سوره نیلوفر، (سدرمه پوندریکه – سوتره)، یعنى «سوتره نیلوفر آبى درمه نیک» یکى از مهمترین سوره هاى آیین بوداى مهایانه، به خصوص آیین بوداى مردمى در چین و ژاپن. مکتب هاى تیئن تایى و نیچى رن مبتنى بر آموزه آنند؛ اما همه مکتب هاى دیگر مهایانه آن را به رسمیت مى شناسند. چون حاوى تعالیم بنیادین مهایانه، یعنى آموزه هاى سرشت متعالى بودا و امکان رهایى همگانى است. در مهایانه عقیده بر آن است که این سوره، در قیاس با سوره هاى هینه یانه، که آموزه هاى آن ناقص است، شامل آموزه هاى کامل بوداست. نقل است که بودا این سوره را در اواخر دوران تعلیمش شرح کرده است. این سوره در حدود سال 200 میلادى مکتوب شد. سوره نیلوفر موعظه بوداست بر کرکس کوه، در حضور جمع کثیر جانداران مدرک. در این سوره، بودا این را روشنگرى مى کند؛ روش هاى بسیارى هست که یک موجود مى تواند با آن به روشن شدگى برسد، اما اعتبار این روش ها موقتى است، و همه این راه ها پرتیئکه بوداها، و بودى ستوه ها، جداییشان فقط تا زمانى است که با توانایى هاى مختلف موجودات هم آهنگ نشده باشند.
این سه گردونه (ترى یانه) را بودا چون دستاویز خوب (اوپایه) تعلیم داد. اما در واقع، فقط یک گردونه هست، گردونه بودا، که راه به روشن شدگى مى برد و هینه یانه و مهایانه، هر دو را در میان مى گیرد. این دیدگاه را بودا با تمثیل خانه در آتش به تصویر مى کشد، پدرى که مى خواهد بچه هاى در حال بازى خود را نجات دهد. چون به فریاد او اعتنا نمى کنند، به هر یک متناسب با علاقه اش چیزى وعده مى دهد، کالسکه بسته شده به گوزن، بز، یا گاومیشى، مشروط به آن که بازى را رها کرده، خانه را ترک کنند. و آن گاه که در نتیجه این ترفند بچه ها از این خانه نجات مى یابند، به هر یک از آنان کالسکه اى هدیه مى دهد که گاومیش سفیدى آن را مى کشد. سوره نیلوفر همچنین بر اهمیت ایمان (شردا) به راه رهایى تاکید مى کند، که به موجب آن بودایان و بوداسفان این توان را مى یابند که به مؤمنان یارى رسانند. یک فصل مجزا به بوداسف اولوکیتشوره اختصاص دارد که در آن، مفهوم یارى بوداسفان به ویژه روشنگرى مى شود. در سوره نیلوفر، بودا به مثابه شخص تاریخى مطرح نیست، بلکه تجلى درمه کایه است، که وجودى ازلى و سرمدى است. همه موجودات این سرشت متعالى بودا را دارند و بنابرین مى توانند یک بودا، یعنى به سرشت حقیقى خویش آگاه شوند.
فصل اول سوره نیلوفر معروف است به دیباچه (به چینى: سیو پین، به ژاپنى: جو). سوره نیلوفر هم مانند بسیارى از سوتره هاى دیگر بودایى با جمله «چنین شنیده ام» آغاز مى شود، که مى رساند این آموزه را از زبان بودا شنیده اند. متن سپس صحنه را براى آموزش و روشنگرى مهمترین آموزه هاى بودا شاکیه مونى مى آراید. بعد گفته مى شود که بودا در کوه معروف به گریدره کوته، کرکس کوه یا شاهین کوه، در دامنه هاى شهر راجه گریهه در سرزمین مگده اقامت داشت. دوازده هزار ارهت با او همراه بودند. اینان رهروان شریفى بودند که از بند پندار و حجاب هاى کرمه یى رسته بودند. در میان شان مریدان معروفى چون شارى پوتره، مهاکشیپه، مئودگلیاینه، پورنه، سوبوتى، آننده، راهوله، پسر بودا شاکیه مونى، و دیگران بودند. مهاپرجاپتى، خاله و نامادرى بودا، هم بود با ششصد رهرو زن که همه مریدان او بودند، و نیز یشودره که پیش از بودا شدن گئوتمه، همسر او بود، همراه با مریدانش. در آن انجمن هشتاد هزار بوداسف نیز حاضر بودند، کسانى چون منجوشرى، اولوکیتشوره، میتریه و دیگران. اینان در زندگى هاى بى شمارشان سلوک مهر و خودپرورى را پرورده بودند، و همه در فهم و کمال همپایه بودا بودند. خدایان بى شمارى هم آن جا بودند با شاهان آسمانى و بى شمارى از موجودات انسانى و غیر انسانى که همه گرد آمده بودند تا فراآموزه بودا را بشنوند. این نشان مى دهد حقیقتى که بودا مى آموزد محدود به وجود انسانى نیست بلکه تمام حیات عالم را دربر مى گیرد؛ حقیقت بزرگ یگانه اى است که صورت هاى بى شمار واقعیت را یگانه مى کند.
