عوامل ورود در جهنم (استهزا)

رذایل اخلاقی

از جمله آداب معاشرت آن است که چنانچه به عیب و نقص برادر ایمانى خود آگهى یافت گرچه مستند به دلیل نیز باشد نباید آن را به دیگرى اعلام نماید باید کتمان کند و موقعیت او را در انظار مردم لکه دار ننماید و او را ساقط ننموده و حیثیت او را متزلزل نسازد زیرا غیبت و ذکر عیب و نقص دیگران و تمسخر و هم چنین یادآورى عیب دیگران سبب مى شود که آن شخص از عضویت اجتماع ساقط شده و مورد نفرت قرار گیرد و هم چنین رابطه دوستى هر دو با یکدیگر و یا شنونده گسیخته شود بلکه به صورت کدورت و تیرگى درآید بالاخره در اثر غیبت از یکدیگر افراد نسبت به یکدیگر بدگمان شده و رابطه اخوت و برادرى اهل ایمان از یکدیگر در اندک زمانى گسیخته شده و تدارک پذیر نخواهد بود.
هم چنانکه غیبت را مانند بیمارى جذام دانسته که به تدریج هر یک از اعضاء بدن را فرا گرفته ساقط نماید چنانچه غیبت در جامعه اى انتشار یابد وحدت و محبت و رابطه دینى آن جامعه گسیخته شده و افراد نسبت به یکدیگر بدبین شده و اعتماد آنان به یکدیگر سلب خواهد شد و یگانه وسیله ی انقراض و فنای هر اجتماعى نیز بدبینى و پراکندگى افراد جامعه است: «یأیها الذین ءامنوا لا یسخر قوم من قوم عسى أن یکونوا خیرا منهم و لا نساء من نساء عسى أن یکن خیرا منهن و لا تلمزوا أنفسکم و لا تنابزوا بالألقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فأولئک هم الظالمون* یأیها الذین ءامنوا اجتنبوا کثیرا من الظن إن بعض الظن إثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا أ یحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه و اتقوا الله إن الله تواب رحیم؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! نباید قومى قوم دیگر را استهزا کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نه زنانى زنان [دیگر] را، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و عیب یکدیگر را به رخ نکشید و همدیگر را به لقب هاى زشت مخوانید که بدنامى است نام کفر و فسوق پس از ایمان و آنها که توبه نکنند هم آنان ستمکارند. اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى گمان ها بپرهیزید، چرا که پاره اى از گمان ها گناه است، و [در کار دیگران] تجسس نکنید و کسى از شما غیبت دیگرى نکند آیا کسى از شما دوست دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ [بى شک همه شما] از آن کراهت دارید، [غیبت نیز چنین است] و از خدا بترسید، که خدا توبه پذیر مهربان است.» (حجرات/ 11- 12)
آیه اول از چیزى نهى مى کرد که به صورتى آشکار سبب تباهى رابطه و علاقه میان اشخاص مى شود، و با حضور طرف دیگر صورت مى گیرد، و به تعبیر دیگر، چیزى را که حاضر است آشکار مى ساخت، در صورتى که این آیه از چیزى سخن مى گوید که باعث فساد علاقه در غیاب شخص مى شود و آنچه را که ناپیدا است آشکار مى سازد... و با بدگمانى آغاز مى شود که مایه انگیزش آن وسوسه هاى شیطان است و معمولا در میان مؤمنان در هنگام دور بودن آنان از یکدیگر صورت پذیر مى شود.

