دلهای بنی اسرائیل به کلی مهر شده و هیچگونه حقی در آن نفوذ نمی کرد به همین دلیل جز افراد کمی از آنها به حضرت عیسی ایمان نیاوردند آنها در راه کفر آن چنان سریع تاختند که به مریم پاکدامن، مادر پیامبر بزرگ خدا که به فرمان الهی بدون همسر باردار شده بود تهمت بزرگی زدند. حتی آنها به کشتن پیامبران افتخار می کردند و می گفتند ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشته ایم «و قولهم إنا قتلنا المسیح عیسی ابن مریم رسول الله» (نساء/ 157) و شاید تعبیر به رسول الله را در مورد مسیح از روی استهزاء و سخریه می گفتند. تبلیغات عیسی (ع) و افزایش پیروان او موجب شد که یهودیان و روحانی نمایان یهود، کینه آن حضرت (ع) را به دل گرفتند و به فکر افتادند تا توطئه قتل آن بزرگ مرد را فراهم سازند. آنها برای اجرای اهداف شوم خود قیصر روم را تحریک کردند و به او گفتند اگر این وضع ادامه یابد، سلطنت تو واژگون خواهد شد. برای حفظ سلطنت خود چارهای جز کشتن عیسی (ع) نداری.
حضرت عیسی (ع) از توطئه دشمن آگاه شد، مکان خود را با یاران مخصوصش عوض میکرد و در مخفیگاهها به سر میبرد تا از گزند دشمن محفوظ بماند. سرانجام یکی از یاران نزدیکش به نام «یهودا اسخریوطی» که یکی از حواریون دوازده گانه آن حضرت بود، به خاطر سی پاره نقره که دشمن به او رشوه داد، مکان عیسی (ع) را به دشمن نشان داد تا آن حضرت را دستگیر کرده و به دار زنند. ولی خود او که شباهت زیادی به عیسی (ع) داشت، به جای عیسی (ع) به دست یهود کشته شد و چاهی را که کنده بود، خود در میان آن سقوط کرد، توضیح این که: عیسی (ع) با یاران مخصوصی به باغی وارد شد و در آن جا مخفی گردید، ولی بر اثر گزارش «یهودا» وقتی که شب فرا رسید و هوا تاریک گردید، جاسوسان و جلادان دشمن از در و دیوار باغ، وارد شدند و حواریون را احاطه کردند. وقتی که حواریون خود را در خطر شدید دیدند، عیسی (ع) را تنها گذاشته و گریختند. در چنین لحظه خطرناک، خداوند عیسی (ع) را تنها نگذاشت، او را یاری کرد و وجودش را از چشم مهاجمان پوشانید، در نتیجه آن مردی را که شباهت کامل به عیسی (ع) داشت. (یعنی همان یهودا اسخریوطی) به جای عیسی (ع) دستگیر کردند، آن مرد بر اثر وحشت و ناراحتی شدید، خود را باخت، دهانش لال شد و نتوانست خود را معرفی کند.
یهودا به دست جلادان به دار آویخته شد و اعدام گردید و به مکافات عمل خود رسید. قیصر روم و وزیران و لشکریان پنداشتند، عیسی (ع) را کشتهاند، ولی به فرموده قرآن: «ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم؛ نه عیسی (ع) را کشتند و نه به دار آویختند، ولی امر به آنها مشتبه شد.» (نساء/ 157) در جامعه منعکس شد که عیسی (ع) اعدام گردید، حتی مسیحیان همین عقیده را دارند و شعار صلیب که در تمام شؤون زندگی مسیحیان دیده میشود، بر اساس این اعتقاد است که عیسی (ع) مصلوب شد یعنی به دار آویخته شد و به شهادت رسید. ولی طبق نص صریح قرآن؛ «او کشته نشد و به دار آویخته نشد، بلکه خداوند او را زنده به سوی خود برد» و هم اکنون زنده است و در آسمان به سر میبرد و هنگام ظهور حضرت مهدی (عج) به زمین فرود خواهد آمد و پشت سر آن حضرت نماز میخواند.
