توبه عوام و خواص

انواع توبه

هر گروهی از بندگان خدا توبه ای دارند. برخی این درجات را به این صورت ذکر کرده اند:
توبه عمال که در این مرتبه انسان خاطی از اعمال فاسدی که انجام داده به اعمال صالح روی می آورد. توبه زهاد که توبه از توجهی است که به دنیا پیدا کرده اند، سپس با بی توجهی و با بی رغبتی به دنیا، آن حالت گذشته را جبران می سازند. توبه اهل حضور که توبه از آن غفلتی است که احیانا بر ایشان حاصل شده که با حضور، آن را جبران می سازند. توبه متخلقان که رجوع از اخلاق سیئه و تخلق شدن به حسنات اخلاقی است.
توبه عارفان که رجوع از رؤیت حسنات مخلوقات است که با انتساب همه خوبیها به منشأ و مبدأ آنها، آن را جبران می سازند. توبه موحدان که بازگشت از هر چه غیر حق است، می باشد. اینان در حقیقت کسانی هستند که به حقیقت توحید راه می یابند و موحد حقیقی می باشند.
ملاهادی سبزواری در منظومه می فرماید: «توبه دارای سه مرتبه است: 1- توبه عام: که همان توبه عوام از گناهان و معاصی می باشد. 2- توبه خاص: که توبه از ترک اولی است مانند: حضرت آدم (ع) و... 3- توبه اخص: و آن عبارت است از توبه کردن از توجه به غیر خدا، مانند توبه پیامبر (ص) که می فرماید: "انی اتوب الی الله فی کل یوم ماة مرة؛ من در هر روز صد بار به درگاه خدا توبه می کنم."»

گناه و توبه مردم عادی و خواص

در «مصباح الشریعه» (که منسوب به امام صادق (ع) است) آمده است که: «توبة الأنبیآء من اضطراب السر، و توبة الأولیآء من تلوث الخطرات، و توبة الأصفیآء من التنفیس، و توبة الخآص من الإشتغال بغیرالله، و توبة العآم من الذنوب؛ توبه پیامبران از اضطراب سر آنهاست، و توبه اولیاء از آلودگی نفس به واسطه خواطر، و توبه اصفیاء از غم و غصه زدائی و طلب راحتی کردن است، و توبه خواص از اشتغال به غیر خدا، و توبه عوام از گناهان است.»
افراد عادی گناهشان همین معاصی است که انجام می دهند؛ زنا، دروغ، قمار، شرب خمر، تعدی به نوامیس و حقوق و اعراض مردم؛ عامه افراد مردم از این قبیل گناهان انجام می دهند، و اما مؤمنین چنین نیستند یعنی ملکه عدالت در آنها پدید آمده است و آن ملکه نفس آنها را از ارتکاب اینگونه معاصی کبیره منع می کند. اینان از خواص مردمان می باشند، ولی گناهانی که برای آنها است یک شکل دیگر است؛ اشتغال به غیر الله است. توجه به غیر خدا برای آنان گناه است؛ یعنی خواص در مرتبه و مقامی هستند که اگر در شبانه روز ساعتی از خدا غفلت کنند باید توبه کنند، چون آن توجه به غیر برای آنها گناه است.
وقتی که این صفت را در خود ملکه کردند و غرق در اسماء و صفات حق شدند و غفلت از حق پیدا نکردند، خداوند آنان را به درجه بالاتر و والاتری ترقی می دهد و از اصفیاء خود می گرداند و در این مرحله از آنان امتحاناتی به عمل می آورد و ابتلائاتی در پیش می آورد تا آنکه از این درجه هم صعود دهد، و باید از عهده این آزمایش ها بر آیند؛ بعضی از آن امتحان ها بسیار مشکل است. و چه بسا در کشاکش و گیر و قوس شدائد و مصائب دعا می کنند: خدایا این مشکلات را از ما بردار، خدایا ما خسته شدیم! و پیوسته در دل راه فراری می جویند؛ این برای آنها گناه است؛ یعنی چون وظیفه فعلی ایشان این است که وارده ای که بر آنها پیدا می شود، چون از طرف حق است باید با کمال تحمل و صبر و شکیبائی و استقامت آن مرحله را بگذرانند و تقاضای رفع آن را ننمایند که از آن رنج و شدت رهائی پیدا کنند، و بنابراین اگر بگویند: خدایا ما را از این مرحله خارج کن، ما خسته شدیم! این برای آنان گناه است. و بر همین اساس در روایت می فرمایند: توبه اصفیاء از تنفیس است یعنی غم زدائی، یعنی غم و غصه را از ما بردار! و چون در این مرحله نیز موفق شدند و مظفرانه و کامیاب بیرون آمدند، خداوند آنها را به درجه اولیاء می رساند. و افرادی که بدین درجه فائز می گردند دیگر برای آنها گناه عام و گناه خاص و نه گناه اصفیاء معنی ندارد، و از همه این مراحل پاک شده و عبور کرده اند، و در این موقف و منزل گناه آنان تلویث خاطر است. یعنی چه؟
یعنی ذهن آنها، خاطرات آنها، صفحه تفکر و تذکر آنها پیوسته باید پاک باشد و هیچ خاطره ای در ذهن خطور نکند و پیوسته آن ذهن در پیشگاه و برابر حق چون آئینه درخشان، و هیچ چیز در او جز جمال حضرت حق ندرخشد؛ و اگر خاطره ای در ذهن خطور کند برای آنها گناه است.
می دانیم که انسان در موقع نماز باید حضور قلب داشته باشد؛ یعنی کاری کند و توجهی به ذات پروردگار به هم رساند که برایش در حال نماز فکری و خاطره ای پیدا نشود و ذهن او ملوث نگردد و پاک باشد. اولیای خدا کسانی هستند که نه تنها در حال نماز، بلکه در تمام شبانه روز یک لحظه نباید خاطره برای آنها پیدا شود؛ و نه فکری و خیالی، مگر آن فکری که به امر خدا باشد و صالح باشد و در این صورت ورود چنین خاطره ای به اذن قلب آنها پیدا میشود، و اگر برای آنان در بعضی از اوقات تشویشی پیدا شود و ذهن ملوث گردد، این برای آنان گناه است و باید از این گناه توبه کنند.

