قبل از ظهور زردشت، یعنى پیش از پادشاهى مادها، بومیان غیر آریایى ایران آئینی داشتند که آیین مغان نامیده مى شود. کلمه مغ (مگوش) در زبان قدیم ایران به معناى خادم بوده است. به نظر مى رسد مغان سکنه بومى ایران بوده اند و مانند دراویدیان هندوستان، پس از ورود آریاییان سرزمین خود را تسلیم آنان کرده اند. واژه المجوس که در زبان عربى به زردشتیان اطلاق مى شود، از همین کلمه مگوش مى آید. برخى از پژوهشگران معتقدند که دوگانه پرستى یعنى ایمان به خداى خیر و خداى شر در دین زردشتى از مغان قدیم ایران آمده است؛ زیرا در کتاب گاتها که قدیمترین بخش اوستا و داراى صبغه ایرانى است، چیزى در مورد دو گانگى یافت نمى شود، ولى از کتابهاى تاریخى بر مى آید که مغان قدیم دو گانه پرست بوده اند. مغان به رستاخیز نیز ایمان داشتند. در فرهنگ لغت دکتر محمد معین ذیل واژه مغ آمده است: «مغ: عمق، ژرفا، گودی. مغ: فردی از قبیله مغان، موبد زردشتی. مشتقات مغ عبارتند از: مغان، پیر مغان، مغانه، مغبچه، مغ زاده، مغکده.» در مورد مغان در فرهنگ لغت آمده است: «زردشتیانی که شراب به عمل می آورند.»
قبل از ظهور زردشت، در اوایل هزاره ی اول قبل از میلاد یعنی پیش از آوردن اوستا و تأسیس کیش مزدیسنی و قبل از تشکیل سلطنت ماد در نزد بومیان غیر آریایی ایران دینی معمول و مجری بوده است که از آن به آیین مغان تعریف کرده اند. مغ در زبان قدیم ایران به نام خادم است و به نظر می رسد کلمه مجوس که در عربی به زردشتی گفته می شود از کلمه مگوش گرفته شده است که قبلا به این دین گفته می شده است. در این دو گانه پرستی همچون زردشتی وجود دارد و آنها به روز رستاخیز نیز اعتقاد دارند. کلمه مغ «مگوش» به زبان فرس قدیم «مگاو» magay در اوستا (یسنا فصل 45/7) فقط در یک جا ذکر شده و آن را به معنای خادم و چاکر استعمال کرده است. از اینجا معلوم می شود بعد از غلبه، آریان های شمالی ساکنین بومی را مانند دیگر ممالک که مورد حمله و هجوم آریانها واقع شدند مسخر خود کرده و آن ها را به چاکری و فرمانداری خود گماشته بودند ظاهرا مغ ها مانند عیلامی ها از سکنه ی قدیم ایران بوده اند و به هیچ یک از دو نژاد آریایی و سامی تعلق و دلبستگی نداشته اند و به ظن قوی آنها با سکنه ی قدیم هند «دراویدیان ها» (daravidians) از یک نژاد می باشند.
در لغتنامه دهخدا معنای مغ، گبر آتش پرست؛ از ملت ابراهیم ذکر شده و جمع آن مغان را طایفه ای از پارسیان که پیرو دین زردشتند بیان نموده است. نزد نویسندگان قدیم از کلمه مغ پیشوای دین زردشتی اراده شده است. که نویسندگان قدیم میان مغ های ایرانی و کلدانی فرق گذاشته اند. مغان ایران کسانی هستند که به فلسفه و تعلیم زردشت آشنا هستند. اما مغان کلده در ضمن تعلیمات دینی خود از جادو و طلسم و شعبده نیز بهره دارند. در سراسر اوستا جادو و جادوگری نکوهش شده است از آنجایی که این کلمه به کلدانیان نیز اطلاق شده است برخی از مستشرقین چنین پنداشته اند که این لغت اصلا از آشور و بابل است ولی امروز شکی نیست که این کلمه ایرانی است و از ایران به خاک بابل و آشور رسیده است.
البته واژه مغان تنها به موبدان موبد زردشتیان اطلاق نمی شده است در فرهنگنامه حکیم مومن؛ مغان را کسانی دانسته است که پیرو خدایی با نام ارتافرور در 1000 پیش از میلاد دانسته اند. قابل ذکر است که مغان و بغان هر دو ریشه هایی به هم نزدیک دارند؛ که مغ به فرس هزوارشی خرم و یا همان سیمرغ است؛ مغان پیران و بزرگان پیرو خرم (زنخدای بزرگ ایران) بودند که بعدها به موبدان نسبت دادند. بغ هم به چم خداست؛ بغداد که به چم داده خدا نیز مییباشد.