شش نشانه در سوره نیلوفر
این جا سوره مى گوید بودا براى آن انجمن یک سوره مهایانه به نام سوره معناهاى بیکران یا موریوگى کیو را روشنگرى کرد. پس از فرا آموختن این سوره درباره آیین (درمه) یگانه، که معانى بى نهایت از آن برمى خیزد، به دیانه عمیقى فرو رفت. تمام عالم به ستایش او برخاستند، چهارگونه گل بسیار زیباى آسمانى از آسمان ها فرو بارید، و زمین در شش جهت لرزید. همه کسانى که در آن انجمن بودند از این نشانه ها حیرت کردند و شاد شدند، و همه کف دست ها را به هم نهاده بودا را نماز بردند و یکدلانه چشم به او دوختند. بودا در حالى که آرام در دیانه نشسته است، ناگهان پرتوى از روشنایى از میان بافه موى سفید میان ابروانش مى تابد (این بافه مو یکى از سى و دو نشان متمایز تن بودا است)، و رو به بالا تا آسمان اکنیشته و به سوى پایین تا دوزخ اویچى مى رسد و هجده هزار جهان را در بخش خاورى عالم روشن مى کند. انجمنیان همه توانستند در پرتو این نور همه ى مردم «شش راه» را که در آن جهان ها زندگى مى کنند به روشنى ببینند.
همه بودایان گوناگون را که در آن جهان ها موعظه مى کنند ببینند و آموزه هایى را که آنان روشنگرى مى کنند بشنوند. همچنین رهروان زن و مرد، «پیش نشینان» زن و مرد را مى بینند که راه بودا را مى یابند، بوداسفان را مى بینند که سلوک مهرآمیز دارند، بودایان را مى بینند که به نیروانه فرجامین مى روند، و استوپه ها را مى بینند که به گوهرهاى گران بها آراسته اند و بقایاى کالبدهاى آن بودایان را در خود دارند. وصف پیش گفته، معروف است به «شش نشانه» اى که فرا آموزه سوره نیلوفر را بشارت مى دهند. شش نشانه این هاست:
(1) بودا سوره معناى بیکران را روشنگرى مى کند.
(2) به دیانه عمیقى فرو مى رود.
(3) از آسمان ها به روى بودا و انجمن گل فرو مى بارد.
(4) زمین در شش جهت مى لرزد.
(5) مردم چون نشانه ها را مى بینند شادى مى کنند و کف دست هاشان را به هم مى گذارند و یکدلانه به بودا نگاه مى کنند.
(6) بودا پرتوى از نور از میان ابروانش مى فرستد که هجده هزار جهان را به سوى خاوران روشن مى کند چنان که همه جانداران «شش راه » و بودایان و مریدانشان در آن جهان ها به وضوح قابل رؤیتند.