گمان بد و آثار و عواقب آن

«یا أیها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن إن بعض الظن إثم؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، از بسیارى گمانها اجتناب کنید که بعضى از گمانها گناه است.» (حجرات/ 12) ظن و گمان تصورى است که دلیلى براى آن در دست نیست، و بسیارى از این گمان باطل است و بعضى از آنها گناه و چگونه چنین است؟
قلب انسان در معرض امواج مختلفى از تصورات و اندیشه هایى است که به آن راه مى یابد، و فقط بعضى از آنها حق است که از منابع شناختهاى خارجى سرچشمه مى گیرد، در صورتى که بازمانده آن قیاسهاى باطل و آرزوها و وسوسه ها و ساخته هاى عقل باطن و ترشحات باطل کاریها و ... و ... است، و چون روزى به نفس خود مراجعه کنى و در صدد آن باشى که همه این تصورات را به صورتى درست بشمارى و از آنها ارزشیابى کنى، به این نتیجه مى رسى که بیشتر آنها مبتنى بر دلیلهاى قانع کننده نیست، ولى آدمى چگونه مى تواند همه آنچه را که روزانه به ذهنش پیاپى خطور مى کند در نظر بگیرد و آنها را ارزیابى کند؟ پس چه باید بکنیم؟
بر ما لازم است که به همه آنچه ذهنمان مى بافد توجه نکنیم، بلکه تنها به حواس و منابع مطمئن شناخت توجه داشته باشیم. به همین سبب بر ما واجب است که از بسیارى گمانها دورى کنیم، و اما آن اندکى که در پى یافتن آن تلاش مى کنیم، آن است که از حواس ما به دست مى آید، و عقل آنها را تصدیق مى کند، و در برابر نقد دقیق ایستادگى نشان مى دهد. اما گمان گناه آن است که از حالات حقد و غضب و مبارزه بر مى خیزد ... ولى مشکل در آن است که این مجموعه کوچک پراکنده شده میان گمانهاى فراوان دیگر است، و همین سبب آن مى شود که ما به همه آنها اطمینان نداشته باشیم، چنان که اگر بعضى از مردم ساکن یک شهر حامل ویروس ایدز بوده باشند ولى ما آنان را نشناسیم، بر ما لازم است که از همه اهل آن شهر تا زمانى که مبتلایان شناخته نشده اند دورى اختیار کنیم.
از همین روى است که ملاحظه مى کنیم امام على (ع) در سفارشهاى خود این کلمه را تکرار مى کند، پس چون کسى از او پرسید که فاصله میان حق و باطل چه اندازه است، به او گفت: «چهار انگشت» و چهار انگشت خود را میان چشم و گوشش قرار داد و گفت: «آنچه چشمانت آن را دید حق است، و آنچه گوشهایت آن را شنید، بیشتر باطل است.»
چون بیشتر گمانها به سبب اعمالى انجام شده به توسط مؤمنان که عذر موجهى در پرداختن به آنها داشته اند، دین به ما فرمان داده است که کارهاى برادرانمان را بر بهترین محمل حمل کنیم. و امیرالمؤمنین (ع) گفته است: «کار برادرت را به بهترین وجه توجیه کن تا آن گاه که یقین حاصل کنى که چنین نبوده است، و به کلمه اى که از دهان برادرت بیرون مى آید، در صورتى که محمل خوبى براى آن وجود دارد، گمان بد مبر.»
از پیامبر (ص) روایت است که: «براى برادرت عذرى طلب کن، و اگر آن را نیابى به جستجوى عذرى براى او برخیز.» بعضى از مؤمنان چنان مى پندارند که از نشانه ایمان ایشان بدگمان بودن نسبت به مردمان و متهم کردن ایشان به فسق است، و تو گویى ایمان داشتن تنها منحصر به خود ایشان است، هرگز چنین نیست ... این علامت نظر تنگى ایشان است و عجبى که تباه کننده دلها است. اما علامت حقیقى ایمان داشتن سعه صدر و گذشت و صفاى باطن در برابر دیگران است. امام صادق (ع) گفت: «ریشه حسن ظن در حسن ایمان شخص و سلامت سینه او است، و علامت آن این است که هر چه را بیند میان طهارت و فضیلت بیند، از نظر حیا و امانت و صیانت و صدقى که با خود دارد.»

