درد پرستی در آثار عطار

عطار شاعری مبتکر

با این که هشت قرن از روزگار عطار می گذرد، اما هنوز آثار این شاعر دست به دست در میان علاقمندان به متون عرفانی می چرخد و هنوز بر آثارش شرح و تحلیل نوشته می شود. مسأله ای که خواندن آثار عطار را بعد از قرنها برای ایرانیان دلنشین کرده، شیوه داستانگویی این شاعر در اشعارش است. عرفان و عشقی که عطار در آثارش مورد استفاده قرار داده چنان جذاب است که حتی روح حافظ و مولوی را هم درگیر کرده است. ارادت بی شائبه مولانا به عطار و آشنایی وی با آثار او بر کسانی که با ادب پارسی آشنایند پوشیده نیست. بسیاری از حکایات مولوی قبلا در آثار عطار یا سنایی آمده است، اگر چه سنایی نخستین کسی است که عرفان را به صورت جدی در شعرهایش آورده، اما عرفان او زاهدانه است، در حالی که عرفان عطار نوعی عرفان ذوقی است و از لطافت بیشتری برخوردار است.
عطار حتی نسبت به عرفای شاعر پیش از خود ابتکاراتی دارد، مثلا به جای «مقامات» از «وادی ها» استفاده می کند (معنی وادی همان بیابانهای سنگلاخی است). به همین دلیل مراحل هفت گانه سلوکش با طلب و شوق آغاز می شود و با عشق ادامه پیدا می کند. در همین راستاست که وادی های این شاعر، «ذوقی» و عاشقانه اند منتقدان و شاعران پس از او، این وادی ها را «هفت شهر عشق» نامیده اند.

کمال گرایی در پرتو عشق

در اشعار عطار کششی وجود دارد که روح انسان را از نیازهای مادی دور می کند و به مرتبه ی کمال می رساند. عشق در آثار عطار متبلور شده، او از عشق آن چیزی را می خواهد که انسان را به حق می رساند و حقیقت را پیش چشم انسان مجسم می سازد دیدگاه عطار درخصوص عشق درحکایات او به خوبی نشان داده شده است. به نظر عطار، عشق لازمه وجودی هر سالک است. عشق مرحله ای است که سالک باید در آن بسوزد تا تمام ناخالصی هایش پاک شود و «من» وجودیش را از بین ببرد. در این مرحله باید جان به کف و خونین جگر و سرباخته رفت، در مختارنامه اش هم تأکید می کند:
اول قدم از عشق سرانداختن است *** جان باختن است و با بلا ساختن است
در نگاه عاشقانه عطار با شاعران قبل و بعدش تفاوتهایی دیده می شود. شاعران قبل و بعد عطار معتقد بودند، تفاوت میان انسان و فرشته، «عشق» است، انسان عشق راپذیرفته، اما فرشتگان نپذیرفتند، همچنان که حافظ می گوید:
فرشته، عشق نداند که چیست ای ساقی *** بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
اما عطار خلاف این مسأله را می گوید، او معتقد است فرشتگان هم مثل انسانها عاشق خدایند و اگر عشق نداشتند، این گونه حول عرش الهی نمی گشتند. چیزی که انسان دارد و فرشته ندارد از نظر عطار «درد» است. از اینرو اینچنین نغمه سرمی دهد:
قدسیان را عشق هست و درد نیست *** درد را جز آدمی در خورد نیست

جنس درد عطار

این درد چه معجونی است که دانایان اسرار الهی آنرا با صد هزار درمان معاوضه ننمایند و از سویدای دل تمنای این درد را دارند؟ خاصیت این معجون چیست که با آن می توان هردو عالم را منور و نورانی کرد؟
عطار مشتاق این درد جگر سوز است و برای این معجون انسان ساز از خدا طلب درد می کند تا جان خود را در پرتو این درد بپالاید و به جان جانان به وسیله همین درد تقرب جوید. از اینرو خالصانه می سراید:
درد تــو بایــد دلـــم را درد تو *** لیک نه در خورد من، در خورد تو
ساقــیا خون جــگر در جـام کن *** گر نــداری درد، از مــا وام کــن
کفـر، کافـر را و دیــن دینـدار را *** ذره ای دردت دل عــطــار را
به همین خاطر «ماسینیون» می گوید: اشعار عطار، عشق است و درد است و خون.
تا نگردی مـرد صـاحـب درد، تو *** در صـف مـردان نباشـی، مرد تو
هر که درد عـشق دارد، سوز هـم *** شب کجا یابـد قـرار و روز هــم
دکتر زرین کوب در کتاب «صدای بال سیمرغ» می گوید: «درد، درد، درد، این کلمه ای است که هرگز از زبان عطار نمی افتد. آن را بارها در دیوان، در تذکره الاولیاء و مثنویات خویش بر زبان می آورد، یا بر زبان اشخاص روایات و قصه هایش می گذارد.»
این مورخ و اسلام شناس می افزاید: «این درد فردی نیست. درد جسمانی هم نیست، چیزی روحانی، انسانی و کیهانی است. در همه اجزای عالم هست، اما انسان، انسان ظلوم و جهول بیش از تمام کائنات به آن شعور دارد. همه اجزای عالم به انگیزه آن در پویه اند. پویه شان به سوی کمال است. درد، شوق طلب استو احساس نقص، رؤیت غایت است و بنابراین درد نیست، درمان است. درمان نقص، درمان دور افتادگی از کمال.»