از میان حاضران حیرت زده، بوداسف میتریه بیش از همه از این رویدادهاى شگفت انگیز دچار حیرت مى شود. چون بودا در دیانه عمیقى فرو رفته او نزد بوداسف منجوشرى مى رود که مى داند او در گذشته بودایان بیشمارى را خدمت کرده است. از او پرسید. متن سوره پرسش میتریه را نخست به اختصار به نثر و بعد مشروح تر به نظم باز مى گوید. منجوشرى در پاسخ او مى گوید که هرگاه بودایان این پرتو نور را بفرستند به این معناست که مى خواهند ژرف ترین آیین بزرگ (درمه) را روشنگرى کنند. آن گاه از زمانى در گذشته بسیار بسیار دور سخن مى گوید که هم او و هم بوداسف میتریه شاهد همین نشانه ها بودند، اما میتریه آن را از یاد برده بود. پاسخ منجوشرى، مانند پرسش میتریه، به هر دو شکل نثر و نظم است.
منجوشرى مى گوید که در دوران ها یا کلپه هاى بیشمار پیش، بودایى مى زیست به نام تابش خورشید و ماه، که آموزشش لطیف و عمیق بود. او براى کسانى که آرزو داشتند به مقام دانش اندوزى برسند، یعنى شراوکه، یا نیوشنده شوند چهار حقیقت جلیل را آورد؛ و به کسانى که آرزو داشتند به مقام دریافت برسند، یعنى «علت شناس» شوند دوازده حلقه زنجیر على، یا همزایى مشروط، را آموخت، و براى بوداسفان شش پارمیتا را روشنگرى کرد که به آنان یارى مى کرد که به روشن شدگى کامل بى برتر (انوتره سمیک سم بودى) برسند. این بودا سپس به نیروانه فرجامین فرو رفت، بعد بوداى دیگرى به همین نام تابش خورشید و ماه ظهور کرد، و پس از مرگ او، یکى دیگر، تا بیست هزار بودا، ظهور کردند. همه به همان نام تابش خورشید و ماه. آخرین این بودایان، درست پیش از رفتن به نیروانه فرجامین، سوره اى به نام سوره معناهاى بیکران (موریوگى کیو) بازگفت و سپس به دیانه رفت.
در آن وقت، درست مثل همین حالا، چهارگونه گل بسیار زیبا از آسمان ها فرو بارید و زمین به شش راه مختلف لرزید. بعد بودا تابش خورشید و ماه از میان ابروانش پرتوى از نور فرستاد که هجده هزار جهان را رو به خاوران روشن کرد، همان طور که بودا شاکیه مونى اکنون چنین مى کند، و همه هزاران هزار بوداسف حاضر را به حیرت انداخت و آنان همه خواستند که دلیلش را بدانند. در آن هنگام، در آن انجمن بوداسفى بود به نام نکورخشان، که هشتصد مرید داشت. هنگامى که بودا تابش خورشید و ماه از دیانه برخاست، خطاب به بوداسف نکورخشان، سوره اى به نام میوهو رنگه کیو، یا سوره شکوفه نیلوفر آیین شگفت انگیز (سوره نیلوفر) را به او آموخت. این آموزه را بودایان همیشه در دل دارند. انجمن به بودا، که بى وقفه به مدت شش کلپه کوچک (هر کلپه کوچک در حدود 000، 998، 15 سال است) آیین را مى آموخت، عمیقا گوش مى داد و این طول عظیم زمان به نظر چیزى بود در حد زمان یک وعده غذا خوردن. بودا پس از آن که این سوره را فرا آموخت نیم شب همان شب به نیروانه فرجامین رفت. پس از آن بوداسف نکورخشان سوره میوهو رنگه کیو را برداشت و آن را مدت هشتاد کلپه کوچک براى دیگران روشنگرى کرد.
در میان هشتصد مرید نکورخشان مریدى بود به اسم نام جو، که دل به مال دنیا بسته بود. اگرچه او حافظ سوره هاى بسیارى بود اما همه را از یاد برده بود. با این همه، به علت کارهاى خوبى که در زندگى هاى گذشته کرده بود توانسته بود دمت بوداهاى بى شمارى برسد و آنان را گرامى بدارد. منجوشرى داستانش را به این شکل پایان مى بخشد: «بدان، اى میتریه: آیا در آن زمان بوداسف نکورخشان مى توانست کس دیگرى بوده باشد؟ من او بودم. تو نیز بوداسف نام جو بودى. ما این نشانه ها را مى بینیم، اکنون، همچون پیش، مى پندارم که بودا امروز یک سوره گردونه بزرگ به نام شکوفه نیلوفر آیین شگفت انگیز فراخواهد آموخت، درمه یى که باید به بوداسفان آموخت، [درمه اى] که بودایان در دل دارند.»