باید خاطر نشان کرد که بابل در سال 539 پیش از میلاد مسیح به دست کوروش هخامنشی فتح گردید و از همان زمان دین زردشتی در آن سرزمین و به ممالک بالاتر شرقی نفوذ داشته است. و ابدا غریب نیست که کلمه مغ را نویسندگان خارجی به آتربانان ایرانی و پیشوایان کلدانی نسبت داده باشند و بسا هم نزد برخی از آنها این دو گروه به هم آمیخته شده باشند.
در آیین مهر پرستی که جدای از آیین مغان است آمده است که خدای مهر در غاری ظهور کرد و شبانانی که در آنجا بودند به وی اعتقاد آوردند و وی گاو نری را کشت و خون آن را بر روی زمین ریخت و از آن خون سبزی و خرمی به وجود آمد و مهر به آسمان رفت ولی الطاف او در زمین باقی ماند.
هر کس به دین مهر در می آمد باید از 7 مرحله می گذشت که در هر مرحله به او نامی می دادند که به عنوان مثال نام پنجمی آن پارسی است و ششمی آفتاب و در مرحله هفتم به نام پدر معروف است و پس از آن نان و عسل می خورند و این همانند نان و شراب مسیحیت است و در آخر وی را با خون گاو نر تعمید می دهند و برخی اعتقاد دارند که بعضی از رسوم مسیحیت از این دین بر داشته شده است زیرا بعضی از معابد ایشان در اروپا پیدا شده است ولی خواستگاه این دین ایران است. در این دین آنها به 39 کتاب (روایت) به عنوان کتاب مقدس اعتقاد دارند که به عنوان مثال یکی از آنها داستان فیل در تاریکی (در مثنوی مولوی نیز آمده است) است. مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصرا به آنها تعلق داشت. زمانی که آیین زردشت در نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند.
در کتاب اوستا نام طبقه روحانی به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی «آترون Athravan» دیده می شود ولی در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولا این طبقه را مغان می خوانده اند. عامه مردم ایران خدایان متعددی را می پرستیدند و نیروهای طبیعت را نیایش می نمودند و در این میان طبقه ای روحانی به نام مغان احتیاجات مذهبی آنان را برآورده می ساختند. کار مغان همان اجرای مراسم دینی بوده است. امیانوس مارسلنیوس مورخ رومی که در قرن چهارم میلادی می زیسته مفصلا از مغ های ایران صحبت کرده و در ضمن می نویسد از زمان زرتشت تا امروز مغان به خدمت دینی گماشته هستند.
سیسرون خطیب رومی که در یک قرن پیش از میلاد می زیست، می نویسد مغان نزد ایرانیان از دانشمندان و فرزانگان می باشند و کسی پیش از آموختن تعالیم مغان به پادشاهی نمی رسید. ظهور زرتشت دینی مبتنی بر توحید آورد، زرتشت وجود خدای برتر از همه به نام اهورامزدا را به مردم اعلام داشت و او را خالق آسمان و زمین معرفی کرد. معتقدان به اهورامزدا بیشتر اوقات او را بر فراز تپه ها و با افروختن آتش و خواندن دعا و تقدیم نوشیدنی ها ستایش می نمودند. مغان از خدمت در راه آیین جدید خوشنود بودند. مخصوصا پس از آن که داریوش آن را به صورت دین رسمی در آورد. از منابع یونانی و بهتر از همه کتاب هرودوت چنین بر می آید که فرقه مگوش یا مغان قبل از تهاجم آریان ها بر سکنه بومی قدیم ایران ریاست مذهبی داشته اند و نیز در دوران سلطنت ماد گروه یا فرقه ی برگزیده و نیرومندی