دوکه به عنوان نخستین حقیقت
نخستین حقیقت را معمولا دوکه (دوکا) یا درد و رنج مى خوانند، اما گاهى نام هاى دیگرى به آن مى دهند. مثلا، نخستین حقیقت را مى توان «جهان»، دومین حقیقت را «پیدایش جهان» و مانند اینها خواند. در واقع، مقصود از نخستین حقیقت، بخش اعظم زندگى انسان معمولى است. بنابراین، باید واژه رنج را به دقت معنا کنیم. حتى بسیارى از تجربه هاى خوشایند دوکه اند. وقتى که زندگى را رنج مى خوانند، به معناى این نیست که تجربه هاى خوشایند ناخوشایندند، بلکه به معناى این است که آنها دستخوش تغییر و از میان رفتن اند. آنها در مقایسه با لذت هاى معنوى ناخوشایندند. در حقیقت، مادامى که دل، که در تماس با امر متعالى است، از هماهنگى پایا و توازن برخوردار نباشد، انسان در موقعیتى ناخوشایند قرار دارد. رنج را عامل بیدارى سمویگه (ساموگا)، مى دانند. سمویگه نوعى محرک و انگیزش درونى است، که شخص را به مجاهدت معنوى وا مى دارد و به بیدارى دل مى انجامد، مشروط به آنکه خوشى مانع بازگشت افسردگى شود. از این رو، نخستین حقیقت را معمولا به تکان هاى بزرگ زندگى، یعنى تولد، بیمارى، پیرى و مرگ توضیح مى دهند. در زندگى معمولى اغلب اینها عامل بیدارى سمویگهاند، اما سمویگه نیز به همین میزان مى تواند حاصل بینش فرایند بى پایان زاد و مرگ یا نپایندگى چیزها باشد.
برخاستن رنج به عنوان دومین حقیقت
دومین حقیقت، برخاستن رنج است. خاستگاه و علت رنج تنا «تانها» (عطش)، از دمه یا آیین است. پس این اعمال ناگزیر به نوعى قلب شده است و حاصلى که مى دهد نیز قلب شده است. حتى هم اینک مى کوشیم که با تشنگى مان تجربه را با زور در یک قالب دروغین جا دهیم. بنابراین، چیزهاى خوشایند و چیزهاى ناخوشایند عشق و نفرت را پدید مى آورند و الگوى کمابیش ثابتى را مى سازند که امیال و جانبدارى هاى معمول ما آن را سخت مى کنند. اینها زندان آینده ما را مى سازند. با این حال، درک سرشت این جریان، فرار از آن زندان را ممکن مى کند.
نیروانه به عنوان سومین حقیقت
این فرار، نیروانه (نیروانا) است، که از دید بودایى بالاترین نیکبختى و رهایى فرجامین است. این، سومین حقیقت است، یعنى توقف رنج. تشنگى و نادانى به پایان مى رسد. همان طورى که با از میان رفتن علت بیمارى، سلامتى بازمى گردد، با از میان رفتن علت رنج، نیروانه تحقق مى یابد. و اصل به این مقصد نهایى، لذت و نیکبختى بزرگى را تجربه مى کند. همه تردیدها و فشارها از میان مى روند. دلش از جانبدارى و درهم تنیدگى آزاد مى شود. او از دانش پایدار آزادى و رهایى برخوردار است. بسیارى از ناظران غربى از نیروانه چون مقصد، برداشتى منفى داشته اند. پیداست که این از دید بوداییان خطا آمیز است، چون در نظر اینان نیروانه فراتر از برترین نیکبختى ها است. درحقیقت، مکتب هاى اصلى آیین بوداى هندى، همه متفق اند، که نیروانه نبود محض نیست. به بیان دقیق تر، آن یک درمه نامشروط است که با اصطلاحات مکانى یا زمانى قابل توضیح نیست، شناخت آن نادانى را از میان مى برد و به تشنگى پایان مى دهد. پرسش از سرنوشت بعدى و اصل به این مقصد