یکی از پیامبران اولوالعزم و بزرگ، حضرت عیسی (ع) است که نام مبارکش در قرآن 25 بار به عنوان عیسی، و 13 بار به عنوان مسیح آمده است، واژه عیسی ترجمه عربی کلمه «یشوع» است که به معنی نجات دهنده میباشد. او 1998 سال قبل (580 سال قبل از ولادت پیامبر اسلام) در سرزمین کوفه در کنار رود فرات چشم به جهان گشود و به گفته بعضی او در دهکده ناصره یا بیت المقدس در عصر سلطنت فرهاد پنجم یکی از شاهان اشکانی متولد گردید.
ولادت او به طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد. مادرش حضرت مریم (ع) دختر عمران از بانوان فرزانه و از شخصیتهای برجسته بنی اسرائیل بود، پدر مریم (ع) به نام عمران از نسل حضرت سلیمان (ع) بود و از علمای برجسته و پارسا و عابد بنی اسرائیل به شمار میآمد.
انجیل متی (1: 18) تا (1: 25) تولد عیسی مسیح (ع) را در زمان هیرودیس چنین روایت کرده است: «مریم (س) مادر عیسی که در عقد یوسف بود، قبل از ازدواج با او به وسیله روح القدس آبستن شد. یوسف که سخت پایبند اصول اخلاقی بود، بر آن شد که نامزدی خود را به هم بزند، اما در نظر داشت این کار را در خفا انجام دهد تا مبادا مریم بی آبرو شود. او غرق در این گونه افکار بود که به خواب رفت. در خواب فرشته ای را دید که به او گفت: یوسف، پسر داود از ازدواج با مریم نگران نباش. کودکی که در رحم اوست از روح القدس است. او پسری خواهد زایید و تو نام او را عیسی یعنی نجات دهنده خواهی نهاد و او قوم خود را از گناهانشان خواهد رهانید و این همان پیغامی است که خداوند قرن ها قبل به زبان نبی خود اشعیا فرموده بود که بنگرید! دختری باکره آبستن خواهد شد و پسری به دنیا خواهد آورد و او را عمانوئیل خواهید نامید (عمانوئیل به زبان عبری یعنی خدا با ماست) چون یوسف بیدار شد، طبق دستور فرشته عمل کرد و مریم را به خانه اش آورد تا وقتی که او پسرش را به دنیا آورد و یوسف او را عیسی نام نهاد.»
نام مریم (ع) در قرآن 34 بار آمده، و یک سوره قرآن (سوره نوزدهم) به نام مریم است، که از آیه 16 تا آیه 36 به ماجرای ولادت حضرت عیسی (ع) و سخن گفتن او در گهواره، و بخشی از زندگی او و چگونگی دعوتش میپردازد. به هر حال حضرت مسیح به صورت اعجاز آمیزی متولد شد و آیات قرآن او را آیتی از آیات حق می داند. کیفیت تولد او مایه بحثهای کلامی در میان مسیحیان و مسلمانان شده است. مسیحیان به خاطر اینکه او از مریم متولد شد در حالی که مردی با او تماس نگرفته بود دلیل بر این می گیرند که او فرزند خداست و خدای پسر در کتابهای آنان معروف است.
آنان واقعیت الوهیت را تقسیم شده در سه فرد می دانند: 1- خدای پدر 2- خدای پسر 3- خدای روح القدس. دلیل آنان بر چنین عقیده ای نبودن پدر ظاهری برای مسیح است. خدا در نقد این اندیشه که مسیحیان نجران در نزد پیامبر مطرح کردند، چنین می فرماید: «تولد مسیح مانند تولد آدم است که او را از خاک آفرید و اگر نداشتن پدر نشانه فرزندی خداست، باید نبودن پدر و مادر در مورد آدم نشانه فرزندی او برای خدا باشد.» چنانکه می فرماید: «إن مثل عیسى عند الله کمثل ءادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون؛ حکایت عیسى نزد خدا چون حکایت آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او گفت: باش، پس وجود یافت.» (آل عمران/ 59)
از آنجا که اهل کتاب درباره تولد حضرت مسیح سخنان ضد و نقیض داشتند و گروهی از آنان در شرک و تردید فرو رفته بودند، قرآن که کتاب مهیمن بر کتب دیگر آسمانی است، سرگذشت تولد مسیح را در ضمن سه آیه در سوره آل عمران و بیست آیه در سوره مریم بیان می کند و در مواردی به نکاتی اشاره می کند تا از این طریق به رسالتی که بر عهده گرفته، جامه عمل بپوشاند. قرآن می فرماید: «إن هاذا القرءان یقص على بنى إسرءیل أکثر الذى هم فیه یختلفون؛ بى گمان، این قرآن بسیارى از چیزهایى را که بنى اسرائیل در آن اختلاف دارند برایشان حکایت مى کند.» (نمل/ 76)
بی شک بخش مهم زندگى مریم، جریان تولد فرزندش حضرت مسیح (ع) مى باشد. قبل از آن که عیسی (ع) متولد شود، فرشتگان از جانب خداوند مریم (ع) را به تولد او مژده دادند و شخصیت عیسی (ع) را معرفی کردند، چنان که در سوره آل عمران گفتگوی فرشتگان را با مریم مطرح می کند که خدا به تو چنین فرزندی خواهد داد و پاسخ مریم را یادآور می شود که من بدون شوهر، چگونه می توانم دارای فرزند باشم؟ آنگاه ملائکه به او تفهیم می کنند که اگر مشیت حتمی خدا بر وجود چیزی تعلق گرفت، هر چند اسباب طبیعی نباشد، تحقق می یابد.
