یزدان شناخت مشخصى در شین تو نبود، اما، چرخه معینى از اسطوره هاى کیهان شناختى را مى توان در آن باز شناخت.
مى گویند که از آن بى نظمى آغازین که به دریاى گل و لاى فرو پوشیده در تاریکى مى مانست، سه خدا بیرون آمدند. سر این سه سرور مرکز آسمان (آمه، نو، میناکه، نوشى)، یا فرمانرواى سرزمین جاودانه (کونى، توکو، تاچى) بود، و آن دو تابع وى بودند، و یکى پدید آورنده والا (تاکا، مى، موسوبى) بود و آن دیگرى خدا یا پدید آورنده اسرار آمیز یا خدایى (کامى مى، موسوبى). این زوج آخرى به نظر مى رسد که رمز اصول نر و ماده تولید و زایش باشند و گاهى آن ها را همان نرینه خدا یا نرخدا (کامى روگى) و مادینه خدا (کامى رومى) دانسته اند؛ یعنى همان پدر خدا و مادر خدا که مدام آن ها را در آیین ها به نیایش طلب کرده اند. اما این سه گانه اول بدون فرزند از میان رفتند و پس از آن ها یک سلسله خدایان همانند آمدند که خود انگیخته یا خلق الساعه و مستقل از یکدیگر پدید آمده بودند. همه آن ها از بى نظمى آغازین پدید آمدند و بى هیچ نشان ناپدید شدند. اما لقب هاشان نشان مى دهد که غرض از آن ها این بود که نیروهاى تولید یا زایش خود انگیخته را، مثل لجن، بخار و جرم ها، که فکر مى کردند آن ها چنین اند، انسان واره کنند. به این ها مى گویند خدایان آسمانى در هفت نسل، و از خدایان خاکى که مى گفتند روى زمین کار مى کنند متمایزند. سؤال جالب این است که آیا اولى به آن گروه از خدایانى تعلق داشت که دیگر پرستیده نمى شدند، یعنى خدایان فراموش شده بودند، یا فقط انتزاعاتى وام گرفته از بیرون بودند. هرچند شاید هرگز نتوان منتظر جواب نهایى این مسئله بود، اما به نظر می رسد گزینه اول درست باشد، به خاطر برخى همانندى ها در دین هاى دیگر. آخرین زوج این سلسله، نرى که دعوت مى کند (ایزانا - گى) و ماده اى که دعوت مى کند (ایزانا - مى) است. مى گویند که این دو به فرمان خدایان آسمانى به زمین آمدند تا جهان خاکى را پدید آورند. به احتمال زیاد آن ها را تجلیات خاکى اصول نر و ماده سه گانه آغازین مى دانستند. آن ها چیزهاى بسیارى را یگانه کردند و به زایش پرداختند. اول از همه مجمع الجزایر ژاپن را پدید آوردند و سپس چیزها یا ارواح را مثل آب ها، بادها، کوه ها، کشتزارها، مه ها، غذاها، آتش و مانند این ها. این را آشکارا تولید و زایش جنسى مى دانستند، در حالى که از طرف دیگر، باور به زایش خود انگیخته و دگردیسى حتى در داستان هاى تولد فرزندانشان نیز دیده مى شود؛ عقیده بر این بود که این دو وجه زایش در کنار هم وجود دارند. هر چیز زاده یا تولید شده را کامى، یا خدایان و ارواح مى خواندند، گرچه در عمل فقط چند تا از آنان پرستیده مى شدند. میانشان تمایز جنسى برقرار بود، اما هیچ نقش مهمى در اساطیر و آیین نداشت، شاید به این دلیل که جان ژاپنى هنوز به حالت انسان وارگى قطعى نرسیده بود.
