عوامل ورود در جهنم (متزلزل شدن اعتماد)

رذایل اخلاقی

روزی مردی به علی بن الحسین (ع) گفت: «فلانی به شما نسبت می دهد که گمراه و بدعت گذار هستی.» علی بن الحسین به او فرمود: «حق همنشینی با آن مرد را پاس نداشتی؛ زیرا سخن او را به ما منتقل کردی. حق مرا نیز به جا نیاوردی زیرا از برادرم چیزی به من رساندی که من آن را نمی دانستم!... از غیبت بپرهیز که آن خورش سگهای دوزخ است و بدان کسی که از مردم زیاد عیبگویی کند، این عیبگویی زیاد بر این نکته گواهی دهد که او این عیب را به همان اندازه ای که در خودش هست، می جوید.» (عیبگویی او از مردم نشان می دهد که آن عیبها در خود او نیز هست).
همانطور که در این حدیث که از امام صادق (ع) نقل شده، می خوانیم که «غیبت نواله و خوراک و خورش سگهای جهنم است. وای به حال ما در روز قیامت اگر اهل غیبت باشیم!» آیه ای که در مورد این خصلتهای زشت آمده است آیات 11 و 12 از سوره ی حجرات است: «یأیها الذین ءامنوا لا یسخر قوم من قوم عسى أن یکونوا خیرا منهم و لا نساء من نساء عسى أن یکن خیرا منهن و لا تلمزوا أنفسکم و لا تنابزوا بالألقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فأولئک هم الظالمون* یأیها الذین ءامنوا اجتنبوا کثیرا من الظن إن بعض الظن إثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا أ یحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه و اتقوا الله إن الله تواب رحیم؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! نباید قومى قوم دیگر را استهزا کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نه زنانى زنان [دیگر] را، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و عیب یکدیگر را به رخ نکشید و همدیگر را به لقب هاى زشت مخوانید که بدنامى است نام کفر و فسوق پس از ایمان و آنها که توبه نکنند هم آنان ستمکارند. اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى گمان ها بپرهیزید، چرا که پاره اى از گمان ها گناه است، و [در کار دیگران] تجسس نکنید و کسى از شما غیبت دیگرى نکند آیا کسى از شما دوست دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ [بى شک همه شما] از آن کراهت دارید، [غیبت نیز چنین است] و از خدا بترسید، که خدا توبه پذیر مهربان است.»

