خانواده نخستین سنگ بنای جامعه و یکی از قدیمی ترین نهادهای اجتماعی و همزاد انسان است. در کتب مقدس دینی آمده است خداوند انسان را از مرد و زن و به شکل خانواده آفریده است. بنابراین خانواده را می توان نخستین نهاد اجتماعی و طبیعی ترین آنها دانست؛ زیرا هیچ جامعه ی بشری بدون خانواده برپا نمانده (یا اصلا به وجود نیامده) است. پایگاه و فلسفه ی اصلی زناشویی و تشکیل خانواده از نظر طبیعت، بقای نسل انسان است تشکیل خانواده و ازدواج گرچه یک پدیده فطری است، اما با دخالت مذهب، فرهنگ، عرف و آداب اجتماعی، اصل طبیعی خود را نشان می دهد و به همین علت است که هر انسانی با هر فرهنگ، بینش و فلسفه ای به ازدواج گرایش دارد و جز در موارد استثنایی از انجام آن خودداری نمی کند. در تعریف خانواده، شرط رابطه ی زوجیت (مذهبی، قانونی و عرفی) شرطی نهفته و ضروری است و این مسئله را اسلام، ادیان الهی و جامعه شناسی امروز قبول دارند. از این روست که از نظر جامعه شناسی، وجود هر گروه همزیست در زیر یک سقف و در یک خانواده را نمی توان خانواده دانست به همین دلیل که بین دو واژه خانوار و خانواده فر روشنی وجود دارد و کوشش برخی مؤلفان آمریکایی برای یکی نشان دادن این دو و برداشتن شرط زوجیت شرعی یا قانونی بی نتیجه و باطل است. تولید و بقای نسل در خانواده به وسیله ی زوجین، اگرچه هدفی طبیعی و اغلب ارادی است، ولی وجود فرزند هیچ گاه شرط نیست. در تعریف خانواده، به زندگی زوجین عقیم یا مخالف باداشتن فرزند نیز خانواده اطلاق می شود.
از نظر حقوقی مسئله زناشویی قراردادی برای زندگی مشترک و تشکیل خانواده بین یک زن و یک مرد است که در انسان به طور طبیعی و اجتماعی، بر اساس گزینش دو جانبه و گاهی یک جانبه از سوی مرد صورت می پذیرد، ولی در سایر جانداران به طور غریزی، بر اساس انتخاب بهتر انجام می شود و ملاک آن به نوعی مزیت در سلامت و قدرت دفاع (قدرت برتر جنس نر) بر دیگر رقباست و جنس ماده، حق طبیعی نر غالب محسوب می شود. در میان انسان ها ملاک انتخاب مرد برای ازدواج، معمولادر درجه ی اول قدرت اقتصادی و گاهی اجتماعی و در درجات بعدی صورت ظاهر اوست و در انتخاب زن، زیبایی و گاهی وضعیت اجتماعی یا اقتصادی است. اما اسلام با این ملاک ها مخالف است، زیرا این ملاک ها صرفا مادی یا بی دوام و کوتاه مدت است و ارزش حقیقی محسوب نمی شود. اسلام نه طبقه بندی اجتماعی و درجه بندی نسبی و نژادی را ملاک انتخاب همسر می داند و نه ثروت یا تناسب دوطرف در ثروت و درآمد را؛ در منابع اسلامی سه چیز به عنوان ملاک زناشویی و انتخاب همسر برشمرده شده است:
1) التزام به دین و قوانین آن در عقیده و عمل (این مهم ترین ملاک است)
2)منش نیک داشتن و امین بودن
3) خوشخو، مهربان و نرم بودن
اسلام هر ملاک دیگری جز این سه اصل را نامعتبر می داند. یکی از نکات جالب و مهم در شکل و ماهیت زناشویی در اسلام آن است که رابطه ی بین دو همسر (زن و شوهر) یک رابطه ی دو طرفه ی عادی نیست؛ بلکه عنصر سومی هم وجود دارد و آن حضور خداوند متعال در صحنه ی زندگی است. در نتیجه، این عنصر سوم در روابط آن دو حضوری دایمی دارد و به همین سبب هر یک از دو همسر مراقب رفتار خود در رابطه با دیگری بوده و در انجام وظایف قانونی و پرهیز از قانون شکنی یا بدرفتاری و بدخلقی دقت می کنند. می دانیم که بیشتر حوادث نامطلوب در زندگی زناشویی (جدایی ها و طلاق) و دست کم بدخویی های همسران با یکدیگر ناشی از برخورد مستقیم آنها با هم است. اما اگر روابط بر پایه ی بینش دینی باشد و همسران را ناظر، واسطه و عضو سوم بدانند، موضوع اختلاف سلیقه ها و رفتارها شکل دیگری خواهد یافت. اسلام حتی در محرمانه ترین و پوشیده ترین روابط عاشقانه ی زن و مرد توصیه می کند که زوجین، نام خدا را ببرند و جمله ی معروف «بسم الله الرحمن الرحیم» را که در آن به رحمت خداوند و مهربانی او تأکید شده است، بر زبان بیاورند. مسلم است که در زمان خشم و برخوردهای عاطفی سخت و تند (که خطر تزلزل یا سقوط خانواده وجود دارد) زوجین بیشتر باید به یاد خداوند باشند و همین اعتقاد به حضور خداوند بزرگ در درون زندگی و روابط خانوادگی، مانع برخوردهای مستقیم شده، سبب می شود که هر یک از آن دو شکایت خود را به خدا برند، از او کمک بخواهند و به او توکل کنند.
