اصول اعتقادی مذهب زیدیه (توحید و خداشناسی)

در قسمت اول به دوران پیدایش و بسط اصول اعتقادی زیدیان پرداخته و اشاره شد که؛ در این دوران ائمه و عالمان زیدیه همانند دیگر عدلیه، ضمن پذیرش حسن و قبح عقلى و رد تشبیه و تجسیم، دسته بندى هایى از اصول اعتقادى ارائه داده اند که على رغم تفاوت هایى در جزئیات، کلیت این دسته بندى ها به اصول ذیل بازمى گردد: توحید، عدل، نبوت، وعد و وعید، امامت و امر به معروف و نهى از منکر. در برخى دسته بندى ها، اصل منزله بین المنزلتین و اصل معاد به جاى برخى اصول دیگر مثل امامت ذکر شده است.

وجوب اندیشه و تأمل در مورد خداوند
عالمان زیدیه و از جمله احمد بن حسن رصاص همچون متکلمان معتزله، قبل از آغاز اصول مرتبط با توحید، به بحث وجوب اندیشه و نظر و به دنبال آن معرفت و شناخت خداوند توجه کرده اند که در واقع به عنوان مقدمه بحث توحید مطرح است و از نظر مرتبه مقدم بر مباحث و مسائل توحید است. زیدیه وجوب اندیشه در مورد خداوند را قول امامان خود مى دانند و دلیل وجوب اندیشه در نظر آنان از آن جهت است که مکلف را به معرفت خدا مى رساند. سپس به اختلافى اشاره مى کنند که در متعلق این وجوب پدید آمده و آن این که آیا آنچه واجب است اندیشه و تأمل است یا معرفت؟
زیدیه همچون معتزله بصره برآنند که آنچه واجب است اندیشه و نظر است در حالى که معتزله بغداد، واجب را معرفت خداوند دانسته اند. چرا که مقصود اصلى معرفت و شناخت خداوند است و اندیشه صرفا راه رسیدن به آن است. زیدیه وجوب اندیشه و نظر را با دو نوع دلیل عقلى و شرعى ثابت می کنند و بازگشت دلیل عقلى را به وجوب شکر منعم و قبح عدم توجه به او مى دانند چرا که روشن است که شکر منعم وقتى به منعم منتسب مى شود که نسبت به او شناخت و معرفت حاصل باشد. و تنها راه شناخت منعم براى مکلفان همین اندیشه و نظر است.
آنها چنین استدلال مى کنند که شناخت خداوند یا مسأله بدیهى است که نیاز به تأمل و اندیشه ندارد و یا از راه مشاهده و حواس ظاهرى به دست مى آید و یا از راه خبرهاى متواتر و یا از راه تأمل و اندیشه و از آنجا که سه راه اول مردود است، تنها راه چهارم باقى مى ماند. چرا که شناخت خداوند از امور بدیهى نیست وگرنه عقلا در مورد آن با هم اختلاف نمى¬کردند. از راه حواس ظاهرى و مشاهده هم به دست نمى آید، چرا که اگر امکان مشاهده خداوند در برخى زمان ها وجود داشت باید اکنون نیز امکان مشاهده او فراهم بود با این که روشن است چنین امکانى وجود ندارد. اخبار متواتر نیز راه شناخت خداوند نمى تواند باشد چون تواتر وقتى حجت است که مستند به مشاهده باشد نه به اعتقاد. و بعد از بطلان سه راه ذکر شده تنها راه باقى مانده براى شناخت خداوند همان اندیشه و تأمل است و چون شناخت خداوند که امرى واجب است تنها راهش اندیشه و تأمل است، پس اندیشه و تأمل هم امرى واجب مى شود.

2- باب توحید و مسائل آن
1- مسأله اول:

این جهان آفریننده اى «صانع» دارد که آن را آفریده و تدبیر کننده اى که تدبیر مى فرماید. اولین مسأله استدلال بر اصل وجود آفریدگار «اثبات صانع» است. زیدیه دراین خصوص همچون دیگر متکلمان و به دور از استدلال هاى فلسفى، از برهان «حدوث و وقدم» سود برده اند. رصاص در این خصوص مى گوید: «اجسام پدید آمده اند «محدث اند». چرا که در آنها عوارضى همچون حرکت و سکون و اجتماع و افتراق دیده مى شود و این عوارض محدثند چون با وجود بقاى جسم آنها از بین مى روند، و اگر قدیم بودند عدم در آنها راه نداشت چرا که تنها قدیم، ذات واجب الوجود است که عدم در مورد او معنا ندارد. و اگر ثابت شد اعراض محدثند اجسام نیز باید محدث باشند چرا که نمى شود جسم و عرض با هم به وجود آیند و یکى قدیم و دیگرى محدث باشد چرا که قدیم باید در تقدمى بى آغاز بر محدث مقدم باشد. و اگر ثابت شد که این اجسام محدث اند پس باید به وجود آورنده اى داشته باشند که همان خداوند متعال است». (مصباح العلوم، ص8).

