یکى از محرمات و معاصى کبیره ای که اسباب ورود انسان به جهنم می شود، ربا است. آیات و اخبار در حرمتش و شدت عقوبتش بسیار است. ربا در مقابل انفاق و رباخوار در مقابل منفق است. از این رو این آیات با آیات انفاق تناسب تقابل و تضاد دارد: منفق، از خود و علاقه مالى خود می گذرد و باز و گسترده می شود و به دیگران مایه حیاتى می دهد و آن را چون خون در بدن اجتماع به گردش در مى آورد و استعدادها را شکوفان و چهره ها را باز می گرداند و روابط را در پایه محبت و پیوستگى دلها و همکارى استوار می سازد و با دادن مال و فکر و همت خود و بى نظر به پاداش و منت، محیط خرم و مثمر فراهم می کند.
در مقابل، رباخوار که بى هیچ خدمت و عملى مایه حیاتى دیگران را می مکد و در خود انباشته می کند و به درون خود مى پیچد و راکد و مخبط می شود و استعدادها را خشک و دلها را پر از کینه و خشم و روابط فطرى و طبیعى را آن چنان گسیخته می سازد تا در یک سو طبقه سود پرست و ستمگر و خشن و در سوى دیگر طبقه ستمزده و رنجور و در بند پدید مى آید. و همین آغاز شکاف و صف بندى اجتماع است که در پى آن نیروهاى معنوى و مادى یک سر مصروف ستیزه و نگهدارى طبقه می شود و سپس انقلاب و جنگهاى محدود و نامحدود.
در قرآن تمثیل و تصویرى از اندیشه و روحیه و راه و روش رباخوار آمده است: «الذین یأکلون الربا لا یقومون إلا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس ذلک بأنهم قالوا إنما البیع مثل الربا و أحل الله البیع و حرم الربا فمن جاءه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و أمره إلى الله و من عاد فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون؛ آنان که ربا مى خورند، برنخیزند مگر مانند کسى که شیطان به جنون آشفته اش کرده است. این از آن روست که گفتند: داد و ستد صرفا مانند ریاست در صورتى که خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است. پس اینک کسى که از پروردگارش پندى بدو رسد و باز ایستد، آنچه گذشته از آن اوست و کارش با خداست، و هر که به [ربا خوارى] باز گردد، پس آنان دوزخیانند و در آن ماندگارند.» (بقره/ 275)
اکل، کنایه از انباشتن مال و آزمندی است. از این رو که آغاز مال اندوزى و سودجویى براى اشباع شکم و رفع گرسنگى و سپس اشباع دیگر شهوات و هوسها، آن گاه اشباع غریزه خشم و ستمگری است تا اموال خلق را از طریق سود بی مایه به یغما برد و همه حقوق را هضم و بلع نماید. ربا، به مفهوم لغوى، هر گونه سود برى و افزایش جویی است. الربا، آیات، اشاره به رباى متعارف آن زمان است که مالى را در مدت و سود معینى به قرض می دادند و چون زمان آن می رسید و وام گیرنده توان پرداخت نداشت، سود بالاى سود مى آمد و همى افزایش «ربو» می یافت تا همه دارایى وام گیرنده و بسا خود و زن و فرزندش را به غارت و اسارت می بردند.
