نسبت میان اندیشه های درست دینی با زروانی

درست دینی

نسبت میان «درست دینی» با «زروانی گری» که مع الاسف با همه اهمیتی که دارد، به آن هیچ گونه توجهی نشده است: این زروانی گری، گرایشی در دل دیانت کهن ایرانی بود که شاید متعاقب آموزه های زرتشت که سخن از دو مینوی بد و نیک راند، به ناگزیر پدیدار شد و پدری به نام «زروان» یا «زمان بی کرانه» را برای آن دو قایل گشت. همچنین زنر معتقد است که ثنویت و اعتقاد به دو مینوی نیک و بد، ریشه در آموزه های اصیل زرتشت دارد و همو بود که «مسئول چنین راه حل ریشه ای از برای مشکل اهریمن (بدی) بود». به باور زنر، زروانیسم به نسبت کیش زرتشت، متاخر محسوب می شود. به عبارت دیگر او زروانیسم را واکنشی به ثنویت مطرح شده توسط زرتشت می شمارد. در ادبیات دینی زرتشتی ما با دو گونه زمان مواجه هستیم: یکی زمان ازلی- ابدی و دیگری زمان دوازده هزارساله که دوران نبرد میان اهریمن و اهورامزدا است. زروان زمانه بی کرانه است و «زمان درنگ خدای» یا «زمان کرانه مند»، دوران دوازده هزار ساله. در کتاب بندهشن هم آمده است که هرمزد «سپهر را از زمان آفرید که تن زروان درنگ خدای و تقدیر ایزدی است.» (بندهشن/ ص 48)

اسطوره زروان

اسطوره زروان به طور خلاصه چنین است: پیش از آن که چیزی وجود داشته باشد، تنها و تنها زروان بود. او یک هزار سال به قربانی ایستاد تا مگر پسری که هرمزد خواهد بود، از او زاده شود. پس از آن یک هزار سال، در کار خویش شک کرد که آیا آن همه قربانی سودی در بر داشته؟ هنگامی که او در این اندیشه شک آلوده بود، هرمزد و اهریمن به زهدان او در آمدند. هرمزد از خواست هزارساله او و اهریمن از شک او. زروان چون از وجود فرزند آگاه شد، عهد بست تا هر یک زودتر از زهدان بیرون آیند، سلطنت جهان را به او خواهد سپرد و در این عهدکردن، باور داشت که هرمزد زودتر بیرون خواهد آمد. اما اهریمن شکم پدر را درید و زودتر خویش را بر پدر عیان کرد. زروان عهد خویش را نگه داشت و اهریمن را برای نه هزار سال شاه جهان کرد و او را گفت که پس از انقضای این مدت هرمزد بر او غلبه خواهد کرد.
گفتنی است که در هیچ یک از متونی که به زبان پهلوی نگاشته شده اند، نمی توان شرح کامل اسطوره زروان را یافت، اما در تعدادی از آنان نظیر «رساله علمای اسلام» که در قرن سیزدهم میلادی و برای معرفی دین مزدیسنایی به مسلمانان نوشته شده، رد پاهای پررنگی از زروانی گری وجود دارد. باید دانست که نمی توان زروانی گری را دیانتی جدای از زرتشتی گری دانست.
زروانی گری، به تعبیر روانشاد عبدالحسین زرین کوب، نوعی مذهب کلامی در آیین زرتشتی به شمار می آمد و البته می توان اندیشید که چون در حوزه «درست رفتاری» قرار نداشت، با چندان دشواریی از حیث برخورد متعصبانه موبدان مواجه نبود. در واقع، تنها پس از آن که اسلام بر ایران استیلا یافت و موبدان را از اوج قدرت پایین کشید، آنان برای حفظ «امت» خویش، به ناگزیر متوجه «درست ایمانی» و «درست باوری» در مردمان شدند. در نتیجه، باورهای زروانی از دین بهی نوین رانده شده و متون زرتشتی تا حد امکان از باورهای زروانی پاک گشتند. اما در دوره پیش از اسلام باورهای زروانی بر بخش مهمی از تاریخ دین زرتشتی (خصوصا در دوره ساسانی) سایه انداخته اند و می توان با برخی اندیشه مندان هم رای بود که اساسا زروانی گری را وجه غالب دین مردم ایرانی در دوره ساسانی می دانند و معتقدند که «مزدیسنان در عهد ساسانی در خصوص آفرینش بیشتر تابع عقاید زروانیه بوده اند.» باید دانست که آنچه چنین نتیجه گیری را موجب شده، نوشته های بیگانگان راجع به آداب و عقاید ایرانیان عهد ساسانی است وگرنه، همچنان که اشاره رفت، منابع داخلی شواهد زیادی از رواج زروانیسم در عهد ساسانی به دست نمی دهند.
البته باید دانست منابعی که بتوانند ما را از زروانیسم و زوایای بدعت آمیز آن آگاهی ببخشند، بسیار محدودند؛ زیرا از یک طرف در متون پهلوی که تا به امروز باقی مانده، سعی گردیده هرگونه بدعت زروانی حذف و محو گردد و از طرف دیگر، منابع غیر زرتشتی نیز عمدتا مسیحی و مانوی هستند که نگرش آنها «به طور قابل فهمی، خصمانه و ناموافق است.»
به هرحال، یکی از ناگزیرترین دستاوردهای باور به زروان یا خدای زمان، هزاره گرایی و باورهای جبری منتج از آن است. در واقع، این «خدای زمان» بود که با ترتیب دادن طرح کیهانی هزاره ها، زمان نبرد میان دو فرزند خویش یعنی اهریمن و اهرمزد را از پیش مشخص کرده بود و در چنین طرحی، زندگی آدمی بر مدار تقدیرات زروان می گشت و زروان به عنوان خدای زمان، خدای مرگ، خدای داور، خدای نظم و قرار، خدای تاریکی و روشنی و البته خدای بخت یا سرنوشت، بر همه چیز حاکم بود. در کتاب بندهشن آمده است: «زروان پیش از آمدن اهریمن چنین گفت که کیومرث دلاور را به سی زمستان زندگی و شاهی مقدر است.» از تئودر موپسوئستیایی هم نقل شده که به عقیده زرتشت «زوران زاینده همه چیز است که او را "تقدیر" می نامند.»