2- مسأله دوم
خداوند توانا «قادر» است. این مسأله و چهار مسأله پس از آن در بیان صفاتى است که باید وجود آنها را براى خداوند اثبات کرد «صفات ایجابى»، و در اصل اثبات آنها میان متکلمان مذاهب مختلف، اختلاف زیادى دیده نمى شود. این صفات عبارتند از: توانایى «قدرت»، دانایى «علم»، زنده بودن «حیات»، شنوا «سمیع» و بینا «بصیر» بودن و ازلى «قدیم» بودن. در این مسأله و به عنوان اولین صفت ایجابى، به توانایى خداوند به معناى امکان انجام کار، توجه شده است. متکلمان زیدیه دلیل این توانایى را آفرینش جهان هستى دانسته اند: «دلیل بر توانایى خداوند متعال آن است که چنین جهانى از او به وجود آمده است و اگر او توانایى ایجاد آن را نداشت آن را به وجود نمى آورد. چرا که ضعیف و ناتوان، امکان ایجاد کار را ندارد». (همان، ص9. )

3- مسأله سوم
خداوند دانا «عالم» است. دومین صفتى که براى خداوند اثبات مى شود صفت علم و دانایى است. احمد بن حسن رصاص، دانا و عالم را کسى معرفى مى کند که بتواند کار سنجیده انجام دهد و براى اثبات علم خداوند به سنجیده بودن جهان هستى «اتقان صنع» استدلال مى کند و مى گوید: «دلیل دانایى خداوند متعال آن است که کارى سنجیده و متقن از او صادر شده است و این در ملکوت آسمان ها و زمین و حیوانات بین آنها به روشنى دیده مى شود. چه این که ترتیب و نظم حاکم بر آنها از هر نظم و ترتیب دیگرى که در امثال ساختمان و نوشتار دیده مى شود، بیشتر است. و اگر نوشتار بر دانایى نویسنده دلالت مى کند بدون شک نظم آفرینش رساتر از نظم نوشته اى استوار است». (همان)

4- مسأله چهارم
خداوند زنده «حى» است. صفت سوم خداوند، زنده بودن اوست. «و زنده کسى است که بتوان توانایى و دانایى «قدرت و علم» را به او نسبت داد. و دلیل زنده بودن خداوند متعال آن است که او توانا و داناست و اگر او توانا و داناست، پس باید زنده نیز باشد. چرا که مردگان و جمادات نمى توانند توانا و دانا باشند و دلیل آن چیزى جز زنده نبودن آنها نیست». (همان)

5- مسأله پنجم
خداوند شنوا «سمیع» و بینا «بصیر» است. چهارمین و پنجمین صفت خداوند، شنوایى و بینایى است: «شنوا و بینا کسى است که بتواند شنیدنى و دیدنى را درک کند. و دلیل شنوا و بینا بودن خداوند آن است که او زنده اى بدون نقص است چون منشأ نقایص کمبود و فساد است و این جز در مورد اجسام معنا ندارد و خداوند نه جسم است و نه عرض. و اگر او زندهاى بدون نقص است، پس باید شنوا و بینا هم باشد. همان گونه که هر یک از ما که زنده است و در درک شنیدنى ها و دیدنى ها نقصى در او نیست، ما به او وصف شنوایى و بینایى مى دهیم». (همان، ص9ـ10.)

6- مسأله ششم
خداوند ازلى «قدیم» است. و بالاخره ششمین و آخرین صفتى که براى خداوند اثبات مى شود ازلى و قدیم بودن خداوند است. بدین معنا که براى او آغازى متصور نیست. و دلیل ازلى بودن خداوند پس از اثبات اصل وجود او در مسأله نخست، آن است که: «اگر خداوند پدید آمده باشد محتاج به پدید آورنده است که او را پدید آورده باشد همان گونه که اجسام از آنجا که پدید آمده اند محتاج آفریدگار هستند. و اگر خداوند متعال محتاج پدید آوردنده باشد همین بحث در پدید آورنده او مطرح خواهد بود و اگر آن هم محتاج پدید آورنده دیگرى فرض شود کار به بى نهایت خواهد کشید و این محال است. و اگر به پدیدآورنده اى که محتاج پدیدآورنده دیگرى نیست رسیدیم پس او همان موجود ازلى است که مى خواهیم آن را اثبات کنیم که خداوند متعال است». (همان، ص10)