گناه و توبه اولیاء الهی

«و توبة الأولیآء من التلویث؛ توبه اولیاء الهی از آلودگی نفس به واسطه خاطره های غیر الهی است.» و از این به درجه بالاتر ارتقاء می یابند و به مقامی می رسند که دیگر هیچ خاطره ای نمی تواند در ذهن آنها خطور کند و طائر و پرنده خاطرات أبدا در حول و حوش ذهن آنها اجازه ورود و نشستن را ندارد.
«إن الذین اتقوا إذا مسهم طـ'ئف من الشیطـ'ن تذکروا فإذا هم مبصرون؛ مردمان با تقوی کسانی هستند که به مقام و درجه ای نائل آمده اند که هر وقت شیطان اراده کند در اطراف دل آنها گردشی بنماید و طوافی کند، و به قول عامه چرخی بزند، و سپس در دل آنها فرود آید و بنشیند و خاطره ای ایجاد نماید، آنان به حربه ذکر و یاد حضرت حق جل و عز متذکر می شوند و با یاد خدا و ذکر حق شیطان را دفع می کنند.» (اعراف/ 201)
هنگامی که ذهن در اینجا پاک شد، این درجه قوت پیدا می کند که دیگر هیچ خاطره ای از شیطان نمی تواند در آن راه یابد. ولی اگر در بعضی از احیان، وجود او و حقیقت او اضطرابی پیدا کند این برای آنها گناه است؛ این را اضطراب سر گویند، و آن از قبیل گناهان خارجی نیست، از گناهان فکری و ذهنی نیست، از گناهان نیست، تنفیس و اشتتغال به غیر خدا نیست؛ اینها هیچکدام نیست. و اما در شدائد و امتحانات سخت و عجیب باید نفوس آنان چون آب دریای صاف و لطیف و آرام به هیچوجه موجی در آن پیدا نشود و مضطرب و مشوش نگردد. اگر أحیانا در اثر امتحانی، در اثر حادثه ای این نفوس، اضطراب و تشویشی پیدا کند و مانند آب ساکن دریا تکانی بخورد، بادی بوزد و جنبش و اضطرابی در آن ایجاد کند، این برای آنان گناه است و باید از این گناه توبه نمایند و این توبه از اضطراب سر است.
باری، از مرحله اضطراب سر هم که می گذرد، درجه خاصی است که اختصاص به مخلصین دارد، در آن مرحله اضطراب سر هم نیست، آنجا آرامش محض و سکون مطلق است و از اینجا به دست می آید که آن فرشتگانی که گماشته بر انسان هستند، آنان نیز دارای درجات و مقامات مختلفی هستند: یک عده از فرشتگان جزئیه فقط می توانند اعمال را ثبت کنند؛ یک عده بایستی که درجه شان کاملتر باشد و بفهمند که انسان چه موقع اشتغال به خدا دارد؛ و چه موقع اشتغال به غیر خدا، و در آن مرحله خصوصیات مدرکات ذهنی انسان را ثبت و ضبط می نمایند؛ و یک عده مقامشان از این رفیع تر و آنان موکل بر اصفیاء هستند و تنفیس آنها را در مواقع گرفتاری و امتحان ثبت می کنند و حالات آنانرا در امتحانات و ابتلائات و سایر شؤون ثبت؛ و یک عده مقامشان نیز عالی تر از اینست، و فرشتگانی هستند که موکل بر اولیاء میباشند و مراتب شؤون و حالات و تلویث خاطری اگر برایشان پیدا گردد، در هر حال ضبط می کنند؛ و بنابر آنچه گفته شد جمیع فرشتگان در یک درجه و یک مقام نیستند.

