عوامل ورود در جهنم (تکذیب آیات الهی)

بدعت

از جمله احکام که در آغاز بناگذارى مکتب توحید اعلام شد و نیز همواره جامعه بشر را تهدید می نماید، نهى از بدعت در دین و تصرف در شئون تعلیم و تربیت بشر است زیرا مقام تعلیم و رهبرى بشر به طریقه عبودیت و سپاسگزارى اختصاص به ساحت پروردگار دارد، و از شئون صفت ربوبیت است، بدین نظر جامعه بشر را تهدید نموده و فطرت بشر و حکم خرد را نیز به حکمیت و شهادت یادآورى فرموده، که آیا ستمى زیاده بر این و ناسپاسى دشوارتر از این تصور می رود که حکمى از احکام الهى را انکار نمایند، و یا حکم بى اساسى را جزء دین قرار دهند و به حریم کبریائى هتک نمایند.
از جمله هتک حریم پروردگار و ناسپاسى از نعمت تاسیس مکتب قرآن که محصول نظام جهان است اینکه از قبول دین اسلام امتناع نموده و آیات معجزه آساى قرآنى را تکذیب نمایند: «إن الذین کذبوا بایاتنا و استکبروا عنها لاتفتح لهم أبواب السماء ولا یدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط و کذلک نجزی المجرمین* لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش و کذلک نجزی الظالمین؛ به راستی آنان که آیات ما را دروغ شمردند و از پذیرفتن آنها تکبر ورزیدند، درهای آسمان برایشان گشوده نمی شود و وارد بهشت نمی شوند، مگر آن که طناب بسیار ضخیم (یا شتر) در سوراخ سوزن درآید، و بدین سان بزهکاران را کیفر می دهیم. برای آنان از دوزخ بستری و از بالایشان پوشش های عذاب مهیاست و این گونه بیدادگران را سزا می دهیم.»  (اعراف/ 40- 41) قرآن به سراغ سرنوشت افراد متکبر و لجوج یعنى آنها که زیر بار آیات پروردگار نمى روند و در برابر حق تسلیم نیستند رفته، مى گوید: کسانى که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى شود. (إن الذین کذبوا بآیاتنا و استکبروا عنها لا تفتح لهم أبواب السماء)
آیات الهى انبیاء هستند که آنها را تکذیب کردند و کذاب و ساحر و مجنون دانستند و اوصیاء و ائمه اطهار هستند که انکار وصایت آنها را کردند و قرآن است که او را محجور قرار دادند چنانچه از قول رسول (ص) می فرماید: «و قال الرسول یا رب إن قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا؛ پیامبر گوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند.» (فرقان/ 30) و دستورات و احکام الهی ست که تغییر دادند و منکر شدند که این جمله دلالت دارد و شامل جمیع طبقات کفار و مخالفین و اهل بدعتها و منکرین پاره اى از احکام الهى شدند تماما تکذیب آیات الهى را کردند.

