بررسی ابعاد ایمان از دیدگاه متکلمان اشعری (ماهیت ایمان)

مکتب فکرى اشعرى که توسط ابوالحسن على بن اسماعیل اشعرى (متوفاى 324 هجرى)، پى ریزى شد، بعدها به صورت یکى از نافذترین و قوى ترین مکاتب کلام اسلامى درآمد. با روى آوردن چهره هاى برجسته اى نظیر امام فخر رازى، سعدالدین تفتازانى، قاضى عضدالدین ایجى و امام محمد غزالى به این مکتب فکرى، آثار ارزشمندى در حوزه تفکر کلامى اشعرى صورت بست. در بحث ایمان، اگرچه تفکر اشعرى بسیار متأثر از مرجئه است، ولى طرح و پرداخت منظم و نیز بسط مباحث ایمان در طى فروع زیاد، ویژگى خاصى به این مکتب فکرى داده است. مسایلى از قبیل تفاوت معرفت و تصدیق، ایمان مقلد، امکان افزایش و کاهش در ایمان، نحوه ارتباط عمل و ایمان، و اختیارى یا غیراختیارى بودن آن، به شکل دقیق ترى در این مکتب به بحث گذاشته شد.

1- ماهیت ایمان
الف- نظر ابوالحسن اشعرى

اشعرى در کتاب مقالات الاسلامیین خود که از منابع و مراجع اصلى مطالعات فرقه شناسى اسلامى است بر دیدگاه اهل حدیث صحه مى گذارد و بخش خاصى را به طرح آراى خود اختصاص نمى دهد؛ و بلکه به صورت کلى مى گوید که مذهب ما همان مذهب آنهاست. (اشعرى، مقالات الاسلامیین، ص 297.)، وى در بخشى از کتاب خود، به توضیح نظر اهل حدیث مى پردازد که در واقع نظر خودش هم به حساب مى آید و مى گوید: ایمان هم قول است و هم عمل؛ از این رو هم کاستى مى گیرد و هم افزونى.
اشعرى در کتاب دیگرى با نام الابانه عن اصول الدیانة همین تعریف را تکرارمى کند و عمل را داخل در مفهوم ایمان دانسته آن را قابل کاستى و افزونى مى داند. (اشعرى، الابانه عن اصول الدیانه، ص 39)، همان در کتاب دیگرى به نام اللمع فى الرد على اهل الزیغ و البدع، تعریفى کاملا مباین با دو کتاب پیش گفته دارد و ماهیت ایمان را فقط تصدیق مى داند. (اندیشه هاى کلامى شیخ مفید، ص 312).
اگر وى تأکید و نیز استدلال بر خارج بودن عمل از مفهوم ایمان در کتاب یاد شده نداشت، مى گفتیم دو تعریف با هم سازگارند و منافاتى ندارند؛ زیرا یکى هر دو جزء را ذکر کرده و دیگرى فقط یک جزء (تصدیق) را مطرح کرده است. مشکل در این است که اشعرى در اللمع مى گوید: نمى توان عمل را در مفهوم ایمان وارد ساخت و به این صورت استدلال مى کند: اگر فاسق آن گونه که معتزله مى گویند، نه مؤمن و نه کافر باشد، معنایش این است که از او عمل کفر و ایمان سر نزده است؛ یعنى نه موحد است و نه ملحد، نه دوست است و نه دشمن. آیا چنین چیزى محال نیست؟ واضح است که جواب منفى است پس فاسق نمى تواند نه مؤمن باشد و نه کافر. (مذاهب الاسلامیین، ص 565.)
شاید این گونه به نظر برسد که استدلال وى بیش تر متوجه معتزله است که فاسق و تارک طاعات را نه کافر مى دانستند و نه مؤمن؛ ولى این نظر را که فاسق کافر باشد، رد نمى کند. پس مى توان گفت که عمل جزو ایمان است و تارک آن خارج از مرز ایمان. به عبارت دیگر، نکته استدلال فوق امتناع خالى بودن از دو وصف متضاد است و تنبیه به اینکه نمى توان قول معتزله را پذیرفت؛ زیرا منتهى به خالى بودن از دو طرف نقیض مى شود. ولى این احتمال درست نیست؛ چرا که وى در ادامه مى گوید: فاسق اگر قبل از فسق مؤمن است، ارتکاب گناه باعث از بین رفتن آن نمى شود؛ زیرا مضاد ایمان نیست و چیزى که ضد آن باشد، حادث نشده است. (همان.)
نظر اشعرى در باب ایمان، آن گونه که بر مى آید، موافق نقل بغدادى است؛ زیرا وى از اشعرى نقل مى کند که ایمان همان تصدیق به خدا و رسولش است و البته صحت این تصدیق متوقف بر داشتن معرفت است، و در مقابل، کفر تکذیب آنهاست. (به نقل از بدوى، مذاهب الاسلامیین، ص 565.) بغدادى در کتاب الفرق بین الفرق خود باب مستقلى براى اشاعره باز نمى کند وبه احتمال قوى آنها را در سلک اهل نجات و فرقه ناجیه قلمداد مى کند و مى گوید: ایمان در نظر فرقه ناجیه، معرفت و تصدیق است. (بغدادى، الفرق بین الفرق، ص 255.)