راه توبه عوام

اما راه توبه عوام این است که باطن خود را با آب حسرت و ندامت، از گناهان بشوید و گناهان خود را پیوسته مد نظر داشته و از گذشته خود پشیمان و بر آنچه از عمرش باقى مانده ترسناک باشد، گناهانش را کوچک نشمارد و بر آنچه از طاعت و بندگى خدا از او فوت شده متأسف و اندوهگین باشد، نفسش را از شهوات باز دارد و از خدا بخواهد که او را بر وفا به توبه اش موفق بدارد و از بازگشت به آنچه که در گذشته بدان آلوده بود او را حفظ کند، و نفسش را در میدان جهاد و عبادت ریاضت دهد و آنچه از فرائض از او فوت شده قضا نماید. اگر مظلمه اى به گردن اوست رد کند و از هم نشینان بد دورى گزیند شب را به عبادت بیدار و روز را روزه بدارد و پیوسته در عاقبت کارش بیاندیشد و از خدا کمک بخواهد که استقامت در پنهان و آشکار به او عنایت کند و هنگام محنت و بلا ثابت قدم باشد تا از مرتبه توابین سقوط نکند.
یکی از عرفا مى گوید: توبه عوام از زیاد بها دادن به اطاعت و عبادات است که این امر آدمى را به سه چیز دعوت می کند، یکى اینکه بنده نعمت پوشیده داشتن گناه از طرف حق تعالى و مهلت دادن او را انکار مى کند و دیگر اینکه با توبه اش خود را از خدا طلبکار مى داند. و سوم اینکه خود را از خدا بى نیاز بشمارد که این عین جبروت و سرکشى بر ذات حق تعالى است.
معناى این سخن این است که عوام از مردم توبه را از حسنات خود مى پندارند و بدین خاطر است که به تحصیل توبه مى پردازند ولى هیچگاه به آن طرف قضیه توجه نمى کنند که آنها جنایت و خطا مرتکب شده و خداوند بر آنها منت دارد که آن گناه را پوشیده داشته و آنها را مهلت داده است و میبایست از این گستاخى توبه کنند. همچنین وقتى که بنده توبه را از حسنات خود دانست بر انجام آن براى خود نسبت به ذات اقدس حق حقى قائل شده و خود را طلبکار مى پندارد و از اینکه خدا توبه اش را بپذیرد و آثار گناهش را بزداید خود را بى نیاز تصور می کند.
او مى گوید توبه اوساط و کسانی که در مرتبه میانه قرار گرفته اند عبارت است از توبه از کم انگاشتن گناه که آن عین جرأت و گستاخى است و از تدین به حمیت، و خود را از بندگى خدا بریدن. مراد از «اوساط» کسانى هستند که بر اثر مشاهده بعضى از حالات و شنیدن بعضى از آیات و روایات اعتقادى پیدا نموده ولى به مراد و مقصود اصلى آن دست نیافته اند و مى پندارند که آنها در افعال و کردار خود مجبورند و گناهانشان به حکم خدا و قضا و قدر الهى است و همین پندار موجب شده است که آنها خود را بخاطر خطاهاى خود مستحق ملامت و سرزنش ندانند و به بعضى از دانسته هاى خود مغرور گردند و در خطرى بزرگ که از جهل عوام خطرناک تر است گرفتار آیند و این عین جرأت و مبارزه است. علت گرفتارى در این جهل منزه داشتن نفس از قبول نسبت اعمال و خطاهایش و ذلت اعتراف به آنها است، و این حالت همان حال بریدگى از بندگى خدا است.