سرانجام، زوج خدایى، فرمانروایان جهان را پدید آوردند، مثل بانو خداى آسمان افروز (آما- ته راسو اومى- کامى)، فرمانرواى ماه (تسوکى- یومى) و پهلوان تیزتک دلیر بى باک خشمگین تاکه هایا سوسانوو. قلمرو نور، از جمله آسمان و زمین، به بانو خداى خورشید آماته راسو منسوب بود، قلمرو شب به خداى ماه، اما اقیانوس، همراه با قلمرو چیزهاى پنهان، به فرمانروایى تیزتک سوسانوئو سپرده شده بود. خداى ماه هرگز نقش برجسته اى بازى نمى کرد؛ فرمانروایى عالم میان دوتاى دیگر تقسیم شده بود، تقسیمى بود که مى بایست اهمیت زیادى در روایت هاى اسطوره اى داشته باشد، چون امکانش هست که بازتاب برخى رویدادهاى سیاسى و اجتماعى در آن ها باز شناخته شود، همان طور که پس از این خواهیم دید. به این ترتیب، زوج خدایى پدید آورندگان حیات روى زمین بودند، اما زندگى با لنگه ضرورى اش، یعنى مرگ، همراه بود. اسطوره شناسى به ما مى گوید که چگونه خداى مادینه، که بعدا روح شر و مرگ شد، به هنگام پدید آوردن آتش، گرفتار مرگ شد و به مقام زیرین خاک رفت که آن جا را مرگ و تاریکى فراگرفته اند. در این مورد مرگ را ظاهرا چیزى از طریق تب تصور مى کردند و آن را اولین نمونه نیستى و فنا مى شمردند. خداى نرینه، مثل اورفه، همسر درگذشته اش را تا جایگاه تاریکش دنبال کرد، سعى کرد که با روشن کردن مشعل به او نگاه کند، در حالى که مادینه در هراس بود، چون که بدنش داشت تجزبه مى شد. ماده از این بى شرمى خشمگین شد و سپاه ارواح خبیث و زنان خشمگین را وا داشت که نر را دنبال کرده، او را در قلمرو مرگ و تاریکى زندانى کنند. نر چون تعقیب کنندگان را پس راند به مرز میان جهان ظلمت و قلمرو نور رسید و آن جا گذرگاه را با سنگى عظیم بست و آن دو خدا روى این حصار کلماتى رد و بدل کردند. ماده تهدید کرد که هزار نفر را در قلمرو او خواهد کشت، و از آن طرف هم نر در جوابش گفت که او هم هر روز پانصد نفر بیش از این تعداد خواهد زایید. به روشنى پیداست که غرض از این داستان، تبیین نسبت زاد و مرگ ها در جهان انسانى است. به این ترتیب، مرگ نمى توانست جاى زندگانى را بگیرد، اما هراس مرگ در این داستان بیان شده، و در آن بیمارى ها و خطرات با آلودگى یکى دانسته شده، که باید با تطهیر از میان برود. گفته اند که عمل تطهیر را خداى نر آن گاه باب کرد که پس از گریختن از دام مرگ، خود را در دریا شسته بود. از آن پلیدى و آلودگى صورت هاى گوناگون ارواح خبیث پیدا شدند که آن ها را از قلمرو ظلمت با خود آورده بود. بر آنند که این ارواح خبیث یا شر هنوز در میان انسان ها مى پلکند و همه جور شر و دردسر درست مى کنند.
ما در باب پایان کار پدید آورنده نر هیچ چیز قطعى و روشن نمى شنویم، مگر این که او سرانجام خود را پنهان کرد، یا در کاخ خورشیدى جوانى (هى - نو - واکا - میا) منزل دارد. پس از ناپیدایى زوج آغازین، جهان به فرمانروایى دو نفرى بانو خداى خورشید و تیزتک منتقل شد. تیزتک نشانه هاى بسیارى از یک توفان خدا با خود دارد. بانو خداى خورشید، یا بانوى آسمان افروز، جلوه هاى درخشان و زیبا داشت؛ در نشان و مهر و نجابت و نرم خویى بى همتا بود؛ فرزانه وار و هوشمندانه بر قلمرو خویش فرمان مى راند؛ به همه نور زندگانى مى بخشید و با ساختن آبراه ها از کشتزاران هم حفاظت مى کرد. علاوه بر این، او را به شکل سازمان دهنده آداب و آیین هاى دینى نشان مى دهند، خصوصا آدابى که در رعایت قواعد پاکى است. خلاصه، او خداى فرمانرواى صلح و نظم، کشاورزى و تهیه غذا بود. این جا مى توان تصویرى از نقش زنانگى را در آغاز پیدایش نظم اجتماعى صلح آمیز و کار و پیشه هاى کشاورزى دید. از سوى دیگر، برادر او، تیزتک، وحشى و خودخواه و سرکش بود؛ با هیاهوى دیوانه وار فریاد مى کرد؛ تمام وظایفش را پشت گوش مى انداخت و در هواى میان آسمان و زمان یکه تازى مى کرد. جزئیات ستمگرى هاى او در حق خواهرش در آسمان یادآور خدایان توفان در اسطوره شناسى هاى دیگر است. مى گویند که فریاد و خشم و هیاهوى او برانگیخته از اشتیاق او به جایگاه مادرش است، که او روح مرگ و ظلمت شده بود. از این نظر، توفان خدا غالبا با روح خبیث قدرتمندى، که بر جهان نامرئى فرمانرواست، یکى دانسته مى شود این سیما، به فرزندانش هم ارث رسیده است.