زناشویی یکی از مهمترین مراحل زندگی است و گفته می شود که اگر تولد را مرحله ی اول و مرگ را مرحله ی پایانی زندگی دنیوی هر انسانی بدانیم، زناشویی مرحله ی میانی و بهترین آنها خواهد بود. زناشویی یک نظم اجتماعی است که مانع از روابط نامنظم و بی قاعده ی اجتماعی (روابط آزاد دو جنس) و پیامدهای ناپسند آن، مانند فرزندان نامشروع، شیوع بیمارهای جنسی و دیگر مشکلات اجتماعی می شود. در همه ی جوامع متمدن و حتی بدوی (که گاهی روابط آزاد هم بلامانع است) زناشویی وجود داشته و دارای نوعی قداست و احترام بوده و بشر حتی در پست ترین مراحل زندگی خود، آن را پاس داشته و محترم شمرده است. در اسلام، زناشویی عملی بایسته و مقدس به شمار می آید بنابر نص حدیث می تواند در بسیاری از موارد ایمان جوانان را از دستبرد شیطان حفظ کند. در منابع حقوق اسلامی آمده است که "عبادت مرد متأهل، ارزشی چندین برابر عبادت شخص مجرد دارد" و "«عزاب» بدترین افراد جامعه شناخته شده اند". در این باره صدها حدیث در منابع یاد شده وجود دارد. خانواده در اسلام تنها یک نهاد اجتماعی ساده نیست؛ بلکه یک سازمان اجتماعی است. بنابراین زناشویی نیز تنها نوعی قرارداد آزاد و دلخواه نیست که به اراده و میل یک زن یا یک مرد بستگی داشته باشد؛ بلکه ریشه های عمیق اجتماعی دارد و به منافع اجتماع و سنن و خواسته های آنان نیز مربوط می شود، اگرچه به ظاهر امری فردی و شخصی به شمار می آید.
شکل و نظام زناشویی در اسلام
شکل زناشویی در میان اعراب حجاز در زمان ظهور اسلام بر چند گونه بود و نقل شده است که دست کم سه گونه رابطه ی اجتماعی و عرفی وجود داشته که یکی از انواع آن زناشویی گروهی از مردان با یک زن بوده است. اسلام مانند دیگر ادیان الهی روابط آزاد (زنا) و چند همسری زنها را به کلی ممنوع کرد و نظام زناشویی را در اصل بر پایه یک مرد و یک زن قرار داد و از آنجا که در آن زمان داشتن چند زن، به صورت نامحدود هم در میان اعراب و هم در امپراتوری ایران و روم در میان پادشاهان، امیران و ثروتمندان رواج داشت، آن را به چهار زن محدود کرد و به سبب شرایط سنگینی که برای حفظ عدالت، انصاف و داشتن درآمد کافی برای اداره ی آنان قرار داده بود در عمل، این امر را به جز در موارد نادر و ضروری، به طور غیر مستقیم منع کرد. امروز هم به همین دلیل، تعدد زوجات بسیار نادر و تنها در موارد ضروری و اضطراری انجام می گیرد. زناشویی به معنای رابطه آزاد هر مرد با هر زن، کم و بیش در همه ادیان بلکه در همه جوامع و سنت ها مردود بود و برخی انواع آن ممنوع یا تابو شمرده می شده است.