اغلب در این بافت مطرح مى شود. این یک «پرسش بى پاسخ» است. مسائلى چون گستره زمانى و مکانى جهان و رابطه صحیح میان موجود زنده و کالبد در همین مقوله مى گنجد. براى خاموشى بودا دلیل عملى مى آورند: این پرسش ها از میان برنده فرصت و سرگرم کننده اند، اینها راه به مقصد نمى برند. شاید گمان شود که به کار بردن این سخن در مورد خود مقصد معنوى درست نباشد، اما در واقع حتى همین جا اهمیت بیشترى پیدا مى کند. آیین بودا راه میانه اى است میان جاودانگى (یعنى عقیده به بى مرگى شخص) و نیستى (یعنى عقیده به اینکه مرگ پایان نهایى است). اگر نظر جاودانگى عقیده اى جزم اندیشانه (دیتى) باشد، که تشنگى عامل آن است و سنگ راه رهایى مى شود، وصف این مقصد به حالات پاینده وجود، نتیجه عکس مى دهد. اگر نیستى روى دیگر این عقیده باشد، که شکل دیگرى از تشنگى آن را پدید آورده، پس این وصف ضد نیز بى فایده است. آموزه بودایى در درجه اول تجویزى است. وجهى ندارد که در این تجویز هر چیزى را که امکان تندرستى را تقلیل مى دهد، بگنجانند.
راه هشتگانه اریه به عنوان چهارمین حقیقت
چهارمین حقیقت، حقیقت راهى است که به توقف رنج مى انجامد، یعنى راه هشتگانه اریه (آریا). چهارمین حقیقت شامل محدوده بسیار وسیعى از آموزه هاى بودایى درباره راه معنوى است که از هشت عامل بیشتر است. همه این آموزه ها را باید سازنده یک کل پیچیده و موزونى انگاشت که به طور طبیعى رو به سوى یک مقصد دارد «درست به رودهاى بزرگى مى مانند که همه رو به سوى اقیانوس دارند». راه بودایی را مى توان به یک طریقه معمولی لوکیا (لوکیه) و یک طریقه متعالی (لوکوتارا) تقسیم کرد. طریقت بودایی بیشتر یک سلسله مراحل یا گام هایی که باید برداشته شود نیست، بلکه عمدتا نوعی گروه بندی خاص حالات ذهنی با این ویژگی کلی است که آنها به طور طبیعی به سمت هدف مورد نظر جریان می یابند. در طریقه معمولی، افراد هنوز به یک تعادل و توازن کامل و منسجم نرسیده اند. وقتی به این توازن برسند ذهن ایشان از سطح فهم و ادراک معمولی فراتر می رود و معرفت مستقیم حقیقت بدون قید و شرط را کسب می کند. همین دانش و معرفت مستقیم است که موجب تغییری همیشگی و پایدار می شود و به آزادی قلب و فهم آدمیان رهنمون می شود.
دیانه یا مراقبه بودایى
هر یک از حقایق چهارگانه مستلزم پاره ای از فعالیت های خاص است. حقیقت اول را باید «به طور کامل ادراک کرد»، حقیقت دوم (فریبندگی تمایلات نفسانی) را باید به کلی «طرد کرد»، حقیقت سوم را باید «مکشوف ساخت»، و در نهایت اینکه حقیقت چهارم را باید «هستی بخشید». این چهار حقیقت (در سه جنبه یا چرخش) با یک چرخ دوازه پره ای به صورت نمادین به نمایش در می آیند: چرخه «داما» (دارما). تردیدی نیست که این کار به منظور نشان دادن ارتباط متقابل حقایق صورت می گیرد. سپس، فعالیت حقیقت چهارم «بهادانا» به معنى «شکوفایى» است، که اغلب در زبان انگلیسى آن را به «مدیتیشن»(مراقبه)، برمى گردانند. مقصود، شکوفایى راه و تربیت لازم براى آن است. دوجور باونا (بهادانا)، وجود دارد، به ترتیب مبتنى بر آرامش، و بینش.