درد، نسخه درمان عطار!!

عطار در دیباچه تذکره الاولیاء خاطر نشان می کند: «نقل احوال و اقوال اهل درد، آنها را که نه مرد راهند، مرد می کند، مردان را شیر مرد می کند، شیر مردان را فرد می کند و فردان را عین درد می گرداند.» بدین گونه پیداست که عطار درد را نسخه درمان می داند. او می گوید:
گفت ای دردی که درمان منی *** جان جانی، کفر و ایمـان منی
با این نسخه است که عطار می خواهد «درد» اهل عصر را که «بی دردی» است، درمان کند و هیهات که بتوان همه خلق را با یک چنین نسخه ای درمان کرد. عطار سعی دارد تا به خواننده حالی کند که با این درد، می توان از بی دردی رست. آن چه باعث شد عطار، عشق را با درد در آثارش بیاورد و این دو عنصر را همیشه با هم همراه کند، این است که عطار معتقد بود درد بی دردی علاجش آتش است. خودش در جایی می گوید: «زمان بسیار باید بگذرد تا جان انسان بویی از خدا ببرد. اگر از پیشگاه حضرت باری دستور رسد، شرح آن سفر را باز خواهم گفت و اگر از آن سفر کتابی شعر بنویسم، هر دو عالم را از آن منور سازم.»

کام روا شدن در پرتو دردمندی

جالب اینجاست که شیخ نیشابوری معتقد است که کام روا شدن نیز در پرتو دردمند بودن است و آنگاه کام جان سالک از گنج معارف سیراب می شود که این درد روحانی در درون وی سکنی گزیند:
اگر کامیست، در کام بلاییــست *** و گر گنجیست، زیر اژدهاییست
مقصود از درد، آمادگی روحی انسان است برای پذیرفتن امور ذوقی و حقایق روحانی و چیزهایی که می تواند انگیزه کارهای اساسی شود و نیروی حرکت سالک به سوی مقصود گردد و این درد آگاهی بخش نباید لحظه ای از جان سالک انفصال پذیرد و «زمانی بی بلا بودن روا نیست.»
درد مد نظر عطار باعث رهایی انسان از بند، و کلید آزادی از زندان تاریک نادانی است. سالک صادق نه تنها باید در درد غوطه ور شود بلکه اگر در برابر این درد به مقام «رضا» نرسیده باشد ذره ای از اسرار حق در وجودش ننشیند. عطار، درد را هدیه ای برای تنبه جان و مقدمه ای برای رسیدن به جانان و بلاکش را لایق لقاء حضرت حق می داند از اینرو اینچنین نغمه سرایی می کند:
در قعر جان مستم دردی پدید آمد *** کان درد بندیان را دایم کلید آمد
صـــــلای عشق جانان بی بلا نیست *** زمانی بی بــــــــلا بودن روا نیست
اگر صد تیر بر جـــــــــان تو آید *** چو تیر از شست او باشد خـطا نیسـت
از آنجا هـر چه آید راست آیــــــد *** تو کژ منگر که کـژدیدن روا نیــست
سر مویی نمی دانی از این ســـــــر *** تو را گــر در سر مویی رضا نیســت
بـلاکش، تا لقــای دوســت بیــــنی *** کــــه مــرد بی بـــلا مرد لقا نیسـت

بــلا، معنی «قالوا بلی»

در قرآن مجید سوره اعراف آیه 179 آنگاه که خداوند رحمان در عالمی دیگر از ابناء بشر سوال نمود که «الست بربکم؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟» بندگان خداوند متعال پاسخ دادند که بله تو پروردگار مایی «قالوا بلی» عطار (و دیگر نظریه پردازان عرفان اسلامی و تصوف) ضمن نقل روایات گوناگون پیرامون راز جواب مثبت بندگان در برابر حضرت حق می گوید: کسانی که برسر پیمان خود با خدا می مانند باید متحمل انواع درد و محن و بلا شوند تا به مدارج عالی کمال نائل آیند.
آنان به پیمان حق بلی گفتند و این بلی برای بنده بلا بود و نشان آنان که به میثاق حق وفادار ماندند نیز، پذیرش همین بلا بود. عطار معتقد است که قرب پروردگار نیز با بلا همراه است.
خــطاب آمد که گر خواهان مایید *** همــــــــه خواهان انواع بلایید
همی چندان که موی جانور هست *** دگـر ریگ بیابان سر به سر هست
دگـر چندان که دارد قطره باران *** دگـر چندان که برگ شاخساران
فـزون زان بیش از رنج و بلا من *** فـــرو ریزم به زاری بر شما من

 


منابع :

  1. فریدالدین عطار نیشابوری- تذکره الاولیاء- تصحیح: محمد استعلامی- سال 1378

  2. فریدالدین عطار نیشابوری- منطق‌الطیر- توضیح محمدرضا شفیعی کدکنی- 1374

  3. ماه نامه اطلاعات حکمت و معرفت- سال 1 شماره 1- فروردین 87

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114816