پوشانیدن عیوب

پس اینها عناصر حقیقى ایمان است، و مؤمن صاحب حیایى امین است که سر مردمان را مصون و محفوظ نگاه مى دارد و با صدق به معاشرت و معامله با آنان بر مى خیزد، و او (ع) بر آن گفته اضافه کرد و گفت: پیامبر گفت: «در حق برادرانتان گمان نیکو داشته باشید تا صفاى قلب و پاکیزگى طبع به غنیمت نصیب شما شود.» و ابى بن کعب گفت: «اگر در یکى از برادرانتان خصلتى دیدید که آن را ناپسند مى دانید، براى آن هفتاد گونه تأویل پیدا کنید، و چون از حقیقت آن اطمینان حاصل نکردید، خود را در معرض ملامت قرار دهید که چرا نتوانسته اید براى خصلتى که هفتاد تأویل مى تواند آن را بپوشاند، نتوانسته اید او را معذور دارید و خود را از او بیشتر شایسته ملامت بدانید.»
آرى، این براى زمانى است که صلاح در آن اکثریت دارد، یا براى تجمع صالحى که روابط افراد در آن مبتنى بر برادرى ایمانى است. ولى اگر زمان فاسد شد یا بخواهیم درباره تجمع فاسد یا جامعه از هم گسیخته اى داورى کنیم، دیگر حسن ظن داشتن روا نیست، بدان سبب که گونه اى از نادانى محسوب مى شود در صورتى که مؤمن زیرک و هوشیار است. به همین گونه امام صادق (ع) گفت: «چون زمان چنان باشد که در آن عدل بر جور غلبه دارد، گمان بد به کسى بردن در زمانى که این بدى از او دیده نشده، حرام است، و اگر زمان چنان باشد که جور در آن بر عدل غلبه دارد، کسى را نرسد که گمان نیک در حق کسى داشته باشد تا وقتى که از عمل او چنین آشکار شود.»
خلاصه کلام آن که: اجتناب از گمان بد داشتن روش علمى محکمى است، بدان سبب که وسوسه هاى شیطان معمولا با بصیرتهاى عقل و دستاوردهاى تجربه در یکدیگر تداخل پیدا مى کند، و ناگزیر باید با دورى جستن از بدگمانى و اعتنا نکردن به آن، اینها را از یکدیگر جدا کنیم. و اگر بنا باشد که به وسوسه هاى نفسانى توجه کنیم، مقیاس سالم براى اندیشیدن را از دست مى دهیم، چنان که نیز گاه ما را به فتنه هاى کور مى کشاند، چنان که در دعایى آمده است: «شکها و گمانها انگیزنده هاى فتنه و مایه کدورت صفا و پاکى بخششها و نعمتها است.» از همین روست که اسلام روان نشدن به دنبال گمانها را واجب شمرده، و تحقیق درباره آنها و تجسس درباره مردم و رسیدگى به عیوب آنان را نهى کرده و پروردگارمان از آن نهی کرده است.