چون این تمثیل، مطلق آمده، نشاید که فقط درباره ی آخرت و زندگى واپسین رباخوار باشد. حصر این تمثیل، إشعار به این واقعیت دارد که هر کسى را قیامی است و قیام رباخوار بدین گونه است. زیرا محرکات درونى و استعدادهاى در حال رشد و انگیزه هاى نیازمندى، پیوسته انسان را به قیام قواى فکرى و عملى می دارد و همین که روى به سوى هدفهاى برتر و در مسیر و سنن طبیعى و اجتماعى واقع و هماهنگ شد، با قیام مستقیم و در راه رشد قوا و تولید و مصرف و خیر و با قدمهاى ثابت پیش می رود. و چون رباخوارى، انحراف از این مسیر انسانى و طبیعى است، رباخوار دچار خبط زدگى در اندیشه و آشفتگى می شود. او مال را که وسیله تحرک و رشد همه جانبه فرد و اجتماع است، چون هدفى می پندارد که همى براى جمع و تمرکز آن به هر راه که باشد باید بکوشد. و نزدیکترین راه براى او همین ربا است که بدون زحمت و خدمت، خون طبقه مولد و کوشا را بمکد و به پیکر ناموزون خود افزاید و استعدادهاى روحیش راکد بماند. و آن چنان خوى سودجویى فکر و مشاعر او را مى گیرد که اندیشه و پروانه خیالش جز در محور آن نمى چرخد و در نظرگاه او مقیاس همه ارزشها همین سود می شود و می کوشد که همه مواهب عقلى و انسانى و قوانین و نظامات و معلومات و کار و تولید را براى سودبرى خود استخدام کند.
چون روش و منش او با سنن طبیعى و مصالح مردم تضاد دارد و دشمنى قربانى شدگان و ستمزدگان را نسبت به خود احساس می کند، خوى کینه جویى و بد اندیشى نسبت به مردم نیز در او راسخ می شود. از ترکیب خوى سودجویى و کینه توزى نامحدود، خوى درندگى و حسد و تملق و عقده حقارت و بزرگ بینى در درونش ریشه می گیرد. از این پس دیگر نه بینش روشنى دارد که راه تعالى و کمال را دریابد و نه وجدان بیدارى که احساس به رحمت و عطف به دیگران داشته باشد. پیوسته چهره اش دگرگون می گردد. گاه خوى درندگى و قدرت نمایى، گاه زبونى و تملق، تا محیط زندگیش چگونه باشد و با چه کسانى روبرو شود؟ در هر حال، پیوسته در نگرانى و آشفتگى به سر می برد و به خود مى پیچد. این حالات در گفتار و کردار و حرکات چشم و دست و پایش نمایان است: «الذی یتخبطه الشیطان من المس؛ رباخوار دد منش و دیوخوى، چون دیوانه ای است که همى دست و پا می زند و به دور خود می گردد.» «التخبط، الضرب على غیر استواء؛ تخبط دست و پا زدن نامستقیم و آشفته است.» و یا چون شب کورى که در تاریکى سردرگم است. «هو یخبط خبط عشواء؛ در تاریکى سردرگم شده و به این سو و آن سو می رود.»
اجتماعى که رباخوارى در آن شایع شود و پایه اقتصادش گردد، نیز همچون رباخوار، آشفته و ناموزون و سر در گم و نابسامان «مخبط» مى گردد. زیرا افراد و گروه رباخوار که مایه و خون اقتصادى را می مکند، پیوسته متورم و درشت می شوند و گروه مولد و کارگر که چون دست و پاى اجتماعند، لاغر و ناتوان. چنین اجتماعى نمی تواند قیام و حرکت اقتصادى و فکرى و اخلاقى سالم و ثابت و پیشرو داشته باشد. مگر نه این است که مال، پایه طبیعى قیام همه جانبه است و اختلال در تولید و توزیع و کردش سالم آن قیام را مختل و مخبط می گرداند؟
اگر این تمثیل قرآن، در میان مردم عرب و جاهلیت آن زمان که رباخوارى محدود و محلى بود، نمایش باز و روشنى نداشت، در این قرن که سایه تاریک و شوم رباخوارى همه جا گسترده شده و فضاى زندگى را تاریک و اندیشه ها را مختل ساخته، این خطوط تمثیل به صورت کامل و عمومى نمایان شده است. اکنون که رباخواران حرفه اى و پر تجربه و متشکل با وسائلى که علم و صنعت در دسترسشان قرار داده، همه رشته هاى اقتصاد را به دست گرفته مراکز سودبرى را در سراسر دنیا و هر شهر و روستا در اختیار دارند، برنامه هاى استعمارى خود را تا درون انسانها پیش برده و تا مغز و اعصاب استعمارزده ها نفوذ کرده اند تا هر چه بیشتر روانها را تهى و مغزها را پوک و اندیشه ها را مختل گردانند و توده ها را چنان در دامهاى گسترده و بندهاى رنگارنگشان گرفتار سازند که مجال هیچگونه اندیشه و عاقبت بینى و ارزیابى نداشته باشند و همى به دور خود بپیچند و راه نجاتى نیابند.