چگونه مستکبران زیان مى کنند؟

کفار بر انبیاء تکبر کردند و ائمه جور بر ائمه هدى (ع) نخوت ورزیدند و ارباب ضلالت بر اهل هدایت و مبدعین بر احکام دین و اعداء دین بر قرآن مبین و مبلغین سوء بر معجزات صادره از هدات مهدیین. کسانى که آیات خدا را تکذیب مى کنند و مى پندارند که این عمل به شخصیشان خدمت مى کند و احساس برترى جویى و عظمت طلبى ایشان را سیراب مى کند دو بار زیان مى بینند: یک بار به سبب تکذیب آیات خدا، ابواب رحمت و آفاق علم و آستان گشاده حیات را بر روى خود سد مى کنند. زیرا تکذیب به مثابه زندانى است استوار که جان والاى آدمى در میان دیوارهاى ستبر و بلند آن محبوس مى ماند.
نخستین شرط اتصال به زندگى شناخت آن است. چون شناخت حاصل شد مسخر ساختن زندگى براى اهداف انسان کارى آسان خواهد بود. ولى کسى که به مرحله شناخت نمى رسد و آیات حقیقى را دروغ مى شمرد یا حتى نمى تواند اعتراف کند که در آنجا واقعیتى هست و بر اوست خود را با آن هماهنگ سازد، چگونه مى تواند به قله شامخ تسخیر حیات برسد؟ آرى، چنین کسى نردبانهایى را که مى توانند او را به اوج اعتلا برسانند خود درهم مى شکند. اما زیان دوم این است که مکان خویش در بهشت از دست مى دهند و به درون آتش جهنم درخواهند افتاد.
تعبیر قرآنى در این باب به منتهاى لطف و دقت رسیده که مى گوید: «لا تفتح لهم أبواب السماء؛ درهاى آسمان به رویشان باز نمى شود.» بشر به نیروى روحیاتش و به دعاى خود و به ایمان خود و به اراده خود و به دورنگرى خود، اعتلاء مى یابد، همه اینها از کسى که آیات خدا را تکذیب و به وجود خدا اعتراف نمى کند و نمى خواهد به او ایمان بیاورد سلب مى گردد. درهاى آسمان بر روى ارواحشان گشوده نمی شود، زیرا درهاى آسمان تنها بر روى ارواح مؤمنان گشوده می شود. این معنى از ابن عباس و سدى است. و شاید بتوان گفت مقصود از سماء همان معنى لغوى آن مراد باشد که آنهائى که به آیات استکبار کردند روح آنها از مرتبه دانى طبیعت به عالم فوقانى صعود نمی کند و داخل در بهشت که دار کرامت الهى است نمی گردند بلکه در جحیم طبیعت با هم سنخهاى خودشان همیشه معذب خواهند بود.