غیبت کننده در ولایت شیطان است

غیبت صاحب خود را از ولایت خدا به ولایت شیطان بیرون مى برد، ولى ولایت شیطان کدام است؟ آشکارترین چیز در آن اختلاف و پراکندگى و تشتت است که سبب مصیبتهاى مسلمانان امروز است. و چون در آن امعان نظر کنیم، خواهیم دید که بیشتر آنها جنبه نفسى و روانى دارد، پس به سبب نظر منفى داشتن به بعضى از افراد، اختلاف میان ما فزونى یافته است، و غیبت مایه انتشار نظر منفى و سلبى است. پس اگر به تعلیمات اسلام درباره معامله و معاشرت با یکدیگر بر اساس اعتماد عمل مى کردیم، و عیبها را پوشیده نگاه مى داشتیم، و نیکیها را اشاعه مى دادیم، و به گسترش روحیه مثبت مى پرداختیم، همچون برادرانى به کمک یکدیگر بر مى خاستیم، و به همین سبب نصوص دینى مردمان را از غیبت کردن بر حذر داشته اند و آن را سبب بیرون آمدن از ولایت خدا که جایگاه یگانگى و صفا است و در آمدن به ولایت شیطان دانسته اند.
کسى از امام صادق (ع) پرسید که: «یابن رسول الله، به من خبر ده که شهادت چه کس پذیرفته است و از چه کس پذیرفته نیست؟» و او گفت: «اى علقمة، هر کس که بر فطرت اسلام باشد، شهادت او جایز است.» و گفت که «من به او گفتم: آیا کسى که گناه کرده باشد شهادتش پذیرفته است؟» و او گفت: «اى علقمة! اگر شهادت گناهکاران پذیرفته نباشد، دیگر جز شهادتهاى پیامبران و اوصیاء (ص) هیچ گواهى و شهادتى نباید قابل قبول باشد، چه فقط آنان معصومند و دیگر مردمان چنین نیستند، پس هر کس که به چشم خود ندیده باشى که گناه مى کند یا دو گواه عادل به گناهکارى او شهادت نداده باشند، از اهل عدالت است و شهادتش پذیرفته، هر چند در نفس خود گناهکار بوده باشد، و هر کس که غیبت او کند از آنچه در آن است از ولایت خداى عز و جل خارج و به ولایت شیطان داخل شده است.»
اسلام چنان مى خواهد که اجتماع بر پایه اعتماد ایستاده باشد، و هر کس که این پایه را متزلزل کند و سبب پیدا شدن محیط بى اعتمادى در میان اعضاى آن شود، از ولایت این جامعه اسلامى که همان ولایت خدا است خارج شده و به دشمنان پیوسته است. به همین سبب است که اسلام غیبت کننده را کسى مى داند که آن که غیبت او را کرده است جدا شده، از آن روى که عصمت (پاکى و بیگناهى) در میان ایشان بریده شده است. و از رسول (ص) روایت شده است که گفت: «هر کس که برادر مؤمن خود را در پیش روى او بستاید، و پشت سر به غیبت کردن از او بپردازد، عصمت میان آنان بریده شده است.»
در حدیث مأثور از امام صادق (ع) آمده است که گفت: «غیبت کننده به سلامتى خود اطمینان ندارد.» و شاید سبب آن باشد که هر که غیبت مردمان کند دشمنى آنان را نسبت به خود بر مى انگیزد، یا این که سبب ایجاد مجتمع پاره شده و گسیخته اى مى شود که سلامتى در آن در معرض خطر قرار مى گیرد.
در بعضى از نصوص دینى غیبت سخت تر از زنا معرفى شده است، و شاید سبب آن باشد که آثار غیبت در پراکنده کردن مردم و از بین بردن حیثیت و آبروى ایشان فراوان و خطیر است، و حکمت رسیده در حرام بودن زنا آمیخته شدن آبهاى تناسلى و ویران شدن خانواده است که به ایجاد تفرقه در جامعه مى انجامد، و همین حکمت حرام بودن غیبت نیز هست، ولى چنان معلوم مى شود که آسیبى که از غیبت به یگانگى امت مى رسد، بیش از آن است که از خواهر آن زنا مى رسد.
اسلام به آن فرمان داده است که غیبت کننده باید از شخصى که به غیبت کردن از او پرداخته پوزش بخواهد تا او از گناهش درگذرد و خدا او را بیامرزد، بدان سبب که این کار ظاهرا عصمت بریده شده را باز مى گرداند، و سبب باز گشتن اخوت و پیوستگى به مجتمع مى شود، و علاوه بر این، همین امر سبب مى شود که غیبت کننده بار دیگر به این کار باز نگردد.
پیامبر (ص) گفت: «غیبت شدیدتر از زنا است.» و چون از او پرسیدند که: «براى چه؟» گفت: «صاحب زنا توبه مى کند و خدا توبه او را مى پذیرد، و صاحب غیبت که توبه کند خدا توبه او را نمى پذیرد مگر آن که صاحب غیبت او را بخشیده باشد.» چون غیبت سوراخى در باروى اجتماع پدید مى آورد، بر مردم لازم است که غیبت کننده را از کارش باز دارند تا دژ مستحکم ایشان از میان نرود، و راه آن مدافعه کردن از برادر غایب خویش است، و در خبر آمده است از ابن الدرداء از پدرش که گفت: «کسى از عرض برادرش در نزد پیغمبر بد گفت و شخص دیگرى به دفاع از او پرداخت، پس پیامبر (ص) گفت: کسى که از عرض برادرش دفاع کند، حجابى او را از آتش دور مى کند.» در حدیثى دیگر از پیامبر (ص) آمده است: «کسى که از عرض برادرش دفاع کند، البته براى او بهشت نوشته مى شود.»
از امام باقر (ع) روایت شده است که گفت: «هر کس که در نزد او از برادر مؤمنش غیبت شود و او به یارى وى برخیزد، خدا او را در دنیا و آخرت یارى خواهد داد، و آن کس که در نزد او از شخصى غیبت شود و به یارى و دفاع از او نپردازد، در صورتى که قدرت چنین کارى را دارد، خدا او را در دنیا و آخرت خوار خواهد کرد.»
براى این که از دژ ولایت خدا که ما را در میان گرفته است پاسدارى کنیم، ناگزیر باید برادر مؤمن خودمان را به نیکوترین چیزى که در آن است واقف کنیم تا پیوند اجتماعى استحکام بیشتر دارا شود و دلهاى مؤمنان صفا و دوستى بیشترى نسبت به یکدیگر پیدا کند. در حدیثى روایت شده از امام صادق (ع) آمده است که گفت: «اگر برادرتان از شما غایب شد، از او به بهترین صورتى که دوست دارید تا از شما در غیابتان یاد شود، یاد کنید.»