نگرش های جبری زروانی

با نگاه به برخی از متون پهلوی، می توان رد پاهای آشکاری از نگرش های جبری زروانی را یافت. برجسته ترین کتب پهلوی در قرن سوم میلادی تالیف شده اند و بنا به برخی مندرجات این کتاب ها می توانیم بگوییم که زروانی گری در این قرن همچنان پایداری داشته است. به علاوه شهرستانی هم در الملل و النحل به فرقه «زروانیه» اشاره کرده است. نیز گفتنی است که در میان راویان احادیث در این قرن، می توان به شخصی با نام «زروان المدائنی» (گاه زرقان المدائنی) برخورد کرد که خود دلیلی است رواج زروان باوری در این عصر.
مطلب موجود در کتاب مینوی خرد یکی از نمونه های قابل توجه از این نظر است: «پرسید دانا از مینوی خرد که چرا مردمی که در زمان گیومرث و هوشنگ پیشداد و فرمانروایان و حکمرانان بودند تا زمان گشتاسب شاهنشاه، چنین کامکار بودند و از نیکی بیشتر بهره یافتند؟ و (حال آن که) بیشتر کسانی بودند که نسبت به ایزدان ناسپاس بودند و حتی بودند کسانی که بسیار ناسپاس و پیمان شکن و گناهکار بودند. پس هر یک از ایشان برای چه نیکی ای آفریده شده اند و از ایشان چه بر و سودی به دست آمد؟ مینوی خرد پاسخ داد که آنچه در مورد ایشان از جهت نیکی یا بدی می پرسی، آگاه باش و بدان که کار جهان همه به تقدیر و زمانه و بخت مقدر (پیش) می رود که خود زروان فرمانروا و درنگ خداست.»
به علاوه مینوی خرد در جایی دیگر اظهار می دارد: «آفریدگار اورمزد، این آفریدگان و امشاسپندان و مینوی خرد را از روشنی خویش و به آفرین (به دعای) زروان بیکرانه آفرید.» در متون دیگر زرتشتی نظیر کتاب بندهشن، رساله علمای اسلام و روایات و اندرزنامه های پهلوی نیز می توان رد پاهایی پر رنگی از نگرش های زروانی و جبری را مشاهده کرد. به عنوان مثال «آذرباد مهراسپندان» (که به نگرش ثنوی شهره است) درباره تحمل سختی های روزگار چنین آورده است: «چونتان سخت ترین چیز رسد، به یزدان و به دین، به گمان مباشید...چه به من، آذربد مارسپندان، آسیب و گزندی نبود که پیش آید (مگر) آن که شش گونه رامش پذیرم: نخستین شادمانیم این که گزندم همین است، چه از این بدتر نیز تواند بودن... سه دیگر این که از آسیب هایی که مرا باید فرا رسد، یکی گذشت.»