ب- نظر باقلانى و فخر رازى
از اشعرى که بگذریم، متفکران دیگر این مکتب تعریفى مشابه ارائه داده اند. باقلانى مى گوید: ایمان عبارت است از علم و تصدیق و کفر عبارت است از جهل و تکذیب، و تا وقتى که تکذیب نیاید که متضاد ایمان است، ایمان باقى است. (بدوى، مذاهب الاسلامیین، ص 626.) فخر رازى در کتاب المحصل مى گوید: چون ما نمى دانیم دیگران واقعا آنچه را که انکار مى کردند، از ضروریات دین است یا نه، از این رو نباید به راحتى آنها را تکفیر کرد. و در رد اینکه عمل در حوزه مفهومى ایمان داخل باشد، مى گوید: اگر عمل داخل ایمان باشد، لازم مى آید در آیه «ان الذین آمنوا و عملواالصالحات»؛ «بى گمان کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند»، (هود / 23). که عمل را عطف بر ایمان کرده است، تکرار پیش آید.
همچنین لازم مى آید در آیه «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم»؛ «کسانى که ایمان آورده، و ایمان خود را به شرک نیالوده اند»، (انعام /82) که آمیختگى ایمان با ظلم یعنى با ترک طاعت و ارتکاب گناه به معناى آمیختگى ایمان و عدم ایمان باشد که محال است. (رازى، فخرالدین، المحصل، ص 567.) وى در کتاب تفسیر خود مى گوید: آیه «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید، درباره کشتگان، بر شما حق قصاص مقررشده است»، (بقره /178). دلیل بهترى بر ادعاى ماست؛ زیرا مفهوم آن به این معناست که مؤمنان هم گاهى گناه کبیره اى چون قتل را انجام مى دهند. وى مى گوید ابن عباس هم به این آیه تمسک مى کرد. (رازى، فخرالدین، التفسیر الکبیر، ج 2، ص 25.)

