مناسبات اسماعیلیان با مخالفانشان (روابط اسماعیلیان)

سیر تطور فرقه اسماعیلیه و انشعابات درونى آن، راه گشاى مطالعه مناسبات اسماعیلیان با مخالفان است. اوج این مناسبات در قرن پنجم و ششم هجرى که مصادف با جنگ هاى صلیبى است تعریف مى شود. دشمنى تشیع با این فرقه بیشتر در چارچوب اعتقادى قابل بررسى است، اما مناسبات خصمانه جریان عمومى اهل سنت با آن ها علاوه بر توجیه مکتبى و اعتقادى، بیشتر در بستر سیاسى قابل تإمل است و این بدان علت است که دو جریان فراگیر حامى اهل سنت یعنى «خلافت عباسى» و «سلطنت سلجوقى» از دو سو تهدید مى شوند: یکى دولت ریشه دار و مقتدر مستعلوى مصر و دیگرى دولت سیاسى و نظامى الموت، اولى رقیب عباسیان در خلافت بوده و دومى بر هم زننده کیان سلجوقى در چند دهه. موضع گیرى اسماعیلیان نزارى نسبت به جنگ صلیبی هم در این رهگذر شکل مى گرفت. نزاریان شام به عنوان یک اقلیت سیاسى نظامى براى حفظ موقعیت خود در منطقه، مناسبات خود را با طرفین صلیبى و سلجوقى تعریف مى کردند.

روابط اسماعیلیان با امامیه
هر چند مخالفین اصلى دولت و اندیشه اسماعیلى، خلافت عباسى، سلطنت سلجوقى و هم پیمانان آن دو بودند، اما در مکتب تشیع و دولت هاى شیعى غیر اسماعیلى نیز جلوه این خصومت را مى توان دید. در تفکر شیعى بعد از امام صادق (ع) و بنا به نص، امامت در صلب فرزندش موسى بن جعفر قرار داده شده است. در این منظر هر ادعاى دیگرى همانند آن چه در سقیفه شکل گرفت باطل و بى اساس است. روایاتى که در این زمینه از امام صادق نقل شده فراوان است، به طور کلى این روایات که در اصول کافى گرد آمده در دو گروه دسته بندى مى شود:
1ـ تاکید بر اصالت امامت موسى بن جعفر.
2ـ هشدار به شیعیان از گرویدن به اسماعیل و فرزندش محمد.
با این نگرش بود که عالمان شیعه علیه اسماعیلیان موضع گیرى مى کردند.
ظاهرا قدیمى ترین ردیه شناخته شده ضد اسماعیلى را فضل بن شاذان دانشمند بزرگ شیعه نوشته است. (فرهادى دفترى، همان، ص 33.)
عبدالجلیل قزوینى صاحب کتاب «النقض» هم رساله عمده اى در رد اسماعیلیان نزارى نوشته که اینک مفقود است. (فرهادى دفترى، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 64.) اما در کتاب معروف خود النقض به اسماعیلیان مکرر حمله مى کند و آنان را ملحد مى داند(عبدالجلیل قزوینى، النقض، ص 80، 119، 206). در ادامه همین نگرش، دولت هاى شیعى ایران مانند آل باوند در طبرستان با اسماعیلیان رابطه اى خصمانه داشتند؛ خصوصا وقتى فرزند رستم بن على معروف به شاه غازى در سال537 ه. به دست نزاریان ترور شد، به گفته ظهیرالدین مرعشى شاه غازى از کله کشتگان اسماعیلى منارها ساخت. (ظهیر الدین مرعشى، تاریخ طبرستان، ص 40-41.) عبدالجلیل قزوینى هم در این مورد مى نویسد: «و در همه بسیط زمین و دایره مسلمانى، کدام سنى است که با ملحدان، آن کرده که شاه شاهان، رستم بن على بن شهریار شیعى، از قلعه گشادن و ملحد گرفتن و قتل و نهب و مانند آن که اظهر من الشمس است.» (عبدالجلیل قزوینى، همان، ص 553.)