روش انتخاب آرامش یا سمته (ساماتها)
روش نخست، انتخاب آرامش یا سمته (ساماتها)، به عنوان ناقل (یانه)، فردی و در مرحله اول تلاش برای توسعه و تکامل حالات بالاتر آگاهی است که به ساحت های براهما رهنمون می شود. کسی که بر طریقه ساماتها گام بر می دارد سعی می کند تا ذهن خویش را از موانع بازدارنده پاک و مهذب سازد تا اینکه بتواند در یکی از مراقبت ها (جهاناها) ی چهارگانه به فراگیری ذهنی لطیف دست یابد. پس از آن می تواند این را تکامل بخشیده و به درجه جهانای چهارم، که مبنای حالاتی حتی لطیف تر و یا پایه ای برای توانمندی هایی روحی و روانی گوناگونی است، برساند. این را با چهارمین دیانه نیز که مبنایى است براى حالات لطیف تر یا نیروهاى روانى گوناگون مى توان شکوفا کرد. چون چهارمین دیانه یک حالت آگاهى و یکساندلى ریشه دار است، براى بیدارى بینش بسیار سودمند است، و در واقع ممکن است که در این مرحله به طور خود به خودى بینش پیدا شود. اگر پیدا نشد، طبعا دیانه گر ناگزیر است، براى رسیدن به توازن لازم براى راه فراجهانى، براى شکوفا کردن نظام مند بینش، بازگردد.
روش بینش یا ویپسنا (ویپاسانا)
روش دوم، بینش یا ویپسنا (ویپاسانا)، به عنوان ناقل فردی است. این روش زمانى غیر معمول بود، اما دیانه بینش در دهه هاى پس از جنگ جهانى دوم، به خصوص در برمه، از نو رواج شدیدى پیدا کرد. دیانه بینش به نوعى درون نگرى خاص نیاز دارد که تا حدى مستقل بماند، تا از دخالت در فرایند طبیعى نمودهاى روانى و جسمى پرهیز کند. با این روشنى و هوشیارى، هوشیارى عظیم ترى از رویدادها و جریان هاى روانى و جسمى پیدا مى شود. این به شناخت تجربى چهار حقیقت مى انجامد. مشکلات بسیارى بر سر این راه است، مثلا شخصى که به روشن شدگى مى رسد ممکن است یک نظر دروغین پیدا کند، و چنانچه این نظر بر او فایق آید، باید نوعى بحران وجودى را تحمل کند. اما سرانجام حالتى آرام از درکى عظیم به طور مدام در او پیدا مى شود. اینک دل به طور طبیعى میل به سکون و آرامش درونى زیادى دارد تا توازن لازم براى سمته و ویپسنا را پیدا کند. این توازن، راه این جهانى را به کمال مى برد، و وقتى شرایط مهیا شد، راه فراجهانى پیدا مى شود. این راه فراجهانى یا متعالى در لحظه پیدایى، در پیوند با حقیقتى است که محصول علل و شرایط نیست، این حقیقت اریه دمه یا آیین جلیل است. دیانه گر به مقامى مى رسد که به «رسیدن به رود» مشهور است. او اینک از شک و اعمال خرافى دینى آزاد است و دیگر خود را با کالبد یکى نمى گیرد. او به خانواده بودا پیوسته است و به خاندان اریه رسیده است. او دیگر در چهار سراشیبى از نو متولد نمى شود و دیگر در به جا آوردن دستورهایش کوتاهى نمى کند. آخرین تحول صورت گرفته است و از این پس او پیوسته روى به سوى مقصد نهایى دارد. «به رود رسیده» براى تجربه کردن یافت متعالى، دلش را تربیت مى کند و درصدد است که آن را با کردارهایش یکى کند. او اینک یک اریه یا شریف است که از راه تزکیه و در طى هفت زندگى به نهایى ترین و بالاترین مقام، ارهت، خواهد رسید. در آیین بوداى جنوبى، ارهت یک انسان آرمانى بى نظیر و والا به شمار مى آید. او به مقصدى رسیده که به همه آلایش هاى روانى پایان مى دهد. او براى رسیدن به رهایى آنچه را باید انجام داده است. او تجسم کامل راه اریه (یا، راه جلیل) است، یعنى کردارهایش با مقام او کاملا هماهنگ است. از این پس، غالب اوقات از او انتظار مى رود که زندگیش را وقف دیگران کند. آنگاه که بودا نخستین شاگردان ارهتش را «براى سود و سعادت مردمان» به سراسر جهان فرستاد، این رفتار را سرمشق قرار داد.