ج- نظر تفتازانى و قاضى ایجى
تفتازانى ادعاى خود را در سه جمله مى آورد: اول اینکه ایمان فعل قلب است؛ به دلیل آیات قرآن: «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان»؛ «در دل اینهاست که خدا ایمان را نوشته است.» (مجادله / 22) و «قلبه مطمئن بالایمان»؛ «و قلبش با ایمان اطمینان دارد.» (نحل/ 106) و «ولمتؤمن قلوبهم»؛ «در دل اینهاست که خدا ایمان را نوشته است.» (مائده / 41) و «لما یدخل الایمان فى قلوبکم»؛ «و قلبش با ایمان اطمینان دارد»، (حجرات / 14)، که همگى ایمان را به قلب نسبت داده اند.
دوم اینکه تصدیق است نه معرفت و اعتقاد؛ زیرا معناى لغوى ایمان تصدیق است و ما دلیلى نداریم تا وقتى قرینه اى برخلاف نیامده، از معناى لغوى چشم پوشیم. شکى نیست که معناى لغوى آن، گرویدن است و این معنا در مراد شرعى هم محفوظ مى ماند.
سوم اینکه عمل داخل در حوزه مفهومى ایمان نیست. وى به آیاتى که مؤمنان را امر به انجام طاعتى یا ترک معصیتى مى کند، تمسک جسته مثلا مى گوید: آیه «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید، روزه بر شما مقرر شده است.» (بقره /183). فرض کرده که مؤمن مورد خطاب به انجام صوم است؛ اگر انجام صوم داخل در معناى مؤمن بود، این خطاب چه معنایى دارد؟ (تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 181.)
قاضى ایجى مى گوید: ایمان عبارت است از تصدیق رسول (ص). اگر محتواى وحى به صورت تفصیلى معلوم باشد، باید تصدیق ایمان هم به صورت تفصیلى باشد و اگر به صورت اجمالى معلوم است، تصدیق ایمانى هم به همان صورت است. وى نیز به آیات دال بر اینکه جایگاه ایمان قلب است، تمسک مى کند. هم چنین به آیاتى که مؤمنان را مورد عتاب قرار مى دهد که در بالا اشاره شد. ایجـى به نکته دیگرى هم اشاره مى کند و آن اینکه در قرآن آیاتى وجود دارد کـه مضمون آنها یأس و نومیدى از ایمان آوردن اشخاص خاصى است و علت این یأس هم بسته شدن دل آنها، و یا به تعبیر قرآنى، «ختم» و «طبع» بر قلوب است. این آیات هم تلویحا نشان مى دهند که محل ایمان قلب است. (جرجانى، سید شریف، شرح المواقف، تصحیح محمد بدرالدین حلبى، ج 8، ص324.)