خداوند در قرآن مى فرماید: «إذ قالت الملئکة یامریم إن الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسى ابن مریم وجیها فى الدنیا و الاخرة و من المقربین* و یکلم الناس فى المهد و کهلا و من الصالحین* قالت رب أنى یکون لى ولد و لم یمسسنى بشر قال کذالک الله یخلق ما یشاء إذا قضى أمرا فإنما یقول له کن فیکون؛ آن گاه که فرشتگان گفتند: اى مریم! خدا تو را به کلمه اى از جانب خود که نامش مسیح عیسى بن مریم است مژده مى دهد که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است. و در گهواره [به اعجاز] و در میانسالى [به وحى] با مردم سخن مى گوید و از صالحان است. مریم گفت: پروردگارا! چگونه مرا فرزندى باشد حال آن که دست بشرى به من نرسیده است؟ فرمود: این چنین [است که] خدا آنچه بخواهد مى آفریند، و چون کارى را اراده کند، فقط به آن مى گوید: باش، پس موجود مى شود.» (آل عمران/ 45- 47)
ظاهرا منظور از این بشارت همان ماجرایى است که در جاى دیگر حکایت کرده و فرموده: "پس ما روح خود را نزد او فرستادیم و او خود را براى مریم به صورت بشرى تمام عیار مجسم کرد، به طورى که مریم گفت: من به رحمان پناه مى برم از شر تو، تو اگر مردى با تقوا بودى اینجا نمى آمدى، روح ما به وى گفت: «قال إنما أنا رسول ربک لأهب لک غلاما زکیا؛ من فرستاده پروردگار تو به سوى توام، تا فرزندى پاک عطایت کنم.» (مریم/ 19)
پس بشارتى که در آیه مورد بحث به جمع فرشتگان نسبت داده شده همان بشارت است که در سوره مریم به شخص روح نسبت داده است.
خدا در ضمن خطابهای خود به مریم که خدا را پرستش کند و او را سجده نماید و با ارکان رکوع نماید، پیامبر را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید: به یادآر آن جریانی را که مریم با ملائکه داشت. آنگاه که او را مورد خطاب قرار دادند و گفتند خدا به تو فرزندی می دهد که نام او مسیح عیسی بن مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است و از ویژگیهای او این است که در دوران کودکی مانند فرد بزرگسال سخن می گوید و از صالحان به شمار می رود. علاوه بر این او کلمةالله است. در سوره مریم شرح مذاکره به گونه ای گسترده تر مطرح شده است و آن این که مریم از خانواده خود عزلت گزید و به نقطه شرقی بیت المقدس رفت. او در حقیقت مى خواست مکانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پیدا کند که به راز و نیاز با خداى خود بپردازد و چیزى او را از یاد محبوب غافل نکند به همین جهت طرف شرق بیت المقدس (آن معبد بزرگ) را که شاید محلى آرامتر و یا از نظر تابش آفتاب پاکتر و مناسبتر بود برگزید.