نقش آیین بودا در زندگى معمولى مردم
ثواب اندوزى
آیین بوداى سنتى نقش مهمى در زندگى روستایى دارد. آداب و رسوم مهم است، اما در اصل مقصود از برگزارى آن، ثواب اندوزى به شمار مى آید. لذت بردن از کارهاى نیک دیگران یک کنش روانى است که بارآور نتایج سودمند آینده است. بنابراین، دهش به جا آوردن دستورها یا فرایض و مانند اینها، به طور بالقوه به، به جا آورنده و بیننده به یکسان سود مى رساند. به دیگر سخن، اینها اساسا در شمار اعمال جمعى است که به قصد رسیدن به حال خوش به جا آورده مى شود. مفهوم به جا آوردن دستورها با خدمت آگاهانه و احترام از روى قصد و توجه به دیگران معناى عام ترى پیدا مى کند. عمل دیانه نیز شامل تعلیم دمه و شنیدن دمه است. از این رو، گوش دادن به سوره خوانى متون پالى را ثواب مى دانند و تقریبا نیازى به فهمیدن آن نیست، مشروط به آنکه از این عمل یک واکنش مثبت پیدا شود، یا یادآور کردارهاى نیک گذشته اى باشد که تأثیرشان هنوز باقى است. البته، فهمیدن آن هم بهتر است.
پریته یا پاریتا
سوره خوانى متون، به خصوص گفتارهاى محافظ پریته، رایج است. کانون پالى فقط گاهى به این عمل اشاره دارد و همواره آن را براى شفا و محافظت به کار مى برد. راهنماى مشخصى از این گفتارها در دست است، که بیشتر دست چینى از عبارت هاى شگفت آور و مؤثر است. همین مواد در متون سنسکریتى نیز رایج است. بنابراین، این نوع استفاده آیینى از گفتارها، باید طى دو هزار سال گذشته و شاید هم بیشتر، پیدا شده باشد. درست نمى دانیم، چه موقع بسیارى از اشعار و قواعد جدید پالى را براى ساختن مجموعه پیچیده اى از اشکال معین، براى مقاصد آیینى، افزوده اند. درحقیقت، مؤلفه نیرومند آیینى آن، عامل اصلى بالندگى و کامیابى آیین بوداى جنوبى بوده است. در کنار ثواب اندوزى هاى دیگر، گفتارهاى پالى را در بسیارى از مناسبت هاى جورواجور رسمى، از جمله بعضى رخدادهاى مهم چرخ زندگى شخص مى خوانند. مراسم هاى سنتى دیگرى نیز رایج است که به ویژه آداب بودایى در آنها نقشى جزیى دارد. اما پریتهخوانى خواننده را در برابر حوادثى که به نوعى خطرناک است یا امکان خطر در آن است، حفظ مى کند، مانند مرگ، بیمارى، حفظ دارایى، به هنگام خطر، در آغاز کار جدید یا ورود به خانه جدید. این چه بسا در کل به ندرت اتفاق بیافتد، اما اغلب با یک بافت آیینى تأثیرگذار و متنوع همراه است که نیازمند کارهاى مقدماتى دقیق بسیار زیادى است، و البته، همه اینها نیز کار ثواب به شمار مى آید.