همچنین او مى گوید و توبه خواص توبه از ضایع ساختن وقت است که این امر موجب درک نقیصه و خاموش ساختن نور مراقبت و تیره ساختن چشمه زلال محبت است. یعنى خواص اگر به خاطر درک نقیصه گناه به توبه روى آورند صفاء مراقبتى که براى مقربان است به تیرگى مى گراید.
او مى گوید: و توبه را پایانى نیست مگر آنجا که به توبه از هر آنچه که پائین تر از حق تعالى است منتهى شود، و پس از آن پى بردن به نقصان همین توبه آخرین و توبه از رؤیت همین نقصان. یعنى توبه اهل قرب، توبه از هر چیزى است که آنها را از حق باز داشته و به خود مشغول سازد حتى مشاهده این مطلب که آنها از اشتغال به غیر خدا توبه نموده اند خود نیاز به توبه دیگرى دارد و لذت وصال آنگاه کامل شود که غیر خدا فراموش گردد و از همین فراموشى از غیر نیز غافل باشد.
براى مقربین نیز درجاتى است که بعضى فوق بعضى دیگر است و این گفته شبیه مطلبى است که در روایت مذکور در ابتدای بحث، در مقام توبه خواص بیان شد که «توبه خواص توبه از اشتغال به غیر خدا است» و ممکن است این گفته، با توبه اولیاء در کلام امام (ع) مطابق باشد.
پس باید دانست که احدى نیست که نیاز به توبه نداشته باشد حتى انبیاء. و شاهد ما بر این گفته اختلافى است که در احوال آنان است و همین وجود اختلاف دلیل بر این امر است که براى آنها احوالات مختلفى است که بعضى فوق بعضى دیگر است و رجوع و بازگشت از مرتبه پائین تر به مرتبه بالاتر توبه می باشد و مشاهده کردید که امام صادق (ع) توبه انبیاء را توبه از اضطراب نیز بیان فرمود، و بنابر روایتی، رسول بزرگوار اسلام (ص) هر روزى بدون اینکه گناهى مرتکب شده باشد صد مرتبه استغفار مى فرمود.
گرچه در سخنان عارفان در این مورد اندک اختلافى به نظر مى رسد، اما همه آنان اتفاق دارند که توبه داراى مراتب است و همه باید توبه کنند. و اختلاف، در تعداد مراتب و کیفیت توبه هر مرتبه است. در هر حال، بى گمان بحث از مراتب توبه از مهم ترین مسایل توبه از دیدگاه عارفان است، از نظر آنان هرکسى در هر مقامى و مرتبه اى که هست باید توبه کند و همیشه باید در حال توبه باشد، و حتى از این توبه خود هم توبه کند، و این مطلب بسیار خطیر است. آیات قرآنى و سنت پیامبر و ائمه معصومین (س) نیز موید این معنى است (چنان که نمونه اش از مصباح الشریعة گذشت) در قرآن، هم توبه گناهکاران مطرح است و هم توبه پیامبران.

