موفقیت نهضت حاسیدى نوعى واکنش اصلاحى متقابل را در میان میتنگدیم به وجود آورد. این جریان به شکل نهضت موسار ظاهر شد و اگرچه جهت گیرى آن دقیقا عرفانى نبود اما بر معنویت حیات دینى و جنبه هاى اخلاقى اعمال تأکید مى ورزید. مؤسس نهضت جدید یوسف زوندل اهل سالانت (1786-1866) بود که از شاگردان ربی حییم اهل ولوژین مهمترین الهیات دان اصول گرایان ضد حاسیدی به حساب می آمد. یوسف زوندل در ملأ عام ظاهر نمی شد و همیشه از پذیرفتن مناصب حاخامی طفره می رفت و ترجیح می داد گمنام بماند. عادات و احوال دینی وی شاگردش ایسرائیل لیپ کین سالانتر (1810-1883) بسته و تحت تأثیر قرار داده بود. سالانتر راههای نفس کاوی و نیز ریاضت جدیدى براى کامل شدن نفس در عبادت خدا را از استادش آموخت. مبناى اندیشه هاى یوسف زوندل و ایسرائل لیپ کین این تعلیم ربى حییم بود: «یهودى باید تا آخرین روزهاى عمرش در گرفتارى ها با یارانش همراهى و به آنان کمک کند.»
اقدامات سالانتر برای نهضت موسار
بنیادگذار واقعى نهضت موسار سالانتر بود که مقدار زیادى از دوران پختگى خود را به گشت و گذار در بین اجتماعات یهودیان مى گذراند و اندیشه هاى موسارى را تبلیغ مى کرد. او در موعظه هایش خواهان احیاى جنبه هاى اخلاقى یهودیت، و توجه به وظایفى که آدمى در قبال یارانش دارد ولى معمولا تحت الشعاع ملاحظات صرفا آیینى قرار مى گیرد بود. او همچنین ضرورت کامل نفس را موعظه مى کرد. دوره گردى هایش وى را تا آلمان و فرانسه نیز کشاند، اما تعالیمش بیشتر در وطنش لیتوانى و به ویژه در نهادهاى آموزشى اى که در آنجا ساخته بود بروز یافت.
سالانتر بسیار دل مشغول سعادت معنوى یاران یهودیش بود. وى این دغدغه را به شمارى از مریدان با استعداد خود تلقین کرد و آنان هم براى تعلیم ارزش هاى موسارى به نسلى جدید، ابزار آموزشى آن را به وجود آوردند. دیدگاه هاى سالانتر از سوى محافظه کارانى که در جمع حاخام هاى همدوره او وجود داشتند با مخالفت هاى قابل توجهى مواجه شد. با آنکه آنان مى دانستند سالانتر به ریشه کن شدن تأثیرات قدسیت زداى هسکالا یا روشنفکرى اروپاى شرقى، بر دانش آموزان یشیواها و بزرگسالان کمک مى رساند اما اعتقاد داشتند که تحقیقات سنتى تلمود براى تلقین تمام الزامات موسارى به یهودیان کفایت مى کند. در حالى که حاسیدیان به جاى موازین سنتى هلاخایى دینى عاشقانه به میان آوردند سالانتر به جاى موازین هلاخا پاکى اخلاقى را به عنوان معیار اصلى یهودیت مطرح کرد.
نهضت موسار با آنکه مطالعه تلمود و شروح سنتى و قدیمى آن را تشویق مى کرد، معتقد بود که آدمى تنها با مطالعه فشرده و عمیق نوشته هاى اخلاقى و زاهدانه است که مى تواند به مقام بندگى حقیقى خدا نایل آید. موساریان مى بایست آن نوشته ها را با لحنى حزین و احساسى عمیق مى خواندند تا در راستاى آن بتوانند بر کاستى هایى که داشتند تأمل ورزند. نشست هاى دسته جمعى نیز که در طى آن، اعضا مى توانستند نقطه ضعف هاى خویش را کشف کنند و یکدیگر را زیر موشکافى هاى انتقادى بگیرند مورد تشویق و تأیید بود.
اقدامات ایزاک بلاسر پس از مرگ سالانتر
پس از مرگ سالانتر، شاگردان او نهضت را به راه هاى مختلفى کشاندند. ایزاک بلاسر (1837-1907) اولین اثر نهضت جدید اور ییسرائیل را تدوین کرد که مشتمل بر شماری از نامه های کوتاه سالانتر بود. وی همچنین مجامعی برای خواص و به منظور آموختن راه موسار به وجود آورد از جمله این مجامع یک کولل در شهر کوونو برای دانشجویان ازدواج کرده و یک یشیوا در نزدیکی اسلوبودکا بود. بلاسر شاگردان خویش را تشویق می کرد که گناهکاری و بی مقداری آدمی را مورد تأمل قرار دهند تا بتوانند به توازع راستین دست یابند و احساس عمیق و فراگیر خشیت در محضر خدا را بیابند. این عالم جای آزمون است و آدمی در آن آزاد است که انتخاب کند و با به کار زدن قدرت انتخاب خود در موارد خیر پاداشش را در جهان حیات جاودان که خواهد آمد به دست می آورد. بلاسر خود نوعی ریاضت توبه ای در پیش گرفته و سوگند خورده بود در طی تمام ماه عبری الول که مقدمه روش هشانا و یوم کیپور به حساب مى آمد سکوت اختیار کند.