مفاهیم جبری در یادگار بزرگمهر
مفاهیم جبری در «یادگار بزرگمهر» نیز به آشکارگی وجود دارد: {پرسش:} چیزی که به مردمان رسد به بخت بود یا به کنش؟... {پاسخ:} بخت علت، و کنش بهانه چیزی (است) که به مردمان رسد. دستاورد چنین باورهایی، آن هم در دورانی که ایرانیان پیاپی از هپتالیان (و سپس تازیان) شکست می خوردند، نومیدی محض بود و این به قول کریستن سن: «به منزله زهری جانگزای بود که روح مزدیسنی قدیم را از پای درآورد.»
صدالبته باید دانست که دامنه تقدیرگرایی به دوره پس از اسلام هم کشیده شد و «غلبه اسلام تاثیری ناچیز بر این گرایش تقدیر باوری داشت و اشاره به سرنوشت که بیشتر اوقات به شکل گردش گنبد آسمان، سپهر، یا به وسیله زمان نمایانده می شود، جزء مطالب پیش پا افتاده در ادبیات فارسی است.» در واقع، باورهای اصیل زرتشتی، مبتنی بر نوعی خوش بینی نسبت به جهان بود و انسان را بهره مند از عنصر اختیار می دانست. در گاهان شواهد فراوانی بر این معنا وجود دارد. از جمله رک: گات ها، یسنه هات 2- 30 و نیز گات ها، یسنه هات 11- 30.
این امر، خود محرکی قوی برای مردمان به کار و کوشش بود. اما اندیشه های زروانی، بر خلاف آن همه، تمایل به ترک و زهد را چندان تقویت کرد که به عنوان مثال کم کم در کتاب هایی نظیر «اندرز اوشنردانا» که رسما به حوزه تفکر سنتی مزدیسنی تعلق دارد، اندیشه های زهدگرایانه تقویت شد: «جان موجود است، ولی این تن است که فریب می دهد.» باید دانست که بخت گرایی و نگرش های جبری، همواره توسط دولت های استبدادی تشویق شده اند، زیرا با رواج چنین اندیشه هایی است که توده های مردم و بزرگان، کمتر در خیال تغییر احوال خویش می افتند. بیراه نیست اگر تصور کنیم نگرش های زروانی که بر بخش اعظم تاریخ ساسانی سایه انداخته اند، مورد حمایت دستگاه دینی وابسته به دولت هم بودند. اما گره خوردن اندیشه های بخت گرایانه با باورهای هزاره ای و نیز بلایای طبیعی، دستاوردهای شومی به بار آوردند: در دوره پیروز، وقتی قحطی و شکست دامن مردم ایرانی را گرفت، به قول طبری، پادشاهی پیروز بر مردم ایران «شوم افتاد». و این گونه هنگامی که پایان هزاره زرتشت فرارسید، مردمان در وحشتی انفعال آمیز افتادند.