در عالم ملکوت و کروبیان، حادثه عروج عیسی (ع) به آسمان، حادثه بسیار مهمی بود که ابلیس هنگام تولد پیامبر اسلام (ص) به شیطانها گفت: «از زمان عروج عیسی (ع) به آسمان تا کنون (یعنی 537 سال) چنین حادثهای رخ نداده است.» این سخن ابلیس بیانگر عظمت حادثه عروج عیسی (ع) و تولد پیامبر اسلام (ص) است. (بحار، ج 15، ص 258)
خداوند به مسأله عروج عیسی در سوره های آل عمران و نساء اشاره نموده است. در سوره نساء می فرماید: «بل رفعه الله إلیه و کان الله عزیزا حکیما؛ بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد، که خداوند توانا و حکیم است.» (نساء/ 87) مساله رفع عیسی (ع) به آسمان را قرآن کریم در سوره آل عمران آورده و فرموده: «إذ قال الله یا عیسی إنی متوفیک و رافعک إلی؛ آن زمان که خدای تعالی به عیسی فرمود: ای عیسی من تو را می گیرم و به سوی خودم بالا می برم.» (آل عمران/ 48) و خدای تعالی به طوری که ملاحظه می کنید اول "توفی" (گرفتن) را ذکر کرد و سپس بالا بردن را. کلمه "رفع" به معنای بلند کردن و برداشتن است، بر خلاف کلمه ی "وضع" که در معنای نهادن به کار می رود. و طهارت، که "مطهر" اسم فاعل از باب تفعیل آن است، به معنای پاکی است، بر خلاف قذارت که در معنای ناپاکی استعمال می گردد.
از آنجایی که در آیه شریفه سوره آل عمران کلمه "رافعک" مقید به قید "الی" شده معلوم می شود که منظور از این رفع، رفع معنوی است نه رفع صوری و جسمی، چون خدای تعالی در مکانی بلند قرار نگرفته تا عیسی (ع) را به طرف خود بالا ببرد، او مکانی از سنخ مکانهای جسمانی که اجسام و جسمانیات در آن قرار می گیرند ندارد، به همین جهت دوری و نزدیکی نسبت به خدای تعالی هم دوری و نزدیکی مکانی نیست، پس تعبیر مذکور نظیر تعبیری است که در آخر همین آیه آورده و فرموده: «ثم إلی مرجعکم»، مخصوصا اگر منظور از توفی قبض روح باشد که خیلی روشن خواهد بود که منظور از رفع، رفع معنوی است یعنی ترفیع درجه و تقرب به خدای سبحان، نظیر تعبیری که قرآن کریم درباره شهدا یعنی کشته شدگان در راه او آورده و فرموده: «أحیاء عند ربهم یرزقون؛ بلکه (شهیدان راه خدا) زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود.» (آل عمران/ 169) که منظور از کلمه ی "عند" ظرف مکانی نیست، بلکه تقرب معنوی است.
باز نظیر تعبیری که در سوره مریم در شأن ادریس (ع) آورده فرموده: «و رفعناه مکانا علیا؛ ما او را به مکانی بلند بالا بردیم.» (مریم/ 57) که منظور از مکان در آن جمله مکانت و منزلت است، نه مکان مادی. و چه بسا گفته باشند که مراد از "رفع عیسی (ع) به سوی خدا بالا بردن روح و جسم عیسای زنده به آسمان است" چون از ظاهر قرآن شریف بر می آید که خدای تعالی عیسی (ع) را در حالی که زنده بود به آسمان مادی و جسمانی بالا برده و مقام قرب خدای سبحان و محل نزول برکات و مسکن ملائکه مکرم هم همین آسمان مادی است.
آیه شریفه سوره نساء نیز به حسب سیاق، وقوع ادعای یهود را که او را کشتند و یا به دار زده اند نفی می کند و ظاهرش دلالت دارد بر اینکه همان شخصی را که یهود دعوی کشتن و به دار زدن او را دارند خدای تعالی با همان بدن شخصیش به سوی خود بالا برده و از کید دشمن حفظ فرموده، پس معلوم می شود عیسی (ع) را با بدن و روحش به آسمان بالا برده، نه اینکه مانند سایر انسانها روحش از کالبدش جدا شده و به آسمان بالا رفته باشد، چون این احتمال چیزی است که با ظاهر آیه با در نظر گرفتن سیاق آن نمی سازد، چون اضرابی که در جمله: "بل رفعه الله إلیه" واقع شده، با صرف بالا بردن روح عیسی بعد از مردنش نمی سازد.