نهى از تجسس عیوب دیگران

«و لا تجسسوا؛ و تجسس و جاسوسى مکنید.» کلمه ی "تجسس" با جیم به معناى پى گیرى و تفحص از امور مردم است، امورى که مردم عنایت دارند پنهان بماند و تو آنها را پى گیرى کنى تا خبردار شوى.
کلمه ی "تحسس" با حاء بى نقطه نیز همین معنا را مى دهد، با این تفاوت که تجسس با جیم در شر استعمال مى شود، و تحسس با حاء در خیر به کار مى رود، و به همین جهت بعضى گفته اند: معناى آیه این است که: دنبال عیوب مسلمانان را نگیرید، و در این مقام بر نیایید که امورى را که صاحبانش مى خواهند پوشیده بماند تو آنها را فاش سازى. در حقیقت گمان بد عاملى است براى جستجوگرى، و جستجوگرى عاملى است براى کشف اسرار و رازهاى نهانى مردم، و اسلام هرگز اجازه نمى دهد که رازهاى خصوصى آنها فاش شود.
به تعبیر دیگر اسلام مى خواهد مردم در زندگى خصوصى خود از هر نظر در امنیت باشند. بدیهى است اگر اجازه داده شود هر کس به جستجوگرى درباره دیگران بر خیزد حیثیت و آبروى مردم بر باد مى رود، و جهنمى به وجود مى آید که همه افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود.
از ابوبرده روایت است که «پیامبر (ص) چون نماز را با ما تمام کرد، شتابان از ما جدا شد و هنگامى که به در مسجد رسید دست بر آن نهاد و با صوت بلند چنین گفت: "اى گروه کسانى که به زبان ایمان آورده اید و ایمان در قلب شما خلوص پیدا نکرده است! به جستجوى پوشیده هاى مؤمنان مباشید، که هر کس به جستجوى پوشیده مؤمنان برخیزد، خدا به جستجوى پوشیده هاى خود او مى پردازد، و هر کس که خدا پوشیده هاى او را جستجو کند رسوا خواهد شد، ولو در خانه خودش."»
از امام صادق روایت شده است که گفت: «اگر بنده اى را دیدید که به جستجوى گناهان مردم برخاسته و گناهان خویش را فراموش کرده است بدانید که گرفتار مکر شده است.» بدین گونه دین براى ما چنان مى خواهد که زندگى داراى امنیتى داشته باشیم که چشمهاى فضولان به کاوش درباره آنها نپردازد، و احترام آن را کند و کاوهاى طفیلیان از بین نبرد ... و هر کس در آن خنکى امنیت و اطمینان اعتماد را احساس کند.
او به همان گونه که آیه تجسس فردى را حرام مى شمارد، تجسس دولت را بر اتباع خود نیز حرام مى داند، مگر وقتى که پاى مصلحت ملت و امت در میان باشد، که ناچار باید بنابر قانونى قضایى مبتنى بر احکام شریعت صورت بگیرد. مسلمانان پیشین این شمول و فراگیرى آیه را از یک قصه تاریخى استخراج کرده اند که در عهد خلیفه دوم اتفاق افتاد: «او و عبدالرحمن به شبگردى اشتغال داشتند و به خانه اى رسیدند و اذن دخول خواستند، و در آن مردى را در کنار زنى دیدند که خوانندگى مى کرد و در دست مرد جامى بود پس عمر گفت: تو و این اى فلان؟! و او گفت: تو و این اى امیر مؤمنان؟! پس عمر پرسید که: این چه نسبتى با تو دارد؟ گفت: همسر من است، گفت: در این جام چیست؟ گفت: آب زلال، پس به زن گفت که تو چه مى خوانى؟ و آن زن گفت:
تطاول هذا اللیل و اسود جانبه *** و أرقنى الا خلیل ألاعبه
فو الله لو لا الله أنى أراقبه *** لزعزع من هذا السریر جوانبه
و لکن عقلى و الحیاء یکفنى *** و أکرم بعلى أن تنال مراکبه
سپس آن مرد گفت: اى امیر مؤمنان! ما را به این فرمان نداده اند، و خداى تعالى گفته است: و لا تجسسوا، و عمر گفت: راست گفتى.»
همانطور که می بینیم، قرآن با صراحت تمام تجسس را در آیه ی فوق منع نموده، و از آنجا که هیچ گونه قید و شرطى براى آن قائل نشده نشان مى دهد که جستجوگرى در کار دیگران و تلاش براى افشاى اسرار آنها گناه است، ولى البته قرائنى که در داخل و خارج آیه است نشان مى دهد که این حکم مربوط به زندگى شخصى و خصوصى افراد است، و در زندگى اجتماعى تا آنجا که تاثیرى در سرنوشت جامعه نداشته باشد نیز این حکم صادق است.
اما روشن است آنجا که ارتباطى با سرنوشت دیگران و کیان جامعه پیدا مى کند مساله شکل دیگرى به خود مى گیرد، لذا شخص پیغمبر (ص) مامورانى براى جمع آورى اطلاعات قرار داده بود که از آنها به عنوان "عیون" تعبیر مى شود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامى در داخل و خارج داشت براى او گرد آورى کنند. و نیز به همین دلیل حکومت اسلامى مى تواند ماموران اطلاعاتى داشته باشد، یا سازمان گسترده اى براى گرد آورى اطلاعات تاسیس کند، و آنجا که بیم توطئه بر ضد جامعه، و یا به خطر انداختن امنیت و حکومت اسلامى مى رود به تجسس برخیزند، و حتى در داخل زندگى خصوصى افراد جستجوگرى کنند.
ولى این امر هرگز نباید بهانه اى براى شکستن حرمت این قانون اصیل اسلامى شود، و افرادى به بهانه مساله ی "توطئه" و "اخلال به امنیت" به خود اجازه دهند که به زندگى خصوصى مردم یورش برند، نامه هاى آنها را باز کنند، تلفنها را کنترل نمایند و وقت و بى وقت به خانه آنها هجوم آورند.
خلاصه اینکه مرز میان "تجسس" و "به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنیت جامعه" بسیار دقیق و ظریف است، و مسئولین اداره امور اجتماع باید دقیقا مراقب این مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنیت جامعه و حکومت اسلامى به خطر نیفتد.


منابع :

  1. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏13 صفحه 419

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 صفحه 184

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏18 صفحه 483

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114339