دهنده لقب دادند.
یحیی این عمل را بر حسب مراسم و آداب ظاهر انجام نمی داد، بلکه در عین حال یک سلسله مبادی عالی اخلاقی تعلیم می داد و آنها را ارشاد می نمود که بشتابند و قبل از ظهور مسیحا راه و روش عدالت را منفردا و مجتمعا پیشه خود سازند. «پس مردم از وی سوال نموده، گفتند: چه کنیم؟ او در جواب ایشان می گفت: «هرکه دو جامه دارد، به آن که ندارد بدهد و هر که خوراک دارد نیز چنین کند». باجگیران را ارشاد کرده، می گفت: «زیادتر از آنچه مقرر است مگیرید» (انجیل لوقا: 13. 3)، و سپاهیان را ارشاد فرموده، و می گفت: بر کسی ظلم مکنید و بر هیچ کس افترا مزنید و به مواجب خود اکتفا کنید.» (انجیل لوقا: 14. 3)
باری عاقبت، کارش به آنجا رسید که هرودس آنتیاس پادشاه جلیل را محکوم ساخته و از همسری نامشروع او با زن برادرش او را ملامت کرده است و از این رهگذر آتش غضب آن سلطان مشتعل گردیده و او را به زندان افکند، و عاقبت او را در زندان به قتل رساندند. از یحیی پیروان وفادار صدیق بسیار بر جای ماندند که دنباله تعالیم او را گرفتند و به راه او باقی ماندند، به طوری که سی سال بعد، پولس حواری محفلی از اصحاب او را در شهر افسوس یافته بود. طبیعی بود که عیسی مجذوب تعالیم یحیی شود. در باب اول انجیل مرقس این حکایت را به اجمال ولی به وضوح بسیار چنین می خوانیم: «و واقع شد در آن ایام که عیسی از ناصره جلیل آمده، در اردن از یحیی تعمید یافت. و چون از آب برآمد، در ساعت آسمان را شکافته دید و روح را که مانند کبوتری بر وی نازل می شود. و آوازی از آسمان در رسید که تو پسر حبیب من هستی که از تو خشنودم.»
تفصیل آنچه بر عیسی گذشت همه مؤثر در اعماق ضمیر و موجب تصدیق است. در دوازده سالگی همه آشنایان او وی را دارای علاقه ای بیشتر از حد عادی نسبت به امور مذهبی مشاهده می کرده اند. هوش سرشار و حساس و تاثرات احتماعی ضمیر تند وی را مستعد و آماده ساخته بود که در زندگانی خود وظیفه نبوت را به جای آورد و در این موقع به وضوح هرچه تمامتر، بر انجام این وظیفه الاهی مبعوث گردید. عیسی بعد از این مکاشفه سر به بیابان ماورای اردن نهاد و در آنجا در پیشامد زندگانی خود و وظیفه ای که در آینده بر عهده اوست به تفکر مشغول گردید. به موجب روایات نصاری این زمان تفکر و مراقبه و دوره اربعین (چله) نام داده شده و گویند در اثنای این ایام شیطان سعی بسیار نمود که او را بفریبد، چنانکه متی و لوقا در انجیلهای خود روایت کرده اند.
این افتتان شیطانی سه صورت داشته است و در طی صور مختلف در عالم تصور، مظاهر زندگی واقعی نمودار می شود. به این معنی که او بایستی یا در صدد کسب معاش برآید و طلب نانی کند یا باید اعمالی به جا آورد که توجه خلایق را جلب نماید و یا آنکه باید یاد خدای متعال را در معرض آزمایش قرار دهد و جاه و جلال و مال و منال و مقام و اقتدار سیاسی کسب کند تا بدان وسیله بتواند قوم اسرائیل را از بلیه زمان برهاند. تمام این صور گوناگون همه از طرف شیطان در سینه او وسوسه می شد، ولی نتوانست او را بفریبد.

اخلاق

عیسی برای دوره حیات خود راه و روشی اختیار کرد که به کلی با اسلوب و طریقی که زعمای یهود پیش گرفته بودند اختلاف داشت. وی سبک فرقه زلوتها را مردود دانست، زیرا مشاهده نمود آن روش بیهوده و در همان حال مهلک و کشنده است، چنانکه بعدا گفت: «آنان که شمشیر بر می دارند با همان شمشیر هلاک خواهند شد.» بسیاری از یهود در این اندیشه با او شریک بودند و جماعت کثیری در ناصره و صفوریه با کمال تاسف ملاحظه کردند که چگونه طغیان فرقه قانیان در سال ششم بعد از میلاد فقط موجب مرگ و نابودی آنها گردید. همچنین عیسی از طریقه و روش فریسیان نیز سر پیچیده، اکیدا با آنها مخالفت ورزید.
بر حسب بیاناتی که از او در باب 23، انجیل متی مذکور است، عیسی آنها را محل عتاب قرار داده، گفت: «وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که نعناع و شبت و زیره را عشریه می دهید، و اعظم احکام شریعت، یعنی عدالت و احکام و ایمان را ترک کرده اید. می بایست آنها را به جا آورده، اینها را نیز ترک نکرده باشید.» (انجیل متی: 23. 23) اما نسبت به صدوقیان، گرچه عیسی تماس کمتری با آنها حاصل فرموده، ولی ظاهرا در مخالفت با آنها نیز مانند فریسیان هم عقیده و شریک بود. از طرف دیگر نیز نتوانست تابع فرقه اسینیان بشود، زیرا که مانند یحیی نسبت به ایفای وظیفه اجتماعی خود بسیار حساس بود و خود را راضی نمی کرد که مانند اسینیان در گوشه ای انزوا و عزلت و خمول پیش گیرد.
عیسی را به حقیقت شخصی مرتاض نمی توان دانست، زیرا وی همواره باعامه مردم ساده دل که از میان طبقه آنها قیام کرده بود به سر می برد، و در جشنهای عروسی و مهمانیها حاضر می شد، به حدی که فریسیان همین را بر او عیب می گرفتند و از هر طرف رفته فریاد بر می آوردند که عیسی با باجگیران و بی دینان نشست و برخاست می کند، و قوانین شریعت موسی را در باب اکل و شرب رعایت نمی کند، در حالی که شخص یحیای معمدان رسم صیام را رعایت می فرماید وروزه می گیرد. لیکن عیسی می گفت صیام عملی است که آدمی باید در دل خود انجام دهد، نه آنکه از روی عادت بر طبق تشریفات و آداب مخصوص روزه بگیرد. نه تنها در این باب روش او با روش یحیی اختلاف داشت، بلکه وی با کمال آزادگی از روی دکان نجاری برخاسته و با روستاییان و اهل دهات و طبقات فقرا آمیزش کرده، در مسائل جاری روزانه زندگانی با آنها صحبت می داشت و مانند یحیی دنیارا در شرف پایان نمی دید.
به علاوه یحیی بیشتر مانند واعظی بود که مردم را نزد خود و به استماع سخنان خویش دعوت می کرد، در حالی که عیسی برخلاف او خود نزد مردم می رفت و با آنها مستقلا سخن می گفت و هر جا که آنها را می یافت ایشان را نصیحت می فرمود.


منابع :

  1. جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- صفحه 582 – 607

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113294