روابط اسماعیلیان با سلجوقیان
رابطه دولت بزرگ سنى مذهب سلجوقیان با اسماعیلیان نیز براساس نگرش مکتب فقهى عالمان سنت و جماعت شکل مى گرفت. زمانى خواجه نظام الملک طوسى، تئوریسین دولت سلجوقى، این اندیشه را القا و ترویج مى کند که«هیچ گروهى نیست شوم تر و بد دین تر و بد فعل تر از این قوم.. که از پس دیوارها بدى این مملکت مى گسالند و فساد دین مى جویند... و هر چند ممکن باشد که از فساد یا قیل و قال و بدعت چیزى باقى نگذارند. » و پیش از او عبدالقادر بغدادى زیان باطنیه را بیشتر از زیان یهود، ترسایان، مجوس، دهریه و دیگر کافران مى پندارد و رسوایى هاى آنان را بیشتر از ریگ هاى بیابان و قطرات باران. با این القائات طبعا دولت نظامى سلجوقى نیز برخوردى خصمانه را دنبال مى کند. اولین اثر این نگاه عالمان اهل سنت، قتل همین تئورى پردازان بود، به قول زکریاى قزوینى، ابوالمحاسن رویانى نخستین فقیهى بود که اسماعیلیان را خارج از دین دانست و در رویان ترور شد. (زکریا قزوینى، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه شرفکندى، ص 140) یا خواجه نظام الملک همین که با شمشیر ابوطاهر ارانى بر زمین افتاد، اسماعیلیان آغاز سعادت خود را جشن گرفتند. (حسن صباح در مورد قتل خواجه گفته است: «قتل هذا الشیطان اول السعاده» (جامع التواریخ، ص ;110 مجمع التواریخ، ص 202 و ابوالقاسم کاشانى، زبده التواریخ، ص 146). خواجه رشیدالدین فضل الله فهرستى از ترور شدگان فداییان اسماعیلى را ارائه مى دهد.) ظاهرا گسترش همین ترورها بوده است که بعدها بر جان سنجر وحشت انداخت و او را به مصالحه با اسماعیلیان واداشت. (تاریخ جهانگشاى، ج 3، ص 214.) هم چنین بحرانى که در مرکز خلافت عباسى بغداد با قیام ارسلان بساسیرى صورت گرفت از آثار و اندیشه سیاسى و مبارزه جویى اسماعیلیان بود.
ابوالحارث ارسلان بساسیرى در اصل، غلام ترک نژادى بود که در طى سال هاى واپسین حکمرانى آل بویه در عراق به مقام امیرى لشکر ارتقا یافته بود. او در بغداد رقیب نیرومندى همچون ابن مسلمه وزیر داشت. ابن مسلمه که پنهانى با طغرل اتحاد برقرار کرده و مانند خلیفه عباسى آمدن سلجوقیان را به بغداد پذیرفته بود، بساسیرى را به داشتن اتحاد با فاطمیان متهم ساخت. بساسیرى که گرایش هاى شیعى داشت و مجبور شده بود بغداد را پیش از فرا رسیدن سلجوقیان ترک گوید، اینک از مستنصر براى فتح بغداد به نام او کمک طلبید. در این میان، شورش و بلوا در پایتخت عباسیان، در اعتراض به ویرانگرى سپاهیان طغرل، به راه افتاده بود. اکنون معلوم شده که داعى معروف فاطمى موید شیرازى، نقشى عمده در ایجاد این بى نظمى هاى ضد سلجوقى و در رهبرى اقدامات بساسیرى داشته است. در 448ه''. تبلیغات فاطمیان همراه با اقدامات نظامى تحت رهبرى کلى موید شیرازى، تشدید شد. بساسیرى پس از دریافت مبالغ هنگفتى هدایاى پولى و نیز سلاح از قاهره، که به وسیله داعى موید به او تحویل شده بود، و به کمک برادر زنش، دبیس، حکمران مزیدى و تعداد زیادى از قبیله مردان عرب، شکستى سنگین بر سلجوقیان در ناحیه سنجار در 448ه''. وارد ساخت. پس از این شکست، عقیلیان موصل باز فرمانبردارى از فاطمیان را پذیرفتند. اندکى بعد، طغرل موصل را گرفت، اما در نتیجه قیام برادر ناتنى خود، ابراهیم اینال که آرزو داشت به کمک بساسیرى و فاطمیان، سلطنت سلجوقى را براى خود به دست آورد، از انجام اقدامات بیشتر علیه بساسیرى باز ماند. عزیمت طغرل به مغرب ایران براى سرکوبى اینال، موقعیت مناسبى براى بساسیرى فراهم ساخت تا به بساط فعالیت هاى خود بپردازد. اندکى بعد، در ذوالقعده 450، بساسیرى همراه قریش عقیلى به آسانى به بغداد آمد. در بغداد خطبه به نام خلیفه فاطمى، مستنصر، خواندند و اذان به شیوه شیعیان گفتند. بساسیرى که مورد پشتیبانى عامه مردم از شیعه و سنى که به علت نفرت از سربازان ترک با هم متحد شده بودند، قرار گرفته بود، به قصر عباسیان حمله برد، اما موافقت کرد که قائم عباسى را تحت حفاظت قریش عقیلى قرار دهد، و این امر مایه ناراحتى مستنصر شد که انتظار داشت خلیفه اسیر عباسى را در قاهره تحویل گیرد. اما بساسیرى نشانه هاى خلافت عباسیان را به پایتخت فاطمیان فرستاد. بعد از آن بساسیرى واسط و بصره را فتح کرد، اما نتوانست خوزستان را به نام فاطمیان تسخیر کند. هنگامى که بساسیرى در اوج قدرت خود بود، قاهره او را رها کرد و به این ترتیب پیروزى او اجبارا به درازا نکشید. ابن مغربى، وزیر فاطمى، که جانشین یازورى شده بود، اینک از ادامه کمک بیشتر به بساسیرى سرباز زد. در این میان، طغرل طغیان اینال را فرو کوبیده بود، و خود را براى بازگشت به بغداد آماده مى کرد. وى پیشنهاد کرد که حاضر است بساسیرى را در بغداد بگذارد، به شرط آن که بیعت با فاطمیان را بشکند و قائم را بر مسند خلافت برگرداند. بساسیرى این پیشنهاد را رد کرد، و در ذوالقعده 451 بغداد را ترک گفت. چند روز بعد طغرل وارد بغداد شد و با استقبال خلیفه آزاد شده عباسى روبه رو گردید. اندکى بعد سلجوقیان بساسیرى را تعقیب کرده، در نزدیکى کوفه او را کشتند; هم چنان که به شدت شیعیان عراق را به سیاست رسانیدند. به این ترتیب جاه طلبى هاى فاطمیان در عراق و داستان بساسیرى که به مدت یک سال پایتخت عباسیان را مطیع فاطمیان کرده بود، به پایان رسید. (حسن شمیسانى، مدینه سنجار من الفتح العربى الاسلامى حتى الفتح العثمانى، ص 100-102.)
سلجوقیان نیز پس از تسلط بر بحران بغداد، بر بخش هایى از جزیره العرب که در سلطه اسماعیلیان مصر بود، مسلط شدند. در سال 462ه'' شریف مکه به نام محمدبن جعفر که تا آن زمان از مستنصر فاطمى تبعیت مى کرد، نماینده اى نزد آلب ارسلان فرستاد و از اقامه نماز و خطبه به نام عباسیان به او خبر داد، بدین ترتیب حجاز از سلطه اسماعیلیان مصر خارج شد( الکامل فى التاریخ، ذیل حوادث سال 462ه'' و ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره، ج 5، ص 84.).