بوده اند. اما چون نوبت پادشاهی به پارس رسید از نفوذ و اقتدار ایشان کاسته شد لیکن پس از ظهور زردشت انبساط دین مزدیسنی بسیاری از اصول عقاید آن ها با معتقدات آریان ها آمیخته گردید و مقدار فراوانی از مبادی آنان در جامعه دین زردشتی باقی ماند، که از آن جمله است، احترام به عنصر آذر یا آتش که پارسیان نیز آن را مورد احترام و پرستش قرار دادند. هردودت می گوید که مغان در ایران عناصر اربعه یعنی آتش، خاک، آب و باد را مورد عبادت و تقدیس قرار داده و معبد مخصوص آذر «آتشکده» که آنها را در محل مرتفعی در شهر می ساخته اند و شعله آن را دایما و اتصالا در شب و روز فروزان نگاه می داشته اند. از آنجا است که حافظ در اشعار خود که غالبا تلمیح به مغان کرده است در بیتی لطیف چنین می گوید:
از آن به دیر مغانم عزیز می دادند *** که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
مغان برای آن که چهار عنصر طبیعت آلوده و نجس نشود اجساد اموات را که نزد ایشان شی ناپاک و مورد رعب یعنی «تابو» بوده است در خاک دفن نمی کرده و مانند هندیان آن را نمی سوزانده بلکه کالبد مرده را در معرض هوا می گذاشته اند تا طیور و درندگان لاشخوار آن را ببلعند. رسم ساختن «برج خاموشان» در آغاز از ایشان معمول گردید و این رسم همچنان در نزد زرتشتیان متداول ماند. برخی از محققین جدید معتقدند که مبدا اعتقاد به دوگانه پرستی یعنی ایمان به خدای خیر و نور در برابر خدای شر و ظلمت عقیده ای است که از مغان باستانی باقی مانده است. زیرا در گاتاها که قدیمی ترین قسمت اوستا و صرفا ایرانی الاصل است کمتر تصریح به مبدا ثنویت و دوگانگی دیده شده است و حتی از نام اهریمن به ندرت در آن کتاب ذکر رفته است اما مغ ها اهریمن را در برابر اهورامزدا فاعلی مستقل و نیرویی قادر و جادویی می دانسته اند.
پلوتارک مورخ یونانی ذکر می کند که مغ ها به نام اهرمن قربانی ها می کرده و عقیده ثابت و صریحی برای قدرت و توانایی دو فاعل خیر و شر متساویا در عالم هستی قائل بوده اند و این با عقیده های قدیم زردشتی که همه چیز را مخلوق خدای نیکی ها و اهورامزدا می داند و در پایان کار نیز او را بر اهرمن پیروز می شمارد تباین واضح دارد. همچنین بر حسب روایات یونانی عقیده به رستاخیز، که پس از آن ارواح دارای وجود جاویدانی می شوند، از اصول و مبادی بوده است که نزد مغان رواج داشته و بعدا به ادیان دیگر سرایت نموده است.
یکی از مبادی قدیم ایشان که نزد زردشتیان نیز متداول گشته مسئله «عبادت آفتاب» است و مخصوصا آن رسم که در هنگام ستایش آفتاب شاخه های سبزی در برابر چهره و بینی خود نگاه می داشته اند. ظاهرا مراسم معروف به برسوم «Barsom» که نزد زرتشتیان معمول است از این عبادت قدیم ناشی شده است. برسوم یعنی گذاشتن شاخه های برگ سبز برابر بینی، از خصایص مغان است که منابع قدیم «کلاسیک» یونانی همه وجود آن را نزد ایشان تایید می کنند. داشتن علوم غریبه و مخصوصا مهارت در فنون جادوگری و ساحری است کلمه «Magin» در انگلیسی که به معنایی سحر و جادو است از نام همین طبقه اقتباس شده است چرا که یکی از وظایف آن ها جلب توجه خدایان و دفع ارواح خبیثه به وسیله جادوگری بود.