علت نیاز همگان به توبه

علامه طباطبایی، تحلیلى دقیق از مسئله ارائه مى دهد و آن این که توبه به معناى رجوع به خدا براى قرب به اوست و بى گمان، معناى قرب و بعد، نسبى و تشکیکى است. بنده اى که در مقامى قرار دارد گرچه نسبت به برخى از مقامات، داراى قرب است، اما نسبت به سایر مقامات داراى بعد است. از این رو مقربان درگاه خدا و بندگان شایسته او همواره باید براى رهایى از بعد نسبى و صعود به مقامى والاتر و بالاتر و مقرب تر به کوشند و این مصداق توبه است و به قول شارح مصباح الشریعة این، به مراتب دشوارتر است از توبه از گناه، و مرحوم علامه توبه پیامران را چنین تفسیر و توجیه مى فرماید.
بر اساس تعریف توبه نیز، این مساله کاملا قابل تبیین است. توبه همان آتش ندامت است که در جان سالک افتاده وشعله هایش دردى و سوزى توصیف ناپذیر را در درون وى ایجاد کرده است، این حالت هم مى تواند در مورد بنده گناهکار خداوند باشد و هم درباره پیامبرى بزرگ.

توبه یونس و قوم او

با توجه به اهمیت مطلب به ذکر مثالى مى پردازیم که شامل توبه جمعى گناهکار و سیه دل، و پیامبرى از پیامبران بزرگ خدا (یونس) است: یونس سالها در میان قومش به انجام وظیفه و تبلیغ رسالت خویش مشغول بود، اما قوم ناسپاس او نه تنها ایمان نیاوردند بلکه استهزاء و اذیت و آزار او را به اوج خود رسانیدند تا آنجا که پیامبر خدا (یونس) از هدایت آنان نومید شد و از خدا درخواست کیفرى سخت براى آنان کرد. «روبیل» مردى دانشمند بود که در میان آنان مى زیست و به یونس ایمان آورده بود، هنگامى که نشانه هاى عذاب شدید خدا نمایان شد، او در صدد توبه مردم برآمد.
عارف کامل و واصل، میرزاجواد ملکى تبریزى صحنه را چنین به تصویر مى کشد: «... که آن حکیم تربیت شده خانواده نبوت، جناب "روبیل" چه حال براى آنان یاد داد که خود را به آن حال انداختند و بلاى نازل را برگرداندند و حال آن که دیده نشده بود که بعد از نزول بلا، توجه ثمرى بدهد. ولى روبیل به آنان یاد داد که بچه را از مادران جدا ساختند و بره ها را از میش ها جدا کرده، گوساله ها را از ماده گاوها گرفتند، ماده ها را بالاى کوه بردند بچه هایشان را در ته دره انداختند، مردها پلاس پوشیده، روى خاک افتاده، خاک بر سر ریختند، حیوانات مادرها را به جهت علف صدا مى کردند اطفال خودشان، به جهت شیر و به جهت مادرها، گریه مى کردند خودشان از ترس عذاب و شدت هول که از زرد شدن خورشید (اصفرارشمس) و وزیدن بادهاى عذاب و سیاهى رنگشان که مى دیدند، ناله هاى جانسوز به "ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین؛ پروردگارا ما به خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نیامرزى و رحممان نکنى از زیانکاران خواهیم بود." (اعراف/ 23) و نداى "یا ارحم الراحمین؛ ای مهربان ترین مهربانان" به اوج فلک رسانیده، خلاصه محشرى به پا کردند تا آن که دعوت و نفرین پیامبرشان بعد از نزول عذاب را برگرداندند، دریاى رحمت ارحم الراحمین به جوش آمد، حضرت اسرافیل را امر رسید که قوم یونس را بخشیدم ایشان را دریاب، بلا را از ایشان دورکن.»
قوم یونس توبه اى واقعى مى کنند چنان شعله هاى آتش ندامتشان فروزان و سوزان است که قبل از این که آتش عذاب الهى برسد، جانشان را مى سوزد و دیگر جاى براى آن نمى گذارد اما قصه بر اینجا ختم نمى شود، زیرا یونس که در انتظار کیفرى سخت بر این مردم نادان و ناسپاس بود پس از موعد مقرر برگشت تا آثار عذاب الهى رامشاهده کند، اما باکمال شگفتى دید مردم به زندگى معمولى خود با نشاطى افزون، ادامه مى دهند.