کافران در قیامت

ابن عباس روایت نموده، فرمود پیغمبر (ص): «روح کافر را بالا برند، به ملائکه نگذرد مگر آنکه مى پرسند چه روح خبیثى است.» ملائکه قابضین گویند: «روح کافر است، به اسم قبیحى ذکرش کنند تا به آسمان اول رسد، در را براى او نگشایند.» پس پیغمبر (ص) آیه شریفه ی «لا تفتح لهم أبواب السماء» را تلاوت فرماید: به همین مضمون اخبار کثیر به طرق خاصه و عامه وارد شده.
بعد از قبض روح آنها به آسمان نمی برند و درهاى آسمان براى آنها باز نمی شود و بر طبق آن اخبارى هم داریم که روح مؤمن را می برند به آسمانها و ملائکه استقبال می کنند و بشارت می دهند آنها را به رضاى الهى و بهشت و روح کافر را برمی گردانند به وادى برهوت، و بعضى گفتند مراد اعمال آنها است که عمل مؤمن را می برند به سماء و عمل کافر را بر سر او می زنند، براى صعود اعمال خیر و دعاى کفار، فتح ابواب سماوات نمى شود و مؤید آن آیه: «إلیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه؛ سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى ‏رود و كار شايسته به آن رفعت مى ‏بخشد.» (فاطر/ 10) و بعضى گفتند مراد بردن روح است در بهشت چون بهشت در آسمان است و کافر را می برند در جهنم که در زمین است لکن ظاهر این است که کنایه است از عدم شمول رحمت که شایبه اى از رحمت به مشام آنها نمی رسد و مورد هیچ گونه احترامى نمی شوند و درهاى رحمت به روى آنها بسته می شود به خلاف مؤمن که تمام ابواب رحمت به روى او باز می شود.
عن ابى جعفر الباقر (ع) انه قال: «اما المؤمنون فترفع اعمالهم و ارواحهم الى السماء فتفتح لهم ابوابها، و اما الکافر فیصعد بعمله و روحه حتى اذا بلغ الى السماء نادى مناد: اهبطوا به الى سجین و هود واد بحضرموت یقال له برهوت؛ در حدیثى از امام باقر (ع) چنین مى خوانیم: اما مؤمنین، پس بالا مى رود عملها و ارواح آنها به آسمان، پس فتح ابواب سماوات مى شود براى آنها. و اما کفار، پس عمل و ارواح آنها را هم بالا مى برند به آسمان، منادى ندا مى کند فرود برید آن را به سجین. و آن وادى است به حضر موت که برهوت نام دارد، و در آن چاهى است بسیار عمیق، ارواح مشرکین و کافرین در آن چاه محبوس مى شوند تا قیامت.» آیه شریفه از بزرگترین توعیدات و تهدیدات الهى است نسبت به کفار.
به همین مضمون روایاتى نیز از پیغمبر اکرم (ص) در تفسیر طبرى و سایر تفاسیر در ذیل آیه مورد بحث نقل شده است. گفته اند؛ ممکن است منظور از آسمان در اینجا معنى ظاهر آن باشد، و نیز ممکن است کنایه از مقام قرب خدا بوده باشد، همانطور که در آیه 9 سوره فاطر مى خوانیم: «إلیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه؛ سخنان پاکیزه به سوى او بالا مى روند و عمل صالح را ترفیع مى دهد.» و از ابى هریره روایت است که چون فرشتگان به بالین بنده مؤمن حاضر آیند گویند که "اى روح پاک از تن پاک بیرون آى به امر خداى حمیده و پسندیده و بشارت باد تو را به روح و ریحان، و حق تعالى از تو راضى است نه غضبان." پس او را به آسمان برند و به فرشتگان آسمان دنیا گویند که "در بگشائید." ایشان گویند که "این روح کیست" در جواب گویند "روح فلان بنده مؤمن." گویند: «مرحبا بالنفس الطیبة التی کانت فى الجسد الطیب ادخل حمیدا و ابشرى بروح و ریحان و رب غیر غضبان» پس در بگشایند تا در رود. و همچنین در هر آسمان چنین گویند و بشارت دهند تا که به آسمان هفتم برند.
اما چون میت عاصى باشد فرشتگان عذاب حاضر آیند و گویند؛ "بیرون آى اى نفس خبیث از تن خبیث! و تو را بشارت باد به جهنم" پس آن را به آسمان برند و گویند "در بگشائید." خزنه آسمان گویند؛ "روح کیست؟" گویند که "فلان بنده عاصى." گویند؛ «لا مرحبا بالنفس الخبیثة التی کانت فى الجسد الخبیث ارجعى ذمیمه فانه لا تفتح لک ابواب السماء» برو که درهاى آسمان براى تو نگشایند پس آن را بر گردانند و به سجین برند.

شتری در سوراخ سوزن!