د- نظر غزالى
غزالى در احیاءالعلوم مى گوید که در باب ایمان و اسلام، سه بحث مى توان داشت: لغوى، تفسیرى و احکام اخروى آن. در بحث اول وى معتقد مى شود که معناى ایمان تصدیق و جایگاه آن قلب است، و زبان تنها ترجمان آن امر قلبى است. در معناى شرعى که در تفسیر مراد شارع است، قایل مى شود که گاهى مرادف معناى اسلام است مطلق تسلیم اعم از قلبى و یا ظاهرى و گاهى در مقابل اسلام به کار رفته و گاهى با معناى اسلام تداخل دارد. وى به طرح ادله اى براى مدعاى خود مى پردازد. اما به لحاظ حکم اخروى مى گوید: اساس بحث ایمان این است که روایاتى وجود دارد مبنى بر آنکه مؤمن در آتش جهنم خلود ندارد. بحث تعیین حدود ایمان براى این است که معلوم شود آیا ملاک و مناط عدم خلود در آتش، معرفت خداوند است یا تصدیق او و یا عمل به طاعات. خلاصه اینکه تعیین حدود ایمان، از این جهت مهم است که ایمان موضوع حکم اخروى است. غزالى مى گوید وقتى دعوا در تعیین حدود ایمان به لحاظ احکام آن باشد، شکل صحیح بحث این است که محتملات مسأله را مستقلا بررسى کنیم. احتمال اول این است که کسى هم معرفت و عقدالقلب داشته باشد و هم اقرار وعمل به طاعات. در اینکه پایان کار چنین شخصى بهشت است، جاى اشکال نیست. احتمال دوم آن است که عقدالقلب و اقرار هست، ولى بعضى از طاعات ترک و برخى گناهان را مرتکب شود. معتزله در اینجا مى گویند: چنین کسى از حوزه ایمان خارج شده، ولى در حوزه کفر هم داخل نشده است، بلکه در منزلتى بین المنزلتین است و براى همیشه در آتش خواهد بود. غزالى قول معتزله را باطل مى داند. احتمال سوم آن است که عقدالقلب و اقرار هست، ولى از اعمال جوارحى هیچ خبرى نیست. در اینجا عده اى گفته اند چنین کسى کافر است. غزالى این نظر را نپذیرفته چنین کسى را مؤمن مى داند. احتمال چهارم فقط تصدیق قلبى است و نه اقرار لسانى. غزالى در اینجا نیز قایل است که چنین کسى مؤمن است؛ زیرا ایمان در قلب او وجود دارد و پیامبر (ص) مى فرماید: «هرکس که در قلبش ذره اى از ایمان را داشته باشد، از آتش خارج مى شود.» البته غزالى دو حالت را از هم جدا مى کند یک بار کسی که تصدیق قلبى دارد، ولى فرصت و امکان اقرار نمى یابد که در این صورت واضح است که او مؤمن است. صورت دیگر آن است که او با داشتن امکان اقرار، امتناع ورزد. در این صورت اگرچه خود غزالى امتناع از اقرار را هم مانند امتناع از عمل مى داند، یعنى آن را باعث کفر نمى داند، اما احتمال مى دهد که چنین کسى به خاطر انکارى که دارد، کافر باشد. مبناى کسانى که تصدیق را بدون اقرار، در صدق ایمان کافى نمى دانند، آن است که اقرار فقط ترجمان قلب نیست؛ بلکه عقدى مستقل و رکنى از ایمان است. غزالى، مرجئه را متهم مى کند که آنها در این مسأله زیاده روى کرده اند وگفته اند کسى که تصدیق قلبى داشته باشد، اصلا وارد جهنم نمى شود؛ حتى اگر تمام معاصى را هم مرتکب شده باشد. احتمال پنجم آن است که شخص فقط اقرار لسانى داشته باشد و قلب او تصدیقن کند. در این مورد، وى حکم اخروى مؤمن را نداشته همواره در آتش خواهد بود. اما به لحاظ احکام دنیوى مى توان او را در جرگه اهل ایمان و دیانت شمرد. (غزالى، احیاء علوم الدین، ج 1، ص 108.)
در مجموع غزالى بر همان مبناى اشعرى است که تأکید را بر تصدیق مى نهند؛ اگرچه وى به جهت دیدگاه اصلاحى اش، مى کوشد تا به نحوى آراى اهل حدیث و به قول خود او سلف صالح را با مبانى خود سازگار سازد.
غزالى در یکى از رسایل خود ایمان را تصدیق اجمالى محتواى وحى تعریف مى کند: چون فهم تفصیلى آن براى همه کس مقدور نیست، از این جهت فهم اجمالى کفایت مى کند. اما قبول دارد که ما مکلف به تلاش در جهت فهم تفصیلى آن هستیم. (غزالى، مجموعه رسائل، ج 4، ص 67.)
وى از ایمان به تصدیق و تسلیم یاد مى کند. این تعبیر موجب سوء فهم شده برخى گمان کرده اند که او غیر از تصدیق، به لزوم تسلیم هم معتقد است، و به همین جهت وى را متهم به بدعت کرده اند. تفتازانى معتقد است تسلیم در نظر غزالى همان تصدیق است و اساسا خود غزالى هم تصریح دارد که تصدیق تسلیم خاص، یعنى تسلیم قلب است. البته در نگاه غزالى تسلیم و تصدیق، غیر از علم و معرفت است؛ زیرا ضد اولى انکار است و تکذیب، در حالى که ضد علم و معرفت، جهل است. تفاوت در معناى جهل و تکذیب که روشن تر است، قرینه اى است بر تفاوت معناى علمبا تصدیق و تسلیم. (تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 191.)، (ادامه دارد...).
(در بخش دوم به بررسی نظر متکلمان اشعری دربارۀ رابطۀ تصدیق و ایمان اشاره خواهد شد.)


منابع :

  1. محسن جوادی- نظریه ایمان در عرصه قرآن و کلام- تبیان

  2. ابوالحسن اشعرى- مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین- تصحیح هلموتریتر.

  3. محمد مجتهد شبسترى- مجله دانشکده الهیات دانشگاه تهران- شماره 51 و 52 و مقاله حقیقت ایمان در نظر متکلمان

  4. سید شریف جرجانى- شرح المواقف- تصحیح محمد بدرالدین حلبى- جلد 8

  5. فخرالدین رازى- التفسیر الکبیر- جلد 2

  6. اشعرى- الابانه عن اصول الدیانه- تحقیق عباس صباغ.

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114181