این نشان می دهد که اساس زناشویی در اصل تاریخی خود، پایه دینی داشته و تحریم و منع (یا به اصطلاح جامعه شناسان تابو دانستن) شکل آزاد آن همواره مستند به برخی نتایج و پیامدهای ناگوار طبیعی و اجتماعی بوده است. در اسلام ازدواج با «محارم» ممنوع و با برخی نزدیکان مکروه است. یعنی در یک دین واقعی، تابوهای اضافی و غیر منطقی برداشته می شوند و زناشویی در میان افرادی که سبب اختلالات نسل و نسب و یا مشکلات ژنتیک شود، ممنوع می شود. (برخی محارم همخونند و برخی غیر همخون؛ مانند مادر زن و نادختری یا دختر زن)
راه حل های اسلام برای رواج زناشویی
اسلام زناشویی را بسیار تشویق و ترک آن را سرزنش و محکوم کرده و برای رواج بیشتر آن در میان جوانان مجرد راه هایی را در پیش روی قرار داده است؛ از جمله، پایین آوردن سن زناشویی و برداشتن قیود کهنه و سنتی از آن. پیش از این، سن ازدواج در برخی ملت ها بالا بود؛ از جمله در فرانسه که سن ازدواج 30 سال به بالا بود و بعدا کاهش یافت؛ ولی اسلام سن ازدواج را تاریخ بلوغ طبیعی نسان قرارداد که البته بستگی به آمادگی لازم همسران برای این امر دارد. این قاعده علاوه بر جلوگیری از بسیاری فسادها و حتی جنایات، نابسامانی های روحی، زایمان های نامشروع و بارداری های پیش از ازدواج دختران در جامعه، سبب می شود که زنان در سنین جوانی و با قدرت جسمانی بچه دار شوند و فرزندان سالمتری به بار آورند و دوره باروری آنان نیز کامل تر و طولانی تر باشد.
راه حل دیگر اسلام، دگرگون کردن ملاک های سنتی برای همتایی همسران بود که گاه تساوی در طبقه ی اجتماعی، ثروت، موقعیت خانوادگی، هم حرفه بودن و یا درآمد و ثروت شوهر، از شروط سنتی و آداب اجتماعی شمرده می شد و اسلام «همتایی» (کفو بودن) را تنها در همفکری، بینش مشترک دینی و تناسب روحی و اخلاقی زن و شوهر دانست. در دوران صنعتی شدن غرب، برخی، «عشق» را ملاک همسانی و زناشویی می دانستند. این اصل تنها با جوامع صنعتی غربی که دختران وابستگی کمتری به خانواده دارند تناسب داشت. این نظریه نیز در عمل شکست خورد و ثابت شد همان گونه که بینش اسلامی و تجربه می گوید، عشقی سبب استواری خانواده می شود که پس از ازدواج به وجود آید.
ارکان خانواده در اسلام
رکن اصلی خانواده زن و شوهرند که با زناشویی و قرارداد شرعی و قانونی، پیوند زندگی مشترک را می بندند؛ اما با تولد فرزندان، خانواده تغییر شکل می دهد و نقش و جایگاه فرزندان پس از آن در کنار والدین نمایان می شود و حقوق، وظایف و کارکردهای جدیدی را در خانواده ایجاد می کند. گاه ممکن است پدر و مادر زن یا شوهر و یا گاه هر دو نیز در همین خانواده باشند. حضور این افراد یا حتی برادران و یا خواهران آنان به دو صورت می تواند باشد: یکی آنکه صورت موقت و میهمان داشته باشد و اگرچه برای مدت نامعلوم و نامحدود با آنها زندگی کنند، ولی به درون هسته ی اصلی خانواده یعنی زن و شوهر و فرزندان نروند و از لحاظ نظری و تحلیلی میهمان شمرده شوند. دوم آنکه به صورت شبکه ای با پیوند عمیق باشند که این مسئله در خانواده های گسترده دیده می شود. یعنی وجود افراد دیگر، مانند پدر و مادر، اجداد، برادر، خواهر و نوه ها، جزو ماهیت و تعریف خانواده است.
در صورت اول، اعضای اضافی، اعضای «وابسته» شمرده می شوند؛ ولی در صورت دوم اعضا، «پیوسته» و داخل گروهند. بنابر این به طور کلی می توان سه نقطه ی قابل بررسی را در خانواده در نظر گرفت: زن، شوهر و فرزند.