قرآن کریم اینک به بیان زیان دوم مى پردازد و مى گوید: «و لا یدخلون الجنة حتى یلج الجمل فی سم الخیاط؛ آنها وارد بهشت نخواهند شد، تا زمانى که شتر از سوراخ سوزن بگذرد.» (اعراف/ 40) کلمه ی "سم" به معناى سوراخ است، و کلمه ی "خیاط" مانند "مخیط" به معناى سوزن است. نفیى که خداوند از فتح درهاى آسمان کرده با قطع نظر از جمله ی "و لا یدخلون الجنة" که دنبال آن ذکر شده مطلق است، هم شامل فتح آن براى ورود و صعود ادعیه و اعمال آنان مى شود، و هم شامل فتح آن براى صعود ارواحشان، الا اینکه جمله مزبور قرینه است بر اینکه مقصود از نگشودن درهاى آسمان تنها براى ورودشان به بهشت است، چون از ظاهر این آیه و همچنین آیه ی «و فی السماء رزقکم و ما توعدون؛ و روزى شما و آنچه وعده داده شده‏ ايد در آسمان است.» (ذاریات/ 22) بر مى آید که بهشت در آسمان است.
این تعبیر کنایه لطیفى از محال بودن این امر است، در واقع براى اینکه عدم امکان دخول این افراد در بهشت به صورت یک مساله حسى درآید، این مثال انتخاب شده است، تا همانطور که هیچکس تردید ندارد که ممکن نیست شتر با آن جثه بزرگش از سوراخ باریک سوزن عبور کند، همین طور مسلم بدانند راهى براى ورود افراد بى ایمان متکبر در بهشت مطلقا موجود نیست!
در این جمله ورودشان به بهشت تعلیق بر محال شده، و این تعلیق بر محال کنایه است از اینکه چنین چیزى محقق نخواهد شد، و باید براى همیشه از آن مایوس باشند، هم چنان که گفته مى شود؛ "من این کار را نمى کنم مگر بعد از آنکه کلاغ سفید شود، و یا موش تخم بگذارد." رسم عرب این است که هر گاه چیزى را بخواهد، محال بشمارد، چنین تعبیراتى مى آورد. مثلا مى گوید: این کار نمى کنم تا کلاغ پیر و قیر سفید شود و «قارظان» (دو نفر که رفتند و دیگر برنگشتند) برگردند. شاعر گوید:
اذا شاب الغراب اتیت اهلى *** و صار القاد کاللبن الحلیب
هر گاه کلاغ پیر شود و قیر مثل شیر سفید شود، به خانواده ام برمى گردم.
دیگرى گوید:
فرجى الخیر و انتطرى ایابى *** اذا ما القارظ العنزى آبا
هر گاه «قارظ» برگردد، امید خیر و بازگشت مرا داشته باش.
هر گاه حکم را به چیزى مقید کنند که هیچ گونه امیدى به حصول آن نباشد، تاکید آن بیشتر و یاس آورتر است. در آیه ی مورد بحث این معنا را به کنایه فهمانده، چنان که در آیه ی «و ما هم بخارجین من النار؛ از آتش بيرون ‏آمدنى نيستند.» (بقره/ 167) تصریح نموده. "جمل" در لغت به معنى شترى است که تازه دندان برآورده، ولى یکى از معانى جمل طنابهاى محکمى که کشتى ها را با آن مهار مى کنند، نیز مى باشد و از آنجا که طناب و سوزن تناسب بیشترى با هم دارند، بعضى این معنى را در تفسیر آیه بهتر دانسته اند، ولى بیشتر مفسران اسلامى معنى اول را ترجیح داده اند، و حق با آنها است زیرا:
اولا- در روایات پیشوایان اسلام نیز تعبیراتى دیده مى شود که با تفسیر اول متناسب است.
ثانیا- نظیر این تفسیر درباره ی ثروتمندان (خودخواه و متکبر) نیز در انجیل دیده مى شود، در انجیل لوقا باب 18 جمله 24 و 25 چنین مى خوانیم که عیسى فرمود: «چه بسیار مشکل است کسانى را که صاحبان دولتند درآمدن در ملکوت خدا، زیرا آسانتر است شتر را که در چشمه سوزن درآید از اینکه صاحب دولتى در ملکوت خدا داخل شود.» حداقل از این جمله چنین استفاده مى شود که این کنایه، از قدیم در میان اقوام معمول بوده است.
هم امروز نیز در میان ما این ضرب المثل درباره افرادى که گاهى زیاد سختگیرند و گاهى بسیار آسان مى گیرند رائج است، مى گویند "فلان کس گاهى از دروازه وارد نمى شود، ولى گاهى از چشمه سوزن عبور مى کند."
ثالثا- با توجه به اینکه کلمه ی "جمل" بیشتر در معنى اول به کار مى رود و استعمال این کلمه در معنى طناب ضخیم بسیار کم است تفسیر اول مناسبتر به نظر مى رسد.


منابع :

  1. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏3 صفحه 56 و 274

  2. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 صفحه 100

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏19 صفحه 14

  4. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏23 صفحه 344

  5. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 صفحه 423

  6. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد ‏6 صفحه 146

  7. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏13 صفحه 344

  8. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏12 صفحه 296

  9. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏15 صفحه 493

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114297