ساده تر بگوییم: بالا رفتن روح بعد از مردن هم در قتل هست و هم در آویخته شدن به دار و هم در مردن عادی، چون هر کسی که بمیرد روحش به عالم ارواح بالا می رود دیگر معنا ندارد بفرماید: "بلکه ما او را به سوی خود بالا بردیم" کلمه "بلکه" به ما می فهماند بالا بردن عیسی با روح و جسمش بوده است. پس این رفع خود نوعی تخلیص بوده که خدای عز و جل عیسی را به آن وسیله خلاص کرده و به همین وسیله او را از دست یهودیان نجات داد، حال فرق نمی کند که این تخلیص به وسیله قبض روح عیسی باشد یا نباشد و پای قتل و صلبی به میان نیامده باشد بلکه به نحوی دیگر بوده باشد که ما آن را نمی شناسیم و یا آنکه با لقاء خدا زنده و باقی مانده باشد، به نحوی که ما از چگونگی آن سر در نمی آوریم، این هر دو محتمل است.
و از نظر عقل محال نیست که خدای تعالی مسیح را گرفته، به سوی خود بالا برده و نزد خود حفظش فرموده باشد و یا زندگی او را حفظ کرده به نحوی که با جریانهای عادی و معمولی نزد ما انسانها منطبق نبوده و این ماجرا از سایر ماجراهای معجزه آسایی که از خود عیسی (ع) واقع شد و قرآن کریم آنها را حکایت نموده، مهم تر نمی باشد، از ولادتش از مادری شوهر ندیده و سخن گفتنش با مردم بعد از چند ساعت به دنیا آمدن عجیب تر نیست اگر برای مرده زنده کردن و سایر معجزات آن جناب و معجزات ابراهیم و موسی و صالح و سایر انبیا (ع) توجیهی علمی عادی پیدا شد، برای زنده به آسمان رفتن عیسی نیز پیدا می شود و هرگز علم عادی نمی تواند برای اینگونه خوارق عادات توجیه پیدا کند، پس همه این معجزات مجرای واحدی دارند و دلیل بر وجود و وقوع آنها کتاب خدای عزیز است که دلالتش بر آن قابل انکار نیست مگر آنکه مثل بعضی از مردم خود را به زحمت بیندازی و با تأویل هایی آیات قرآنی را طوری تاویل کنی که به خیال خودت قانون علیت عمومی استثناء برندارد و خارق عادتی لازم نیاید.
خداوند در سوره آل عمران می فرماید: ای عیسی! من تو را برگرفته و به سوی خود بالا می برم و تو را از [آلودگی] کافران پاک می سازم «یا عیسی إنی متوفیک و رافعک إلی و مطهرک من الذین کفروا» (آل عمران/ 55) منظور از این پاکیزگی، یا نجات او از چنگال افراد پلید و بی ایمان است، و یا از تهمتهای ناروا و توطئه های ناجوانمردانه، که در سایه پیروزی آیین او، حاصل شد، همانگونه که در مورد پیامبر اسلام (ص) در سوره فتح می خوانیم: «إنا فتحنا لک فتحا مبینا لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؛ ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم، تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را ببخشد.» یعنی از گناهانی که به تو در گذشته نسبت می دادند و زمینه آن را برای آینده نیز فراهم ساخته بودند پاک سازد.
نیز ممکن است منظور از پاک ساختن او، بیرون بردن مسیح (ع) از آن محیط آلوده باشد. در آیه ی شریفه آل عمران خدا حضرت عیسی را به مطالب سه گانه ای مورد خطاب قرار می دهد ومی فرماید: (اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک و رافعک الی و مطهرک) خطاب های متوفیک و رافعک و مطهرک با حضرت عیسی است. ناگفته پیداست که عیسی نام تنها روح و روان نیست، بلکه نام مجموع تن و روان است و باید حامل این سه ویژه، عیسای خارجی، یعنی تن و روان باشد. به عبارت دیگر، عیسی نام این موجود خارجی است و خطاب نیز به همو است. هرگاه متوفیک به معنی قبض و نجات عیسی از چنگال یهود باشد، دراین صورت هر سه ویژگی با عیسای خارجی قائم خواهد بود. یعنی خدا او را از دست مردم نجات داد و او را بالا برد و از اختلاط به کافران پاک گردانید. ولی اگر مقصود از آن (میراندن) باشد، قهرا پس از مرگ، جسد او بالا نمی رود و تنها روح است که به پرواز در می آید.
