توبه از دیدگاه قرآن کریم

در قرآن کریم چه اینکه بنده خدا با ایمان آوردنش از کفر و شرک توبه کند و به سوی خداوند برگردد، و چه بعد از ایمان آوردنش به وسیله اطاعت از معصیت توبه کند، هر دو قسم برگشتن توبه نامیده شده است. عنوان توبه با همه این معانیش که در قرآن کریم آمده از تعالیم حقیقی است که مختص به این کتاب آسمانی است، چون توبه به معنای ایمان آوردن از کفر و شرک هر چند در سایر ادیان آسمانی مانند دین موسی و عیسی (ع) نیز وجود دارد، اما نه از جهت تحلیل حقیقت توبه و سرایت دادن آن به ایمان بلکه به اسم اینکه، خود توبه ایمان است.
حتی از اصول مستقلی که آئین مسیحیت را بر آن اصول پی نهاده اند، بر می آید که اصلا توبه فائده ای ندارد، بلکه ناممکن است که انسان از توبه اش بهره مند شود، مخصوصا این معنا از مطالبی که در توجیه به دار آویخته شدن مسیح و جان خود را فدای بشر کردن آورده اند به خوبی مشاهده می شود. زمامداران کلیسا بعد از افراط در مساله توبه آن قدر در این مساله که آن را محال می دانستند بی حد و مرز شدند، که به مردم گنهکار اوراق مغفرت می فروختند، و از این راه تجارت می کردند، آنها که اولیای دین مسیحیت بودند گناهان گنهکارانی را که نزدشان می آمدند و به گناه خود اعتراف می کردند می آمرزیدند.
ولی قرآن کریم (نه آن راه تفریط را رفته و نه این راه افراط را بلکه حال انسان را از نظر دعوت شدن و هدایت پذیرفتنش تحلیل کرده، و دیده که انسان از نظر پذیرفتن هدایت او، و رسیدنش به کمال و کرامت و سعادتی که باید در زندگی آخرتی اش نزد خدای سبحان داشته باشد) سعادتی که برایش حیاتی و واجب بوده و در سیر اختیاری به سوی پروردگارش بی نیاز از آن نیست، به تمام معنا فقیر است یعنی فقر و تهیدستی در عمق ذات او وجد دارد، همچنان که خود خداوند در کلام مجیدش فرمود: «یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنی الحمید؛ ای مردم شما همه محتاجان به خدا، و خدای تعالی یگانه بی نیاز است.» (فاطر/ 15) و نیز فرموده «و لا یملکون لأنفسهم ضرا و لا نفعا و لا یملکون موتا و لا حیاة و لا نشورا؛ نه مالک نفع و ضرر خویشند، و نه مالک و اختیار دار مرگ و حیات و زنده شدن خویشند.» (فرقان/ 3)
خدای تعالی می دانست که بشر اگر به حال خود واگذار گشته، دستگیری نشود، در پرتگاه شقاوت و خطر سقوط دوری از خدا و در کنج مسکنت قرار می گیرد، همچنان که می فرماید: «لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم* ثم رددناه أسفل سافلین؛ ما انسان را در بهترین وجه متصور بیافریدیم، و سپس همو را به پست ترین مراحل پستی برگرداندیم.» (تین/ 4- 5) و نیز می فرماید: «و إن منکم إلا واردها کان علی ربک حتما مقضیا ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا؛ هیچ یک از شما نیست مگر آنکه وارد جهنم می شود این مقدری است که قضایش به طور حتم از ناحیه پروردگارت رانده شده، و آن گاه خصوص مردم با تقوا را نجات می دهیم، و آنها که با کفر و شرک خود ستم کردند به زانو در آمده وا می گذاریم.» (مریم/ 71- 72) و نیز در آغاز خلقت به آدم و همسرش هشدار داده بود که: «فلا یخرجنکما من الجنة فتشقی؛ مبادا ابلیس شما را از بهشت بیرون نکند، که به زحمت خواهید افتاد.» (طه/ 117)
خدای تعالی چون بر این موضوع علم داشت، و می دانست که نزدیک شدن بشر به منزلگاه کرامت و استقرارش در مستقر سعادت موقوف بر این است که از آنچه او را به خطرهای نامبرده می افکند منصرف شود، و اگر هم مبتلا بدان شده، از آن دل بر کند، و به سوی پروردگارش رجوع کند، به همین جهت خدای سبحان باب توبه را باز نمود، توبه از کفر و شرک و توبه از فروعات آن، که همان گناهان باشد.