گونه افراطى ترى از تعالیم موسار را مى توان در شاخه فرعى آن نهضت که به دست یوزف ییزل هورویتس (حدود 1850- 1919) تأسیس شد، یافت. تلاش هایی که به منظور سازگار کردن موسار با زندگی عادی این جهانی صورت می گرفت مورد قبول هورویتس نبود. وی پیش از آنکه در پراکندن اندیشه های موساری خود نقش فعالی پیشه کند سالیانی را در انزوای کامل و مبارزه با نفس گذرانده بود. اگر موساری ها واقعا به مشیت خداوندی معتقدند پس باید تمام عمر خود را با چنین اعتقادی سر کنند و فقط نسبت به خدا اعتماد کامل داشته باشند. هورویتس و پاره ای از شاگردانش که قادر بودند خود را با مطالبات انعطاف ناپذیر تعالیم وی وفق دهند، در سراسر روسیه به مسافرت می پرداختند و مجموعه ای از یشیواها را تأسیس کردند تا در آنها موسار ناواردوک که آوازه آن اندک اندک بالا مى گرفت، تعلیم داده شود. پیروان مکتب ناواردوک بر مشکلات و موانعى که از هر طرف برایشان پیش مى آمد غالب مى آمدند و بدین ترتیب مى توانستند اعتماد خود به خدا را به آزمایش گذراند و قدرت باطنى خویش را تکمیل گردانند. هورویتس مدافع و مبلغ جستجوى بى امان حقیقت در خدمت خدا بود. نقل مى کنند که وى گفته است: «اگر بدانم که کسى در سرزمینى دوردست وجود دارد که مى تواند حقیقت را برایم توضیح دهد هر چه را داشتم رها مى کردم تا بروم و چیزى از او بیاموزم.»
اقدامات سیمحا زیسل برویدا
سیمحا زیسل برویدا (1824-1898) از اهالی کلمه گونه نسبتا متعادل ترى از موسار را تبلیغ مى کرد. او اعتقاد داشت که براى تعلیم تدریجى پیروان موسار در تأمل بر نفس و توجه مدام به مجموعه اعمالى که انجام مى دهند محتاج نظامى آموزشى هستیم. این برنامه عبارت بود از فرآیند مادام العمر تأدیب نفس و خودنگهدارى، و مهم تر از همه مواظبت در مقابل اعمال آشفته و عجولانه.
نهضت موسار، على رغم مخالفت حاخام ها به سرعت در میان رده هاى پایین میتنگدیم شیوع یافت. سنت مدارى ربى ها با چالش هایى از جانب حاسیدیان و همچنین از جانب هسکالاى قدسیت زدا مواجه شده بود و نیاز به تحرکى جدید احساس مى شد; در واقع نهضت موسار به این خلأ ایدئولوژى وارد شد. ربى حییم ولوژینى کوشیده بود تا با فراهم آوردن توجیهى قبالایى براى ارزش محورى میتنگدها، یعنى زنده ماندن مطالعه تورا آن خلأ را پر کند. اما پیش فرض کتاب وى، نفش هحییم، آشنایى کامل با قبالاى لوریایى بود که چیزى فراتر از سطح متفکران تلمود خوانده به شمار مى رفت. در عوض، موسار به زبانى سخن مى گفت و هر کس مى توانست به خوبى بفهمد که با مقدمات بنیادین آن موافق است یا نه. با پیشرفت نهضت، راه آن به بسیارى یشیواهاى اروپاى شرقى که در برنامه روزانه خود نیم ساعت مطالعه متون موسارى را لازم دانسته بودند باز شد و ناظرى اخلاقى، یا مشگیح که وظیفه اش مراقبت از سلامت معنوى دانش آموزان بود نیز در آنجا به کار گماشته شد.
ثمرات جانبى نهضت موسار
یکى از ثمرات جانبى موسار گرایش دوباره به الهیات یهودى بود. این الهیات، الهیات فلسفى قرون وسطا نبود بلکه در پى کشف جنبه هاى روان شناختى ارتباط انسان با خدا و تلاش سخت آدمى براى داشتن زندگى اى مقدس بود. الهیات مزبور تا حدى شبیه تفسیر مجدد عرفان لوریایى از سوى حاسیدیان بود که با کمک مفاهیم روان شناختى صورت مى گرفت. علایق الهیاتى موساریان سرانجام آنان را واداشت تا اندیشه هاى قبالا و حسیدیزم را وام گیرند و براى توجیه و تبیین بینش هاى اساسى موسار از آنها بهره ببرند. زمانى که نهضت موسار نهادینه شد جذبه و اعتبار اصلى خود را از دست داد و شمار اندکى از پیروان آن به دنبال گونه هاى افراطى تر آن رفتند. نابودى جامعه یهود اروپا در دوران حاکمیت نازى ها، همچنان که رگ هاى حیاتى حاسیدیان را قطع کرد مراکز عمده موساریان را نیز در نوردید و امروزه موسار در یشیواها، که جلوه بسیار کمرنگى نسبت به وضعیت اولیه خود دارند، جان نزارى بیش ندارد.