هرچند قدرت بدنی، اقتصادی و اجتماعی مرد در خانواده به او نقش اول را داده است؛ ولی در بررسی دقیق و با غض نظر از این عوامل، دیده می شود که زن در عمل نقش و قدرت بیشتری را داراست؛ هر چند در عرف و حقو ملل مختلف این نقش فراز و نشیب هایی داشته است. در اسلام مرد نوعی تفوق اداری و قانونی دارد؛ یعنی نماینده نظام عمومی و قانون شمرده می شود و این تنها وظایف او را سنگین تر می سازد و نمی تواند تفو واقعی برای مرد بیاورد؛ بلکه مرد به سبب مسئولیت سنگین خود، به طور قهری از مزایای کمتری در زندگی برخوردار است و اگر به حکم اسلام، مسئولیت های اخلاقی مرد را هم به مسئولیت قانونی او بیفزاییم، نتیجه رعایت و انجام آنها ایثار و از خودگذشتگی مرد به نفع دیگر اعضای خانواده خواهد بود. از آنجا که نظام عمومی و قانونی جامعه نمی تواند بر اجرای قانون در درون خانواده به دقت نظارت داشته باشد، در بسیاری از موارد در عمل سبب سوء استفاده بعضی از مردها و ستمکاری به زن، شده است و چون مهمترین ضامن اجرایی برای متعهد بودن مرد به انجام مسئولیت ها و وظایف خود در قبال زن، ایمان او به خدا و اسلام است، از این رو حسن روابط مرد با زن در درون خانواده بستگی مستقیم به ایمان و باورهای دینی و درجه اخلاقی مرد دارد.
مهمترین کارکردهای زن از نظر اسلام
مهمترین کارکردهای زن عبارتند از: تولید نسل، پرورش جسمی کودک (حضانت)، پرورش روحی کودک، پرستاری، ایجاد آرامش در خانواده، انتقال فرهنگ و زبان، تیمار روحی مرد، اقتصاد خانواده و مانند اینها؛ که ما در اینجا این مسایل را به حساب کارکرد خانواده می گذاریم؛ اگرچه برخی از اینها از جزو کارکردهای زن در خانواده محسوب می شود. در واقع نظر، همه کارکردهای زن را می توان فطری و از روی جبر طبیعی دانست و غریزی بودن آنها را در کودکی دختران مشاهده کرد.
کارکردهای زن در خانواده از نظر حقوق اسلام
در حقوق اسلام کارکردهای زن در خانواده به دو دسته کلی تقسیم می شود: نخست؛ آوردن فرزند و تولید نسل که جبری و طبیعی است، ولی بشر توانسته است در روند آن دخالت کند و هرگاه که آن را نخواسته باشد از آن جلوگیری کند. دوم؛ کارکردهایی که بیشتر به نظر اختیاری می رسند تا قهری و از روی جبر طبیعت. از دیدگاه اسلام همه کارکردهای دسته دوم برای زن اختیاری است و زن حتی می تواند از پستان خود به فرزند خود شیر ندهد یا در مقابل همه خدماتی که برای شوهر و فرزندان انجام می دهد، حتی دادن شیر به فرزند خود، دستمزد بگیرد؛ ولی در کارکرد نخستین، حق داشتن فرزند، یک حق مشترک بین زن و شوهر است و باید رضایت و اراده هر دو طرف وجود داشته باشد.
نقش و ارزش اجتماعی زن
نقش اجتماعی زن را می توان از عملکردهای سازمانی و نهادینه او به دست آورد که این نقش از مجموع همه کارکردهای اجتماعی او پدیدار می شود. از این رو وقتی کارکردهای مهمی همچون حفظ نسل انسان با همه اهمیتش یا حفظ جان و سلامت جسمی و روحی فرزندان که بدون نظارت مادر، خطرهای بسیاری زندگی آنان را تهدید خواهد کرد یا کارکردهای معنوی اجتماعی مانند انتقال فرهنگ و زبان به کودک یا ایجاد و حفظ سکون و آرامش در خانواده و اجتماع و... را در نظر بگیریم، نقش جامع زن در جامعه به دست می آید. شاید یکی از دلایل احترام و اهمیت قائل شدن نسبت به زن در اسلام و مسئولیت مرد در نگهداری و خوشرفتاری با وی، همین نقش حساس و مهم اجتماعی زن باشد. البته مهم ترین عوامل حرمت زن، همان "انسان بودن" اوست که از این جهت با مرد مساوی است. بنابراین هنگامی که زن نقش های طبیعی و اجتماعی یاد شده را داشته باشد، مرد دارای نقش دوم است و در حکم دستیار و مددکار زن محسوب می شود؛ همان گونه که زن نیز موظف است در حد توانایی خود در کارکردهای اختصاصی مردان و در آنجا که مردها نقش اول را دارند، دستیار وی باشد. از نظر حکمت عملی، «تدبیر منزل» را می توان کارکرد و نقش اختصاصی زن دانست؛ اگرچه مرد نیز دارای نقش درجه ی دوم است؛ ولی در «سیاست مدن» وضعیت بر عکس است و زن با وجودی که حق دخالت دارد، می تواند آن را ترک کند.