اینها سودبرى رباخوارانه را چنان طبیعى و مشروع و از لوازم اقتصاد عصر و مانند هر گونه کار و کسبى می نمایانند که همه مجذوبها و استعمارزده ها و مسلمان نماها آن را باور کرده و دچار چنین خبط شیطانى شده اند. دلیل و سبب رباخوارى و یا خبط شیطانى آنان، این است که گویند: «ذلک بأنهم قالوا إنما البیع مثل الربا؛ این از آن روست که گفتند: داد و ستد صرفا مانند ریاست.» در حالی که «و أحل الله البیع و حرم الربا؛ در صورتى که خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است.»
خداوند بیع را که توزیع طبیعى و براى رفع نیاز است حلال (به حکم تشریعى و طبیعت اجتماعى حل «گشوده») نموده و ربا را که سود ستمکارانه و در جهت تمرکز ثروت است حرام کرده. «فمن جاءه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و أمره إلى الله و من عاد فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون؛ پس اینک کسى که از پروردگارش پندى بدو رسد و باز ایستد، آنچه گذشته از آن اوست و کارش با خداست، و هر که به [رباخوارى] بازگردد، پس آنان دوزخیانند و در آن ماندگارند.»
چون رباخوارى ناشى از اختلال در اندیشه و خبط در ارزیابى زندگی است، چه بسا رباخواران مسخ نشده که با موعظه «پند هشیار کننده» به خود آیند و دریابند و از روش خود باز ایستند. مطلب دیگر درباره پاداش اخروى و نهایى آن است: پس کارش با خدا و مسیرش به سوى اوست تا سزایش چه باشد: از او بگذرد یا عقابش کند؟ و شاید اشاره به امر و حکمى باشد که سپس خداوند اعلام می نماید. این گونه گناهکاری، با تکرار چنین گناهى، دیگر استعداد و استحقاق مغفرت ندارد و ملازم آتش و خلود در آن است: "و من عاد فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون" به خصوص چنین گناهى که مرتکب آن سرمایه و هستى خود و دیگران را با آتش ستمگرى و آزمندیش همى سوزاند. و مانند گناهانى نیست که به انگیزه خشم یا شهوت و هوس انجام شده گذشته باشد.
منظور از اینکه فرمود: (و أمره إلى الله) این است که افرادى که قبل از نزول آیه، مبتلا به رباخوارى بوده اند، آن عذاب ابدى که از ذیل آیه، یعنى جمله "و من عاد فأولئک أصحاب النار..." به دست مى آید، برایشان نیست. بلکه از آنچه که تا کنون از راه ربا به دست آورده اند، مى توانند بهره مند گردند. و امرشان به دست خدا است، چه بسا ممکن است خدا رهایشان سازد و در بعضى احکام آزادشان بگذارد و چه بسا تکلیفى برایشان مقرر بدارد که با عمل به آن تکلیف، خطاى قبلى خود را جبران نمایند.
در آیه بعد مقایسه اى بین ربا و انفاق در راه خدا مى کند، مى فرماید: «یمحق الله الربا و یربی الصدقات و الله لا یحب کل کفار أثیم؛ خدا ربا را تباه و صدقات را افزون مى کند و او هیچ کفران پیشه گناهکارى را دوست نمى دارد.» (بقره/ 276) این تمثیل بلیغ و متقابل و متجانس در کلمات، آینده ربا و صدقات را می نمایاند: خداوند ربا را که افزایش سود است، رو به محاق می برد و صدقات را ربو «افزایش» همى دهد دو فعل مضارع یمحق و یربى، تبیین چنین آینده ایست گر چه دور و به مقیاس عمر جامعه باشد. این خاصیت ذاتى ربا و در مقابل آن، صدقات است، گر چه به علل و موجباتى، ظهور نداشته باشد و به چشم هایى نیاید همچون محاق ماه و هر حرکت آهسته و تدریجى، چه رو به کمال باشد یا نقص، رونق بازار ربا. مانند تشعشع اکتسابى ماه، می شود که چند دورى افزایش یابد و به کمال رسد، ولى چون اصیل و از خود افزایندگى ندارد، خواه نخواه رو به کاهش و تاریکى می رود.