غیبت؛ وسیله اى براى شیوع یافتن گناه و فاحشه

فاحشه چگونه در امت شیوع پیدا مى کند، با وجود آن که غیبت کننده، در آن صورت که از صاحب گناه یاد مى کند به مذمت او مى پردازد و او را نمونه بد و وسیله عبرتى قرار مى دهد، نه نمونه شایسته اى؟ سبب آن است که گناهان را هیبتى در جانهاى مؤمنان است، و محیط جامعه اسلامى آنها را طرد مى کند، و به همین سبب کسى که گناه مى کند آن را پوشیده نگاه مى دارد، پس چون عصمت آن در برابر مردم از میان برود، دیگر به پنهان نگاه داشتن گناه توجهى نمى کند، و از همین راه گناه در جامعه شیوع پیدا مى کند.
از این جا است که گناهکار پوشاننده گناه خود جرمى کمتر از آن کس دارد که علنا به آن تجاهر مى کند و گناه خویش را آشکار مى سازد، و از همین رو هر کس که به انتشار خبر گناه بپردازد همچون کسى است که به آن آغاز کرده است. و در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است که رسول الله (ص) گفته است: «هر کس که خبر فاحشه و گناهى را پخش کند همچون کسى است که به آن آغاز کرده است، و هر کس مؤمنى را به گفتن چیزى درباره او در نزد مردم خوار کند، نخواهد مرد مگر آن که خود مرتکب آن شود.»
در حدیثى مأثور از امام کاظم (ع) آمده است که راوى گفت: به امام گفتم: «فدایت شوم، از برادرانم خبرهایى درباره یکى از آنان به من مى رسد که آنها را خوش ندارم، و چون از او مى پرسم منکر آن مى شود، در صورتى که گروهى مورد اعتماد از آن به من خبر داده بودند.» پس به من گفت: «اى محمد! گوش و چشمت را درباره برادرت دروغگو به حساب آور، پس اگر پنجاه کس به تو چیزى گفتند و بر آن قسم یاد کردند و او چیزى به تو گفت، گفته او را راست بدان و آنان را تکذیب کن، و از او چیزى را پراکنده مساز که ناراحتش مى کند و به جوانمردى او آسیب مى رساند، و تو از کسانى مى شوى که خدا درباره ایشان گفته است: «إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا و الآخرة؛ کسانى که چنان دوست مى دارند که گناه در میان کسانى که ایمان آورده اند شایع شود، عذابى دردناک در دنیا و آخرت خواهند داشت.» (نور/ 19

آنان را حرمتى نیست

اسلام منکر حرمت و احترام سه گروه از مردم شده است: اول: پیشوایان ستمگرى که ناگزیر باید مردمان را از ظلم و بدى اداره امور ایشان آگاه سازند تا مسلمانان بتوانند آنان را از منصبى که دارند بر کنار کنند، یا لااقل از خطر ایشان اجتناب ورزند، دوم: اصحاب گمراهى همچون احزاب کافر و منافق و بدعتگذاران در دین، سوم: فاسقان متجاهر. از امام باقر (ع) روایت شده است که گفت: «سه کس را حرمتى نیست: صاحب هواى بدعتگذار، و امام ستمگر، و فاسقى که فسق خویش را علنى کرده است.»
چنان به نظر مى رسد که شخص ستمدیده مى تواند به غیبت کردن از آن که بر او ستم روا داشته است بپردازد، به مستند این گفته خداى تعالى: «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول إلا من ظلم؛ خدا آشکار کردن بدى را دوست نمى دارد، مگر براى کسى که بر او ستم رفته است.» (نساء/ 148)
رسول خدا (ص) گفته است: «کسى که در معامله بر مردمان ستم روا ندارد، و در سخن گفتن به ایشان دروغ نگوید، و به وعده اى که مى دهد وفا کند، از کسانى است که جوانمردى و انصاف کامل دارد، و دادگرى آشکار، و دوستى با او واجب است و غیبت کردن از او حرام.» رسول خدا (ص) بدین گونه وجود یافتن این صفات را در مؤمن شرط آن دانست که غیبت او حرام باشد.