نسبت میان اندیشه های درست دینان با زروانی

اندیشه های زرتشت خرگان و مزدک که «درست دینی» خوانده می شدند، با مبنایی خوش بینانه به نبرد میان نور و ظلمت می نگریستند. مطابق این اندیشه ها، «خدای نیکی با خدای بدی جنگید و او را مغلوب ساخت و بنابراین پرستش غالب واجب است.» در حالی که در اسطوره های زروانی آمده بود که چون اهریمن زودتر شکم پدر را درید و بیرون آمد، زروان او را برای مدت نه هزار سال «پادشاه جهان» کرد. پس، می توان گفت که درست دینی دقیقا چون پادزهری بود که حس منفی بافی ناشی از زروانی گری را می زدود. به این ترتیب، در یک جمع بندی باید اذعان کرد که درست دینی در سطح عملی، پاسخی بود به نهضت دهقانان جان بر لب آمده ای که خواهان تسویه در مال و خواسته بودند و در سطح تئوریک واکنشی بود به اندیشه های جبری ناشی از زروانی گری.
اما یک پرسش همچنان باقی است: چرا درست در ابتدای آخرین سده از فرمانروایی ساسانیان، اندیشه های درست دینی مجال طرح در سطحی گسترده را یافتند؟ پاسخ را باید در «بحران هزاره» جستجو کرد. چنان که می دانیم مزدیسنان، عمر گیتی را محدود به دوازده هزاره می دانستند و آن را «زروان کرانه مند» یا زمان محدود می نامیدند. به موجب این گونه روایات سنتی، زرتشت در سرآغاز هزاره دهم به دنیا آمد و بنا به همان باور کهن می باید که در انتهای این هزاره موجی از بلایا بر ایران زمین بتازند.
پیش گویی هایی که راجع به این هنگام شده را می توان در کتابی پهلوی موسوم به زند وهومن یسن یافت که در آن نویسنده ای ناشناس با بیانی پرشور، به پیشگویی رویدادهای آینده جهان پرداخته است: «در آن پست ترین زمان، یکصد گونه، یکهزار گونه و ده هزار گونه دیوان گشاده موی خشم تخمه برسد. پست ترین نژادها از سوی خراسان به ایران تازند، درفش برافراشته اند، سلاح سیاه برند و موی گشاده به پشت دارند... ای زرتشت سپیتمان! بن و زاد آن تخمه خشم پیدا نیست. به سرزمین های ایران که من اورمزد بیافریدم، به جادوگری بتازند. چنان که بسیار چیز سوزند و خانه خانه داران، ده دهقانان، آبادی و بزرگی و دهقانی و راست دینی و پیمان و زنهار و رامش و همه آفرینش، که من اورمزد آفریدم، تباه کنند.
ای زرتشت سپیتمان! هنگامی که سده دهم تو سرآید، خورشید راست تر و تنگ تر و سال و ماه و روز کوتاه تر... و تخم، بر ندهد و بر دانه ها در ده، هشت بکاهد...و خوردنی و دار و درخت بکاهد... ای سپیتمان زرتشت! اندر آن سده دهم، که هزاره تو به پایان رسد، همه مردم آزپرست و ناراست دین باشند و ابر کامگار و باد مقدس را به هنگام و زمان خویش، باران کردن نشاید. ابر و مه همه آسمان را تیره کند و باد گرم و باد سرد رسد و بر و تخم دانه ها را ببرد. و اندر آن زمان شگفت، شب روشن تر باشد و سال و ماه و روز بکاهد و سپندارمذ یعنی زمین، بالا آید و خطر مرگ و نیازمندی در جهان سخت تر باشد... خورشید نشان تیره بنماید و ماه از گونه بگردد. در جهان مه و تیرگی و تاری باشد. در آسمان نشانه گوناگون پیدا باشد و زمین لرزه بسیار باشد و باد سخت تر آید.» می توان اندیشید با نزدیک شدن فرجام هزاره زرتشت، چنان پیش گویی های خوفناکی به واکنش های وسیع اجتماعی منتهی گردیده و موجی از هراس در دل مردم تولید کرده باشد.
اما اکنون وقت این پرسش است که پایان هزاره زرتشت، با کدام دوره تاریخی، منطبق بود؟ مطابق آنچه امروز می دانیم، هنگام به سلطنت رسیدن اردشیر یکم (بنیادگذار سلسله ساسانی) مصادف با پایان یافتن هزاره زرتشت بوده است. مطابق روایت سنتی مندرج در کتب پهلوی، زرتشت 300 سال پیش از اسکندر به دنیا آمده بوده است. از طرفی دوره حکومت سلوکیان و اشکانیان، بر روی هم حدود 700 سال می شود. نکته جالب توجه آن که این اردشیر برای حل مشکل هزاره گرایی، و بدبینی های منتج از آن که در میان مردمانش رایج بود، در تقویم و تاریخ گذاری دست برد، به گونه ای که پایان هزاره زرتشت را 257 سال به عهده تعویق افکند. این دستکاری باعث پدیداری آشفتگی و اختلاف در تاریخ گذاری های ایرانیان و بیگانگان شد، چندان که طبری به ناگزیر در ابتدای فصل مربوط به ساسانیان، هر دو تاریخ را آورده است: «چون از آن هنگام که اسکندر بابل را بگرفت، به حساب ترسایان و پیروان کتب آسمانی پیشین 523 سال و به حساب مجوسان 266 بگذشت، اردشیر سر بر آورد.»


منابع :

  1. رابرت چارلز زینر- زروان یا معماى زرتشتى گرى- صفحه 24- 27، 50، 90- 91

  2. مهرداد بهار- پژوهشى در اساطیر ایران- صفحه 41 و 71 و 113 و 148، 158- 161

  3. هوشنگ دولت آبادى- جاى پاى زروان- خداى بخت و تقدیر- صفحه 89- 128

  4. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى تبریز- سال سیزدهم- شماره یکم- صفحه 25

  5. کریستین سن- ایران در زمان ساسانیان- صفحه 311، 246

  6. نولدکه- تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان- صفحه 420- 461

  7. مجله هفت آسمان- شماره 7- صفحه 111- 128

  8. مجله معارف- دوره دهم- شماره 1- صفحه 28- 29

  9. اوتاکر کلیما- تاریخچه مکتب مزدک- ترجمه جهانگیر فکرى ارشاد- صفحه 152- 154

  10. سیدمجتبی آقایی- مزدک، اصلاح طلبی و فروپاشی- باشگاه اندیشه- تابستان 1386

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113556