شخص رباخوار، چون پیوستگى به سرمایه هاى معنوى و منابع خلقت و هماهنگى با قلوب و دستهاى تولیدى خلق ندارد، هر چه هم سودش افزایش یابد و بازارش گرم شود کارش قابلیت رشد همیشگى ندارد و هر چه قابل رشد نباشد رو به تاریکى و کاهش می رود. او با اشتعال آتش آزمندیش، دستهاى تولید را فلج و دلها را پر از کینه می سازد و جز قدرت مالى و ستم، مدد و یاورى ندارد و این با طبیعت جهان ناسازگار و محکوم به محاق است. هم چنان که هر روش و منطق محکومى، در برابر دلیل و روش روشنى، محق می گردد. و همچنین است اقتصاد جامعه اى که بر پایه ربا باشد. با پولهایى که از مراکز ربوى به دست طبقات و بازار می رسد در آغاز رونق و تشعشعى مى یابد، سپس و بعد از دورانى رو به محاق می رود محاقى که تاریکى آن روابط اقتصادى و نیروهاى انسانى و اخلاقى را چنان فرامی گیرد که همه چیز و هر حرکتى هراس انگیز و همه روابط گسسته و طریق نجات بسته می شود و جز ترس و پستى و بی مایگى و فرومایگى و آلودگى و سرگردانى و ستم و آزمندى، در آن به چشم نمى آید. اینها را کسانى مى بینند که به تاریکى خوى نگرفته زرق و برق ظواهر و تبلیغات گمراه کننده، آنان را نفریفته باشد.
رباخوار و جامعه رباخوارى، که پیوستگى محبت و رحمت آن گسیخته و چشم و گوششان بسته و به آلودگى فرو رفته، رو به محاق می روند. چون: «و الله لا یحب کل کفار أثیم» (بقره/ 276) چون اینها از کانون رحمت و محبت «خدا» و اشعه آن روى گردانده و غوطه ور در گناه شده و از جاذبه آن خود را برکنار داشته اند. در این جمله نابودى ربا را به وجهى کلى تعلیل مى کند و معنایش این است که اگر گفتیم خدا ربا را محق و نابود مى کند، براى این است که رباخوار کفر شدیدى دارد، چون بسیارى از نعمت هاى خدا را کفران مى کند و آن نعمت ها را مى پوشاند و در راههاى فطرى حیات بشرى که همان معاملات معمولى است صرف نمى نماید و علاوه بر این به بسیارى از احکام خدا که درباره عبادات و معاملات تشریع کرده کفر مى ورزد زیرا با مال ربوى غذا مى خورد و لباس مى خرد و نوشیدنى مى نوشد و خانه مى خرد با اینکه همه اینها حرام است و نماز و بسیارى دیگر از عبادت هایش را فاسد مى کند و با مصرف کردن مال ربوى بسیارى از معاملات غیر ربوى او نیز باطل مى شود و ضامن طرف معامله خود مى گردد و در بسیارى از موارد که به جاى بهره پولش، ملک مردم یا اثاث منزل مردم را مى گیرد غاصب آن اموال مى شود و به خاطر طمع و حرصى که نسبت به اموال مردم مى ورزد و خشونت و قساوتى که در گرفتن طلب خود اعمال مى کند و به این وسیله به خیال خود حق خود را مى گیرد بسیارى از اصول و فروع اخلاق و فضائل را در مردم مى کشد و از همه بالاتر او فردى اثیم است یعنى آثار سوء گناه، دلش را سیاه کرده، دیگر خداى سبحان دوستش نمى دارد چون خداى تعالى هیچ کفران گر اثیم را دوست نمى دارد.