علاج غیبت و توبه آن

"غیبت" مانند بسیارى از صفات ذمیمه تدریجا به صورت یک بیمارى روانى در مى آید، به گونه اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى برد، و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى کند، و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است. اینجا است که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه هاى درونى غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن مى زند بپردازد، انگیزه هایى همچون "بخل" و "حسد" و "کینه توزى" و "عداوت" و "خود برتر بینى".
باید از طریق خودسازى، و تفکر در عواقب سوء این صفات زشت و نتائج شومى که به بار مى آورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس این آلودگیها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگى به غیبت باز دارد. سپس در مقام توبه بر آید، و از آنجا که غیبت جنبه "حق الناس" دارد اگر دسترسى به صاحب غیبت دارد و مشکل تازه اى ایجاد نمى کند، از او عذرخواهى کند، هر چند به صورت سربسته باشد، مثلا بگوید من گاهى بر اثر نادانى و بی خبرى از شما غیبت کرده ام مرا ببخش، و شرح بیشترى ندهد، مبادا عامل فساد تازه اى شود.
اگر دسترسى به طرف ندارد یا او را نمى شناسد، یا از دنیا رفته است، براى او استغفار کند، و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وى را ببخشد و طرف مقابل را راضى سازد.

کلمه اى جامع درباره غیبت

در پایان بحث با هم به خواندن کلمه اى جامع درباره غیبت مى پردازیم که به امام صادق منسوب است و گفت: «غیبت بر هر مسلمان حرام است، و غیبت کننده در هر حال گناهکار، و صفت غیبت آن است که از کسى به چیزى یاد کنى که در نزد خدا عیب نیست، و به مذمت اهل علمى بپردازى که از او ستایش مى کنند، و اما پرداختن به یاد کرد از شخصى غایب به چیزى که در نزد خدا عیب است، و صاحب آن مورد ملامت، غیبت نیست حتى اگر صاحب آن را شنیدن آن خوش نیاید، و تو را در آن گناهى نیست، چه در این کار حق را بیان مى کنى و آن را به گفته خدا و رسولش از باطل جدا مى سازى، ولى بدان شرط که گوینده را هدفى جز بیان حق و باطل در دین خدا نبوده باشد، و اما اگر مقصود از آن، نقص یاد شده بدون این معنى بوده باشد، به تباهى خواست خود گرفتار مى آید هر چند خواسته او صواب بوده باشد، پس اگر غیبت کردى به شخص غیبت شده خبر ده تا از تو درگذرد، و اگر به او نرسى و نگویى، از خدا براى او آمرزش خواه.
غیبت حسنات را چنان مى خورد که آتش هیزم را. خداى عز و جل به موسى بن عمران (ع) وحى فرستاد که غیبت کننده، اگر توبه کند، آخرین کسى است که به بهشت داخل مى شود، و اگر توبه نکند، نخستین کسى است که به آتش داخل مى شود، و خداى عز و جل گفت: "أ یحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه" (حجرات/ 12) و وجود غیبت با ذکر عیبى در خلقت و اخلاق و عقل و معامله و مذهب و نسل و مانندهاى اینها صورت وقوع پیدا مى کند، و ریشه غیبت یکى از ده چیز است: فرو نشاندن خشم و یارى رساندن به قوم و تهمت و قبول کردن خبرى بدون کشف حقیقت آن و بدگمانى و حسد و تمسخر و تعجب و ملالت خاطر و خودآرایى، پس اگر خواستار سلامتى به یاد خالق باش نه مخلوق که در آن جاى غیبت را عبرت مى گیرد و جاى گناه را ثواب.»
«و اتقوا الله إن الله تواب رحیم؛ و از خدا بترسید و خدا توبه پذیر مهربان است.» (حجرات/ 12) و شاید این خاتمه ما را به فیض مغفرت و رحمتى برساند که دلیل بر آن است که غیبت بلایى فرا گیر بر بسیارى از مردمان است و ناگزیر نباید پسندیده باشد، و قبح آن از میان برود، بلکه باید درباره آن از خدا ترس داشته باشیم، و از سوى دیگر نباید در صورت گرفتار شدن به آن دچار یأس شویم، بلکه باید توبه کنیم و منتظر پذیرفتن توبه و رحمت خدا باشیم.