سوره نیلوفر، چنان که از این خلاصه فصل اول پیداست به شکل نمایشى با ابعاد کیهانى آغاز مى شود، فرمى که استادانه انتخاب شده تا این سوره را در دسترس مردم این روزگار قرار دهد و پیام آن را تصویر کند. عظمت مقیاس آن نمودگار ژرفاى حقیقتى است که باید آشکار شود. مثلا در فصل اول توالى بیست هزار بودا، هر یک به همان نام تابش خورشید و ماه تصویرگر آن است که سوره نیلوفر فقط آموزه بودا شاکیه مونى نیست بلکه حقیقتى است فراتر از زمان و مکان که چکیده فرجامین همه بودایان است. خیالینه هاى غریب این سوره گهگاه سنگ راه فهم دانشمندان جدیدى شده که در شناخت نبوغ این متن در کاربرد نمادهاى زنده براى ارائه حقیقت ناملموس در یک قالب ملموس ناکام بوده اند. سوره نیلوفر مساله تاریخ یا حقایق نیست، بلکه بیان نمادین حقیقت کلى است.
در این روشنا مى توان این سوره کامل را تصویرگر روشن شدگى درونى بودا شاکیه مونى دید. جانداران بى شمارى، از انسان و غیر انسان، در آن انجمن نماینده ده جهان حیات بودا هستند که در زمینه کرکس کوه برجستگى مى یابند. وانگهى، چون روشن شدگى بودا براى همه مردم یافتنى است، این سوره را مى توان به مثابه وصف تجربه دینى همه کسانى خواند که آیین شگفت انگیز را در آغوش مى گیرند. مثلا آموزگار بزرگ، تیئن تایى، از شش نشانه، نشانه «زمین در شش راه مختلف مى لرزد» را چنین تعبیر مى کند که ظلمت بنیادى راه روشن شدگى را باز مى کند، و نیز آن را صفاى شش اندام حسى مى خواند. پس، اصلا مهم نیست که در این سوره این یا آن وصف خاص تا چه اندازه خیالى به نظر آید، بلکه باید به یاد داشت که در نهایت از برخى جنبه هاى زندگى خود ما سخن مى گوید.
دستاویزهاى خوب
که ژاپنى آن هوبن است، عنوان فصل دوم از سوره نیلوفر و فصل کلیدى آموزه نظرى (شاکومون بودا شاکیه مونى) است.
فرادانش همه بودایان
بنابر فصل اول، بودا شاکیه مونى پس از آن که سوره معناهاى بیکران را، در زمینه آیین یگانه اى که معناهاى بیکران از آن برمى جوشد بازگفت و فرا آموخت، وارد دیانه عمیقى مى شود. سپس در آغاز فصل دوم، فصل «دستاویزهاى خوب»، به آرامى از دیانه اش برمى خیزد و خطاب به شارى پوتره، که فرزانه ترین شاگردان اوست، مى گوید: «فرا دانش بودایان بسى ژرف و بى کرانه است. در این فرا دانش، دشواریاب و راه یافتن به آن دشوار است. چندان که هیچ یک از نیوشندگان، یا پرتیئکه بودایان نمى توانند آن را بدانند.» در عمل همه سوره ها فرا آموزه بودا شاکیه مونیند که در پاسخ به پرسش هاى مریدان گفته شده اند. فقط در سوره نیلوفر است که بودا خودش بى آن که کسى سوالى از او کرده باشد، سخن مى گوید. از این پیداست که سوره نیلوفر متناسب با قابلیت یا استعداد مردم تعلیم نشده است، بلکه تجلى بى واسطه روشن شدگى دل بودا است.