چنانکه می فرماید: «و اذکر فى الکتاب مریم إذ انتبذت من أهلها مکانا شرقیا؛ و در این کتاب از مریم یاد کن، آن گاه که از کسان خود در ناحیه شرقى [بیت المقدس] خلوت گزید.» (مریم/ 16) مریم به آن نقطه رسید و برای آنکه در نقطه خلوت، خدا را عبادت کند و کسی او را نبیند، پرده ای افکند. چیزی نگذشته بود که در عبادتگاه خود انسان صحیح و سالمی را مشاهده کرد. از مشاهده او بیمی او را فرا گرفت و با خود گفت: چگونه این مرد وارد عبادتگاه او شد، نکند نیت سوئی دارد؟ به این جهت به او گفت: من از تو به خدا پناه می برم، اگر از خدا ترسی داری: «فاتخذت من دونهم حجابا فأرسلنا إلیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا* قالت إنى أعوذ بالرحمان منک إن کنت تقیا؛ و میان خود و آنها پرده اى افکند [تا خلوتگاه عبادتش باشد] پس روح خود را به سوى او فرستادیم تا به شکل بشرى خوش اندام بر او نمایان شد. مریم گفت: من از تو به خداى رحمان پناه مى برم اگر پرهیزکار باشى.» (مریم/ 17- 18)
در این جمله، تصریح نشده است که این حجاب براى چه منظور بوده، آیا براى آن بوده که آزادتر و خالى از دغدغه و اشتغال حواس بتواند به عبادت پروردگار و راز و نیاز با او پردازد یا براى این بوده است که مى خواسته شستشو و غسل کند؟ آیه از این نظر ساکت است. پیدا است که در این موقع چه حالتى به مریم دست مى دهد، مریمى که همواره پاکدامن زیسته، در دامان پاکان پرورش یافته، و در میان جمعیت مردم ضرب المثل عفت و تقوا است، از دیدن چنین منظره اى که مرد بیگانه زیبایى به خلوتگاه او راه یافته چه ترس و وحشتى به او دست مى دهد؟
لذا بلافاصله صدا زد: «از تو به خدا پناه می برم، اگر پرهیزگار باشی.» مقصود این است که تو نیز باید چنین باشی و این گونه تعبیر در قرآن شایع است. حاصل این است که من به خدا پناه می برم و تقوای تو باید مانع از آن باشد که متعرض من شوی. هم چنین وی از میان صفات الهی صفت رحمان را یادآور می شود تا رحمت الهی را در این لحظه حساس به سوی خود جذب کند و از هر گونه لغزش مصون بماند. مریم به جای رحیم صفت رحمان را به کار برد. زیرا نام دوم حاکی از رحمت گسترده خدا در دنیا و آخرت است، در حالی که اسم اول ناظر به رحمت در سرای دیگر است. مریم این سخن را گفت و منتظر واکنش آن فرد متمثل شد. ناگهان او به مریم چنین گفت: «نترس من فرستاده پروردگار تو هستم و ماموریت دارم که به تو فرزند پاکیزه ای عطا کنم.» «قال إنما أنا رسول ربک لأهب لک غلاما زکیا» (مریم/ 19)
در این موقع مریم از این خبر شگفت زده شده و تنها به اسباب عادى مى اندیشید و فکر مى کرد براى اینکه زنى صاحب فرزند شود دو راه بیشتر ندارد، یا ازدواج و انتخاب همسر و یا آلودگى و انحراف، من که خود را بهتر از هر کس مى شناسم نه تا کنون همسرى انتخاب کرده ام و نه هرگز زن منحرفى بوده ام، تا کنون هرگز شنیده نشده است کسى بدون این دو صاحب فرزندى شود. گفت: «قالت أنى یکون لى غلام و لم یمسسنى بشر و لم أک بغیا؛ گفت: چگونه مرا پسرى باشد با آن که دست بشرى به من نرسیده و بدکار نبوده ام؟» (مریم/ 20)
آن روح متمثل او را از این شگفت بیرون آورد و گفت: «این نوع کارها برای خدا آسان است.» (اگر تو سر گذشت زندگی خودرا در نظر بگیری که چگونه غذای تو در محراب عبادت آماده می شد و میوه زمستان را در تابستان و بالعکس در آنجا آماده می دیدی، از این شگفتی بیرون می آیی). علاوه بر این، خدا می خواهد مولودی به بنی اسرائیل بدهد که خود معجزه و مظهر رحمت او باشد. تولد چنین مولودی مورد مشیت حتمی خدا است؛ چنانکه می فرماید: «قال کذالک قال ربک هو على هین و لنجعله ءایة للناس و رحمة منا و کان أمرا مقضیا؛ گفت [فرمان] چنين است پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است و تا او را نشانه اى براى مردم و رحمتى از جانب خويش قرار دهيم و [اين] دستورى قطعى بود.» (مریم/ 21) مریم سخنان فرستاده خدا را شنید. قلبش تا حدی آرام گرفت وچیزی نگذشت که او باردار شد.