هرودت می گوید: «مغان را افسون ها و اوراد است و کارهای غریب می کنند و نیز اعتقاد به تاثیر کواکب و نجوم و سعد و نحس ستارگان از معتقدات ایشان است که اجرام علوی را موثر در سرنوشت انسانی می دانند.» چه بسا این علم خرافی «نجوم» را از بابلیان آموخته و خود نیز بر آن خرافات دیگر را مزید ساخته بودند. همچنین اعتقاد بر تاثیر خواب و رویا در عالم بیداری از مبادی ایشان است و علم تعبیر رویا و تاویل منام (خواب ها) میراثی از ایشان می باشد. به هر حال مغان یا مگوشها در علم سحر و جادو چنان معروف و مشهور شده اند که رفته رفته در زبان یونانی این کلمه مترداف با جادوگر شده است. یکی از هنرهای خاص مغان صنعت ساختن شراب و انداختن باده است. از زمانی که پرتو آفتاب درخشان و خاک بارور فلات ایران در آن سرزمین بهترین انواع تاک را پرورش می داده صناعت شراب سازی نزد دهقانان ایران به ظهور رسیده و تکامل پیدا کرده است در کتب تواریخ باستان اکتشاف شراب را به زمان افسانه ی جمشید پیوند می دادند ظاهرا این صناعت را پیشوایان مغ به حد کمال رسانیده و از انگورهای یاقوت رمانی و گوهر عمانی شراب های لعل گون مشک بو می ساخته اند از این روست که شاعر گفته:
مغان که دانه ی انگور آب می سازند *** ستاره می شکنند آفتاب می سازند
اما یکی از اسناد ایرانی راجع به طایفه ی مغان کتیبه ی داریوش کبیر در بیستون است که در آنجا از مغان یاد کرده و می گوید گوامات «Gaumata» از جماعت مغ ها بوده و می خواسته است سلطنت را غصب کند و خانواده هخامنشی پارس را براندازد و شاهنشاه بر او غلبه یافت و جمع کثیری از مغ ها را به قتل رسانیده و خانواده خود را از خطر آن ها نجات بخشید.
در این کتیبه از عادات و رسوم مغان ذکر به میان نیامده است در منابع عبری و صحف انبیاء بنی اسرائیل که از قبل از اسارت بابل یا در همان زمان به تحریر درآمده در چند مکان اجمالا و به طور ضمنی از مغ ها یا مگوش ها یاد شده است. مثلا در کتاب ارمیای نبی به وجود یک صاحب منصب مجوس در دستگاه نبوکد سار «بخت النصر» پادشاه بابل اشاره شده است (حدود 600 ق.م) و از اینجا معلوم می شود که آن جماعت در آن ازمنه قبل از طلوع دولت پارسیان نفوذ و پیشرفت در تختگاه بابل داشته اند. نیز در انجیل متی (2/1) آمده است «مقارن تولد عیسی چند مرد مغ از مشرق زمین به اورشلیم آمده گفتند کجاست آن مولود که پادشاه یهود است. زیرا که ستاره های او را در مشرق دیده ایم و برای پرستش او آمده ایم...» در کتاب اعمال رسولان نیز که در قرن اول میلادی نگارش یافته مغ به معنای جادوگر استعمال شده است باب (13/6 و باب 8). در قرآن مجید کلمه المجوس آمده است. در آیه (17 تا 22 سوره حج) قرآن آنها را در این آیه در عرض یهود و نصاری قرار داده و از صف مشکرین خارج نموده.
امروزه مجوس به پیروان زرتشت گفته می شود مجوسیان به مبدا خیر و شر معتقدند. به این ترتیب که خدای نیکی ها و نور را اهورامزدا و خدای شر و ظلمت را اهریمن می دانند. گرچه غالب مفسرین کلمه مجوس را به معنای زرتشتی گر تفسیر کرده اند ولی مسلما آن کلمه معرب مگوش فرس قدیم و مگاو اوستایی و مگوسیا پهلوی است که در زبان فارسی امروز صورت مغ گرفته است. برخی واژه مجوس را از مادهای «مغ» که به پیشوایان و روحانیون این مذهب «زرتشت» می گفتند مشتق می دانند و موبد که اکنون به روحانیون آن ها گفته می شود در اصل از ریشه مغود بوده است. در روایات اسلامی مجوسیان از پیروان یکی از انبیاء بر حق شمرده شده اند که بعدا از توحید منحرف گشته و به افکار و عقاید شرک آلود روی آورده اند در تایید این مطلب حدیثی از امام علی (ع) وجود دارد که بر فراز منبر فرمودند: «از من سوال کنید پیش از آن که مرا نیابید. اشعث بن قیس منافق معروف، برخاست و گفت: ای امیر مومنان چگونه از مجوس جزیه گرفته می شود در حالی که کتاب آسمانی بر آنها نازل نشده و پیامبری نداشته اند؟ علی (ع) فرمود خداوند کتابی بر آنها نازل کرده و پیامبری مبعوث نموده است.» و در حدیثی از امام سجاد می خوانیم که پیامبر (ص) فرمود «با آنها طبق سنت اهل کتاب رفتار کنید.» و منظور پیامبر از آنها «مجوس» بوده است.
(ادامه دارد...)