در این صورت ویژگی نخست عیسی قائم به تن و روان بوده و حامل ویژگی دوم تنها روح است که به پرواز در می آید. در این صورت ویژگی نخست عیسی قائم به تن و روان بوده و حامل ویژگی دوم تنها رو ح او خواهد بود. و معنی آیه چنین خواهد بود: ای مسیح تو را می میرانم و روحت را بالا می برم. این تفسیر مستلزم تفکیک در موصوف است. زیرا مسمای به عیسی تنها روح نیست، هر چند واقعیت او همان روح اوست؛ بلکه مسمی به عیسی همان موجود مادی توأم با روح است، خطاب به اوست و باید این کارها با آن قائم باشد. در اینجا تطهیر از کافران را فرع و تابع رفع قرار داده و این می رساند که منظور از تطهیر هم تطهیر معنوی است نه ظاهری، چون منظور از "رفع" رفع معنوی است، پس تطهیر عیسی دوریش از کفار و مصونیتش از معاشرت با ایشان و افتادنش در جامعه آلوده به قذارت کفر و جحود است.
پیامبر اسلام (ص) در شب معراج، که از مکه به بیت المقدس و از آن جا به آسمانها عروج کرد، با پیامبران و فرشتگان بسیار ملاقات و گفتگو نمود. از جمله: وقتی که همراه جبرئیل وارد بیت المقدس شد، ابراهیم و موسی و عیسی (ع) در پیشاپیش پیامبران بسیار به استقبال آن حضرت آمدند، در آن جا پیامبر (ص) جلو ایستاد و همه پیامبران از جمله ابراهیم، عیسی و موسی (ع) به آن حضرت اقتدا کرده نماز جماعت خواندند.
پیامبر (ص) در مسیر خود پس از آن که از آسمان اول دیدن کرد، به آسمان دوم عروج نمود. در آن جا چهره دو مردی که کاملا شباهت به هم داشتند، نظرش را جلب نمود، از جبرئیل پرسید: «اینها کیستند؟» جبرئیل عرض کرد: «اینها دو پسر خاله همدیگر، یحیی و عیسی (ع) هستند، بر آنها سلام کن.» پیامبر (ص) بر آنها سلام کرد، آنها نیز بر پیامبر (ص) سلام کردند و برای همدیگر از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند. عیسی و یحیی (ع) گفتند: «مرحبا بالاخ الصالح و النبی الصالح؛ آفرین به برادر شایسته و پیامبر شایسته.»
در تفسیر قمی از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: «عیسی (ع) در هنگام عصر آن شبی که خدای تعالی او را به آسمان بالا برد، یاران خود را که دوازده نفر بودند، نزد خود خواند و ایشان را داخل خانه ای کرد و سپس از چشمه ای که در کنج آن خانه بود در آمد، در حالی که آب از سر و رویش می ریخت، فرمود: خدای تعالی به من وحی کرد که همین ساعت مرا به سوی خود بالا می برد، و مرا از یهود پاک می کند، کدامیک از شما داوطلب می شوید به شکل من در آید و خدای تعالی شکل مرا به او بدهد و به جای من کشته و به دار آویخته گردد و در عوض در بهشت با من باشد؟ جوانی از میان آنان گفت: یا روح الله من حاضرم، فرمود: بله تو همانی، آن گاه رو کرد به بقیه و فرمود: بدانید که بعد از رفتن من یکی از شما تا قبل از رسیدن صبح دوازده بار بر من کافر می شود (و اظهار بیزاری از من می کند)، مردی از میان جمع گفت: یا نبی الله آن منم؟ عیسی (ع) گفت: مثل اینکه از نفس خودت چنین چیزی را احساس کرده ای، باشد تو همان شخص باش، آن گاه رو کرد به بقیه و فرمود: بعد از من دیری نمی پاید که به سه فرقه متفرق می شوید، دو فرقه به خدای تعالی افتراء می بندند و در آتش خواهند بود و یک فرقه اهل نجات است، و آن فرقه ای است که از شمعون صادقانه پیروی می کند و به خدا دروغ نمی بندد که آن فرقه در بهشت خواهد بود، این را که گفت در جلو چشم همه اصحابش از زاویه خانه به طرف آسمان بالا رفت و ناپدید شد.