مریم بعد از آنکه از اهل خود اعتزال جست و به محل دورى آمد، درد زائیدن او را فراگرفت. در اینکه چگونه این فرزند به وجود آمد آیا جبرئیل در پیراهن او دمید یا در دهان او، در قرآن سخنى از آن به میان نیامده است چرا که نیازى به آن نبوده، هر چند کلمات مفسرین در این باره مختلف است. به هر حال "این امر سبب شد که او از بیت المقدس به مکان دوردستى برود" او در این حالت در میان یک بیم و امید، یک حالت نگرانى توأم با سرور به سر مى برد، گاهى به این مى اندیشید که این حمل سرانجام فاش خواهد شد، گیرم چند روز یا چند ماهى از آنها که مرا مى شناسند دور بمانم و در این نقطه به صورت ناشناس زندگى کنم آخر چه خواهد شد؟! چه کسى از من قبول مى کند زنى بدون داشتن همسر باردار شود مگر اینکه آلوده دامان باشد، من با این اتهام چه کنم؟
راستى براى دخترى که سالها سنبل پاکى و عفت و تقوا و پرهیزگارى، و نمونه اى در عبادت و بندگى خدا بوده، زاهدان و عابدان بنى اسرائیل به کفالت او از طفولیت افتخار مى کردند و زیر نظر پیامبر بزرگى پرورش یافته، و خلاصه سجایاى اخلاقى و آوازه قداست او همه جا پیچیده است، بسیار دردناک است که یک روز احساس کند همه این سرمایه معنویش به خطر افتاده است، و در گرداب اتهامى قرار گرفته که بدترین اتهامات محسوب مى شود، و این سومین لرزه اى بود که بر پیکر او افتاد.
اما از سوى دیگر، احساس مى کرد که این فرزند پیامبر موعود الهى است یک تحفه بزرگ آسمانى مى باشد، خداوندى که مرا به چنین فرزندى بشارت داده و با چنین کیفیت معجزه آسایى او را آفریده چگونه تنهایم خواهد گذاشت؟ آیا ممکن است در برابر چنین اتهامى از من دفاع نکند؟ من که لطف او را همیشه آزموده ام، و دست رحمتش بر سر خود دیده ام. در اینکه دوران حمل مریم چه اندازه بود، در میان مفسران گفتگو است هر چند در قرآن به صورت سربسته بیان شده است، بعضى آن را یک ساعت و بعضى 9 ساعت و بعضى شش ماه و بعضى هفت ماه و بعضى هشت ماه و بعضى 9 ماه مانند سایر زنان دانسته اند، ولى این موضوع تاثیر چندانى در هدف این داستان ندارد و روایات نیز در این زمینه مختلف است. در اینکه این مکان "قصى" (دوردست) کجا بوده بسیارى معتقدند شهر "ناصره" بوده است و شاید در آن شهر نیز پیوسته در خانه می ماند و کمتر قدم بیرون مى گذاشت.
هر چه بود دوران حمل پایان گرفت، و لحظات طوفانى زندگى مریم شروع شد، درد سخت زائیدن به او دست داد آن چنان که او را از آبادى به بیابان کشاند بیابانى خالى از انسانها، و خشک و بى آب و بى پناه! گرچه در این حالت زنان به آشنایان و دوستان خود پناه مى برند تا براى تولد فرزند به آنها کمک کنند، ولى چون وضع مریم یک وضع استثنایى بود و هرگز نمى خواست کسى وضع حمل او را ببیند، با آغاز درد زائیدن، راه بیابان را پیش گرفت. قرآن در این زمینه مى گوید: «فأجاءها المخاض إلى جذع النخلة قالت یالیتنى مت قبل هاذا و کنت نسیا منسیا؛ آن گاه درد زایمان او را به سوى تنه نخلى کشاند. گفت: اى کاش پیش از این مرده بودم و یکسره فراموش شده بودم.» (مریم/ 23)
تعبیر به جذع النخلة با توجه به اینکه "جذع" به معنى تنه درخت است نشان مى دهد که تنها بدنه اى از آن درخت باقى مانده بود یعنى درختى خشکیده بود. در این حالت، طوفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاک مریم را فرا گرفت احساس کرد لحظه اى را که از آن مى ترسید فرا رسیده است، لحظه اى که هر چه پنهان است در آن آشکار مى شود و رگبار تیرهاى تهمت مردم بى ایمان متوجه او خواهد شد. در چنین شرایط بحرانی که مریم به فکر آبروی خود و خانواده خویش است و از تهمتهای مردم می هراسد، شایسته است رحمت حق بار دیگر شامل حال او گردد و او را از این پریشانی بیرون آورد و همان نقطه روشن امید که همواره در اعماق قلبش وجود داشت درخشیدن گرفت. از این جهت صدایی از پایین شنید. این صدا یا از نوزاد بود ویا از روح متمثل که از نقطه ای پایین تر از قرارگاه مریم قرار داشت.