کشاکش این دو خدا در دو صحنه تصویر مى شود؛ یکى در رود کناران آسمانى صلح (آما، نو، یاسو، گاوارا) و دیگرى در سایه گاهى که بانو خداى خورشید آن را براى میهمانى بزرگ خرمن آماده مى کرد، که نخستین جشنواره هاى شین تو است. صحنه اول را مى توان رمز کشاکش خورشید و ماه دانست؛ اما مى گویند که هریک از خدایان به «دم زدن» آن دیگرى، یا با بده بستان دم و بازدم و گوهر فرزندانى پدید آوردند. داستان دوم، که توهین به مقدسات است، آشکارا تعارضى را در نظم اجتماعى نشان مى دهد، اما داستان در صحنه اى اوج مى گیرد که یادآور خورشید گرفتگى است. حکایت چنین است تیزتک قلمرو خواهرش را با نابود کردن برنجزارها، و آلودن آداب مقدسى که خواهرش بنیاد نهاده بود نابود کرد. بانو خداى خورشید، از کارهاى بى انگیزه برادرش سخت غمگین شده بود، اما با او به جنگ برنخاست، خود را در غارى پنهان کرد و بدین وسیله تمام جهان از نور محروم شد و بى نظمى به پا شد. هشت میلیون خدا در برابر غار گرد آمدند و سرانجام موفق شدند با به کار بستن افسون ها و یک رقص آیینى او را ترغیب کنند که از آن جا بیرون بیاید. وقتى نور و نظم با ظهور مجدد بانو خدا بازگشت، تمام آن جمع فریاد شادى برآوردند، که از انعکاس آن آسمان و زمین لرزیدند. این اوج روایت اسطوره اى است که در آن پیروزى نور را بر ظلمت، و صلح و نظم را بر درنده خویى و نابودى مى بینیم. این پیروزى بانو خداى خورشید بر توفان خدا فرمانروایى او را بر جهان تضمین کرد و اعتقاد به او به مثابه برترین خدا با این سنت که خاندان فرمانروا از بانو خداى خورشید پدید آمدند همراه شد.
پیروزى نور بر ظلمت را سپاهیان کامى کامل کردند؛ اینان در ایستادگى بانو خداى خورشید در برابر نیروى مخالف، وفادارانه در کنارش ماندند. این روایت از نظر تاثیرش بر عقیده و زندگى مردم دو جنبه دارد: به عنوان یک اسطوره پدیده هاى خورشیدى، هم نشان دهنده باورهاى مردمى کشاورز و حرمت آنان به خورشید، به مثابه سرچشمه زندگانى، است و هم مبین کار جادوگرى آنان است در مورد خورشید گرفتگى. از نظر سیاسى که نگاه کنیم، همین باورها به تسلط یک خاندان یا طایفه معین، یعنى ایلى که این بانو خدا را به عنوان نیابانو مى پرستیدند، و نیز به سرسپارى ایلات دیگر به آن خاندان منتهى شد. به این ترتیب، بانو خداى خورشید در عین حال هم تجسم یک نیروى زندگى بخش است و هم تجسم یک فرمانرواى فرزانه. از نظر جنبه اول، او یک همتاى نر به همراه دارد، یعنى خداى پدید آورنده والا، که او به مثابه وجود نهان و والاتر او را همراهى مى کند. اما یک شریک ماده هم هست، یعنى بانو خداى فراوانى بخشندگى (تویو - اوکه نو کامى) که حتى امروزه در کنار او در ایسه، که مقدس ترین ایزد کده ها است، پرستیده مى شود. اهمیت نقش سیاسى منسوب به بانو خداى خورشید کمتر نیست. اعتقاد به خاستگاه خدایى خاندان فرمانروا با رمز اقتدار اورنگ شاهى، یک آینه، یک شمشیر و یک تسبیح نمادین مى شود، و همه این ها را بانو خداى خورشید به پسینیانش سپرده است. پس از این مى بینیم که این سه گنج چگونه خداشناسان شین تو را به بحث هاى اخلاقى و کیهان شناختى کشاند. شاید بانو خداى خورشید را بتوان برترین خداى دین شین تو دانست، و پرستش او گهگاه راه نوعى یک خدایى را در تاریخ شین تو باز مى کند.