3- عینیت صفات و ذات در خداوند
احمدبن حسن رصاص پس از بر شمردن صفات ایجابى خداوند به بحثى اشاره مى کند که از دیرباز معرکه آرا بوده و آن این که آیا این صفات چیزى افزون بر ذات خداوند است یا عین ذات او؟ دیدگاه زیدیه در این خصوص در کلام رصاص چنین بازتاب یافته است: «پس از آن که ثابت شد که خداوند توانا، دانا، زنده و موجود است باید دانست که او این صفات را در ذات خود دارد و براى متصف شدن به آنها به فاعل یا آنچه این صفات را براى او ثابت کند، نیازى ندارد. چرا که اگر او در ذات خود واجد این صفات نباشد، به فاعل یا آنچه موجب اثبات این صفات شود، محتاج خواهد بود. همان گونه که در مورد ما چنین است یعنى توانایى و دانایى و زنده بودن در ذات ما نیست، بلکه نیازمند عاملى هستیم که آنها را یا آنچه را که موجب آنهاست در ما به وجود آورد. ولى در مورد خداوند ثابت کردیم که او ازلى است. بنابراین نمى تواند در اثبات این صفات یا آنچه موجب این صفات مى شود، محتاج فاعل دیگرى باشد. و نمی توان موجب اثبات این صفات را ازلى نیز دانست، چرا که در ازلى بودن مشابه خداوند خواهد شد و خداوند مشابه و مانندى ندارد. بنابراین ثابت مى شود که خداوند این صفات را در ذات خود دارد و از ازل تا به ابد این صفات براى او ثابت است و در هیچ حالى از او جدا نمى شود». (همان، ص10ـ11.)

7- مسأله هفتم
خداوند شبیه هیچ آفریده اى نیست. پس از اثبات وجود خداوند در مساله اول و بیان صفات ایجابى او در پنج مسأله بعدى، در مسائل بعدى به صفات سلبى خداوند اشاره مى شود و در صدر همه نفى مشابهت میان خداوند و دیگر مخلوقات قرار مى گیرد. (قاسم رسى (متوفاى 246 قمرى)، در سه تألیف مستقل با نام هاى المسترشد على مزاعم المشبهة و المجسمة، أصول العدل و التوحید و نفى الجبر و التشبیه، و العدل و التوحید و نفى التشبیه عن الواحد الحمید و نواده او هادى یحیى بن حسین (متوفاى 298 قمرى)، در دو کتاب تفسیرالکرسى و العرش والکرسى به نفى تشبیه و رد مشبهه پرداخته اند. براى اطلاع بیشتر، ر. ک: تراث الزیدیة.)
زیدیه همچون دیگر متکلمان عدلیه و در برابر «مشبهه» استدلال روشنى دارند و آن این که اگر چنین مشابهتى روا باشد، یا باید خداوند همانند آنها «محدث» و پدید آمده مى بود و یا آنها همچون خداوند ازلى باشند؛ چرا که دو مثل «مثلین» نمى شود یکى ازلى و دیگرى پدید آمده باشد. و قبلا ثابت شد که خداوند ازلى است و دیگر اشیا پدید آمده اند، پس خداوند نمى تواند مانند آنها باشد.

8- مسأله هشتم:
خداوند بى نیاز «غنى» است. یکى دیگر از صفاتى که از خداوند نفى مى شود احتیاج است. بنابراین گفته مى شود خداوند بى نیاز است یعنى محتاج نیست. براى استدلال بر این اصل گفته مى شود:«اگر خداوند محتاج و نیازمند به مخلوقات خود باشد از آنجا که علم و قدرت کافى دارد باید آنچه را مورد نیاز اوست، به یکباره ایجاد کند. همان گونه که ما در مواقع نیاز چنین مى کنیم. ولى مى بینیم که خداوند آفرینش را به تدریج آفریده و این نشان مى دهد که او از سر نیاز به ایجاد آنها دست نزده بلکه به جهت مصلحت بندگان چنین کرده است». (مصباح العلوم، ص12. )