خلاصه خطاب این بود: محزون مباش. رحمت حق شامل حال توست، به گواه این که زیر پای خود را بنگری چشمه ای مشاهده می کنی می توانی خود و نوزاد را در آن بشویی. گذشته از این بر همان نخلی که تکیه کرده ای، آن را تکان بده. خرمای تازه بر تو فرو می ریزد. از آن میل کن و از این آب بنوش. چشمت به این نوزاد روشن باشد و در مقابل پرسش واعتراض مردم، نذر روزه کن تا با آنان سخن مگویی و از این طریق از مشکلی که در برابرت مجسم گشته است نجات یابی؛ چنانکه می فرماید: "ناگهان صدایى به گوشش رسید که از طرف پائین پا بلند است و آشکار مى گوید غمگین مباش درست بنگر پروردگارت از پائین پاى تو چشمه آب گوارایى را جارى ساخته است." «فناداها من تحتها ألا تحزنی قد جعل ربک تحتک سریا» (مریم/ 24)
ظاهر سیاق مى رساند که ضمیر فاعل در جمله "ناداها" به عیسى (ع) برگردد، نه به روح که در سابق نامش به میان آمده بود، و این ظهور، قید "من تحتها" را تایید مى کند، چون با حال مولود نسبت به مادرش در حین وضع حمل مناسب تر است، تا حال روح و مریم، و نیز برگشتن ضمیر در جمله قبل و بعد به عیسى، مؤید دیگرى است براى اینکه ضمیر مورد بحث هم به آن جناب برگردد. بعضى گفته اند ضمیر به روح بر مى گردد، و چنین تصویر کرده اند که مریم (ع) هنگام وضع حمل در بلندى قرار داشته و جبرئیل در پائین آن بوده و از آنجا وى را ندا داده، ولیکن هیچ دلیلى از لفظ آیه بر این گفتار نیست. و بعید نیست که از ترتب جمله "فناداها" بر جمله "قالت یا لیتنی" استفاده شود که مریم این جمله را در حین وضع حمل یا بعد از آن گفته، که دنبالش بلافاصله عیسى (ع) گفته است "ألا تحزنی" و جمله "ألا تحزنی" تسلیت و دلدارى است به مادرش از آن اندوه و غم شدیدى که به وى دست داده بود، آرى براى زنى عابد و زاهد هیچ مصیبتى تلخ تر و سخت تر از این نیست که او را در عرض و ناموسش متهم کنند، آن هم زنى باکره، آن هم از خاندانى که در گذشته و حال معروف به عفت و پاکى بوده اند، و مخصوصا تهمتى که بچسبد و هیچ راهى هم براى انکار آن نباشد، و همه حجت و دلیل هم در دست خصم باشد.
لذا عیسى (ع) به اشاره سفارش کرد که با احدى حرف نزن و در مقام دفاع برمیا، بلکه خود حضرت عیسى (ع) در مقام دفاع از مادرش بر آمد و این حجتى بود که هیچ دفع کننده اى نمى توانست آن را دفع کند. و نظرى به بالاى سرت بیفکن بنگر چگونه ساقه خشکیده به درخت نخل بارورى تبدیل شده که میوه ها، شاخه هایش را زینت بخشیده اند "تکانى به این درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ریزد." «و هزی إلیک بجذع النخلة تساقط علیک رطبا جنیا» (مریم/ 25)
«فکلى و اشربى و قرى عینا فإما ترین من البشر أحدا فقولى إنى نذرت للرحمان صوما فلن أکلم الیوم إنسیا؛ و بخور و بنوش و چشم روشن دار. پس اگر کسى از آدمیان را دیدى بگو: من براى خداى رحمان روزه نذر کرده ام و امروز مطلقا با بشرى سخن نخواهم گفت.» (مریم/ 26) خلاصه نیازى به این نیست که تو از خود دفاع کنى، آن کس که این مولود را به تو داده وظیفه دفاع را هم نیز به خود او سپرده است.
بنابراین از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نیابد. این حوادث پى در پى که همچون جرقه هاى روشنى در یک فضاى فوق العاده تاریک و ظلمانى درخشیدن گرفت، سراسر قلب او را روشن کرد و حالت آرامش گوارایى به او دست داد.