بر خلاف آنچه که معروف است، مرد، رکن نخستین خانواده نیست؛ اما موقعیت وی در خانواده دارای اهمیت بسیاری است، زیرا در بیشتر عرف ها و جوامع، اداره اقتصادی خانه و خانواده از محل درآمد و دارایی بوده و دفاع و حفظ امنیت را بر عهده دارد. به علاوه نقش انفعالی مرد کمتر از زن است؛ اما در عمل و در دنیای کنونی مردها، به سبب امتیازهایی که دارند به طور معمول در جای نخستین می نشینند.
مهمترین کارکردهای مرد از نظر اسلام
اسلام نیز برای مرد همین کارکردها را پذیرفته ولی صراحت و روشنی بیشتری به آن داده است؛ بنابراین مهمترین کارکردهای مرد عبارتند از:
1- اداره اقتصادی خانواده: بر اساس قانون پرداخت هزینه خوراک زن و فرزندان (نفقه)، فراهم کردن پوشاک و رفع نیازهای مانند آن (کسوه)، مسکن، درمان و بهداشت، نیازهای رفاهی و روحی و مانند اینها، بر عهده پدر خانواده است. این هزینه ها را اسلام به دو دسته "ضروریات" و "نیازهای درجه دو" تقسیم می کند. بخش نخست جزو حقوق مسلم و قانونی زن و فرزند و اعضای خانواده است و علاوه بر اینکه ترک آن موجب غضب خداوند می شود، دارای ضمانت اجرایی قانونی و قضایی است. بخش دوم را حقودانان مسلمان مستحبات می نامند و اگر چه ضمانت اجرایی و قضایی ندارند، ولی تأمین آن بر ترکش رجحان دارد. به هر صورت مرد برای آنکه بتواند این هزینه ها را بپردازد، باید دارای کار و درآمد باشد و از این رو کار برای مرد در اسلام واجب شرعی است و کار اضافه برای تأمین نیازهای درجه ی دوم رفاهی بسیار ستوده (مستحب) است.
2- امنیت خانواده: مرد به سبب اعصاب نیرومند و بدن قوی و روحیه مناسب، برای دفاع از خانواده ساخته شده است. در برخی منابع اسلامی غیرت (به معنای غریزه حراست از همسر در مقابل دستبرد مردان هرزه) بسیار ستوده شده و امتیازی برای شخصیت مرد به شمار آمده است.
3- اجتماعی کردن و تربیت کودک: در بیشتر جوامع، پدر بیش از مادر عهده دار تربیت فرزندان به ویژه پسران برای ورود به اجتماع است. در دوران گذشته پدران با آشنا کردن پسران با پیشه یا حرفه و فن خود و آموزش آنان، فرزندان خود را با نحوه برخورد با مردم و کسب درآمد و کار آشنا می کردند؛ همچنین به آنها «ادب» یعنی آیین معاشرت با مردم را می آموختند. این وظیفه پدرانه امروز نیز در خانواده های سنتی و جوامع غیر صنعتی دیده می شود، ولی با شیوه غیر طبیعی برخی جوامع مسخ شده صنعتی، بین فرزند و پدر و یا والدین جدایی روحی (و گاه جدایی روحی و جسمی) به وجود آمده و انتقال تجربه از والدین به فرزندان بسیار کاهش یافته است. اسلام به پیروی از طبیعت، به ویژه تربیت فرزندان را وظیفه والدین و به طور مشخص پدر قرار داده است؛ هر چند مانعی ندارد که پدران بخشی از این وظیفه ی خود را به افراد یا نهادها و سازمان های شایسته این کار بسپارند.
4- اداره اجتماع: همان گونه که در حکمت عملی، «تدبیر منزل» بیشتر بر عهده زن است، «سیاست مدن» یا تدبیر امور کشور، عمران آن و اداره ظاهری و معنوی جامعه مدنی، بیشتر بر عهده مرد است.