او ناراحت شد و در یک لحظه غافل شد که خداى بالا سر او است و جز از سر حکمت تصمیم نمى گیرد، علیرغم دعوت قومش مصمم شد به جاى دیگرى رود. به کنار دریا آمد، سوار قایق و یا لنجى شد... نهنگى عظیم الجثه ظاهر شد. در آن زمان معمول بود که براى نجات سرنشینان لنج یا قایق، به قید قرعه یک نفر را انتخاب و به کام نهنگ مى انداختند و قرعه به نام او در آمد، دیدند مرد خوبى است، از نو قرعه کشیدند، باز هم به نام او درآمد... و بالاخره یونس را به کام نهنگ انداختند. هنگامى که او در ظلمات درون شکم نهنگ قرار گرفت با خود گفت: شگفتا خداوند توبه این بندگان گنهکار را که به پیامبرش ستم کردند مى پذیرد، آیا توبه مرا نمى پذیرد؟ چرا غافل شدم و پس از قبول توبه آنان، رهایشان کردم. و احتمالا افکار و اندیشه هایى از این قبیل منشا انقلاب درونى یونس شد، آتش پشیمانى جانش را فرا گرفت و شعله کشید، شعله هایش فروزان و فروزان تر شد، فریاد زد: اى خداى زیباى بى عیب و نقص من، جز تو محبوب و معشوقى نیست، توخوبى، همه وجودت جلال و جمال است، و این منم که بر خود ستم کردم.
«و ذاالنون اذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادى فى الظلمات ان لااله الاانت سبحانک انى کنت من الظالمین؛ و ذاالنون [یونس] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین مى پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (اما موقعى که در کام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمتها (متراکم) صدا زد: (خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزهى تو! من از ستمکاران بودم.» (انبیاء/ 87)
خداى سبحان او را نجات مى دهد، همانگونه که قومش را و هر مؤمنى که راه وى را به پیماید. «فاستجبنا له ونجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنین؛ ما دعاى او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم و این گونه مؤمنان را نجات مى دهیم.» (انبیاء/ 88) نتیجه سخن آن که توبه قوم یونس و خود او، که دو مرتبه کاملا متفاوت از یکدیگر است، همان سوز و گداز و آتش و انقلاب درونى است، اما هر کدام متناسب با موقعیت خود. کلام را باشعرى از سوخته اى شیدا و شیفته اى عاشق یعنى «فیض کاشانى» ختم کرده و زینت مى دهیم.
ز هرچه غیر یار استغفرالله *** ز بود مستعار استغفرالله
دمى کان بگذرد بى یاد رویش *** از آن دم بى شمار استغفرالله
زبان کان توبه ذکر دوست نبود *** ز سرش الحذر استغفرالله
سرآمد عمر و یکساعت ز غفلت *** نگشتم هوشیار استغفرالله
جوانى رفت و پیرى هم بیامد *** نکردم هیچکار استغفرالله
نکردم یک سجودى در همه عمر *** که آید آن به کار استغفرالله
خطا بود آنچه گفتم آنچه کردم *** از آنها الفرار استغفرالله
ز کردار بدم صد بار توبه *** ز گفتارم هزار استغفرالله
شدم دور از دیار یار اى فیض *** من مهجور زار استغفرالله


منابع :

  1. میرزاجواد ملکی تبریزی- ترجمه أسرارالصلاة- صفحه 59 – 65

  2. سید محمدحسین حسینی طهرانی- معاد شناسی- جلد 7 صفحه 164-160

  3. فاطمه طباطبایی- مقامات عرفانی- فصلنامه متین- شماره 5

  4. سید علی حسینی- توبه و جایگاه بلند آن در عرفان- فصلنامه معرفت- شماره 8

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114387