از سوی دیگر یهود که مدتها در جستجوی مسیح بود، در همان شب آن خانه را پیدا کرده، آن جوانی را که داوطلب شده بود به شکل عیسی (ع) درآید، گرفتند و کشتند و به دار آویختند و سپس آن کس دیگر را که عیسی (ع) خبر داده بود تا صبح دوازده نوبت کافر می شوی را گرفته و او همان کفرها را دوازده بار مرتکب شد.»
قریب به این معنا را از ابن عباس و قتاده و غیر آن دو نیز نقل شده و آن گاه گفته اند بعضی از علما گفته اند: «آن جوانی که حاضر شد به شکل عیسی (ع) درآید، همان کسی بود که گزارش داده بود به اینکه عیسی (ع) کجا است تا او را بگیرند و بکشند.» بعضی دیگر حرفهای دیگری زده اند، ولی قرآن کریم از همه این حرفها ساکت است.
در کتاب عیون از حضرت رضا (ع) روایت کرده که فرمود: «امر هیچ یک از انبیاء و حجت های الهی بر مردم مشتبه نشد مگر امر عیسی (ع) و بس، برای اینکه عیسی (ع) را زنده به آسمان بردند و بین آسمان و زمین قبض روحش کردند و بدن بی روح و روح بی بدنش را به آسمان بردند و دوباره روحش را به بدنش برگرداندند.»
این مضمون کلام خدای تعالی است که یک جا می فرماید: ای عیسی! من تو را برگرفته و به سوی خود بالا می برم و تو را از [آلودگی] کافران پاک می سازم. «یاعیسی إنی متوفیک و رافعک إلی و مطهرک من الذین کفروا» (آل عمران/ 55) و جای دیگر از خود عیسی (ع) حکایت می کند که در روز قیامت می گوید: «و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم، فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم و أنت علی کل شی ء شهید؛ مادامی که در میان آنها بودم گواه و شاهد اعمالشان بودم و چون مرا قبض روح کردی خود ناظر و نگهبان اعمال آنها بودی و تو بر همه خلق گواهی.» (مائده/ 117)
و در تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: «عیسی بن مریم وقتی به آسمان برده شد جامه ای پشمی بر تن داشت که نخ آن را مریم رشته و خود مریم آن را بافته و خودش دوخته بود، وقتی به آسمان رسید، ندایش دادند: زینت دنیائیت را بیفکن.» امام صادق (ع) نیز می فرماید: «خداوند عیسی بن مریم (ع) را مبعوث کرد و به او نور، علم، حکم و همه ی دانش پیامبران گذشته را عطا کرد و افزون بر آن انجیل را نیز بر او نازل کرد و او را به سوی بیت المقدس به جانب بنی اسرائیل فرستاد تا آنان را به ایمان به خدا و رسول و عمل به کتاب و حکمتش دعوت کند. بیشتر بنی اسرائیل در برابر دعوت او راه طغیان و کفر پیش گرفتند و چون ایمان نیاوردند عیسی (ع) آنان را نفرین کرد. خداوند گروهی از اشرار آنان را مسخ کرد تا نشانه ای برای دیگران شده عبرت گیرند، ولی متأسفانه آنان طغیان و کفر را بیشتر کردند.
عیسی (ع) در بیت المقدس ماند و مدت 33 سال آنان را دعوت و به نعمت هایی که نزد خداست ترغیب می کرد تا وقتی که یهود او را جستجو کرده بالاخره مدعی شدند که او را معذب کرده و زنده در زمین دفن کردند. برخی دیگر مدعی کشته شدن و به دار آویختنش گشتند، ولی قطعا خدا آنان را بر عیسی (ع) مسلط نکرد، بلکه موضوع برایشان مشتبه گردید و اصلا یهودیان به عذاب و کشتن و به دار آویختن حضرت مسیح (ع) قدرت پیدا نکردند؛ زیرا قدرت پیدا کردنشان تکذیب قول خداوند است که می فرماید: خدا عیسی را پس از توفی و اخذ تام به سوی خود بالا برد.»