9- مسأله نهم
خداوند نه در دنیا و نه در آخرت با چشم دیده نمى شود. یکى از مباحث مورد نزاع در تاریخ کلام اسلامى بحث امکان دیدن خداوند در دنیا و یا آخرت است و در حالى که گروهى که با نام مشبهه معروف گشته اند با برداشت از ظاهر برخى از آیات و روایات به امکان دیدار خداوند در دنیا و آخرت معتقد شده اند گروهى دیگر از آنان این امکان را منحصر به آخرت دانسته اند. این در حالى است که اغلب پیروان مکتب تشیع و از آن جمله زیدیه و امامیه و به دنبال آنها معتزله، صف خود را از مشبهه جدا کرده و معتقدند امکان دیدن خداوند نه در دنیا و نه در آخرت وجود ندارد و ظاهر آیات یا روایاتى را که چنین مفادى دارد، باید تأویل کرد. یکى از استدلال هاى زیدیه را در رد امکان دین خداوند، در کلام رصاص مى خوانیم:
«اگر بتوان خداوند را در حالتى خاص دید باید بتوان او را هم اکنون هم دید. چون حواس ما سالم و موانع احتمالى هم مرتفع است. چرا که موانع قابل تصور عبارتند از: دورى و یا نزدیکى زیاد مورد مشاهده، نازکى و لطافت آن، حجاب ضخیم بر روى آن، قرار گرفتن مورد مشاهده در خلاف جهت دید بیننده، قرار گرفتن بیننده در یکى از حالت هاى پیش گفته و نبود نور کافى. ولى این ها همه موانع مشاهده اجسام و رنگ هایند و قبلا بیان شد که خداوند متعال نه جسم است و نه رنگ. پس اگر خداوند موجود است و ما اکنون نمى توانیم او را ببینیم، نتیجه مى گیریم که در هیچ حال دیگرى هم نخواهیم توانست او را ببینیم»(همان، ص12)
«آنان همچنین براى نفى امکان رویت خداوند به برخى آیات قرآن نیز استشهاد کرده اند همچون این آیه که مى فرماید: لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر»؛ «در این آیه خداوند امکان درک خود را به وسیله چشمان، به صورت مطلق نفى کرده است به گونه اى که شامل همه زمان ها چه در دنیا و چه در آخرت، مى شود». (انعام/ 103)ژ. (مصباح العلوم، صص12ـ13)

10- مسأله دهم
خداوند واحد است که در ازلیت و الوهیت دوم ندارد. دهمین مسأله به اصل توحید اختصاص یافته است که ریشه اى ترین اعتقاد در مورد خداوند است و نام آن بر کل اصول اعتقادى مرتبط با خداوند گذاشته شده است. پس از اثبات اصل وجود خداوند و صفات ایجابى و سلبى او در مسائل گذشته، در این مسأله بیان مى شود که خداوند در خداوندى، یکتا و بدون شریک است. و از دلائل توحید الهى یکى آن که:
«اگر همراه خداوند موجود ازلى دیگرى شریک در صفات او مى بود، چنین موجودى مشابه خداوند بود. و نمى توان براى خداوند مشابه قائل شد چرا که اگر فرض کنیم یکى از آن دو مى خواست موجودى را متحرک خلق کند و دیگرى ساکن، سه حالت متصور بود: یا خواسته هر دو در خارج تحقق مى یافت و در نتیجه آن موجود در زمان واحد هم متحرک و هم ساکن مى شد؛ و این محال است. و یا خواسته هیچ یک تحقق نمى یافت و آن جسم بدون حرکت و سکون ایجاد مى شد؛ که علاوه بر این که محال است، دلیل عجز هر دو نیز خواهد بود چرا که خواسته هیچ یک تحقق نیافته است و این نیز محال دیگرى است. و حالت سوم این که خواسته یکى از آن دو محقق شود، و این دلیل عجز دیگرى و امرى محال و غیر قابل قبول است. پس براى خلاصى از این محال ها جز عدم اعتراف به موجود ازلى دوم؛ راهى نیست.
همان گونه که آیات بسیارى در قرآن مجید نیز بر همین اصل تأکید گذارده است، آیاتى همچون: قل هو الله أحد؛ (اخلاص/ 1) و ما من إله إلا إله واحد (مائدة/ 73)» (مصباح العلوم، ص13)
ادامه دارد...
(در قسمت بعد (سوم) به مباحث و مسائل عدل در نزد زیدیه پرداخته خواهد.)


منابع :

  1. مهدى فرمانیان و سیدعلى موسوى نژاد- درسنامه زیدیه- تاریخ و عقاید- نشر ادیان

  2. www. adyan. org

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114156