امنیت کامل و همه جانبه اجتماعى

دستورهاى ششگانه اى که در دو آیه فوق مطرح شده (نهى از سخریه، و عیبجویى، و القاب زشت، و گمان بد، و تجسس، و غیبت) هر گاه به طور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه مى کند، نه کسى مى تواند به عنوان خود برتربینى دیگران را وسیله تفریح و سخریه قرار دهد، و نه مى تواند زبان به عیبجویى این و آن بگشاید، و نه با القاب زشت حرمت و شخصیت افراد را در هم بشکند. نه حق دارد حتى گمان بد ببرد، نه در زندگى خصوصى افراد به جستجو پردازد، و نه عیب پنهانى آنها را براى دیگران فاش کند.
به تعبیر دیگر انسان چهار سرمایه دارد که همه آنها باید در دژهاى این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان، و مال، و ناموس، و آبرو. تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامى نشان مى دهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنها است، بلکه از بعضى جهات مهمتر است! اسلام مى خواهد در جامعه اسلامى امنیت کامل حکمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر آنان نیز در امان باشند، و هر کس احساس کند که دیگرى حتى در منطقه افکار خود تیرهاى تهمت را به سوى او نشانه گیرى نمى کند، و این امنیتى است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبى و مؤمن امکان پذیر نیست.
پیغمبر گرامى (ص) در حدیثى مى فرماید: «ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه، و ان یظن به السوء؛ خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر دیگران حرام کرده، و همچنین گمان بد درباره او بردن.» گمان بد نه تنها به طرف مقابل و حیثیت او لطمه وارد مى کند، بلکه براى صاحب آن نیز بلائى است بزرگ زیرا سبب مى شود که او را از همکارى با مردم و تعاون اجتماعى بر کنار کند، و دنیایى وحشتناک آکنده از غربت و انزوا فراهم سازد، چنان که در حدیثى از أمیر مؤمنان على (ع) آمده است: «من لم یحسن ظنه استوحش من کل احد؛ کسى که گمان بد داشته باشد از همه کس مى ترسد و وحشت دارد.»
به تعبیر دیگر چیزى که زندگى انسان را از حیوانات جدا مى کند، و به آن رونق و حرکت و تکامل مى بخشد، روح تعاون و همکارى دسته جمعى است، و این در صورتى امکان پذیر است که اعتماد و خوشبینى بر مردم حاکم باشد، در حالى که سوء ظن پایه هاى این اعتماد را در هم مى کوبد، پیوندهاى تعاون را از بین مى برد و روح اجتماعى را تضعیف مى کند. نه تنها سوء ظن که مساله تجسس و غیبت نیز چنین است.
افراد بدبین از همه چیز مى ترسند، و از همه کس وحشت دارند، و نگرانى جانکاهى دائما بر روح آنها مستولى است، نه مى توانند یار و مونسى غمخوار پیدا کنند، و نه شریک و همکارى براى فعالیتهاى اجتماعى، و نه یار و یاورى براى روز درماندگى. توجه به این نکته نیز لازم است که منظور از "ظن" در اینجا گمانهاى بى دلیل است بنابراین در مواردى که گمان متکى به دلیل یعنى ظن معتبر باشد از این حکم مستثنى است مانند گمانى که از شهادت دو نفر عادل حاصل مى شود.


منابع :

  1. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏13 صفحه 419

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 صفحه 189

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏18 صفحه 483

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114636