پرستش
اغلب گمان مى کنند که پرستش در آیین بوداى جنوبى بى اهمیت است. این از دید گفتار گام به گام درست نیست، اگرچه ممکن است از دید آموزه متعالى درست باشد. نوگرایان بودایى با تکیه بر این دومى، اهمیت مناسک و پرستش را تقلیل مى دهند. از این رو، مثلا، گاهى نوگرایان با تکیه بر این ادعاى متون که از همان آغاز دیدن نیروانه، «عقیده جزم اندیشانه به دستورها و تعهدها» رها مى شود، این را به خطا به کنار گذاشتن «آیین ها و مناسک» توضیح مى دهند. این تقریبا یک تندروى مدرن است که از انتقادهاى پروتستان ها به آیین گرایى کاتولیکى تأثیر پذیرفته است. اما در واقع آموزه بودایى جنوبى، احتمالا در مورد گونه هاى مناسکى، به خصوص گونه هاى خداشناسانه، پیوسته نگاهى محتاطانه داشته است. در نتیجه حتى نوگرایان عملا پرستش سنتى را با تسامح مى پذیرند، اگرچه چند گروه کوچک با این اعمال به شدت مخالف اند. با این همه، احتمالا در میان بوداییانى که در کل پرستش را مقدمه اى لازم مى دانند، رایج تراست.
موضوع پرستش در آیین بوداى جنوبى
آیین بوداى جنوبى سه چیز را موضوع پرستش تلقی می کند، بقایاى جسمانى یک بودا یا ارهت، بقایاى با ارزش (یعنى چیزهایى که به نوعى مورد استفاده این دو بوده است) و بقایاى نمادینى که از یک بودا یا دمه باقى مانده است. پرستش بقایا مجوز کانونى دارد و مطمئنا تاریخ آن به دورانى بسیار پیش از دوره آشوکا باز مى گردد، چون آشوکا بقعه بقایاى قبلى بوداى نخستین را توسعه داد. (درحقیقت، این پرستش بقایا حتى احتمال دارد که تا حدى ماقبل بودایى باشد.) آوردن پیشکش براى بقایا و ستایش و اداى احترام به آنها به ترتیب گونه هایى از دهش و شیلااند. بقعه هاى بقایا داراى بناهایى بسیار بزرگ، اغلب با اهمیت تاریخى، یا بناهایى کوچک تر، و حتى قابل انتقال اند. این ساختمانها را بیشتر با نام سنسکریت استوپه (استوپا) و یا در زبان پالی، توپا می نامند. تمثال بودا نیز بسیار مهم است، به ویژه اگر در شمار بقایا باشد. این تصاویر را براى پرستش، در تالارهاى بزرگ در محوطه پاگوداها یادر معابد کوچک خانگى یا محل کار نگهدارى مى کنند. بنابر آثار باستان شناسى، تمثال بودا در قرون اخیر به آیین بودا وارد شده است، اما سنت بودایى دوران آغارین را که هنوز تمثالى در آن راه نیافته بود به سختى به یاد مى آورد. پرستش هر بقایایى ثواب به شمار مى آید. پیشکش کردن دارایى هاى شایسته (مانند بخور، چراغ هاى روغنى، شمع، حتى آب، خوراکى یا پوشاک، کلا رایج است)، اداى احترام با خم شدن یا حرکات سرودستبه خصوص به شکل سجده، خدمت از راه نظافت، تزیین، خواندن اشعار مناسب یا نواختن آلات موسیقى، همه اینها ثواب به شمار مى آید و نیز در عین حال نوید بخش نتایج سودمند آینده است و به آمادگى براى راه مى انجامد.
(ادامه دارد..).