پس توبه به معنای رجوع به خدای سبحان، و دلزده شدن از لوث گناه و تاریکی و دوری از خدا و شقاوت، مشروط بر این است که قبلا انسان به وسیله ایمان آوردن به خدا و روز جزا خود را در مستقر دار کرامت و در مسیر تنعم به اقسام نعمت اطاعتها و قربت ها قرار داده باشد، و به عبارتی دیگر موقوف بر این است که قبلا از شرک و از هر گناهی توبه کرده باشد، هم چنان که فرمود: «و توبوا إلی الله جمیعا أیها المؤمنون لعلکم تفلحون؛ ای مؤمنین، همگی به سوی خدا توبه کنید، تا شاید رستگار گردید.» (نور/ 31)
مطلب دیگر اینکه انسان از آنجایی که ذاتا سراپا فقر است، و به هیچ وجه مالک خیر و سعادت خود نیست، مگر به وسیله پروردگار خود، پس به ناچار در این رجوعش به سوی پروردگار نیز محتاج است به عنایتی از پروردگارش، و یاری او، چون رجوع به خدای تعالی احتیاج به عبودیت و مسکنت به درگاه خدا دارد، که این محقق نمی شود مگر به توفیق و یاری او، که همین توفیق توبه او و برگشتش به سوی بنده گنهکارش است که قبل از توبه عبد شامل حال عبد می شود، و سپس توبه عبد محقق می گردد، هم چنان که در قرآن کریمش فرمود: «ثم تاب علیهم لیتوبوا؛ سپس به سوی آنان برگشت تا ایشان نیز به سویش برگردند.» (توبه/ 118) و همچنین برگشتن بنده به سوی خدا وقتی سودمند است که خدای تعالی این توبه و برگشت را قبول کند که این خود توبه دوم خدای تعالی است، که بعد از توبه عبد صورت می گیرد هم چنان که فرمود: «فأولئک یتوب الله علیهم؛ اینهایند که خدای تعالی به سویشان بر می گردد.» (نساء/ 17)
اگر دقت کنیم، خواهیم دید که تعدد توبه خدای تعالی با قیاس به توبه عبد است، وگرنه توبه او یکی است، و آن عبارت است از رجوع خدای تعالی با رحمتش به سوی بنده که هم قبل از توبه عبد را شامل می شود و هم بعد از آن را، و گاه هم می شود که بدون توبه عبد شامل حال او می شود چنانچه از آیه: «و لا الذین یموتون و هم کفار؛ و نه برای کسانی که در حال کفر می میرند.» (نساء/ 18) استفاده می شود که قبول شفاعت شفیع در حق بنده گنهکار در روز قیامت یکی از مصادیق توبه خدای تعالی است، و آیه شریفه: «و الله یرید أن یتوب علیکم و یرید الذین یتبعون الشهوات أن تمیلوا میلا عظیما؛ خدا می خواهد بر شما توبه برد، و کسانی که شهوات را پیروی می کنند می خواهند شما به انحرافی بزرگ منحرف شوید.» (نساء/ 27)
پس خلاصه آنچه تا کنون گفتیم این شد که اولا گسترش رحمت از ناحیه خدای تعالی بر بندگانش و در نتیجه آمرزش گناهان ایشان و بر طرف ساختن پرده ظلمتی که از ناحیه معاصی بر دلهایشان افتاده حال چه معصیت شرک باشد و چه پائین تر از آن، خود توبه خدا بر بندگان است، و برگشت بنده به سوی خدا و درخواست آمرزش گناهان و ازاله آثار سوء نافرمانیها از قلبش چه اینکه شرک باشد و چه پائین تر از آن، خود توبه و رجوع بنده است به پروردگار خودش. و ثانیا معلوم شد که توبه خدای تعالی بر بنده اش اعم است از توبه ابتدایی و توبه بعد از توبه بنده.
ممکن است توهم شود که تحلیلی که به قرآن کریم درباره توبه نسبت داده شده و این راهی که گفتید در این تحلیلش پیش گرفته، تحلیلی است ذهنی که در بازار حقایق هیچ ارزشی ندارد.
ولی این توهم صحیح نیست زیرا بحث در باب سعادت و صلاح و شقاوت انسان، غیر از این نتیجه نمی دهد. خود ما اگر حال یک انسان عادی واقع در مجتمع را در نظر بگیریم که دائما در حال اثرگیری از تعلیم و تربیت است، می بینیم که او اگر در جامعه واقع نشده بود، و از خارج چیزی به ذهن او وارد نمی شد، نه خوب و نه بد، ذهن و دل و جان او خالی از هر امر درست و نادرست اجتماعی بود، و نیز ذهنش قابل گرفتن هر دو بود، او وقتی می خواهد خود را اصلاح کند و جان خود را به زیور صلاح بیاراید و جامه تقوای اجتماعی بر تن کند برایش امکان ندارد، مگر وقتی که اسباب این کار مساعد باشد، و عوامل اجازه بیرون شدنش از حال قبلی را به او بدهد. این وضع، به منزله همان توبه اول خدای تعالی است، (او رحمت خود را شامل حال انسان گنهکار می کند و در او ایجاد تصمیم می نماید بر اینکه از کارهای گذشته اش دست بردارد)، سپس شروع به عملی کردن تصمیمش، و اینکه از کارهای گذشته خود و حالت بدی که داشت دست برداشته، و مسامحه کاری را ترک کند. و این خود توبه ای است به منزله توبه بنده در بحث ما، آن گاه شخص مورد فرض ما به تدریج با انجام رژیم های عملی حالت فساد و صفات رذیله ای را که بر قلبش مستولی است، زایل می کند، و اندک اندک صفات کمال را، و نور صلاح را در قلبش جایگزین می سازد، چون این مسلم و واضح است که قلب آدمی گنجایش هر دوی فضیلت و رذیلت را ندارد، دیو چو بیرون رود فرشته در آید. این مستقر گشتن صفات خوب در دل آن شخص که فرض کردیم به منزله قبول توبه است. شخص فرضی، همچنان در مرحله صلاح اجتماعی که مسیر هر انسان فطری است سیر می کند، تا همه آن احکام و آثاری را که دین خدا در باب توبه جاری ساخته، به روشی فطری که خدا خلق را بر آن فطرت آفریده جاری سازد.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏4 صفحه 386- 392

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114359