از طرف دیگر، سپاهیانى که در برابر آن «غار آسمانى» گرد آمده بودند، خداى بد اندیش توفان را به ناحیه دور افتاده اى تبعید کردند. تبعیدگاه در استان ایزومو در ساحل شمالى ژاپن قرار دارد، رو به جانب شرقى شبه جزیره کره. در واقع، آن جا یک قبیله مدعى شدند که از اخلاف توفان خدا هستند، و آن جا تخته قاپو شدند و چندى در برابر فرمانروایى نژاد خورشیدى مقاومت کردند. تیزتک، به عنوان نیاى قبیله ایزومو نقش پیشگام و مستعمره گر را به عهده داشت، و در یک داستان آمده که او از موى سر و ریش خود کوه ها را در استان کى یى در سمت جنوب ژاپن کاشت. توفان خدا و پسرش را فرمانروایان ایزومو و هم چنین عاملان چیزهاى اسرار آمیز، از جمله حتى کردارهاى شر، به شمار مى آورند. این پیامد طبیعى این مفهوم است که توفان خدا ندیم یا بزرگ ارواحى است که ساکن جهان زیرین خاکند؛ کاملا طبیعى است که جان ابتدایى روح خبیث را به منظور دفع بیمارى و بلایا به دعا بخواند. یکى از پسران توفان خدا، بدکار بزرگ (ئو، ماگاتسومى) بود، که سرچشمه هر گونه شر و بد اندیشى بود، حال آن که پسر دیگر، زمین دار بزرگ (ئو، کونى نوشى) به همراه شریکش شاهزاده کوچک نام آور (سوکونا، بیکو)، که او را سر جادوگران پزشک مى دانند، براى بهروزى مردم کار مى کردند. به این دلیل خدایان وابسته به گروه ایزومو را هنگامى مى پرستیدند که آفتى یا بلایى نازل مى شد.
شاید همان طور که انتظارش مى رفت، تضاد میان نیروهاى متخاصم به دو آلیسمى مثل دین ایران باستان، که شین تو همانندى هایى با آن دارد، توسعه نیافت. برعکس، مصالحه اى ترتیب داده شد که سپهرها میان دو خدا و اخلافشان تقسیم شود. فرمانروایى جهان واقعى در یک حکومت خدا سالارانه به پسینیان بانو خداى خورشید سپرده شد و جانب اسرار آمیز دین، شامل جادو و پیشگویى، به مراقبت توفان خدا و فرزندانشان واگذاشته شد. مى گویند که این پیمان تقسیم میان فرزندان توفان خدا و سردارانى که فرستاده بانو خداى خورشید بودند بسته شد. مطابق این پیمان، «قلمرو مرئى ها» باید به بانو خداى خورشید تعلق گیرد و «قلمرو نامرئى ها» به توفان خدا. به این ترتیب، براى همیشه بین خدایان المپى و خدایان سر و راز با وام گرفتن یک تمثیل از دین یونانى تقسیمى برقرار شد که مقرر بود طبیعت و وظیفه دین رسمى شین تو را به مثابه پرستش بانو خداى خورشید تعیین کند، و عقیده بر این بود که خدایان دیگر از بهروزى مردم در امور دنیایى مراقبت کنند. این وظیفه کیش رسمى، ملى و اجتماعى (کومونى)، هم یک قوت بود در این معنا که پرستش شین تویى همیشه با زندگى سیاسى و اجتماعى ملت رابطه تنگاتنگى داشت، و هم در عین حال یک ضعف به شمار مى آمد، چرا که شین تو رسمى بیش از پیش از اسرار زندگى دینى جدا و بیگانه مى شد. پیامد این امر آن بود که شین تو عموما همیشه گرایش به فورمالیسم (صورت گرایى) و رسمیت گرایى داشت، و هرگاه واکنشى در برابر این صورت گرایى صورت مى گرفت، شین تو به جانب رازورانه دین بر مى گشت، و رو مى آورد به پندارها و کردارهاى خرافى مردم.