بودا شاکیه مونى پس از ستایش فرا دانش ژرف بودایان مى گوید: «اما، شارى پوتره، صبر کن، دیگر چیزى نخواهم گفت. چرا؟ چون هر آن چه بودا یافته کمیاب ترین آیین [درمه] و دشوارفهم ترین آیین است. این واقعیت مرکب است از ظاهر، سرشت، باشنده، نیرو، نفوذ، علت ذاتى، نسبت، معلول پنهان، معلول آشکار، و همسازى آن ها از آغاز تا پایان.» بودا شاکیه مونى بیان لفظى کوتاه «فرا دانش بودایان» را، که «تنها بودایان مى توانند آن را بفهمند و میان آنان مشترک است»، «وجه حقیقى همه نمودها» مى داند، و این جا آن را به مثابه ده عامل زندگى، یعنى ظاهر، سرشت، باشنده، و مانند این ها، روشنگرى مى کند. این ده عامل تحلیلى از آیین (درمه) بودا به دست مى دهد که در همه نمودهاى همیشه متغیر عالم تجلى مى کند، و در آن از نظریه «ده جهان »، از تفاوت هاى میان جانداران، بحث مى شود، یعنى نظریه ده عامل که یک الگوى هستى را ترسیم مى کند، یعنى الگویى که مشترک میان هر وضعى است، از دوزخ گرفته تا مقام بوداگى.
چون هم زندگى بودایان و هم زندگى مردم معمولى همیشه در همان ده عامل نمودار مى شود، این آموزه در یک حرکت پندار تفاوت ذاتى میان این دو را از میان مى برد. این بند از سوره که از ده عامل بحث مى کند شالوده اى است که آموزگار بزرگ، تیئن تایى (597 - 538)، نظریه ایچى نن سان ذن را بر آن بنا مى کند؛ این نظریه بالقوه گى بوداگى را که ذاتى همه جانداران در نه جهان است، روشنگرى مى کند. انجمن رهروان که ستایش بودا شاکیه مونى را از «فرا دانش همه بودایان » مى شنوند گیج مى شوند و راه به مقصود او نمى برند. شارى پوتره که از شک و دودلى آن ها آگاه است و خودش هم هنوز به طور کامل مساله را درنیافته از بودا تمنا مى کند که بیش تر توضیح بدهد. در انتخاب شارى پوتره که این جا نماینده آن انجمن است و روى سخن بودا با اوست، معنا و حکمت خاصى هست. شارى پوتره رهبر نیوشندگان است که مردان دانش اندوزند، و او در میان آنان معروف است به دارنده «برترین دانش». ناتوانى حتا این فرزانه ترین مریدان در فهم بى درنگ آیین که «تنها بودایان مى توانند آن را بفهمند و میان آنان مشترک است» نشان مى دهد که ژرفاى آیین تا چه حد وراى تصور است. بودا در پاسخ به التماس شارى پوتره مى گوید «بس کن! نگو! دیگر نیازى به گفتن نیست. اگر از این بگویم، خدایان و انسان ها در همه جهان ها خواهند هراسید.»
بار دوم شارى پوتره التماس مى کند، و باز بودا از حرف زدن خوددارى مى کند و مى گوید که رهروان متکبر چون بشنوند که او چه مى گوید، شاید بدگویى کنند و همین سبب شود که آنان به دوزخ بیافتند. شارى پوتره بار سوم او را ترغیب مى کند، و سرانجام بودا دیگر نمى تواند رد کند. این حقیقت که پیش از فرا آموختن بودا باید سه بار تقاضا کرد بیانگر ژرفاى بى نهایت چیزى است که باید آشکار شود. اما پیش از آن بودا شروع کند به سخن گفتن، پنج هزار تن از رهروان زن و مرد و پیروان زن و مرد از جا بلند مى شوند و انجمن را ترک مى کنند. ریشه هاى گناه در این مردم عمیق و دلشان پر کبر بود و خیال مى کردند قبلا چیزى را یافته اند که در واقع آن را نیافته بودند. بودا چون مى دانست که آن ها در این موضع قابلیت یا استعداد شنیدن ندارند و از تعلیم او بد خواهند گفت، ساکت ماند و گذاشت بروند. وقتى که اینها رفتند بودا شروع کرد به روشنگرى آموزه اش. گفت که همه بوداها، سرافرازان جهان، به «یک دلیل بزرگ» در جهان ظهور مى کنند، که فرادانش بودا را در همه جانداران بیدار کنند، آن را آشکار کنند، بگذارند همه جانداران آن را بدانند و به آن وارد شوند. به بیان دیگر، بودا فقط براى یک مقصود ظهور مى کند و آن یارى رساندن به همه جانداران است که به همان روشن شدگى برسند که او رسیده است.