مناسبات اسماعیلیان و سلجوقیان بعد از فتح الموت
گرفتن قلعه الموت در 483ه'' مرحله جدیدى را در فعالیت هاى اسماعیلیان و مناسبات آن ها با سلجوقیان شکل داد. از این تاریخ دعوت اسماعیلى سیاست قیام آشکار علیه دولت سلجوقى را در پیش گرفت و فتح الموت اولین ضربه این قیام اسماعیلى بر پیکره آن دولت به شمار مى رفت. پس از تصرف قلعه الموت و بیرون راندن حاکم علوى آن، حسین قاینى به فرمان رهبر و پیشوایش حسن صباح، مامور فتح قهستان گردید تا کار دعوت را در زادگاهش سامان دهد. قهستانیان با تعالیم اسماعیلیان چندان ناآشنا نبودند و از دیرباز با آمدن داعیان پیشین اسماعیلى با این مذهب آشنایى داشتند.
به احتمال زیاد اهالى قهستان از عصر بنى سیمجور با فرقه اسماعیلى آشنا شده بودند، زیرا جوزجانى مى نویسد: ابوعلى سیمجور در نیشابور به نام المستنصر فاطمى خطبه نمود و نام خلفاى عباسى را از خطبه انداخت و در موقعى که بین وى و سبکتکین در حدود طالقان خراسان نبردى روى داد، باطنیان و قرامطه به کمک وى شتافتند و او را کمک فراوانى نمودند. (طبقات ناصرى، ج 1، ص 213.) پس از قتل خواجه و نیز مرگ ملکشاه، هرج و مرج عظیمى سراسر امپراتورى ناهمگون و وسیع سلجوقى را فرا گرفت و اسماعیلیان توانستند با استفاده از احساسات عدالتخواهى بومیان، مناطق مختلفى را در قهستان اشغال نمایند. از جمله با تصرف قلعه بزرگ مومن آباد که مقدر بود در آینده شاهد بزرگ ترین مراسم مذهبى اسماعیلیان باشد، سراسر قهستان جنوبى در دسترس اسماعیلیان قرار گرفت و آنان توانستند با استفاده از آن، به زودى بر سایر مناطق همجوار مسلط شوند.
(ادامه دارد ...)
(در قسمت دوم به موضع اسماعیلیه در برابر حملات سلجوقیان علیه قهستان و موضع گیرى اسماعیلیان در قبال جنگ هاى صلیبى اشاره خواهد شد.)


منابع :

  1. عبدالله ناصرى طاهرى- مجله تاریخ اسلام- شماره3

  2. حسن بن موسى نوبختى- فرق الشیعه- ترجمه محمد جواد مشکور- تهران- مرکز انتشارات علمى و فرهنگى 1361.

  3. سعد بن عبدالله اشعرى- المقالات و الفرق- ویراسته محمد جواد مشکور- تهران- مرکز انتشارات علمى و فرهنگى 1361.

  4. محمد بن عبدالکریم شهرستانى- الملل و النحل- قاهره- 1968م- جلد 1.

  5. عبدالقاهر بغدادى- الفرق بین الفرق- تحقیق محمدبدر- قاهره- 1328

  6. فرهاد دفترى- افسانه هاى حشاشین یا اسطوره هاى فدائیان اسماعیلیه- ترجمه فریدون بدره اى- تهران- نشر فرزان روز- 1376.

  7. مجتبى مینوى- از خزائن ترکیه- مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران- سال هشتم- شماره سوم- فروردین 1340.

  8. عبدالله ناصرى طاهرى- علل و آثار جنگ هاى صلیبى- تهران- دفتر نشر فرهنگ اسلامى- 1373

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114112